امام مجتبی ؛ احتجاجها و مناظرهها

نوعی از هدایتها و روشنگریهای ائمه اطهار (علیه السلام) از طریق احتجاجها و مناظرههای آنان بوده است. به همین جهت، بدون استثنا تمام امامان معصومین (علیه السلام) مناظرات و استدلالهایی داشتهاند، چنان كه امام حسن (علیه السلام) مناظرات متعددی برای دفاع از حریم اسلام، و بیان اعمال ضد اسلامی معاویه و سوابق زشت او و دودمان بنی امیّه داشته است. از جمله، مناظره آن حضرت (علیه السلام) با عمرو عاص، عقبة بن ابی سفیان، ولید بن عقبه، مغیرة بن شعبه، و مروان حكم...
1. مناظره امام حسن (علیه السلام) با معاویه درباره امامت
سلیم بن قیس میگوید: از عبداللّه بن جعفر شنیدم كه گفت: معاویه روزی به من رو كرد و گفت: ای عبداللّه! چرا این قدر حسن و حسین (علیهما السلام) را احترام میكنی و حال آن كه آن دو از تو بهتر نمیباشند، پدرشان نیز از پدرت بهتر نیست و اگر فاطمه دختر پیغمبر نبود، میگفتم: مادرت، اسماء بن عمیس از او كمتر نبود.
عبداللّه میگوید: از سخنان معاویه ناراحت شدم، به گونهای كه نتوانستم خود را كنترل كنم. پس به او گفتم: به راستی كه آدم كم اطلاعی نسبت به آن دو و پدر و مادرشان هستی. بله، به خدا قسم! آن دو بهتر از من میباشند و پدر آن دو بهتر از پدر من و مادرشان بهتر از مادر من میباشد، و این سخنان را در كودكی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم. آن گاه معاویه ـ در حالی كه در آن مجلس جز حسن و حسین (علیه السلام)، عبداللّه بن جعفر، و ابن عباس و برادرش فضل نبود ـ گفت: بیا (بیان نما) آنچه را شنیدی (از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم). پس به خدا قسم تو دروغ گو نیستی. پس جعفر گفت: آنچه من شنیدهام، بزرگتر از آن است كه در نفس شما است (و شما فكر میكنید). معاویه گفت: هرچند بزرگتر از (كوه) احد و حری باشد، بیار؛ در صورتی كه كسی از اهل شام نباشد، باكی ندارم (از بیان آن)؛ امّا در زمانی كه خداوند طغیانگر شما را كشت و جمع شما را پراكنده نمود، و امر خلافت را به اهل و جایگاه خود برگرداند! پس از آنچه میگویید، باكی ندارم و آنچه ادّعا میكنید به ما زیان نمیرساند.
عبداللّه گفت: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم كه فرمود: «من نسبت به مؤمنین از خود آنها برتری دارم. پس هر كس كه من پیشوا و سرپرست او هستم، تو ای برادر من، علی!؛ ولیّ آنها هستی... آن گاه فرمود: برای امّت من دوازده نفر امام گمراه میباشد كه تمامی آنها گمراه و گمراه كنندهاند. ده نفر از آنها از بنی امیه، و دو نفر از قریش كه وِزْر و وبال تمامی پیشوایان گمراه و آن كسانی كه گمراه شدند، به گردن آن دو نفر است. آن گاه پیامبر تك تك آنها را نام برد...
معاویه گفت: اگر آنچه میگویی حق باشد، من هلاك شدهام، و سه نفری كه قبل از من عهدهدار خلافت بودهاند و تمامی كسانی كه آنها را دوست میدارند، هلاك گشتهاند، و عدهای از اصحاب و تابعین نیز هلاك شدهاند، جز شما اهل بیت و شیعیان شما.
عبداللّه گفت: آنچه گفتی به خدا حق بود كه (عین آن را) از پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) شنیدم.
آن گاه معاویه به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) و ابن عباس گفت: عبداللّه بن جعفر چه میگوید؟ همه او را تأیید كردند، تا رسید نوبت به امام حسن مجتبی (علیه السلام) حضرت فرمود: تمامی آنچه را گفتی و ابن عباس و دیگران گفتند، شنیدم. تعجب از توست ای معاویه! و از كمی حیای تو، و از جسارتی كه نسبت به خداوند نمودی آنگاه كه گفتی: «خدا طاغیه شما را كشت و خلافت را به جای خود برگرداند...» ؛ پس آیا ای معاویه! تو معدن خلافت میباشی نه ما؟ و وای (و هلاكت) بر تو و آن سه نفری كه قبل از تو بر خلافت نشستند، و این سنّت را برای تو پایهگذاری نمودند! من كلامی را میگویم كه تو اهل آن نیستی ولكن برای شنیدن افرادی كه در كنار من هستند، میگویم: به راستی مردم در اموری با هم اتفاق دارند، مانند: توحید، رسالت پیامبر، نمازهای پنج گانه، زكات... و دراموری اختلاف كردند و با هم جنگیدند و آن مسأله «ولایت» است كه بعضی، بعض دیگر را در این رابطه لعن كردند، و برخی با برخی دیگر جنگیدند، حالا كدام یك سزاوارتر است؟ آنهایی كه پیرو قرآن و سنّت (و گفتار) پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشند ما اهل بیت میگوییم: امامت از آنِ ماست و خلافت جز در خاندان ما صلاحیّت ندارد و به راستی خداوند ما را اهل خلافت قرار داد (و معرّفی كرد) در كتاب و سنّت پیغمبرش.
و به راستی علم و دانش (قرآن) در میان ما میباشد، و ما اهل آن هستیم، و دانش (قرآن) با تمام جزئیاتش در نزد ما موجود است. و هیچ چیزی به وجود نمیآید تا روز قیامت، حتی دیه یك خراشیدگی، جز آنكه علمش در نزد ما به صورت كتاب با املای رسول خدا و خط علی (علیه السلام) (در كتاب جامعه) در دست ما موجود است.
و گروهی میپندارند كه نسبت به ما در امر خلافت برتری دارند حتی تو ای پسر هند ادّعای چنین امری داری...، هر صنفی از مخالفین ما كه اهل قبله (و نماز نیز) هستند گمان میبرند كه آنها معدن خلافت و دانش میباشند نه ما. پس یاری میجویم از خداوند بر كسی كه درحق ما ظلم كرد، و حق ما را انكار نمود و بر دوش ما حاكمیّت یافت، و سنتی را پایه گذاری نمود كه مردم محتاج امثال تو باشند... «اِنما النّاسُ ثَلاثَةٌ: یَعرف حَقَّنا و یَسلِمُ لنا وَ یأتِمُ بِنا فَذلك ناجٍ مُحِبٌّ لِلّهِ وَ لِی؛مردم سه دستهاند: (گروهی) مؤمن و آشنای به حق ما و تسلیم امر ما، و پیرو ما هستند. پس این (گروه) رستگار و محب و دوستدار الهی میباشند.
و (گروه دیگر) دشمن ما هستند و از ما بیزاری میجویند و ما را نفرین میكنند و خون ما را حلال میشمارند، و حق ما را انكار میكنند و با بیزاری جستن از ما به خدا متدین میشوند. پس این (گروه) كافر و مشرك و فاسق هستند، و همانا كفر و شرك ورزیدند از طریقی كه نفهمیدند؛ چنان كه از روی دشمنی و ناآگاهی خدا را ناسزا گفتند...
و (گروه سوّم) همچون مردی كه به آنچه اختلافی نیست، اخذ میكند و آنچه را نمیداند و مشكل است، به خدا واگذار میكند نسبت به ما و ولایت ما آگاهی ندارد و دشمنی هم با ما ندارد. پس ما امیدواریم چنین فردی را خداوند ببخشاید و او را داخل بهشت نماید. این، مسلمان ضعیف به حساب میآید.
پس وقتی معاویه سخنان امام حسن (علیه السلام) را شنید دستور داد به آنها كمكهای مالی بشود....
پاسدار اسلام – شماره 275
