تبیان، دستیار زندگی

این فیلم زرد نیست

مصطفی تقی زاده با اولین تجربه بلند سینمایی خود گام بلندی برداشته و توانسته نظر برخی را جلب کند. با او درباره ضعف و قوت های «زرد»، تلخی فیلم و شائبه الگو گیری مستقیم از دیگران گفت و گو کرده ایم.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
نویسنده : احمد رنجبر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
فیلم زرد

 نگاه تان به زندگی تلخ است؟


نه؛ اتفاقا زندگی را دوست دارم و خیلی هم شیرین است. اما دوست داشتن زندگی دلیلی نمی شود که بی دغدغه باشم و مشکلات اطراف را نبینم. در فیلم های کوتاه ام نیز روابط انسانی و موقعیت آدم ها در شرایط مختلف را مورد توجه قرار داده ام. حتی وقتی فیلمنامه نمی نویسم و قرار نیست کارگردانی کنم به آدم ها و شرایط شان خیلی توجه می کنم که ناپایدار و متغیر است.

نوع رفتار جوان های فیلم ملموس است و امروزی. ما به ازای بیرونی دارند یا همه زائیده تخیل تان هستند؟

همه داستانک های «زرد» ما به ازای بیرونی دارند؛ یعنی توی جامعه بگردید شبیه آن ها را پیدا می کنید. ولی این که همه آن ها برای خود من اتفاق افتاده باشد و جنبه مستندگونه داشته باشد؛ نه این طور نبوده. بخش اعظم قصه فیلم تخیل بوده است.

گفتید زندگی را خیلی دوست دارید؛ پس چرا این همه تلخ اندیشی پشت قصه فیلم است؟

تلخ اندیشی هست ولی واقعیت است.

به عنوان نسل تازه فیلمسازان، خیلی خوب است که واقع گرا هستید اما نمی شد کمی شیرین تر قصه را روایت کنید؟

من با این هدف که قصه ای تلخ یا شیرین بنویسم، سراغ «زرد» نرفتم. خود قصه ما را به سمتی می برد که ممکن است شیرین باشد یا تلخ. اگر ما پتانسیل مان را آزاد کنیم تا بخواهیم فیلمی شیرین بسازیم نتیجه ای صادق بدست نمی آید. فقط درباره «زرد» نمی گویم؛ کلا قصه، فیلمنامه نویس را به سمت و سوی خاص می برد.

خود قصه که برگفته از واقعیت تلخ جامعه است، به اندازه کافی اثرگذاری دارد. چه نیازی بود مثلا صحنه خاک برداری را نشان دهید و با نشانه گذاری بر شرایط وخیم و آشفتگی شخصیت ها تاکید کنید؟

این المانی بوده که زمینه نکته بعدی فیلم را فراهم کنیم. اما کارکرد بیل مکانیکی آشفتگی نبود. یعنی زمینه ای برای شروع یک فضا ناامن و غیرساکت بود.

شما جوان هستید و با نشاط؛ چرا کاری که مثلا حمید نعمت الله در«بی پولی» کرد را انجام ندادید؟ تلخی در اوج است اما شیرینی اش، فیلم را خواستنی می کند.

کانسپت فیلم آقای نعمت الله که از فیلم های مورد علاقه من هم هست، چاشنی طنز دارد. حتی در بازی بازیگران هم مشهود است. فیلم «زرد» اما فضایی سنگین می طلبد، یک فرصت سه روزه وجود دارد و آدم ها در این وقت اندک باید بحرانی را رد کنند. اگر خدای ناکرده این اتفاق ها در زندگی واقعی بیفتد، واقعا واکنش های مان خیلی بدتر است.

کاش بجای بچه، آدم بزرگتری انتخاب می کردید. انگار خواسته اید زهر قصه را بیشتر کنید.

این کودک کار است، وقتی دوربین روی او می رود زغال و اسپند دود کن را می بینیم.

ولی در هر حال بچه است.

ما به کسی احتیاج داشیم که خیلی توجه راننده را نگیرد. حتی حجم ماشین هم تعمدا بزرگ انتخاب شده بود.

نکته مثبت «زرد» قصه روان آن است.گره افکنی و گره گشایی آن بقاعده است و مخاطب خسته نمی شود. خیلی خوب است که فیلم گرفتار بازی فرمی و مبهم گویی نمی شود. انگار علاقه خودتان هم سینمای قصه گو است.

بله؛ از زمانی که فقط یک فیلم بین بودم، فیلم های قصه گو را دوست داشتم و همچنان مورد علاقه ام است و فکر می کنم این نوع سینما را بلد هستم.

موقع تماشای «زرد» یاد موقعیت های آشنا می افتیم. جمع شدن دوستان دور هم، «ضیافت» و «خط ویژه» را به یاد می آورد، رو شدن دست مردِ به کما رفته را در سریال «نفس گرم» و زن فداکار را «سگ کشی» دیده ایم.حد اعلای تکاپو برای قرض کردن پول «تنگنا» روایت شده و ... این ها تعمدی است؟

شما از موقعیت های نمایشی صحبت می کنید که ما 36 وضعیت بیشتر نداریم. اتفاقا این که شما موقعیت های مختلف را می شمارید من را خوشحال می کنید و حتی می توانم مثال های دیگری هم بزنم.ولی این که شما با چه لحنی قصه را روایت می کنید و چه روایت و قرائتی از تم داستان دارید، مهم است. این ها که شما گفتید فضاسازی است و در خیلی فیلم ها می تواند شبیه هم باشد، این که چه می خواهید بگویید و چطور بیان کنید مهم است. وگرنه خیلی از فیلم ها هستند که ما را یاد موقعیت های مختلف در فیلم های دیگر می اندازند و اصلا ضعف نیست.

از موقعیت نمایشی گریزی نیست؛ شما مشخصا الگویی داشته اید؟

نه، صادقانه بگویم من یک دغدغه داشتم و از روی دست کسی ننوشتم. همه تلاشم این بود قصه را درست بنویسم و فیلم آبرومندی بسازم؛ حالا این که چقدر موفق بوده ام بحث دیگری است.  

نکته بارز دیگر فیلم، ویترین کامل آن است. بازیگرانی مطرح انتخاب کرده اید که هر کدام شان می توانند برگ برنده یک فیلم باشند. با این حال برای کارگردان اول ریسک هم هست چون کار کردن با ستاره ها کار آسانی نیست.

ممنون از این نگاه تان. نه بخاطر این که من را تائید می کنید چون دوست دارم پرسش های تخصصی پرسیده شود ولو اگر ناظر به ایرادهایم باشد. بله؛ من راه سختی انتخاب کردم. وقتی در پیش تولید بودم خیلی از همکاران تماس می گرفتند که مصطفی اشتباه می کنی این همه بازیگر آورده ای؛ فیلم اولت است، نمی گذارند کارت را بکنی و چه و چه. منتها من کار خودم را کردم و از این همکاری لذت بردم. این گروه سه ماه کنار هم بود و با هم زندگی کردیم. من چیزی جز احترام و اعتماد از عوامل ندیدم. هر آن چه خواستم اجرا شد(درست و غلط آن پای من است) اما این که برخورد حرفه ای و انسانی با من داشتند خیلی ارزشمند است. من واقعا کارگردانی می کردم و ذهنم به سمت حواشی نمی رفت. من راه سختی انتخاب کردم اما جواب گرفتم.

فیلم را به جشنواره فجر دادید؛ درست است؟

بله.

عجیب بود که پذیرفته نشد؛ آن هم وقتی فیلم های ضعیف در جشنواره سال پیش کم نبود.

در همین حد بگویم اگر قرار بود فیلم دیگری اضافه شود، «زرد» انتخاب نمی شد.

پس دلیل فرامتن است.

بله ؛ من البته توجهی به این اتفاق نداشتم. سعی کردم راه خودم را بروم و خدا را شکر فیلم در جشنواره معتبر شانگهای جایزه گرفت و ما خیلی زود مزدمان را گرفتیم.

توی چند مکالمه ای که قبل از مصاحبه داشتیم متوجه شدم یکی از فاکتورهای اصلی کارگردانی را دارید: اعتماد به نفس. این ویژگی چقدر در هدایت و بازی گرفتن از ستاره ها به کمک تان آمد؟

خیلی. من حتی روزی که برای اولین بار با بازیگران کنار یک میز نشستم تا فیلمنامه را بخوانیم پر از اعتماد به نفس بودم. حتی یکی از بازیگران که بعدا با هم صمیمی شدیم می گفت روز اول فکر می کردم دیکتاور هستی و می خواهی حرفت را با زور به کرسی بنشانی.

 حالا واقعا دیکتاتور بودید؟

نه؛ ولی اعتماد بنفس که اشاره کردید را داشتم. کاملا می دانستم چه کار می خواهم بکنم. توی پیش تولید تمام فضای سکانس ها را تشریح می کردم و همان را سر صحنه گرفتیم.