قتل در خانه!
در قتلهای خانوادگی مشارکت مردان 3 تا 5 برابر بیشتر از زنان است؛ اغلب زنها کشته میشوند، همسركشی ویژه یک طبقه خاص اجتماعی نیست.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1396/08/01
در جامعه امروزی ما نگرش مردسالارانه و سلطهگری مردها بر زنان، باعث گردیده فشارهای زیادی از نظر روحی و جسمی در خانواده به زنان وارد آید که این فشارها تا مرز ضرب و جرح و حتی قتل پیش میرود. و ثابت شده که در خشونتهای خانگی، اغلب زنها هستند که جانشان را ازدست میدهند.
واقعیت این است كه نمیتوان یك اتفاق را دلیل اصلی وقوع قتلهای خانوادگی دانست بلكه مجموعهعواملی هستند كه به این موضوع منجر میشوند. عواملی مانند اختلافات خانوادگی، مشكلات شخصیتی، افسردگی و ... همه خروجی هستند و خود اینها هم دلایل زیرینی دارد كه منجر به این مساله شده است.
امروز ارتباط بین اعضای خانواده وجود ندارد، عشق و علاقه بین اعضای خانواده كمرنگتر شده، مشكلات مختلفی كه وجود دارد باعث شده تفاوت بین نسلی به وجود بیاید و این تفاوت بین نسلی و كمرنگ شدن عاطفه، میتواند به خشونت خانوادگی دامن بزند.
مواردی هستند که پیشزمینه مشترک بسیاری از جرایم محسوب میشوند و بعضی عوامل هستند که به طور اختصاصیتر در بروز قتلها و قتلهای خانوادگی دخیلند. وجوه مشترکی که در اغلب قتلها وجود دارد و سالیان سال است نسبت به آنها هشدار داده میشود از جمله این که فقر و مشکلات مالی نقش تعیینکنندهای در این موارد دارند؛ اعتیاد، طلاق، عدم آموزش، فقدان امنیت شغلی، امنیت روانی و بسیاری از موارد دیگر هستند که همه اینها به طور زنجیرهوار به همدیگر وصل هستند و درنهایت میتوانند به یک قتل منجر شوند.
این را باید بگویم که شاید تا 20 سال پیش میشد گفت این خشونتها و قتلها بیشتر علیه زنان است اما در حال حاضر، این اتفاق تقریبا به یک حالت برابر رسیده و زنان هم یا به عنوان مباشر یا از طریق شخص ثالث دست به این کار میزنند. معمولا ابزار قتل، چاقو و سلاح سرد است اما در شهرهای مرزی، از اسلحه هم استفاده میشود. اسیدپاشی هم که خشنترین جنایت است تا چند سال پیش اینطور قبحش از بین نرفته بود اما حالا میبینیم که به راحتی علیه همدیگر از آن استفاده میکنند.
قتلهای خانوادگی نشان میدهد درصدی از خانوادههای ما به پوچی رسیدهاند و باور به معنویت و اخلاق را از دست دادهاند. وقتی افراد به یک باور دینی و اخلاقی اعتقاد داشته باشند، در برابر هر مشکلی دست به خشونت و قتل نمیزنند، با توکل و صبوری و مشورت، مشکلشان را حل میکنند.
شاید بتوانیم بگوییم قوانین موجود کافی هستند اما مساله اینجاست که اصلا مردم قانون را نمیشناسند که بخواهند آن را اجرا کنند. به عنوان مثال درباره کودکآزاری، درست است که لایحه جدیدی در دست تصویب است و حقوق بیشتری برای کودکان و نوجوانان در نظر گرفته شده، اما همین قوانین موجود را هم کسی نیست که بشناسد و آنها را اجرا کند. وقتی کار فرهنگی انجام نشده باشد، هرچه قانون بگذاریم باز هم بیفایده است و نمیتواند موثر واقع شود. وقتی جرایم خرد، قبح خودش را از دست میدهد، جرایم کلان هم به دنبال آن اتفاق میافتد. وقتی مردم اینقدر قانونستیزی و قانونگریزی میکنند، کمکم جرایم بزرگتر هم رخ میدهد.
در جامعهای که نابرابری وجود دارد، عدالت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کم است، انتظار این هم میرود که شاهد چنین خشونتهایی علیه اعضای جامعه و به تبع آن اعضای خانواده علیه همدیگر باشیم. وقتی خلاء قانونی و مشکل در اجرای قانون وجود دارد، به این مشکلات بیشتر دامن زده میشود. میبینیم که افراد خودشان دست به اقدام میزنند و میخواهند خودشان قانون را اجرا کنند. همینجا باید بپرسیم سرنوشت لایحه منع خشونت علیه زنان و تامین امنیت آنها به کجا رسیده است؟ چرا قانونگذاران و مسئولان اهتمامی برای تصویب این لایحه و حمایت از زنان به عنوان یکی از قشرهای در معرض خطر نشان نمیدهند؟ گفته میشود قانون به اندازه کافی داریم، اما مساله اینجاست که چرا از زنانی که مورد خشونت قرار میگیرند حمایت نمیشود؟ حمایتی که روی کاغذ باشد ولی جنبه اجرایی نداشته باشد چه دردی دوا میکند؟
سالهاست میگوییم اعدام در ملاءعام هیچ تاثیری نخواهد داشت و حتی تاثیر مقطعی هم ندارد، وقتی هم در ملاءعام باشد که بیشتر میتواند به خشونت در جامعه دامن بزند. ما مواردی را داشتهایم که خانواده مقتول، وقتی قاتل اعدام شده پشیمان شدهاند اما هیچ موردی نبوده که شخصی بخشیده باشد و بعد بگوید پشیمانم که چرا بخشیدم.
باید دید که در این چند سال، چقدر برای کاهش فقر تلاش شده؟ چقدر برای سلامت روان تلاش شده؟ چقدر فرهنگسازی برای فرهنگ تفاهم در خانواده انجام گرفته؟ ستاد مبارزه با موادمخدر چه اقداماتی انجام داده که اعتیاد به عنوان یکی از عوامل مهم طلاق، کمتر شود؟
منابع: خبرگزاری ایسنا/ خبرگزاری تسنیم
واقعیت این است كه نمیتوان یك اتفاق را دلیل اصلی وقوع قتلهای خانوادگی دانست بلكه مجموعهعواملی هستند كه به این موضوع منجر میشوند. عواملی مانند اختلافات خانوادگی، مشكلات شخصیتی، افسردگی و ... همه خروجی هستند و خود اینها هم دلایل زیرینی دارد كه منجر به این مساله شده است.
امروز ارتباط بین اعضای خانواده وجود ندارد، عشق و علاقه بین اعضای خانواده كمرنگتر شده، مشكلات مختلفی كه وجود دارد باعث شده تفاوت بین نسلی به وجود بیاید و این تفاوت بین نسلی و كمرنگ شدن عاطفه، میتواند به خشونت خانوادگی دامن بزند.
چرایی افزایش قتلهای خانوادگی
اگر نگوییم هر روز، تقریبا هفتهای نیست که خبری از قتل و خشونت خانوادگی در رسانهها منعکس نشود. عدهای میگویند این اتفاقها قبلا هم بوده و حالا به مدد تکنولوژی، اطلاعرسانی بیشتری میشود، عده دیگری هم میگویند این اتفاقها بیشتر شده است، جامعه خشنتری داریم و اگر قتلها و خشونتها شامل اعضای جامعه میشد، حالا به درون خانواده راه پیدا کرده و اعضای خانواده خشمشان را بر سر همدیگر خالی میکنند.مواردی هستند که پیشزمینه مشترک بسیاری از جرایم محسوب میشوند و بعضی عوامل هستند که به طور اختصاصیتر در بروز قتلها و قتلهای خانوادگی دخیلند. وجوه مشترکی که در اغلب قتلها وجود دارد و سالیان سال است نسبت به آنها هشدار داده میشود از جمله این که فقر و مشکلات مالی نقش تعیینکنندهای در این موارد دارند؛ اعتیاد، طلاق، عدم آموزش، فقدان امنیت شغلی، امنیت روانی و بسیاری از موارد دیگر هستند که همه اینها به طور زنجیرهوار به همدیگر وصل هستند و درنهایت میتوانند به یک قتل منجر شوند.
در جامعهای که نابرابری وجود دارد، عدالت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کم است، انتظار این هم میرود که شاهد چنین خشونتهایی علیه اعضای جامعه و به تبع آن اعضای خانواده علیه همدیگر باشیم.
این را باید بگویم که شاید تا 20 سال پیش میشد گفت این خشونتها و قتلها بیشتر علیه زنان است اما در حال حاضر، این اتفاق تقریبا به یک حالت برابر رسیده و زنان هم یا به عنوان مباشر یا از طریق شخص ثالث دست به این کار میزنند. معمولا ابزار قتل، چاقو و سلاح سرد است اما در شهرهای مرزی، از اسلحه هم استفاده میشود. اسیدپاشی هم که خشنترین جنایت است تا چند سال پیش اینطور قبحش از بین نرفته بود اما حالا میبینیم که به راحتی علیه همدیگر از آن استفاده میکنند.
قتلهای خانوادگی نشان میدهد درصدی از خانوادههای ما به پوچی رسیدهاند و باور به معنویت و اخلاق را از دست دادهاند. وقتی افراد به یک باور دینی و اخلاقی اعتقاد داشته باشند، در برابر هر مشکلی دست به خشونت و قتل نمیزنند، با توکل و صبوری و مشورت، مشکلشان را حل میکنند.
شاید بتوانیم بگوییم قوانین موجود کافی هستند اما مساله اینجاست که اصلا مردم قانون را نمیشناسند که بخواهند آن را اجرا کنند. به عنوان مثال درباره کودکآزاری، درست است که لایحه جدیدی در دست تصویب است و حقوق بیشتری برای کودکان و نوجوانان در نظر گرفته شده، اما همین قوانین موجود را هم کسی نیست که بشناسد و آنها را اجرا کند. وقتی کار فرهنگی انجام نشده باشد، هرچه قانون بگذاریم باز هم بیفایده است و نمیتواند موثر واقع شود. وقتی جرایم خرد، قبح خودش را از دست میدهد، جرایم کلان هم به دنبال آن اتفاق میافتد. وقتی مردم اینقدر قانونستیزی و قانونگریزی میکنند، کمکم جرایم بزرگتر هم رخ میدهد.
در جامعهای که نابرابری وجود دارد، عدالت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کم است، انتظار این هم میرود که شاهد چنین خشونتهایی علیه اعضای جامعه و به تبع آن اعضای خانواده علیه همدیگر باشیم. وقتی خلاء قانونی و مشکل در اجرای قانون وجود دارد، به این مشکلات بیشتر دامن زده میشود. میبینیم که افراد خودشان دست به اقدام میزنند و میخواهند خودشان قانون را اجرا کنند. همینجا باید بپرسیم سرنوشت لایحه منع خشونت علیه زنان و تامین امنیت آنها به کجا رسیده است؟ چرا قانونگذاران و مسئولان اهتمامی برای تصویب این لایحه و حمایت از زنان به عنوان یکی از قشرهای در معرض خطر نشان نمیدهند؟ گفته میشود قانون به اندازه کافی داریم، اما مساله اینجاست که چرا از زنانی که مورد خشونت قرار میگیرند حمایت نمیشود؟ حمایتی که روی کاغذ باشد ولی جنبه اجرایی نداشته باشد چه دردی دوا میکند؟
سالهاست میگوییم اعدام در ملاءعام هیچ تاثیری نخواهد داشت و حتی تاثیر مقطعی هم ندارد، وقتی هم در ملاءعام باشد که بیشتر میتواند به خشونت در جامعه دامن بزند. ما مواردی را داشتهایم که خانواده مقتول، وقتی قاتل اعدام شده پشیمان شدهاند اما هیچ موردی نبوده که شخصی بخشیده باشد و بعد بگوید پشیمانم که چرا بخشیدم.
باید دید که در این چند سال، چقدر برای کاهش فقر تلاش شده؟ چقدر برای سلامت روان تلاش شده؟ چقدر فرهنگسازی برای فرهنگ تفاهم در خانواده انجام گرفته؟ ستاد مبارزه با موادمخدر چه اقداماتی انجام داده که اعتیاد به عنوان یکی از عوامل مهم طلاق، کمتر شود؟
کلام آخر
نتیجه می گیریم خانوادهها ناامید از قانون و تنها هستند و خودشان میخواهند قانون را اجرا کنند. اگر امکان مشاورههای ارزانقیمت یا رایگان خانوادگی و حقوقی وجود داشته باشد، میتوان از آنها در برابر مشکلاتی که با آن مواجهند حمایت کرد.منابع: خبرگزاری ایسنا/ خبرگزاری تسنیم