شاه در جلسه میگوید: بحمدالله به شکارگاه نرسیده به صید خود رسیدیم.
نظرعلی طالقانی، بعد از ذکر حوایج خود، نامه را در هنگام سحر برداشته میبرد و لای درب مسجدشاه در نزدیکی مدرسه مروی میگذارد و متوکلاً علیالله برگشته و بعد از انجام وظایف دینی خود، درب حجره خود را بسته و میخوابد.
اتفاقاً همانروز ناصرالدین شاه به عزم شکار، از تهران به سوی شکارگاه سلطنتی که در قسمت شرقی تهران و بالای قریه مسگرآباد واقع بود، حرکت میکند که ناگاه باد تندی وزیده و طوفان برخاسته و مانع حرکت کالسکه میشود. شاه تا آرامشدن هوا فرمان توقف میدهد که گردبادی رسیده و به کالسکه شاه برمیخورد و شاه احساس میکند چیزی در دامن او افتاد آن را برداشته، میبیند نامهای است. وقتی مطالعه میکند میبیند کسی برای خدا نامه نوشته. فوراً فرمان بازگشت میدهد و یکسره به منزل رئیسالوزراء وقت میرود و دستور احضار همه وزراء را میدهد. همگان تعجب میکنند و حاضر میشوند. شاه در جلسه میگوید: بحمدالله به شکارگاه نرسیده به صید خود رسیدیم. پس نامه را از جیب خود درآورده و جریان وزیدن باد و طوفان و قراردادن نامه در دامنش را توضیح میدهد. آنگاه پیشکار مخصوص خود را با کالسکه سلطنتی به آدرس مزبور به مدرسه مروی میفرستد تا صاحب نامه را به حضور آورند. تمام طلبههای مدرسه مروی تعجب نموده و خود نظرعلی هم وحشت کرده که شاه مرا برای چه میخواهد؟ آیا کسی از طلبکارها به شاه شکایت کرده است؟ اما وقتی تشریفات مخصوص را میبیند تسکین مییابد.
نظرعلی وارد مجلس شده و در کنار شاه در جایی که برایش در نظر گرفته بودند، مینشیند. شاه میپرسد: اسم شما چیست؟ میگوید: نظرعلی. اهل کجا هستی؟ طالقان. آیا نامهای برای کسی نوشتهای؟ بعد از قدری تأمل میگوید: آری دیشب برای خدا نامهای نوشتم. نامهات را کجا گذاردی؟ سحرگاه لای درب مسجدشاه. شاه نامه را نشان داده میگوید: آیا این نامه توست؟ میگوید: آری. آنگاه شاه به وزرا میگوید: کیست که در رفع حوایج ایشان مشارکت نماید و یکیک درخواستهای نظرعلی را خواند. تمام حاجات وی طیالمجلس برآورده شد و نظرعلی که تا ساعتی پیش هیچچیز نداشت، صاحب همهچیز گردید. این عالم ربانی سرانجام در سال 1306 قمری در مشهد رضوی از دنیا رفت و در جوار حرم ملکوتی حضرت امام رضا علیه السلام مدفون گردید.