تبیان، دستیار زندگی

سیماى پیامبر اكرم(ص) در آیینه نهج‏ البلاغه

درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مى فرماید: «فَتأسَّ بِنَبِیّك الاَطیبِ الاَطهر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فَاِنّ فِیه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِیّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه؛ پس به پیامبر پاكیزه و پاكت اقتدا كن، كه در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، محبوب ترین بنده نزد خدا كسى است كه از پیامبرش پیروى كند و گام بر جایگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نیز اصالت و جامعیّت اوصاف آن حضرت است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
نهج البلاغه
شرف و جلال پیمبران بُوَد از جلال محمدى
سبب وجود جهانیان همه از كمال محمدى
نرسد خرد بكمال او، نه بشر بكنه جلال او
شعف و صفاى بهشتیان همه از جلال محمدى
بلغ العلى بكماله كشف الدجى بجماله
حسنت جمیع خصاله صلّوا علیه و آله
محمد بن عبداللّه بن عبدالمطلّب(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) در هفدهم ربیع سال عام الفیل پا به عرصه وجود گذاشت در حالى كه پدر را قبل از ولادت از دست داده بود.
این حادثه، بزرگترین حادثه تاریخ بشرى بحساب مى آید، دلیل آن حوادثى است كه بدنبال حادثه ولادت آن حضرت اتفاق افتاد.
با ولادت آن بزرگمرد عالم هستى، تمام بت هاى عالم سرنگون شده، و طاق كسرى به لرزه افتاده و چهارده كنگره آن ریزش نمود، دریاچه ساوه كه سالها مورد پرستش قرار مى گرفت به زمین فرو رفته و خشكید، ووادى «سماوه» كه سالها حالت خشك سالى داشت آب در آن جارى گشت، و آتشكده فارس كه هزار سال خاموش نشده بود در آن شب به خاموشى گرایید، و تخت تمامى پادشاهان سرنگون گشته و شاهان خود لال گشتند، و دانش كاهنان زائل شده و سحر ساحران بر بادرفته، و از همه مهمتر نورى از سمت حجاز به شرق و غرب عالم تابید(و به رمز فراگیرى دین آن حضرت) تمام عالم را روشن نمود.(1)
این همه نشان از عظمت شخصیتى دارد كه در چنین روزى به دنیا آمده است، لذا جا دارد جامعه اسلامى بیش از پیش با شخصیّت او آشنا شده و خصلت هاى او را الگو و سرمشق قرار دهند، آنچه پیش رو دارید نگاهى است به شخصیّت والاى نبوى در كلام بلند علوى در نهج البلاغه.

ضرورت شناخت آن حضرت


هر جامعه نیاز به الگو دارد كه شناخت آن ضرورى و لازم است، قرآن كریم برترین الگوى جامعه اسلامى را پیامبر اكرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) مى داند آنجا كه مى فرماید: «ولكم فى رسول اللّه اسوةٌ حسنةٌ...(2)؛مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیكویى بود، براى آنها كه امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى كنند.»
لذا لازم است در هر زمان با توجّه به نیازهاى ضرورى جامعه، ابعاد شخصیتى ختمى مرتبت مورد بررسى قرار گیرد و به جامعه عرضه شود، و على (علیه السلام) نیز بر این امر تأكید دارد آنجا كه مى فرماید: «وَ لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّهِ (صلى اللّه علیه و آله و سلم) كافٍ لَكَ فى الاُسوَةِ، وَ دَلیلٌ لَكَ عَلى ذَمِّ الدُّنیا و عَیبها وَ كَثرَةِ مَخازیها وَ مَساویها اِذ قُبِضَت عَنه اَطرافُها وَ وُطِئَت لِغَیرِهِ اَكنافُها وَ فطِمَ عَن رَضاعِها...»(3) براى تو كافى است كه راه و رسم زندگى پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را اطاعت نمایى، تا رهنماى خوبى براى تو در شناخت بدى ها و عیب هاى دنیا و رسوایى ها و زشتى هاى آن باشد، چه اینكه دنیا از هر سو بر پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) باز داشته و براى غیر او گسترانده شد، از پستان دنیا شیر نخورد، و از زیورهاى آن فاصله گرفت. در ادامه همین خطبه درباره اسوه بودن آن حضرت و لزوم اقتدا به او مى فرماید: «فَتأسَّ بِنَبِیّك الاَطیبِ الاَطهر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فَاِنّ فِیه اُسوَةٌ لِمَن تَأسّى وَ عَزاءً لِمَن تَعَزّى وَ اَحَبُّ العِبادِ اِلَى اللّه اَلمتأسّى بِنَبِیّه وَ المَقتَصّ لِاَثرِه(4)؛ پس به پیامبر پاكیزه و پاكت اقتدا كن، كه در (راه و رسم) او الگویى است براى الگو طلبان و مایه فخر و بزرگى است براى كسى كه خواهان بزرگوارى باشد، محبوب ترین بنده نزد خدا كسى است كه از پیامبرش پیروى كند و گام بر جایگاه قدم او نهد و راز الگو بودن حضرت نیز اصالت و جامعیّت اوصاف آن حضرت است، در این باره امیرمؤمنان (علیه السلام) مى فرماید: «...تا اینكه كرامت اعزام نبوّت از طرف خداى سبحان به حضرت محمد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) رسید، نهاد اصلى وجود او را از بهترین معادن استخراج كرد، نهال وجود او را در اصیل ترین و عزیزترین سرزمین ها (و خانواده ها) كاشت و آبیارى نمود. او را از همان درختى كه دیگر پیامبران و منتخبان خود را از آن آفرید بوجود آورد... در حرم امن الهى رویید، و در آغوش خانواده كریمى بزرگ شد، شاخه هاى بلند آن سر به آسمان كشیده كه دست كسى به میوه آن نمى رسید.پس پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیشواى پرهیزكاران و وسیله بینایى هدایت خواهان است چراغى با نور درخشان و ستاره اى فروزان، و شعله اى با برق هاى خیره كننده و تابان است، راه و رسم او با اعتدال و روش زندگى او صحیح و پایدار، و سخنانش روشنگر حق و باطل و حكم او عادلانه است...»(5) و فرمود: «هر كس از آن (پیامبر) پیشى گیرد از دین خارج شده و آن كس كه از آن عقب ماند هلاك گردد و هركس همراهش باشد رستگار شود.»(6)
شناخت آن حضرت و الگوپذیرى از روش و زندگى او نه تنها آثار گرانبهاى دنیوى و آخرتى دارد، بلكه پاداش بى كران الهى را نیز در پى دارد، چنانكه امیر سخن (علیه السلام) مى فرماید: «فَاِنَّه مَن ماتَ مِنكُم عَلى فِراشِهِ وَ هُو عَلى مَعرِفةِ حَقّ رَبِّهِ و حَقِ رَسولِهِ وَ اَهلِ بَیته ماتَ شَهیداً وَ وَقَعَ اَجرُهُ عَلَى اللّه وَ استَوجَبَ ثَوابَ مانَوى مِن صالِح عَمَلِهِ...؛(7) پس براستى كسى كه در بستر خویش با شناخت خدا و پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) و اهل بیت آن حضرت بمیرد، شهید از دنیا رفته و پاداش او بر خداست و ثواب اعمال نیكویى را كه قصد انجامش را داشته خواهد برد.»
با توجّه به ضرورت شناخت اوصاف آن حضرت و الگوپذیرى از آن، به گوشه هایى از اوصاف و ویژگیهاى آن حضرت از دیدگاه نهج البلاغه اشاره مى شود.

1- زهد و پارسائى حضرت:


«زهد» و «رغبت» (اگر بدون متعلق ذكر شوند) نقطه مقابل یكدیگرند، زهد یعنى اعراض و بى میلى، در مقابل رغبت كه عبارت است از كشش و میل.
بى میلى دوگونه است: طبیعى و روحى: بى میلى طبیعى آن است كه طبع انسان نسبت به چیزى تمایلى نداشته باشد. همچون طبع بیمار كه میلى به غذا و.. ندارد. بدیهى است كه اینگونه بى میلى و اعراض ربطى به زهد اصطلاحى ندارد.
بى میلى روحى یا عقلى یا قلبى آن است كه اشیائى كه مورد تمایل و رغبت طبع است از نظر اندیشه و آرزوى انسان كه در جستجوى سعادت و كمال مطلوب است هدف و مقصود نباشد، هدف و مقصود و نهایت آرزو و كمال مطلوب امورى باشد برتر از مشتهیات نفسانى و دنیوى، خواه آن امور از مشتهیات نفسانى اخروى باشد و یا اساساً از نوع تمایلات نفسانى نباشد بلكه از نوع فضائل اخلاقى باشد از قبیل عزت، شرافت، كرامت، آزادى و یا از نوع معارف معنوى و الهى باشد، مانند یاد خداوند، محبت خداوند، تقرب به پیشگاه ذات اقدس الهى.
پس زاهد واقعى كسى است كه توجّهش از مادیّات دنیا به عنوان كمال مطلوب و برترین خواسته عبور كرده متوجّه مشتهیات اخروى و یا فضائل اخلاقى و معارف معنوى شده است.(8)
زهد و پارسائى پیامبر اكرم از چنین زهدى بوده است، چنانكه على (علیه السلام) مى فرماید: «اَلنَبىُّ قَد حَقَّرَ الدُنیا وَ صَغَّرَها و اَهوَن بِها وَ هَوَّنَها وَ عَلِمَ اَنَّ اللّهَ زَواها عَنه اِختیاراً وَ بَسطَها لِغَیره احتِقاراً، فَاَعرَضَ عَنِ الدُّنیا بِقَلبِهِ، وَ اَماتَ ذِكرَها عَن نَفسِهِ وَ اَحَبَّ اَن تَغیبَ زینَتُها عَن عَینِهِ لِكیلا یَتَّخِذَ مِنها ریاشاً او یَرجوا فیها مَقاماً...؛ نبى اكرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) دنیا را كوچك و در چشم دیگران آن را ناچیز جلوه داد.(تا مردم بدنبال زهد واقعى باشند و لذا) آن را خوار مى شمرد و در نزد دیگران (نیز) خوار و بى مقدار معرّفى فرمود.(و مى دانست كه خداوند براى احترام به ارزش آن حضرت دنیا را از او دور ساخت) و آن را براى ناچیز بودنش به دیگران بخشید. پس (پیامبر اكرم زهد انتخابى داشت و) از دل و جان به دنیا پشت كرد، و یاد آن را در دلش میراند.
(زهد او این گونه بود كه) دوست مى داشت زینت هاى دنیا از چشم او دور نگهداشته شود، تا از آن لباس فاخرى تهیّه نسازد، یا اقامت و ماندن در دنیا را آرزو نكند، و براى تبلیغ احكامى كه قطع كننده عذرهاست تلاش كرد و امّت اسلامى را با هشدارهاى لازم نصیحت كرد، و با بشارت ها مردم رابه سوى بهشت فرا خواند.»(9) خوب است امّت اسلامى مخصوصاً مسئولان و هدایتگران جامعه به زهد و پارسائى حضرت توجّه كنند و گوشه هایى از آن را در زندگى خویش نیز بوجود آورند.
در بخش دیگر امیرمؤمنان درباره زهد آن حضرت چنین مى گوید: «پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) از دنیا چندان نخورد كه دهان را پر كند، و به دنیا با گوشه چشم نگریست. دو پهلویش از تمام مردم فرو رفته تر، و شكمش از همه خالى تر بود، دنیا را به او نشان دادند ولى او نپذیرفت، و چون دانست خدا چیزى را دشمن مى دارد، آن را دشمن داشت، و چیزى را كه خدا خوار شمرده، آن را خوار انگاشت، و چیزى را كه خدا كوچك شمرده كوچك و ناچیز مى دانست (این یعنى بى میلى به دنیا بخاطر قرب الهى و محبّت به او).
و همانا پیامبر (كه درود خدا بر او باد) بر روى زمین مى نشست و غذا مى خورد، و چون بردگان ساده مى نشست و با دست خود كفش خود را وصله مى زد و جامه خود را با دست خود مى دوخت... پرده اى بر در خانه او آویخته بود كه نقش و تصویرها در آن بود، به یكى از همسرانش فرمود، این پرده را از برابر چشمان من دور كن كه هرگاه نگاهم به آن مى افتد به یاد دنیا و زینت هاى آن مى افتم. پیامبر(زهد واقعى و انتخابى داشت لذا) با دل و جان از دنیا روى گرداند، و یادش را از جان خویش ریشه كن نمود. و همواره دوست داشت تا جاذبه هاى دنیا از دیدگانش پنهان ماند، و از آن لباس زیبایى تهیّه نكند و آن را قرارگاه دائمى خود نداند، و امید ماندن در دنیا نداشته باشد، پس(او حقیقتاً) یاد دنیا را از جان خویش بیرون كرده و دل از دنیا بركند و چشم از دنیا پوشاند.»(10)
هر كس مى خواهد زاهد واقعى باشد و پیرو حقیقى آن حضرت، در زندگى و رفتار او باید دقت كند و آن را الگو و سرمشق قرار دهد چنان كه زاهدترین شاگرد مكتب او امیر بیان فرمود: «و لَقَد كانَ فى رَسُولِ اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ما یَدُلُّكَ عَلى مَساوِىِ الدُنیا وَ عُیُوبِها اِذ جاعَ فیها مَعَ خاصَّتهِ، وَ زُوِیَت عَنهُ زَخارِفها مَعَ عَظیِم زُلفَتِهِ فَلیَنظُر ناظِرٌ بِعَقلِهِ: اَكرَمَ اللّهُ مُحَمَّداً بذلك ام اَهانُهُ فاِن قالَ اَهانَهُ فَقَد كَذَبَ وَ اللّهِ العَظیم بالافك العَظیم وَ اِن قالَ اكرَمَه فَلیَعلَم اَنّ اللّه قَد اَهانَ غَیرَهُ...؛براستى در زندگانى رسول خدا(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) براى تو نشانه هایى است كه تو را به زشتى ها و عیب هاى دنیا راهنمایى كند، زیرا پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) با نزدیكان خود گرسنه به سر مى برد(نه چون نزدیكان برخى افراد كه از سیرى زیاد نمى دانند چه كار كنند) و با آن كه مقام و منزلت بزرگى داشت زینتهاى دنیا از دیده او دور ماند. پس تفكر كننده اى باید با عقل خویش به درستى اندیشه كند كه: آیا خدا محمّد (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را به داشتن این صفتها اكرام نمود یا خوارش كرد؟ اگر بگوید: خوار كرد، دروغ گفته (بخداى بزرگ قسم) و بهتانى بزرگ زده است، و اگر بگوید: او را اكرام كرده، پس بداند، خدا خوار شمرد كسى را كه دنیا را براى او گستراند چرا كه از نزدیك ترین مردم به خودش (یعنى محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) ) دور نگهداشت.
پس پیروى كننده باید از پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) پیروى كند، و به دنبال او راه رود، و قدم برجاى او گذارد، وگرنه از هلاكت ایمن نباشد. سپس براستى خداوند محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) را نشانه قیامت، و مژده دهنده بهشت و ترساننده از كیفر جهنم قرار داد، او با شكمى گرسنه از دنیا رفت و با سلامت جسم و جان وارد آخرت شد و سنگى بر سنگى نگذاشت (و كاخ و خانه هاى مجلّل نساخت) تا آنروز كه جهان را ترك گفت و دعوت پروردگارش را اجابت نمود»(11) راستى فرسنگ ها بین ما و پیشوا و الگوى ما فاصله است، ما كجا و رفتار پیامبر كجا؟ تنها پیرو راستین او امیرمؤمنان بود كه اولاً به داشتن چنین رهبرى، افتخار مى كند آنجا كه مى گوید: «وه! چه بزرگ است منتى كه خدا با بعثت پیامبر بر ما نهاده، و چنین نعمت بزرگى را به ما عطا فرمود، رهبر پیشتازى كه باید او را پیروى كنیم و پیشوایى كه باید راه او را تداوم بخشیم.»(12) و ثانیاً در عمل مانند پیامبر زاهد بود چنانكه خود مى فرماید: «به خدا سوگند آنقدر این پیراهن پشمین را وصله زدم كه از پینه كننده آن شرمسارم. یكى گفت: آیا آن را دور نمى افكنى؟، گفتم: از نزد من دور شو، صبحگاهان رهروان ستایش مى شوند (یعنى آینده از آن استقامت كنندگان و زاهدان روز و شب زنده داران است)(13).»

2- ویژگیهاى اخلاقى آن حضرت


قرآن كریم از میان تمام اوصاف آن حضرت، وى را به اخلاق نیكویش تحسین مى كند آنجا كه مى فرماید: «وَ اِنّكَ لَعَلى خَلقٍ عَظیم(14)؛و یقیناً تو داراى اخلاق عظیم و برجسته اى هستى» و اساساً خود آن حضرت بر این باور بود كه فلسفه بعثت براى تكمیل مكارم اخلاق بود و لذا مى فرمود: «اِنَّما بعثتُ لاتَمِّمَ مَكارِم الاَخلاق(15)؛همانا من براى به سامان رساندن فضائل اخلاقى مبعوث شده ام.»
این ها نشان از عظمت و ارزش اخلاق، و همین طور والائى و برترى آن حضرت دارد به نمونه هایى از اخلاقیات آن حضرت اشاره مى شود:
الف: نرم خویى و مهربانى: از دیدگاه قرآن شاخص ترین ویژگى اخلاقى آن حضرت اخلاق زیبا و برخورد شفقت آمیز آن حضرت با دیگران بود. آن پیامبر رحمة للعالمین با داشتن این خصلت ستودنى دلهاى بسیارى را به خود شیفته ساخته و به راه راست هدایت نمود در حالى كه هیچ قدرتى توان انجام چنین كار شگرفى را نداشت، خداوند متعال در این زمینه مى فرماید: «فَبِما رَحمَةٍ مِن اللّهِ لِنتَ لَهُم وَلَو كُنتَ فظّاً غَلیظَ القَلبِ لانفضّوا مِن حَولِك(16)؛ پس به بركت رحمت الهى (در برخورد) با مردم نرم و مهربان شدى و اگر خشن و سنگدل بودى، از اطراف تو پراكنده مى شدند.»
و على (علیه السلام) درباره اخلاق آن حضرت و نرمخویى و مهربانى او چنین مى گوید: «كانَ اَجوَد النّاسِ كَفّاً وَ اَجرَأُ النّاسِ صَدراً، وَ اَصدقُ النّاس لَهجَةً، وَ اَوفاهم ذِمّةً وَ الَینهُم عَریكَةً وَ اكرَمَهُم عِشرَةً و مَن رآهُ بَدیهَةً هابَهُ وَ مَن خالَطَهُ فَعَرَفَهُ اَحَبّهُ، لَم اَرَقَبلَهُ وَ لا بَعدُه مِثلَه(17)؛ (پیامبر اكرم) سخاوتمندترین مردم، و شجاعترین آنها، و راستگوترین آنها، و وفادارترین انسان نسبت به وعده، و نرمترین (انسان) از نظر خوى و كریمترین مردم در برخورد و معاشرت بود، و هركس در ابتدا او را مى دید از او دورى مى كرد (ولى) هركس با او همراه مى شد و او را مى شناخت(به او علاقمند مى شد) و سخت به او محبّت مى ورزید، بگونه اى كه مثل او قبل از آن و بعد از آن ندیده بود.»
و از عائشه نقل شده است كه درباره اخلاق آن حضرت گفت: «كانَ اَحسَنُ النّاسِ خُلقاً؛ بهترین مردم بود در خلق و خوى.»(18) و على (علیه السلام) در نهج البلاغه فرمود: «وَ اَطهَر المُتَطَهِّرینَ شیمَةً وَ اَجوَدُ المُستَمطِرینَ دیمَةً(19)؛اخلاقش از همه پاكان پاك تر و باران كرمش از هر چیزى بادوامتر بود.»
ب: دلسوزى و خیرخواهى: از دیگر خصوصیات آن حضرت دلسوزى و خیرخواهى و علاقه به انجام وظیفه بود، این ویژگى در رهبران الهى و پیشوایان جامعه از اهمّیت ویژه اى برخوردار است، قرآن مجید پیامبر گرامى اسلام را با این خصلت پسندیده معرّفى مى كند آنجا كه مى فرماید: «لَقَد جاءَكم رَسولٌ مِن اَنفسكم عَزیزٌ عَلَیه ما عَنتّم حَریصٌ عَلیكُم بِالمُؤمِنین رَئُوفٌ رَحیمٌ(20)؛ همانا فرستاده اى از خود شما به سویتان آمد كه رنجهاى شما بر او سخت است و اصرار بر هدایت و راهنمایى شما دارد و نسبت به مؤمنان دلسوز و مهربان است دلسوزى حضرت ختمى مرتبت به حدّى بود كه گاهى از شدّت غصّه و ناراحتى در آستانه هلاكت قرار مى گرفت، قرآن در این رابطه مى فرماید: «فلَعلّك باخِغٌ نَفسَك عَلى آثارِهم اِن لَم یُؤمِنوا بهذا الحدیث اَسَفاً؛ گویى مى خواهى به خاطر اعمال (نامناسب) آنان، اگر به این گفتار ایمان نیاورند، خود را هلاك كنى.»
امّا على (علیه السلام) در نهج البلاغه جملات زیبایى درباره دلسوزى و خیرخواهى آن حضرت دارد كه به نمونه هایى اشاره مى شود:
1- نهایت تلاش و خیرخواهى: «خدا پیامبر اسلام را به هنگامى مبعوث فرمود كه مردم در حیرت و سرگردانى بودند، در فتنه ها به سر مى بردند، هوى  و هوس بر آنها چیره شده، و خود بزرگ بینى و تكبّر به لغزش هاى فراوانشان كشانده بود، و نادانیهاى جاهلیّت پست و خوارشان كرد و در امور زندگى حیران و سرگردان بودند، و بلاى جهل و نادانى دامنگیرشان بود. «فبالَغ (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فى النّصیِحة وَ مَضى عَلى الطَّریقَةِ وَ دَعا اِلَى الحِكمَةِ وَ المَوعِظَة الحَسَنَة(21)؛ پس پیامبر اكرم (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در نصیحت و خیرخواهى نهایت تلاش را كرد، و آنان را به راه راست راهنمایى، و از راه حكمت و موعظه نیكو، مردم را به خدا دعوت فرمود.»
در جاى دیگر فرمود: «محمد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بار سنگین رسالت را بر دوش كشید، و به فرمانت قیام كرد، و به سرعت در راه خشنودى تو گام برداشت، حتى یك قدم بر عقب برنگشت و اراده او سست نشد، و در پذیرش و گرفتن وحى نیرومند بود، حافظ و نگهبان عهد و پیمان تو بود و در اجراى فرمانت تلاش كرد تا آنجا كه نور حق را آشكار و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دل هایى كه در فتنه و گناه فرو رفته بودند هدایت شدند پرچم هاى حق را بر افراشت و احكام نورانى را بر پا كرد.»(22)
2- طبیب دوّار: طبیب دلسوز آن است كه سراغ بیماران مى رود، پیامبر رحمت چنین بود، براى طبابت روحى افراد خود به سراغ آنها مى رفت. على(علیه السلام) در این باره مى فرماید: «طَبیبٌ دَوّارٌ بِطِبّهِ قَد اَحكَمَ مَراهِمَهُ وَ اَحمى (اَمضى) مَواسِمَهُ یَضَعُ ذلِكَ حَیث الحاجَة اِلَیه، مِن قُلُوبٍ عُمى، وَ آذانٍ صُمٍّ وَ السَنَةٍ بكُم مُتَتَبِّعٍ بِداوئه مَواضِعَ الغفلة و مَواطِنَ الحَیرَة(23)؛ پیامبر طبیبى است كه براى درمان بیماران سیّار است (و خود نزد بیماران مى رود)، مرهم هاى شفابخش او آماده و ابزار داغ كردن زخم ها را گداخته براى شفاى قلب هاى كور و گوش هاى ناشنوا و زبان هاى لال آماده ، و با داروى خود در پى یافتن بیماران فراموش و سرگردان است.»(24)
این همان طبیب سیّار است كه به دنبال بیمار دلان مكّه مى رفت و برخى از آنها آن حضرت را سنگباران مى نمودند، و گاه حضرت مجبور مى شد كه مكّه را ترك نموده به كوهها پناه برد، خدیجه كبرى و امیرمؤمنان بدنبال آن حضرت وقتى او را مى یافتند، زخمهاى پاى او را (كه بر اثر سنگهاى بیماران غافل و ناآگاه زخمى شده بود) پانسمان مى كردند، امّا در همان حال آن دل رئوف و مهربان مى گفت: «اللهُم اِغفِر قَومى فَاِنَّهُم لا یَعلَمُون(25)؛ خدایا قوم مرا (هدایت كن و آنها را) ببخش چرا كه آنها ناآگاهند.(26)
ج - صبر و بردبارى حضرت: مطالعه تاریخ انبیاء بخوبى نشان مى دهد كه آنان در راه انجام رسالت خویش با سخترین رنجها روبرو بوده اند، و در این میان حضرت ختمى مرتبت بیش از سایر انبیاء در معرض بلاها و آزمایشات قرار گرفت، چنان كه خود فرمود: «ما أوذِىَ اَحَدٌ مثلُ ما اوذیت فى اللّه (27)؛ هیچ كسى (و پیامبرى) همانند من در راه خدا آزار و اذیت ندید.» لذا صبر او نیز از همه بیشتر بود اسماعیل بن عیاش مى گوید: «كانَ رَسُولُ اللّه(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اَصبَرُ عَلى اَوزار النّاس(28)؛ رسول خدا بردبارترین انسان بر وزر و وبال مردم بود.»
د: شجاعت: بسیارى از رهبران بوده اند كه در صحنه هاى جنگ حضور عملى و فیزیكى نداشته اند و همیشه با فرمان و دستور جنگ ها را اداره كرده اند، و امّا پیامبر اكرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) اینگونه نبود، بلكه در تمام صحنه ها در خط مقدّم جبهه حضور فعّال داشت و شجاعت واقعى خویش را به نمایش مى گذاشت و به دیگران روحیه مى داد، على(علیه السلام) در این زمینه مى فرماید: «كُنّا اِذا احمَرّ البأسُ وَلَقِىَ القومُ اَلقومَ اِتَّقینا بِرَسُول اللّه فَما یَكُونُ اَحَدٌ اَقرَبُ اِلى العَدُوِّ مِنه(29)؛ همیشه این گونه بود وقتى (كه تنور جنگ داغ مى شد) و سختى شدّت مى گرفت، و دو گروه (مسلمان و كافر) مقابل هم قرار مى گرفتند( ما به حضرت پناه مى بردیم) و او را سپر بلاى خویش قرار مى دادیم(چرا كه) از او نزدیكتر به دشمن كسى نبود (و او در خط مقدم قرار داشت).
3- موفقیّت هاى پیامبر اكرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) : گذرى كوتاه به تاریخ پیامبران الهى نشان مى دهد، كه پیامبر خاتم موفّق ترین آنها در انجام رسالت الهى و هدایت انسان ها بوده است او در مدّت كمتر از 23 سال عرب جاهلى را متحوّل ساخت و به اوج و قلّه سعادت رساند و اختلاف ها را به وحدت تبدیل نمود و مى رفت كه مكتبش جهانى شود.
الف: عزّت جهانى یافتن مسلمانان: امیر مؤمنان در این زمینه مى فرماید: «مردم! از سر نعمت بعثت پیامبر و لطف خداوند بزرگ به مقامى رسیده اید كه حتّى كنیزان شما را گرامى مى دارند و به همسایگان شما محبّت مى كنند، كسانى براى شما احترام قائلند كه شما از آنها برترى نداشته و بر آنها حقّى ندارید، كسانى از شما مى ترسند كه نه ترس از حكومت شما دارند و نه شما بر آنها حكومتى دارید.(30)»
ب: اختلاف ها تبدیل به وحدت، و كینه ها تبدیل به الفت گشت: در بخشى از خطبه 96 چنین فرمود: «قرارگاه پیامبر بهترین قرارگاه و محل پرورش و خاندان او شریف ترین پایگاه است. در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد كرد «قَد صَرِفت نَحوَهُ اَفئِدَةُ الاَبرار وَ ثُنِیَت اِلَیه اَزِمّةُ الاَبصارِ دَفَنَ اللّهُ بِهِ الضّغائِنَ وَ اَطفَأَ بِهِ التَّوائِر اَلَّف بِه اِخواناً وَ فَرَّقَ بِهِ اَقراناً اَعِزَّ بِهِ الذَّلَّةَ وَ اَذَلَّ بِهِ العِزَّةَ كَلامهُ بَیانٌ وَ صَمتُه لِسانٌ؛ دل هاى نیكوكاران شیفته او گشته، توجّه دیده ها به سوى اوست. خدا به بركت وجود او كینه ها را دفن كرد و آتش دشمنى را خاموش كرد. با (وجود مبارك) او میان دلها الفت و مهربانى ایجاد كرد و نزدیكانى را از هم دور ساخت، انسان هاى خوار و ذلیل و محروم در پرتو (ایمان به) او عزّت یافتند، و عزیزانى خودسر(بر اثر كفر او) ذلیل شدند، گفتار او روشنگر واقعیّت ها و سكوت او زبانى گویا بود.(31)»
در خطبه 231 فرمود: «پیامبر اسلام (صلى اللّه علیه و آله و سلّم) آنچه را كه به او ابلاغ شد آشكار كرد و پیام هاى پروردگارش را رساند. او شكاف هاى اجتماعى را به وحدت اصلاح، و فاصله ها را به هم پیوند داد و پس از آن كه آتش دشمنى ها و كینه هاى بر افروخته در دل ها راه یافته بود، میان خویشاوندان یگانگى برقرار كرد.(32)»
ج: فراوانى نعمت ها، و ایجاد شادابى ها و نشاطها:
«حال به نعمت هاى بزرگ الهى كه به هنگام بعثت پیامبر اسلام(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) بر آنان فرو ریخت بنگر كه چگونه اطاعت آنان را با دین خود پیوند داد. و با دعوتش آنها را به وحدت رساند! چگونه نعمت هاى الهى بالهاى كرامت خود را بر آنان گستراند و به چویبارهاى آسایش و رفاه برایشان روان ساخت! و تمام بركات آیین آنها را در برگرفت.
در میان نعمت ها غرق گشتند، و در خرّمى زندگانى، شادمان شدند امور اجتماعى آنان در سایه قدرت حكومت اسلام استوار شد، و در پرتو عزّتى پایدار آرام گرفتند، و به حكومتى پایدار رسیدند، آنگاه آنان حاكم و زمامدار جهان شدند و سلاطین روى زمین گردیدند و فرمانرواى كسانى شدند كه در گذشته حاكم بودند، و قوانین الهى را بر كسانى اجرا مى كردند كه مجریان احكام بودند. و در گذشته كسى قدرت درهم شكستن نیروى آنان را نداشت و هیچ كس خیال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند.(33)»
د: نمونه هایى از تربیت یافتگان مكتب او: از بزرگترین موفقیّت یك رهبر آن است كه بتواند براى تحوّل در اجتماع در گام اوّل افراد سالم و ساخته شده تربیت كند و به اصطلاح امروز كادرسازى درستى داشته باشد. پیامبر اكرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در دوران سیزده سال در مكّه و ده در سال مدینه افراد بسیارى را تربیت نمود از جمله تربیت شدگان امیرمؤمنان على (علیه السلام) است، در این باره خود او مى گوید: «پیامبر مرا در اتاق خویش مى نشاند، در حالى كه كودك بودم مرا در آغوش خود مى گرفت، و در بستر مخصوص خود مى خوابانید... و بوى پاكیزه خود را به من مى بویاند و گاه غذا را لقمه لقمه در دهانم مى گذاشت... و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند كه همواره با مادر است پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) هر روز نشانه تازه اى از اخلاق نیكو را برایم آشكار مى فرمود، و به من فرمان مى داد كه به او اقتدا نمایم.(34)»
درباره اصحاب پیامبر اكرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: «لَقَد رَأَیتُ اَصحابَ مُحَمَّد(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) .... وَ قَد باتُوا سُجّداً وَ قِیاماً یُراوِحُونَ بَین جِباهِهِم وَ خُدُودِ هم وَ یَقفُون عَلَى مِثلِ الجَمرِ مِن ذِكرِ مَعادِهِم كَاَنَّ بَین اَعیُنهم ركب المعزى مِن طُول سُجُودِهم اِذا ذَكِرَ اللّهُ هَمَلَت اَعیُنُهم حَتى تَبُلَّ جُیُوبُهم...؛ براستى من اصحاب پیامبر را امّا هیچكدام از شما(خطاب به اصحاب خود) را همانند آنان نمى نگرم... شب را تا صبح در حال سجده و قیام به عبادت سپرى مى كردند، و پیشانى و گونه هاى صورت را در پیشگاه خدا بر خاك مى ساییدند، با یاد معاد چنان ناآرام بودند گویا بر روى آتش ایستاده اند، بر پیشانى آنها از سجده هاى طولانى پینه بسته بود (همچون پینه هاى زانوى شتر) اگر نام خدا برده مى شد چنان مى گریستند كه گریبان آنان تر مى شد. و چون درخت در روز تندباد مى لرزیدند، از كیفرى كه از آن بیم داشتند یا براى پاداشى كه به آن امیدوار بودند.(35)»
4- دعاى على(علیه السلام) در حق پیامبر: حسن ختام سخن را دعاهایى قرار مى دهیم كه على(علیه السلام) در حق پیامبر اكرم(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) نموده است.
شایان توجّه است كه دعاى معصوم در حق معصوم از منزلت و ویژگیهایى برخوردار است كه درك آن نیاز به دقت و ژرف اندیشى دارد.
در خطبه هفتاد و دوّم مى خوانیم: «اَللّهُمَّ افسَح لَهُ مَفسحاً فى ظِلِّك وَ اَجزِهِ مُضاعَفات الخیر مِن فَضلِك اَللّهُمَّ واَعلِ عَلى بناءِ البانِین بِناءَهُ وَ اكرِم لدیكَ مَنزِلَتَهُ وَ اَتمم لَهُ نورَه...؛ پروردگارا! براى پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) در سایه لطف خود جاى با وسعتى بگشاى و از فضل و كرمت پاداش او را فراوان گردان خداوندا! كاخ آیین او را از هر بنایى برتر و مقام او را در پیشگاه خود گرامى تر، و نورش را كامل گردان و پاداش رسالت او را پذیرش گواهى و شفاعت و قبول گفتار او قرار ده، زیرا كه داراى منطق عادلانه و راه جدا كننده حق از باطل بود.
بار خدایا! بین ما و پیغمبرت در نعمت هاى جاویدان، و زندگى خوش، و آرزوهاى برآورده و خواسته هاى به انجام رسیده، در كمال آرامش و در نهایت اطمینان (همراه با مواهب) و هدایاى با ارزش جمع گردان(36)» در خطبه دیگر چنین در حق ختمى مرتبت دعا فرمود: «خداوندا! پیامبر(صلى اللّه علیه و آله و سلّم) امین و مورد اطمینان و گواه روز قیامت است، نعمتى است كه برانگیخته و رحمتى است كه به حق فرستاده اى.
خداوندا! بهره فراوانى از عدل خود به او اختصاص ده، و از احسان و كرم خود فراوان به او ببخش خدایا! بناى دین او را از آنچه دیگران برآورده اند عالى تر قرار ده، او را بر سرخان كرمت گرامى تر دار، و بر شرافت مقام او در نزد خود بیفزا و وسیله تقرّب خویش را به او عنایت فرما، و بلندى مقام و فضیلت او را بى مانند گردان و ما را از یاران او محشور فرما چنانكه نه زیانكار باشیم و نه پشیمان، نه دور از حق باشیم و نه شكننده پیمان، نه گمراه باشیم و نه گمراه كننده بندگان، نه فریب هواى نفس خوریم و نه وسوسه شیطان.(37)»

پى  نوشتها:
1. ر.ك اعلام الهدایة، المجمع العالمى لاهل البیت، چاپ اوّل، 1422 ه.ق ج 1، ص 25 - 27 و شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، كتابفروشى علمیه اسلامیه، ج 1، ص 11.
2. سوره احزاب، آیه 21.
3. نهج البلاغه، محمد دشتى، نشر پارسایان، خطبه 160، ص 298.
4. همان، ص 300.
5. همان، خطبه 94 ،ص 176، شماره 3.
6. همان، خطبه 100، ص 186.
7. همان، خطبه 190، ص 374 شماره 18.
8. ر.ك مرتضى مطهرى، سیرى در نهج البلاغه، انتشارات صدرا، ص 210، 11، با تلخیص و تغییر.
9. نهج البلاغه (همان)، خطبه 109، ص 208، شماره 35 - 37.
10. همان، خطبه 160، ص 300، شماره 24 - 31.
11. همان، خطبه 160، ص 302.
12. همان، شماره 35 - 36.
13. همان، ص 302، شماره 37.
14. سوره قلم، آیه 4.
15. مكارم الاخلاق، ص 8، فتح البارى، ج 6، ص 419.
16. سوره آل عمران، آیه 159.
17. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 51، حدیث 20.
18. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 365.
19. نهج البلاغه، خطبه 105، ص 192.
20. سوره توبه، آیه 61.
21. سوره كهف، آیه 6.
22. نهج البلاغه، خطبه 95 (همان)، ص 178.
23. نهج البلاغه (همان)، خطبه 72، ص 120، شماره 4 - 5.
24. همان خطبه 108، ص 200.
25. منتخب میزان الحكمه، ص 499 و الترغیب و الترهیب، ج 3، ص 419، حدیث 21.
26. كنزالعمال، حدیث 5818 و كشف الغمّه، ج 2، ص 537.
27. الطبقات الكبرى، ج 1، ص 378.
28. مكارم الاخلاق، ج 1، ص 53، حدیث 26 و منتخب میزان الحكمه، ص 497.
29. نهج البلاغه ، خطبه 106، ص 196 - 197، شماره 10.
30. همان، خطبه 96، ص 178، شماره 2.
31. همان، خطبه 192، ص 396، شماره 98 - 102.
32. همان، خطبه 231، ص 468.
33. همان، خطبه 192، ص 398، ش 115 - 121.
34. همان، خطبه 97، ص 182.
35. همان، خطبه 72، ص 122، شماره 7 - 9.
36. همان، خطبه 106، ص 196، شماره 6 - 9.

منبع:  مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت علیهم السلام - سید جواد حسینى/ ماهنامه پاسدار اسلام ، شماره 269
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.