اجمال و تفصیل قرآن و نهج البلاغه(1)
واحدی كه مبدأ كثرت است و كم متصل و منفصل را به وسیلة آن تقسیم میكنند و خلاصه آن یك كه بعدش دو، سه و چهار شمرده میشود كه خداوند واحد به این معنی نیست زیرا اولاً: خدا یكی است كه ثانی و ثالث ندارد؛ ثانیاً: از اوصاف این معنی قلت و كمی است یعنی دو و سه و چهار بیشتر از آن است و خداوند موصوف به قلت نمیشود زیرا تمام اوصاف كمالیه در ذات باری به نحو اتمّ و اكمل موجود است. علی (علیه السّلام)در عبارت اوّل و پنجم مذكور به این معنی اشاره فرموده و چنین وحدتی را از خداوند نفی نموده است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/07/29
قال رسول الله (صلّی الله علیه و آله) انی تارك فیكم الثقلین كتاب الله و عترتی.
آری قرآن و نهج البلاغه دو گوهر گرانبهائی هستند كه هر دو مكمل یكدیگر و چراغ هدایت و روشنگری هستند. در قرآن كریم و نهج البلاغه موارد بسیاری است كه در یكی این دو كتاب ارزشمند، مباحثی به نحو اجمال بیان شده و در دیگری به نحو تفصیل آمده است كه در اینجا با رعایت اختصار، مواردی از آن ذكر میشود:
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ؛ (اخلاص/1) بگو او خدای یگانه است.»
«الْأَحَدِ لا بِتَأْویلِ عَدَدٍ؛ (خطبة 152) خدا یكی است بدون برگشت به عدد.»
«ما وَحَّدَهُ مَنْ كَیَّفَهُ؛ (خطبة 228) كسی كه كیفیت برای خداوند ثابت كند، خدا را یكتا نشناخته است.»
«وَ التّوْحیدُ اَنْ لا تَتَوَهَّمَهُ؛ (حكمت 462) یكتا دانستن خدا این است كه او را به وهم و اندیشه در نیاوریم.»
«كُلُّ مَسَمًّی بِالْوَحْدَةِ غَیْرُهُ قَلیلٌ؛ (خطبة 64) هر نامیده شده به «یكی»غیر از خدا، كم است.»
بیان:
كلمه «واحد»در چند معنی به كار میرود:
1ـ واحدی كه مبدأ كثرت است و كم متصل و منفصل را به وسیلة آن تقسیم میكنند و خلاصه آن یك كه بعدش دو، سه و چهار شمرده میشود كه خداوند واحد به این معنی نیست زیرا اولاً: خدا یكی است كه ثانی و ثالث ندارد؛ ثانیاً: از اوصاف این معنی قلت و كمی است یعنی دو و سه و چهار بیشتر از آن است و خداوند موصوف به قلت نمیشود زیرا تمام اوصاف كمالیه در ذات باری به نحو اتمّ و اكمل موجود است. علی (علیه السّلام)در عبارت اوّل و پنجم مذكور به این معنی اشاره فرموده و چنین وحدتی را از خداوند نفی نموده است.
2ـ وحدت نوعیّه و جنسیّه كه آن وحدت مبهمهییست كه انواع و اجناس ممكنات را به آن موصوف میسازند و میگویند ابهام در جنس، اشدّ از ابهام در نوع است و میگویند انسان یك نوعیست و غنم نوع دیگر و حیوان یك جنس است و جوهر جنس دیگر.
3ـ وحدت به نوع و وحدت به جنس، چنان كه میگوییم زید یكی از افراد انسان و انسان یكی از انواع حیوان است و واضح است كه خداوند متعال نه جنس است و نه فصل تا واحد به معنی دوم باشد و نه مندرج تحت نوع و جنسی تا واحد به معنی سوم باشد زیرا تمام این معانی از خصایص ممكنات است.
4ـ وحدت اعتباریهییست كه برای شیء ذات، اجزایی فرض شود و سلب این معنی از ذات باری در كمال وضوح است.
علی (علیه السّلام)در حدیث دیگری كه در روز جنگ جمل به اعرابی سایل از معنی توحید القا نموده، فرموده است: «واحد بودن خداوند چهار معنی دارد كه دو معنی از آنها دربارة خداوند روا نیست و دو معنی دیگر روا و صحیح است. اما آن دو معنی كه درباره خدا روا نیست، اول: واحدی است كه از باب اعداد باشد، این معنی نسبت به خدا روا نیست زیرا چیزی كه ثانی ندارد، در باب اعداد داخل نمیشود. نمیبینی كه خداوند كسی را كه او را ثالث ثلاثه گفته، كافر دانسته است (اشاره به عقیدة نصاری است نسبت به الوهیت حضرت مسیح و به موضوع حلول)؛ معنی دوم آن است كه مردم، واحد میگویند و مرادشان نوع و جنس است. این معنی هم دربارة خداوند روا نیست زیرا كه لازمة این معنی تشبیه نمودن خالق به مخلوق است و خداوند متعال از تشبیه منزّه است.
و اما آن دو معنی واحد كه دربارة خداوند صحیح است: اول این است كه در اشیاء، شبیه و مانندی برای او پیدا نمیشود. دوم اینكه نه در مرتبة وجود و نه در مرتبة عقل و وهم، قابل تقسیم نیست.»[1]
در عبارت سومی كه از نهج البلاغه ذكر شد «وَ التَّوْحیدُ اَنْ لا تَتَوَهَّمَهُ»به معنی چهارم این روایت اشاره میفرماید و اما دربارة جمله «ما وَحَّدَهُ مَنْ كَیَّفَهُ»میگوییم اگر برای خداوند كیفیتی ثابت شود اعم از كیفیات محسوسه یا استعدادیه یا نفسانیه یا كیفیات مختعمة به كمیات تمام اینها عوارضی باشند كه از محل و موضوع مستغنی نیستند و این اعراض، نعت و صفاتی برای محل منعوت[2] و موصوف خود میباشند و لازمة اتّصاف، اقتران است و لازمة اقتران، تثنیه كه منافی با توحید است؛ چنانكه در نهج البلاغه میفرماید: «فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحانَهُ فَقَد قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ»[3]
«وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً؛ (نساء/ 124) هركس از مرد و زن كارهای شایسته كند و مؤمن باشد به بهشت درآید و به قدر رشتة هستة خرمایی ستم نبیند.»
«... وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ (اعراف/ 43) اهل بهشت را ندا كنند كه این بهشت را به پاداش اعمالی كه میكردهاید، به دست آوردهاید.»
قرآن مجید از مردمی كه نماز را تباه كرده و پیر و هوسها شدهاند، استثنایی نموده، میفرماید:
«إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً؛ (مریم/ 60) مگر آنها كه توبه كرده، ایمان آورده، كار شایسته كردهاند، آنها به بهشت درآیند و هیچگونه ستم نبینند.»
«... وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها...؛ (نساء/ 13) و هر كس خدا و پیغمبر را فرمان برد خدا او را به بهشتهایی درآرد كه جویها در آن روان است.»
«أَلْفَرائِضَ! الْفَرائِضَ! أدُّوها اِلَی اللهِ تُؤَدِّكُمْ اِلَی الْجَنَّةِ؛ (خطبة 166) واجبات را بجا آورید. واجبات را بجا آورید، آنها را برای خدا انجام دهید تا شما را به بهشت رساند.»
«... أَلا وَ ِإَّن التَّقْوی مَطایا ذُلُلٌ حٌمِلَ عَلَیْها أَهْلُها وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَها فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ؛ (خطبة 16) تقوی مانند شترهای رامی است كه صاحبشان بر آنها سوار شده و مهارشان را به دست دارند و ایشان را به بهشت وارد میسازند.»
«فَاِنَّ التَّقْوی فیِ الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجَنَّةُ وَ فی غَدٍ الطَّریقُ اِلیَ الْجَنَّةِ؛ (خطبة 233) تقوی در امروز پناه و سپر است و فردا راه بهشت.»
«... فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَی الْجَنَّةِ مِنْ عامِلِها...؛ (نامة 27) چه كسی به بهشت نزدیكتر است از كسی كه كار بهشت كرده است؟»
در وصیّتی، آن حضرت بعد از مراجعت از جنگ صفّین راجع به ماترك و دارایی خویش چنین فرموده است:
«هذا ما أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللهِ عَلِیُّ بْنُ أَبیطالِبٍ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ فیِ مالِهِ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللهِ لِیُولِجَنی بِهِ الْجِنِّةَ وَ یُعْطینی بِهِ الأَمَنَةَ؛ (نامة 24) این است آنچه كه بندة خدا علی بن ابیطالب پیشوای مؤمنین نسبت به دارایی خود دستور داده است برای خشنودی خدا و برای اینكه مرا به بهشت درآورد و آسودگی عطا فرماید.»
بیان:
در قرآن و نهج البلاغه آیات و عبارات بسیار دیگری نیز به این مضمون وارد شده است كه در تمام آنها، بهشت را تنها پاداش عمل صالح، تقوی، ترس از خدا، اطاعت خدا و رسول و امثال این عبارات كه همه متضمن یك معنی است، قرار داده است و در هیچ مورد چیز دیگری را مانند انتساب به خاندان پیغمبر اكرم یا وصول به حق یا حضور در مقام جلالی كه دستهیی ادّعا میكنند، موجب دخول بهشت ندانسته است.
«إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ؛ (آل عمران/60) حكایت عیسی نزد خدا چون حكایت آدم است، وی را از خاك آفرید و بدو گفت باش! پس وجود یافت.»
همچنین علی (علیه السّلام)بعد از آنكه خلقت زمین و آسمان و خورشید و ماه و ستاره را تشریح میكند، میفرماید:
«ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِها وَ عَذْبِها وَ سَبْخِها تُرْبَةً سَنَّها بِالْماءِ حَتّی خَلَصَتْ وَلاطَها بِالْبِلَّةِ حَتّی لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْها صُورَةً ذاتَ أَحْناءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضاءٍ وَ فُضُولٍ أَجْمَدَها حَتَّی اَسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَها حَتّی صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَجَلٍ مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فیها مِنْ رُوحِهِ فَمَثَلَتْ إِنْساناً ذا أَذْهانٍ یُجیلُها وَ فِكْرٍ یَتَصَرَّفُ بِها وَ جَوارِحِ یَخْتَدِمُها وَ أَدَواتٍ یُقَلِّبُها وَ مَعْرِفَةٍ یَفْرُقُ بِها بَیْنَ الْحَقَّ وَ الْباطِلِ وَ الْأَذْواقِ وَ الْمَشامِّ وَ الْأَلْوانِ وَ الْأَجْناسِ مَعْجُوناً بِطینَةِ الْأَلْوانِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْاَشْباهِ الْمِؤْتَلِفَةِ وَ الْأَضْدادِ الْمُتَعادِیَةِ وَ الْأَخْلاطِ الْمُتَبایِنَةِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ اْلبِلِّةِ وَ الْجُمُودِ وَ الْمَساءَةِ و السُّرُورِ... ؛ (خطبة 1) سپس از زمین سنگلاخ و زمین هموار و كشتزار و شوره زار پارة خاكی فراهم آورد و آب بر آن ریخت تا پاكیزه شد و آن را با آب آمیخت تا به هم چسبید؛ آنگاه از آن خاك آمیخته شكلی را كه دارای دست و پا و اعضا و پیوستگیها و گسستگیها بود، بیافرید و آن را جمود داد تا از یكدیگر جدا نشود و محكم كرد به حدّی كه صدا میكرد؛ سپس آن را گذاشت تا زمان معیّن و مدّت معلومی، پس آن گل خشكیده را جان بخشید و انسانی بوجود آمد دارای قوای مدركهیی كه آنها را جولان میداد و فكری كه با آن در كارها تصرّف میكرد و اعضایی كه خدمتگزارش بود و ابزاری كه آنها را به حركت میآورد و دارای معرفتی بود كه میان حق و باطل و چشیدنیها و بوییدنیها و رنگها و جنسها تمیز میداد.
سرشت او را از رنگهای گوناگون و مواد موافق و مختلف آمیخت از صفرا و بلغم و خون و سودا و اندوه و خوشحالی...»
پی نوشت:
[1] ـ منهاج البراعه، ج 7، ص 7، به نقل از توحید صدوق.
[2] ـ منعوت: نعت شده.
[3] ـ خطبه 1.
منبع : مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت علیهم السلام - سیّد جواد مصطفوی
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید. آری قرآن و نهج البلاغه دو گوهر گرانبهائی هستند كه هر دو مكمل یكدیگر و چراغ هدایت و روشنگری هستند. در قرآن كریم و نهج البلاغه موارد بسیاری است كه در یكی این دو كتاب ارزشمند، مباحثی به نحو اجمال بیان شده و در دیگری به نحو تفصیل آمده است كه در اینجا با رعایت اختصار، مواردی از آن ذكر میشود:
1ـ وحدانیت خدا
«قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ؛ (اخلاص/1) بگو او خدای یگانه است.»
«الْأَحَدِ لا بِتَأْویلِ عَدَدٍ؛ (خطبة 152) خدا یكی است بدون برگشت به عدد.»
«ما وَحَّدَهُ مَنْ كَیَّفَهُ؛ (خطبة 228) كسی كه كیفیت برای خداوند ثابت كند، خدا را یكتا نشناخته است.»
«وَ التّوْحیدُ اَنْ لا تَتَوَهَّمَهُ؛ (حكمت 462) یكتا دانستن خدا این است كه او را به وهم و اندیشه در نیاوریم.»
«كُلُّ مَسَمًّی بِالْوَحْدَةِ غَیْرُهُ قَلیلٌ؛ (خطبة 64) هر نامیده شده به «یكی»غیر از خدا، كم است.»
بیان:
كلمه «واحد»در چند معنی به كار میرود:
1ـ واحدی كه مبدأ كثرت است و كم متصل و منفصل را به وسیلة آن تقسیم میكنند و خلاصه آن یك كه بعدش دو، سه و چهار شمرده میشود كه خداوند واحد به این معنی نیست زیرا اولاً: خدا یكی است كه ثانی و ثالث ندارد؛ ثانیاً: از اوصاف این معنی قلت و كمی است یعنی دو و سه و چهار بیشتر از آن است و خداوند موصوف به قلت نمیشود زیرا تمام اوصاف كمالیه در ذات باری به نحو اتمّ و اكمل موجود است. علی (علیه السّلام)در عبارت اوّل و پنجم مذكور به این معنی اشاره فرموده و چنین وحدتی را از خداوند نفی نموده است.
2ـ وحدت نوعیّه و جنسیّه كه آن وحدت مبهمهییست كه انواع و اجناس ممكنات را به آن موصوف میسازند و میگویند ابهام در جنس، اشدّ از ابهام در نوع است و میگویند انسان یك نوعیست و غنم نوع دیگر و حیوان یك جنس است و جوهر جنس دیگر.
3ـ وحدت به نوع و وحدت به جنس، چنان كه میگوییم زید یكی از افراد انسان و انسان یكی از انواع حیوان است و واضح است كه خداوند متعال نه جنس است و نه فصل تا واحد به معنی دوم باشد و نه مندرج تحت نوع و جنسی تا واحد به معنی سوم باشد زیرا تمام این معانی از خصایص ممكنات است.
4ـ وحدت اعتباریهییست كه برای شیء ذات، اجزایی فرض شود و سلب این معنی از ذات باری در كمال وضوح است.
علی (علیه السّلام)در حدیث دیگری كه در روز جنگ جمل به اعرابی سایل از معنی توحید القا نموده، فرموده است: «واحد بودن خداوند چهار معنی دارد كه دو معنی از آنها دربارة خداوند روا نیست و دو معنی دیگر روا و صحیح است. اما آن دو معنی كه درباره خدا روا نیست، اول: واحدی است كه از باب اعداد باشد، این معنی نسبت به خدا روا نیست زیرا چیزی كه ثانی ندارد، در باب اعداد داخل نمیشود. نمیبینی كه خداوند كسی را كه او را ثالث ثلاثه گفته، كافر دانسته است (اشاره به عقیدة نصاری است نسبت به الوهیت حضرت مسیح و به موضوع حلول)؛ معنی دوم آن است كه مردم، واحد میگویند و مرادشان نوع و جنس است. این معنی هم دربارة خداوند روا نیست زیرا كه لازمة این معنی تشبیه نمودن خالق به مخلوق است و خداوند متعال از تشبیه منزّه است.
و اما آن دو معنی واحد كه دربارة خداوند صحیح است: اول این است كه در اشیاء، شبیه و مانندی برای او پیدا نمیشود. دوم اینكه نه در مرتبة وجود و نه در مرتبة عقل و وهم، قابل تقسیم نیست.»[1]
در عبارت سومی كه از نهج البلاغه ذكر شد «وَ التَّوْحیدُ اَنْ لا تَتَوَهَّمَهُ»به معنی چهارم این روایت اشاره میفرماید و اما دربارة جمله «ما وَحَّدَهُ مَنْ كَیَّفَهُ»میگوییم اگر برای خداوند كیفیتی ثابت شود اعم از كیفیات محسوسه یا استعدادیه یا نفسانیه یا كیفیات مختعمة به كمیات تمام اینها عوارضی باشند كه از محل و موضوع مستغنی نیستند و این اعراض، نعت و صفاتی برای محل منعوت[2] و موصوف خود میباشند و لازمة اتّصاف، اقتران است و لازمة اقتران، تثنیه كه منافی با توحید است؛ چنانكه در نهج البلاغه میفرماید: «فَمَنْ وَصَفَ اللهَ سُبْحانَهُ فَقَد قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنّاهُ»[3]
2ـ بهشت پاداش ایمان و عمل صالح است
«وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثی وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِكَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً؛ (نساء/ 124) هركس از مرد و زن كارهای شایسته كند و مؤمن باشد به بهشت درآید و به قدر رشتة هستة خرمایی ستم نبیند.»
«... وَ نُودُوا أَنْ تِلْكُمُ الْجَنَّةُ أُورِثْتُمُوها بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ (اعراف/ 43) اهل بهشت را ندا كنند كه این بهشت را به پاداش اعمالی كه میكردهاید، به دست آوردهاید.»
قرآن مجید از مردمی كه نماز را تباه كرده و پیر و هوسها شدهاند، استثنایی نموده، میفرماید:
«إِلاَّ مَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً فَأُولئِكَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ شَیْئاً؛ (مریم/ 60) مگر آنها كه توبه كرده، ایمان آورده، كار شایسته كردهاند، آنها به بهشت درآیند و هیچگونه ستم نبینند.»
«... وَ مَنْ یُطِعِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدِینَ فِیها...؛ (نساء/ 13) و هر كس خدا و پیغمبر را فرمان برد خدا او را به بهشتهایی درآرد كه جویها در آن روان است.»
«أَلْفَرائِضَ! الْفَرائِضَ! أدُّوها اِلَی اللهِ تُؤَدِّكُمْ اِلَی الْجَنَّةِ؛ (خطبة 166) واجبات را بجا آورید. واجبات را بجا آورید، آنها را برای خدا انجام دهید تا شما را به بهشت رساند.»
«... أَلا وَ ِإَّن التَّقْوی مَطایا ذُلُلٌ حٌمِلَ عَلَیْها أَهْلُها وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَها فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ؛ (خطبة 16) تقوی مانند شترهای رامی است كه صاحبشان بر آنها سوار شده و مهارشان را به دست دارند و ایشان را به بهشت وارد میسازند.»
«فَاِنَّ التَّقْوی فیِ الْیَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجَنَّةُ وَ فی غَدٍ الطَّریقُ اِلیَ الْجَنَّةِ؛ (خطبة 233) تقوی در امروز پناه و سپر است و فردا راه بهشت.»
«... فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَی الْجَنَّةِ مِنْ عامِلِها...؛ (نامة 27) چه كسی به بهشت نزدیكتر است از كسی كه كار بهشت كرده است؟»
در وصیّتی، آن حضرت بعد از مراجعت از جنگ صفّین راجع به ماترك و دارایی خویش چنین فرموده است:
«هذا ما أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللهِ عَلِیُّ بْنُ أَبیطالِبٍ أَمیرُالْمُؤْمِنینَ فیِ مالِهِ ابْتِغاءَ وَجْهِ اللهِ لِیُولِجَنی بِهِ الْجِنِّةَ وَ یُعْطینی بِهِ الأَمَنَةَ؛ (نامة 24) این است آنچه كه بندة خدا علی بن ابیطالب پیشوای مؤمنین نسبت به دارایی خود دستور داده است برای خشنودی خدا و برای اینكه مرا به بهشت درآورد و آسودگی عطا فرماید.»
بیان:
در قرآن و نهج البلاغه آیات و عبارات بسیار دیگری نیز به این مضمون وارد شده است كه در تمام آنها، بهشت را تنها پاداش عمل صالح، تقوی، ترس از خدا، اطاعت خدا و رسول و امثال این عبارات كه همه متضمن یك معنی است، قرار داده است و در هیچ مورد چیز دیگری را مانند انتساب به خاندان پیغمبر اكرم یا وصول به حق یا حضور در مقام جلالی كه دستهیی ادّعا میكنند، موجب دخول بهشت ندانسته است.
3ـ خلقت آدم ابوالبشر
«إِنَّ مَثَلَ عِیسی عِنْدَ اللَّهِ كَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ كُنْ فَیَكُونُ؛ (آل عمران/60) حكایت عیسی نزد خدا چون حكایت آدم است، وی را از خاك آفرید و بدو گفت باش! پس وجود یافت.»
همچنین علی (علیه السّلام)بعد از آنكه خلقت زمین و آسمان و خورشید و ماه و ستاره را تشریح میكند، میفرماید:
«ثُمَّ جَمَعَ سُبْحانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهْلِها وَ عَذْبِها وَ سَبْخِها تُرْبَةً سَنَّها بِالْماءِ حَتّی خَلَصَتْ وَلاطَها بِالْبِلَّةِ حَتّی لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْها صُورَةً ذاتَ أَحْناءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضاءٍ وَ فُضُولٍ أَجْمَدَها حَتَّی اَسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَها حَتّی صَلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ وَ أَجَلٍ مَعْلُومٍ ثُمَّ نَفَخَ فیها مِنْ رُوحِهِ فَمَثَلَتْ إِنْساناً ذا أَذْهانٍ یُجیلُها وَ فِكْرٍ یَتَصَرَّفُ بِها وَ جَوارِحِ یَخْتَدِمُها وَ أَدَواتٍ یُقَلِّبُها وَ مَعْرِفَةٍ یَفْرُقُ بِها بَیْنَ الْحَقَّ وَ الْباطِلِ وَ الْأَذْواقِ وَ الْمَشامِّ وَ الْأَلْوانِ وَ الْأَجْناسِ مَعْجُوناً بِطینَةِ الْأَلْوانِ الْمُخْتَلِفَةِ وَ الْاَشْباهِ الْمِؤْتَلِفَةِ وَ الْأَضْدادِ الْمُتَعادِیَةِ وَ الْأَخْلاطِ الْمُتَبایِنَةِ مِنَ الْحَرِّ وَ الْبَرْدِ وَ اْلبِلِّةِ وَ الْجُمُودِ وَ الْمَساءَةِ و السُّرُورِ... ؛ (خطبة 1) سپس از زمین سنگلاخ و زمین هموار و كشتزار و شوره زار پارة خاكی فراهم آورد و آب بر آن ریخت تا پاكیزه شد و آن را با آب آمیخت تا به هم چسبید؛ آنگاه از آن خاك آمیخته شكلی را كه دارای دست و پا و اعضا و پیوستگیها و گسستگیها بود، بیافرید و آن را جمود داد تا از یكدیگر جدا نشود و محكم كرد به حدّی كه صدا میكرد؛ سپس آن را گذاشت تا زمان معیّن و مدّت معلومی، پس آن گل خشكیده را جان بخشید و انسانی بوجود آمد دارای قوای مدركهیی كه آنها را جولان میداد و فكری كه با آن در كارها تصرّف میكرد و اعضایی كه خدمتگزارش بود و ابزاری كه آنها را به حركت میآورد و دارای معرفتی بود كه میان حق و باطل و چشیدنیها و بوییدنیها و رنگها و جنسها تمیز میداد.
سرشت او را از رنگهای گوناگون و مواد موافق و مختلف آمیخت از صفرا و بلغم و خون و سودا و اندوه و خوشحالی...»
پی نوشت:
[1] ـ منهاج البراعه، ج 7، ص 7، به نقل از توحید صدوق.
[2] ـ منعوت: نعت شده.
[3] ـ خطبه 1.
منبع : مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت علیهم السلام - سیّد جواد مصطفوی