تبیان، دستیار زندگی

بازخوانی آتش زدن مسجدها

فاجعه مسجد جامع کرمان

مناسبت چهلم شهدای 17 شهریور تهران و سالگرد درگذشت فرزند امام، مرحوم آیت‌الله سیدمصطفی خمینی منعقد شد، بازار کرمان در آن روز به کلی تعطیل شد و در سطح شهر تعداد محدودی مغازه که ارزاق عمومی را عرضه می‌کردند، باز بودند. مردم دسته دسته از ساعات اولیه صبح راهی مسجد جامع شدند و در اندک زمانی صحن و شبستان مسجد از حضور انبوه جمعیت پر شد، آن روز علاوه بر تعداد زیادی از اقشار مختلف جامعه، روحانیان سرشناس کرمان که در رأس آن آیت‌الله صالحی قرار داشت در آن مجلسِ بزرگداشت حضور یافتند....
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
انقلاب در کرمان

انقلاب اسلامی در کرمان

مهرماه 1357 مسجد جامع كرمان میزبان مردمی بود که در سوگ شهدای میدان ژاله تهران و اولین سالگرد شهادت آیت‌الله سید مصطفی خمینی نشسته بودند که ناگهان با حمله نیروهای نظامی رژیم پهلوی و گروهی از لومپن‌ها که از سوی رژیم حمایت می‌شدند مواجه شدند. عمال رژیم پهلوی طی این حمله، ضمن ضرب و شتم مردم، مسجد را نیز به آتش کشیده و از هیچ جنایتی دریغ نکردند.
امام خمینی در آستانه چهلم شهدای 17 شهریور پیامی خطاب به ملت ایران صادر کردند، ایشان در این پیام فرمودند: «اکنون که چهلم عزیزان تهران به دنبال چهلم‌ها فرا رسیده و با استقرار حکومت سرنیزه و پلیس در انتظار چهلم‌هایی باید باشیم، اکنون که سایه  شوم حکومت نظامی و نظام سیاه شاهنشاهی روزگار ملت ما را به تباهی کشانده است، اکنون که دست ابرقدرت‌های ستمگر برای چپاول مخازن غنی ما بر ضد اراده‌های مصمم ملت از آستین دژخیمان شاه بیرون آمده و عزیزان اسلام را به خاک و خون می‌کشد، اکنون که نمودهای دروازه  تمدن بزرگ به دست پایه‌گذاران حقوق بشر، یکی پس از دیگری بر روی نعش‌های جوانان برومند ما رخ می‌نماید، اکنون که به ادعای کارتر ملت به آزادی و استقلال شاهانه نائل شده است، کشور ما عزادار و ملت مظلوم، سوگ‌مندند.»

به‌دنبال پیام امام خمینی(ره)، 24 مهر ماه به عنوان روز بزرگداشت شهدای ۱۷ شهریور اعلام شد و متعاقب آن، مجالس و تظاهرات گسترده‌ای در سراسر ایران برپاشد مهم‌ترین واقعه در کرمان رخ داد که طی آن مجلس چهلم شهدای 17 شهریور توسط رژیم پهلوی به خاک و خون کشیده شد.

حجت‌الاسلام ‌عباس پورمحمدی می‌گوید: كولی‌ها با حمایت نیروهای نظامی رفتند روی پشت‌بام و آجرهای پشت‌بام را پرت كردند به جمعیت مردم. بعد از آن مأموران شروع كردند به تیر زدن به درها و شیشه‌ها. نیروهای ساواکی و نظامی با تیراندازی به داخل مسجد و شلیک گاز اشک آور موجب زخمی شدن تعداد زیادی از جمعیت شدند به‌نحوی که لباس اکثر افراد، اگر زخمی نبودند اما به خون دیگران آغشته شده بود.

تلاش آیت‌الله صالحی برای جلوگیری از فاجعه

حجت‌الاسلام حاج شیخ‌عباس پورمحمدی درباره جنایت رژیم پهلوی در مسجد جامع کرمان می‌گوید: «اشتباه بزرگ رژیم، آتش زدن سینما ركس و بعد هم به آتش كشیدن مسجد جامع بود. حقیر برای معالجه از بندر لنگه به كرمان منتقل شده بودم و چند روزی بعد از مرخص‌شدن از بیمارستان بود كه این جریان پیش آمد. حقیر در مسجد، كنار مرحوم مغفور آیت‌الله صالحی بودم كه یكی از آقایان آمد كنار آقای صالحی و گفت كولی‌ها می‌خواهند بریزند به مسجد و جلسه را به هم بزنند. ایشان به آقای سیدجواد فرمودند به رئیس شهربانی بگو جلوگیری كند. او رفت و برگشت و گفت كه رئیس می‌گوید ما حق نداریم جلوی احساسات مردم را بگیریم. فرمودند به آقای آرشام (رئیس ساواك كرمان) بگو. او رفت و برگشت و گفت كه آرشام در شهربانی نشسته و من را راه ندادند. رئیس شهربانی هم همان جواب را داد.
چند لحظه بعد خبر رسید كه كولی‌ها آمده‌اند. دستور داد درهای مسجد را بستند. كولی‌ها با حمایت نیروهای نظامی رفتند روی پشت‌بام و آجرهای پشت‌بام را پرت كردند به جمعیت مردم. بعد از آن مأموران شروع كردند به تیر زدن به درها و شیشه‌ها. نیروهای ساواکی و نظامی با تیراندازی به داخل مسجد و شلیک گاز اشک آور موجب زخمی شدن تعداد زیادی از جمعیت شدند به‌نحوی که لباس اکثر افراد، اگر زخمی نبودند اما به خون دیگران آغشته شده بود. تكه‌های شیشه خیلی از مردم را زخمی و یك ترس فوق‌العاده‌ای در مردم ایجاد كرد و حضرت آیت‌الله آقای صالحی بی‌حال شد. مدت زیادی این عمل ادامه داشت و هیچ راه گریزی هم نبود.
حدوداً بعد از یك ساعت اعلام كردند كه مردم متفرق شوند و هرسه در مسجد باز شدند. جلوی هر دری چند نفر مأمور بودند كه یك یا دو باتوم به مردم می‌زدند. حقیر از در بازار رفتم كه شاید باتوم نخورم، یك مأمور قدبلند تنها بود كه ندیده حساب كرد و بدون باتوم خوردن رفتیم بیرون. جلوی در مسجد جنازه‌ مرد قدبلندی افتاده بود. در منزلی باز بود كه خیلی هم فقیر بودند. رفتیم داخل منزل. چند نفر دیگر هم بودند. تقریباً نیم ساعت آتش و دود از وسط مسجد بالا می‌آمد. هر چه كفش، قرآن و زیلو كه آنجا بود، آتش زده بودند. رفتم در فكر كه ممكن است مسجد رفسنجان را هم آتش بزنند. فوری رفتم بیرون. كفش هم نداشتم. یك موتورسوار مرا به منزل برد. به رفسنجان زنگ زدم. مردم متفرق شدند كه كولی‌ها آمدند و دیدند خبری نیست و برگشتند.»

وقتی خاطره جنایت رژیم پهلوی در سینما رکس تداعی شد

محمدعلی مبشری که منزل وی نزدیک مسجد جامع کرمان بود در توصیف وقایع روز 24 مهر می‌گوید: «آن روز قرار بود مراسم بزرگداشتی به مناسبت چهلم شهدای 17 شهریور تهران در مسجد جامع برگزار شود. خانه ما نزدیک مسجد بود. آن روز مغازه‌های اطراف مسجد جملگی بسته بودند. از همان ساعات اول صبح مأموران شهربانی را دیدم که آمدند و جلوی درب مسجد را در خیابان مظفری با طناب بستند. بدین گونه یک درب مسجد بسته شد و سراسر خیابان را مأموران در کنترل داشتند و معلوم بود که آنها برای سرکوب مردم بسیار مصمم هستند. آن روز جمعیت زیادی در مسجد جمع شدند و آیت‌الله صالحی و دیگر علما آمدند.

حدوداً ساعت ده صبح بود که آقای دریا قلی بیگی خبرنگار رادیو و تلویزیون به من گفت:یک گروهی را دولت جمع كرده از این زاغه نشین‌ها و در خیابان شعار"جاوید شاه" سرمی دهند.آنها قصد حمله به مسجد را دارند.

من موضوع را با آقایان در میان نهادم، ولی آنها گفتند:امکان ندارد به مسجد وارد شوند. اما مدت زمانی بعد خبر رسید که این گروه به مشتاقیه رسیده‌اند و سرانجام خبر آوردند که از میدان به طرف دریاچه جلوی مسجد پایین آمده‌اند.
برای اینکه درگیری رخ ندهد درِ مسجد را در آن سمت بستند. درِ مسجد که بسته شد ناگهان شعله‌های آتش از پشت درب بالا رفت؛ تمام دوچرخه‌ها و موتورهایی را که پشت درب مسجد بود آتش زدند. سپس عده‌ای از آنها از راه‌پله سمت دفتر حزب زحمت‌کشان به پشت‌بام مسجد رفته و از پشت‌بام مسجد با سنگ و آجر و هر چیزی که به دستشان می‌آمد، به طرف مردمی که در حیاط بودند، پرت می‌کردند.
در این حالت مردم به داخل شبستان‌ها رفتند و درب شبستان‌ها را بستند. مأموران از سوراخ نورگیرهای سقف گاز خفه‌کننده و کپسول‌های گاز اشک‌آور پایین انداختند. مردم فوراً تمام قالی‌ها را جمع کرده و زیر ستون‌ها گذاشتند که آتش نگیرند. درست برنامه سینما رکس آبادان تداعی شده بود که قصد آنها این است که ما را در شبستان آتش بزنند. هرکس که بیرون می‌رفت، کولی‌ها چوبی در دست داشتند که سرش حلقه فلزی کجی بود، وقتی می‌زدند علاوه بر زخمی کردن زن و مرد، لباس‌های او را هم پاره می‌کرد.
آیت‌الله صالحی که پیرمردی 90 - 80 ساله بود، مردم او را بیرون برده و به خانه یکی از همسایه‌ها در کنار قدمگاه انتقال دادند. خانه ما که نزدیک‌‌ مسجد بود، به پناهگاهی برای مردم مصدوم و مجروح تبدیل شد. عده‌ای از روحانیون به خانه ما آمدند، آقا سید یحیی جعفری (امام جمعه کنونی)، آقای عماد (پیش‌نماز مسجد ولی عصر)، آقای کمالی که در اثر اصابت ضربات باتوم تمام بدنش کبود بود و حاج آقا فقیه از آن جمله بودند.

همکاری ماموران رژیم پهلوی با کولی‌ها برای ضرب‌وشتم مردم

یدالله علوی، یکی دیگر از افرادی که شاهد جنایت رژیم پهلوی در مسجد جامع کرمان بود در توصیفی دقیق و نسبتاً کامل ماجرای آن روز مسجد را این‌گونه بازگو می کند: «از همان ساعت‌های اولیه صبح خبر رسید که در اطراف مسجد نیروهای دولتی مستقر شده‌اند... تقریباً ساعت 9 بود که من آمدم جلوی درب مسجد در طرف شرق که به اصطلاح می‌گویند دریاچه، و حوض آب در آنجاست. ساعتی هم بالای سر درب آن هست و در آن روزها عکس بزرگی از امام در کنار ساعت نصب بود. البته گوشه و کنار مسجد عکس‌هایی از امام و پلاکاردهای حاوی شعارهای ضدرژیم وجود داشت.
من در جلوی درب شرقی تعدادی از افراد را در پیاده رو، با چوب‌هایی در دست دیدم. مشخص بود که همان کولی‌های چوب به دست هستند و می‌خواهند به مسجد حمله کنند. آنها یواش یواش حلقه محاصره را تنگ تر کردند. تا این زمان اگر کسی می‌خواست از مسجد بیرون رود، اجازه می دادند. بعد از این هر سه درب مسجد را مأمورین بستند و به کسی اجازه ورود و خروج نمی‌دادند.
وقتی کولی‌ها از پله‌ها پایین آمدند، من به بچه‌ها گفتم درب مسجد را ببندند که وارد مسجد نشوند. مردم در این موقع روی صحن مسجد پخش بودند و احتمال ورود آنها را به مسجد نمی‌دادند که ناگهان از پشت‌بام مسجد ظاهر شدند. ظاهراً روز قبل هماهنگی کرده و مقداری آجر و قلوه سنگ به پشت بام برده بودند.
دو تن از مأمورین راهنمایی را دیدم كه حماقت آنها به اندازه‌ای بود كه در حالی که لباس نظامی بر تن داشتند برای اینكه شناخته نشوند، فقط کلاه نظامی‌شان را از سر برداشته و بالای سردرب مسجد گذاشته، به همراه کولی‌ها سنگ پرت می‌کردند.
مردم که دیگر روی حیاط مسجد امنیت نداشتند، به طرف شبستان آیت‌الله صالحی رفتند. داخل شبستان به مردم گفتم که فر‌ش‌ها و قالی‌ها را جمع کنند و پشت ستون‌های قطور آنجا انبار کنند که اگر آتش‌سوزی رخ داد قالی‌ها آتش نگیرند. موقعی که مردم از صحن مسجد به داخل شبستان آمدند، یک‌دفعه از درب شرقی و از راه‌پله‌ها مأمورین و کولی‌ها داخل مسجد ریختند که مشخص بود از پشت‌بام آمده‌اند. آنها از راه‌پله به پایین آمده و داخل مسجد وارد شدند. آنان به گونه‌ای داخل مسجد شدند که نظامی‌ها آن جماعت را اسکورت می‌کردند. آن چماق بدستان شروع به سر دادن شعار "جاوید شاه" کردند.
حدود ساعت 11:15 بود که حیاط و صحن مسجد را اشغال کردند. درب‌های مسجد هم بسته و به کسی اجازه ورود نمی‌دادند، به طور کلی مسجد در محاصره‌ کامل واقع بود. در این زمان نیروهای نظامی هم وارد عمل شدند.‌ شبستان آیت‌الله صالحی در قسمت شمال مسجد جامع بود. وسایل گروه ما که اداره‌کننده مراسم آن روز بودیم، در شبستان کوچک جنب صفه بزرگ غربی مسجد قرار داشت و ما در آنجا مستقر بودیم.
موقعی که در شبستان مشغول جمع کردن قالی‌ها شدیم، نیروهای انتظامی را با کلاه کاسکت و باتوم و دیگر وسایل دیدیم که جلوی شبستان در یک‌صف به‌صورت نیروهای ضربتی ایستادند. یک‌افسر راهنمایی، قهقه‌های سر داد که صدایش هنوز در گوشم طنین انداز است و یک‌کپسول گاز اشک‌آور به داخل شبستان که جمعیت زیادی حضور داشت پرتاب کرد. در آن فضای بسته و سقف‌های کوتاه معلوم است که بسیار وحشت آفرین بود.

رژیم از اجرای توطئه وقیح و نفرت‌آور حمله به مسجد جامع و آتش‌سوزی مغازه‌ها و اموال مردم که منظوری جز افکندن رعب و وحشت در دل‌ها نداشت، بهره‌ای جز طوفانی از خشم و انزجار علیه خویش برنگرفت.

من به اتفاق یکی از دوستان به شبستان غربی رفتیم و آنجا مستقر شدیم. افراد زخمی را در آن شبستان بستری کرده و زخم‌هایشان را می‌بستیم. برای خنثی کردن اثر گازهای خفه‌کننده و گازهای اشک‌آور، دو سه تا از سبدهای انگور که بیضی شکل و اصطلاحاً"چاک"می‌گفتند و برای پذیرایی مراسم خریده بودیم در وسط شبستان آتش زدیم.
در آن ساعت درگیری زیاد بود و صدای جیغ و فریاد از همه‌طرف بلند بود. این کولی‌ها که ‌به‌ لحاظ فرهنگی ضعیف بودند، کارهای سخیفی را انجام می دادند: وقیحانه چادر از سر زن‌ها برمی‌داشتند، موی زن‌ها را می‌کشیدند، فحش و زشت‌ترین جملات و کلمات را بر زبان می‌راندند. جوّ خیلی نامأنوسی بود: به آیت‌الله صالحی اهانت کردند، تعدادی از روحانیون را کتک زده و زخمی کردند که آقای نیشابوری و آقای اسدی از آن جمله بودند.
آن روزها وسایل نقلیه اغلب مردم موتور و دوچرخه بودند. از اتفاقاتی که وحشت زیادی را در مسجد ایجاد کرد، این بود که وقتی این گروه مهاجم به مسجد رسیدند اول کاری که کردند موتورها و دوچر ه‌های مردم را آتش زدند. من دقیقاً یادم هست که شعله آتش به ساعت رسید که یک‌قسمت از ساعت را از بین برد. این درگیر ی‌ها تا ساعت 3 بعدازظهر ادامه داشت و تیر هوایی هم می‌زدند.»
مردم کرمان از فردای حادثه، دست به افشای جنایات و فجایع عمّال رژیم زدند و فریادهای اعتراضی خود را بیش از پیش بلند کرده و جنبش‌های مردمی شدت یافت بسیاری از ادارات و سازمان‌ها که در اعتصاب به سر می‌بردند، همچنان تحصن و اعتصاب را ادامه دادند و برخی دیگر که هنوز به فعالیت ادامه می‌دادند، پس از این حادثه، بی‌تفاوتی را جایز ندانسته به جنبش اعتراضی مردم پیوستند.
منبع:پایگاه مرکز اسناد انقلاب اسلامی/ کتاب «انقلاب اسلامی در کرمان»