عیدغدیر یا روز ولایت عهد علی (علیهالسلام)
آیا می توان باور کرد که:زعـیم بـزرگ اسـلام در آن بیابان سوزان چندین هزار جمعیت را متوقف می کند و آنگاه در سخنان خود به مرگ خویش اشـاره مـی کند و می فرماید: بعد از من قرآن و اهلبیت من راهنمای شما هستند پس از آن سخن از ولایت و زعـات خـود بـه میان می آورد و با جمله ی (الست اولی بالمؤمنین من انفسهم) از مردم اقرار می گیرد که به حکم قرآن او ولی و حـاکم بـر اجتماع است پس از آن بلافاصله دست علی(علیه السلام)را می گیرد و او را در حضور جمعیت بلند می کند و مـی فرماید:«مـن کـنت مولاه فهذا علی مولاه»آیا می توان باور کرد که مقصود از همه ی این مقدمات این اسـت کـه هرکس من دوست او هستم علی دوست اوست؟البته نه.
بدیهی است بزرگترین مسئلهای که با مرگ رسول خدا (صلی الله و علیه وآله) رابطه ی مستقیم دارد و موضوع خلافت و جانشینی زعیم بزرگ مسلمین است،مسئله خلافت به همان اندازه مهم و حساس است کـه خـود نبوت؛ زیرا در نبودن پیغمبر اسلام نگهداری کشور اسلامی و پیشروی آن تنها با قانون اساسی«قرآن»و رجال لایق میسر نیست،بلکه یک فرد شاخص لازم است که مثل خود پیشوای اسـلام مـحور سیاست اسلامی و ولی اجتماع و سرپرست ملت باشد،تا از قرآن و رجال لایق به نفع اسلام استفاده کند و کشور جوان اسلامی بتواند تحت رهبری وی در مسیر ترقی و تکامل قرار گیرد و درخت سعادت و رشد مـردم کـه بـه دست بنیانگزار اسلام نشانده شده بدست جانشین وی رشد کند و به ثمر برسد،از این جهت طبعا در مـیان مـردم متفکر و مآل اندیش از مرگ زعیم بزرگ اسلام و جانشین اینده ی وی سخن به میان می آید؛و شاید هم جلساتی تـشکیل مـی شود و راجـع به فعالیت های سیاسی در موضوع خلافت تصمیماتی اتخاذ می گردد؛ ولی بیش از مردم؛ خود پیـشوای بـزرگ اسـلام در فکر این موضوع حیاتی و حساس است، در مسئله خلافت دو مطلب بسیار مهم است: یکی ایـنکه شـخصیتی کـه از هر جهت لایق جانشینی پیغمبر اسلام (صلی الله و علیه وآله) باشد کیست؟ و دیگر اینکه آیا افکار عمومی برای پذیـرفتن ولایـت عهد شخصی که پیشوای اسلام تعیین می کند آماده است یا نه؟و اگر آماده نـیست بـه چه راهـی می توان آنها را آماده کرد؟موضوع اول در نظر زعیم اسلام حل شده بود، زیرا وی پسر عم و دامـاد خـود علی ابن ابیطالب(علیه السلام)را از کودکی تا حال که در حدود سی وسه سال از عمرش مـی گذرد کـاملا آزمـوده است، و از نظر استعداد لیاقت و علم و درایت و زیرکی و کیاست و سلحشوری و شجاعت و راستی و صراحت و سایر سجایا و صـفاتی کـه برای یک پیشوای سیاسی و دینی ضروری است!علی(علیه السلام)را کاملا لایق و شایسته مـی داند کـه بـه ولایت عهد برگزیند، پیشوای اسلام در وجود پسر عم عزیزش روح ملکوتی و عظیمی را می دید که در هیچ یک از صحابه چـه بـستگان و چـه بستگانش نمی دید.
علی علیه السلام از همان اوائل عمر یک نوع پیوستگی معنوی بـا عـالم غیب و جهان ماوراء طبیعت در خود احساس می کرد،در خطبه ی 234 نهج البلاغه آمده است که«و لم یجمع بیت واحـد یـومئذ فی الاسلام غیر رسول اللّه و خدیجة و انا ثالثهما؛اری نور الوحی و الرسالة واشم ریـح النـبوة و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزل الوحـی عـلیه(صلی الله و علیه وآله)فـقلت یا رسول اللّه ما هذه الرنة فقال هـذا الشـیطالن قدایس من عبادته،انک تسمع ما اسمع و تری ما اری الا انک لست بنبی و لکـنک وزیـر و انک لعلی خیر»یعنی:«در آن روز(اوائل بـعثت)فقط یـک بـیت اسـلامی وجود داشت که پیغمبر و خدیجه در آن بـودند و مـن سوم آنها بودم،من نور وحی و رسالت را می دیدم،و به وی نبوت را استشمام مـی کردم؛و بـدون تردید من ناله ی شیطان را در آن وقت کـه وحی بر رسول خـدا(صلی الله و علیه وآله)نـازل شد شنیدم،گفتم:یا رسـول اللّه ایـن ناله چیست؟ فرمود این ناله ی شیطان است از اینکه مردم از او پیروی کنند مأیوس شده اسـت(از ایـن جهت ناله می کند)تو مـی شنوی آنـچه مـن می شنوم و می بینی آنـچه مـن می بینم، فقط تو پیـغمبر نـیستی ولی وزیر و کمک من هستی،و بنیان کار تو بر خیر و سعادت استوار است»!
پسـر عـم عزیز پیغمبر کسی بود که حـقیقت اسـلام را از رسول خـدا(صلی الله و علیه وآله)درسـت دریـافت؛ و با حرص و عشق عـجیبی که به علم داشت همهچیز را از پیغمیر اسلام(صلی الله و علیه وآله)پرسید و درست یاد گرفت و حفظ کرد(و کان لا یمربی من ذلک شییء الاسؤلته عنه و حفظته-نهج البلاغه خطبه ی 201 ترجمه-بهیچ مطلبی از مطالب علمی و دینی بر نخوردم مگر اینکه از رسول خـدا(صلی الله و علیه وآله) پرسـیدم و حفظ کـردم.)،او در مدت قریب بـیست و سـه سال از عمر سی و سه ساله خـود از روزی کـه اسـلام غـریب بودن تا امـروز کـه به اوج عزت رسیده است برای پیشروی اسلام مجاهدت ها کرده و فداکاری ها نموده،در روز سربازی و جهاد دواطلبانه به میدان جـنگ مـی رفته؛در تـمام غزوات به جز غزوه تبوک حضور داشته و در بـعضی پرچـمدار قـشون بـوده در بـسیاری از جـنگ ها بدست او فتح نصیب مسلمین شده؛ او عمر خود را وقف اسلام و مسلمین کرده بود و همین نبوغ و استعداد خارق العاده و مجاهدت های خالصانه ی او باعث می شد که پیشوای بزرگ اسلام که سـخن جز از سر صدق نمی گفت (و ما ینطق عن الهوی) در موارد زیادی علی (علیه السلام) را با بلیغترین کلمات و رساترین عبارات بستاید؛ و مقام وی را چنانکه هست در میان اجتماع تا سر حد امکان بالا ببرد،در همان اولیـن روز دعـوت رسمی و تبیلغ رسالت علنی، پسر عم عزیزش را که تقریبا ده ساله بود با عبارت«انت اخی و وصی و وزیری(ترجمه-تو برادر وصی و وزیر من هستی)» ستود و در جنگ خندق درباره ی فداکاری داوطلبانه ی وی و کشتن قهرمان معروف عرب«عـمرو بـن عبدود»فرمود: «یا علی فلو وزن الیوم عملک بعمل امة محمد لرجح عملک بعملهم(مجمع البیان تفسیر سوره ی احزاب- ترجمه-یا علی اگر فـداکاری امروز تو با عمل امت من سنجیده شود عمل تو بـا ارزش تر خـواهد بود»»و در جنگ خیبر پس از موفق نشدن دیگران فرمود: «لا عطین الرایة عـدا رجـلا یحب الله و رسوله؛ و یحبه الله و رسوله کـرار غـیر فرار لا یرجع حتی یفتح الله علی یدیه»(بدون تردید فردا پرچم را بدست مردی می دهم که خدا و رسول را دوست می دارد و خدا و رسول او را دوسـت دارنـد.) و در سایر موارد علی (علیه السلام) را با گرمترین عبارات مدح می کرد؛ خلاصه موضوع اول یعنی اینکه چه شخصی لایق مقام ولایـت عـهد است در نظر زعیم اسـلام(صلی الله و علیه وآله) حـل شده بود؛و او به غیر از علی با اینکه نسبتا جوان بود کسی را لایق این مقام نمی دانست.
ولی چیزی که فکر پیغمبر اسلام را مشغول می داشت موضوع دوم یعنی افکار عمومی بود که:آیا روحیه مـردم راجـع به ولیعهدی علی(علیه السلام) چگونه است؟و آیا اگر پسر عم خود را به طور صریح به جانشینی تعیین کند مردم چه عکس العملی نشان خواهند داد؟ و اگر بـواسطه ی شـخصیت عـظیم پیغمبر(صلی الله و علیه وآله)ولایت عهد او را بپذیرند آیا پس از مرگ وی به علی(علیه السلام)وفادار خواهند ماند؟اینها افکاری است که فکر بـزرگ پیشوای اسلام را سخت مشغول کرده و شاید هم ناراحت نموده است.
از طرفی نمی توان کـشور جوان اسلامی را بی سرپرست گـذاشت کـه پس از مرگ رسول خدا(صلی الله و علیه وآله)دچار اختلاف شود و در نتیجه ضعیف و ناتوان گردد و در کام کشورهای قوی و حکومت های بزرگ فرو رود و هضم گردد،و با بیت المآل اسلام که ماده ی حیاتی سعادت بشر است و جهان مریض و متشنج آن روز بی اندازه به آن محتاج بود محو و نابود گردد و از طرف دیگر اطمینان نیست که تمام مردم در برابر ولایت عهد(علیه السلام)تسلیم باشند.
شاید بتوان گفت:فکر پیغمبر(صلی الله و علیه وآله)از ناحیه طبقه سوم و چهار و مردم عادی راحـت بـود و می دانست که اکثریت ملت که همان مردم عادی بودند تسلیم خواهند بود؛ولی قطعا از ناحیه ی سران قوم و بعض افراد که در میان اجتماع وزن و شخصیتی داشتند ناراحت بود زیرا در میان اصحاب پیغمبر(صلی الله و علیه وآله)بـعضی از شـخصیت های سیاسی وجود داشتند که خود فکر ریاست و هوس زعامت داشتند و چنانچه اشاره شد بعید نیست که در میان خود شوراها تشکیل داده و در اطراف جانشین آینده ی پیغمبر(صلی الله و علیه وآله)صحبت ها و توطئههائی کرده بـاشند،ایـن افراد اسلام را از آن جهت که دین حقیقت و سعادت بود نپذیرفته بودند بلکه اوضاع و احوال زمان ایجاب می کرد که به لباس اسلام درآیند،و از این جهت بود که مسلمان شدن خود را به رخ رسـول خدا(صلی الله و علیه وآله) مـی کشیدند(یـمنون علیک ان اسلموا قل لاتمنوا عـلی اسـلامکم بـل اللّه یمین علیکم ان هداکم للایمان) (سوره ی 49 آیه ی 17 ترجمه-اسلام خود را به رخ تو می کشند، بگو مسلمان شدن خود را بـرخ مـن نـکشید بلکه خداوند بر شما منت دارد که شما را به ایمان رهبری کرد.)
همین شخصیت های مادی و سیاسی که در برابر پیشوای بزرگ اسلام تحت الشعاع واقع شده بودند بر ضد اسـلام و مـسلمین و بـر ضد پیغمبر توطئهها کردند و فعالیتها نمودند؛ و حتی بـرای شـکستن جمعیت پیغمبر و از بین بردن سیطره ی او در برابر مسجدش مسجد ساختند و یک فرد بد سابقه و خائن را به نام«ابو عامر راهب»برای پیـشوائی مـسجد نـامزد کردند(و الذین اتخذوا مسجدا ضرارا و کفرا و تفریقا بین المؤمنین و ارصـادا لمن حارب اللّه و رسوله من قبل) (سـوره ی 9 آیـه ی 108 ترجمه-و آنانکه از روی کفر مسجدی را ساختند برای ضرر رساندن بمسلمین و تفرقه انداختن بین آنها و برای فـراهم کـردن زمـینه ی ریاست برای کسی که سابقا با خدا و رسول او سر جنگ داشت.)
آنها مـی خواستند بـا ایـن توطئه پیشوای اسلام را ساقط کنند،ولی پیش از آنکه از کار خود نتیجه بگیرند رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) به هدف آنـها پی بـرد و دسـتور داد مسجد آنها را خراب کردند، و همین افراد در یکی از سفرها توطئه کردند که در لب پرتگاهی شتر پیـغمبر دادم بـدهند تا او را به اعماق دره پرت کند و بدین وسیله به قتل برسد، اینها دشمنان داخلی و خانهزاد پیشوای اسلام بـودند کـه بـرای کوبیدن او به هر وسیلهای دست می زدند؛گاهی با دشمنان خارجی بند و بست می کردند؛و گاهی روحـیه ی مـسلمین را در برابر دشمن تضعیف می نمودند،و گاهی شایعات بی اساس بر ضد رسول خدا(صلی الله و علیه وآله)در بین مـردم پخـش مـی کردند و در این راه از هیچ گونه کوششی دریغ نداشتند؛تا آنجا که درباره ی آنها آیه نازل شد که«لئن لم یـنته المنافقون الذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لنغرینک بهم» (احزاب-60)
پیـشوای بـزرگ اسـلام از ناحیه ی این افراد منافق که غالبا در صفوف اول جماعت مسلمین بودند سخت نگران و بیمناک بود،هـم از مـخالفت و تـوطئه آنها بر ضد خویش اندیشه داشت،و هم از تحریکات آنها پس از وفـاتش نـگران بود،درست است که علی(علیه السلام)گذشته از لیاقت شخصی در اثر خدمات و جانبازی های بیست و چند ساله خود کـسب شـخصیت کرده و احترام عمیقی در دل مردم دارد،درست است که علی(علیه السلام) با همه ی جوانی بـیش از هـمه ی بزرگان و معمرین مسلمین اسمش بر سر زبـانهاست و هـمواره از خـدمات خالصانه ی او یاد می شود؛ولی این شخصیت های سیاسی کـه بـه حقیقت اسلام ایمان ندارند اگر علی به خلافت انتخاب شود حاضر نیستند تسلیم وی گردند و شـخصیت خـود را فدای اسلام و پیشوای جدید اسـلام کـنند.
چند مـاهی بـیشتر از عـمر زعیم اسلام باقی نمانده است کـه بـه عنوان انجام مراسم حج و زیارت بیت اللّه با اجتماع عظیمی به مکه رفته است؛و ایـن آخـرین سفری بود که پیغمبر(صلی الله و علیه وآله)به مکه نـموده و بعدا به نام سفر حـجة الوداع نـامیده شد.
چند ماهی به غروب آفـتاب نـبوت بیشتر باقی نمانده است و باید حتما جانشین خود را تعیین کند و در این باره از جـانب خـداوند فرمان رسیده است و بهترین مـوقعیت بـرای مـعرفی ولیعهد پیش آمـده اسـت؛زیرا ده ها هزار جـمعیت در مـراسم حج شرکت کرده و مناسب ترین موقع برای معرفی جانشین پیغمبر(صلی الله و علیه وآله)وقتی است که اجتماعات عـظیمی از مـسلمانان که از تمام اطراف جزیره العرب بـه مکه آمـدهاند در مسجد الحـرام و عـرفات و مـشعر و منی تشکیل می گردد؛ولی بـا هـمه ی ایـن ها قـائد بـزرگ اسلام چون از روحـیات مـردم و به خصوص از افکار شخصیتهای معهود و منتظر الخلافهها اطلاع داشت از معرفی خلیفه اندیشه کرد، و در این باره تأمل و تـأنی نـمود و در اجـتماعات مسجد الحرام و عرفات و مشعر و منی جانشین خـود را تـعیین نـفرمود تـا ایـنکه از جـانب خداوند فرمان جدیدی دریافت کرد که: «یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته و الله یعصمک من الناس»
سوره ی 5 آیه ی 71-ای رسول گـرامی آنچه را از جانب خداوند به تو نازل شده است ابلاغ کن که اگر نکنی تبلیغ رسالت نکردهای و وظیفه ی پیغمبری را انجام ندادهای و خداوند تو را از شر مردم حفظ می کند؛یعنی درست است که تـو از شـخصیت های سیاسی و مادی اندیشه می کنی ولی مطمئن باش که خداوند پشتیبان تو است،و خطری از آنها به تو نخواهد رسید از این رو در برگشتن از مکه در روز هیجدهم ذی الحجه سال دهم هجرت در محلی به نام غدیر خم کـه راه بـعضی از همراهان جدا می شد رسول خدا(صلی الله و علیه وآله)فرمان داد منادی ندا کند که همه ی جمعیت در آن محل توقف کنند،و دستور داد آن محل را به روبند و از خار و خاشاک بپردازند و منبری تـشکیل بـدهند؛فرمان وی را اجرا کردند،آنگاه بـه منبر بـرآمد و علی(علیه السلام)را در کنار خود به داشت،نزدیک ظهر بود هوا بسیار کردم و مردم سخت ناراحت بودند بعضی افراد جامههای خود را به پاهای خویش بسته بودند تا از ریـگ های داغ آسیب نبینند انبوه جـمعیت هـمه متوجه منبر و پیغمبر شدهاند؛رسول خدا همانطور که عادتش بود خطبهای ایراد فرمود و پند و اندرز فراوان نمود؛آنگاه فرمود:«ای مردم مرگ من نزدیک شده،و در آینده ی نزدیک از میان شما می روم ولی دو یادگار گـرانبها در مـیان شما می گذارم که یکی از آن دو بزرگتر از دیگری است،آنکه بزرگتر است قرآن کریم است و آنکه کوچک تر است اهل بیت من هستند؛اگر به این دو یادگار نفیس من تمسک بجوئید و از آنها پیـروی کـنید هیچ گاه گـمراه نخواهید شد»!...
فصلی از این مطالب بیان داشت آنگاه فرمود:الست اولی بالمؤمنین من انفسهم؟ قالوا بلی»(این اشاره است بـه آیه ی شـریفه ی (النـبی اولی بالمؤمنین من انفسهم)و مضمون آن اینست که پیغمبر اسلام(صلی الله و علیه وآله)از خود مسلمانان سزاوارتر است که همه ی شئون مـربوط بـه آنها تصرف کند و فرمان بدهد یعنی او حکومت و ولایت بر جان و مال مردم دارد پس این آیـه ی شـریفه مـنصب ولایت تامه و حکومت مطلقه را بپیغمبر(صلی الله و علیه وآله)اعطاء کرده است و رسول خدا میخواهد به امر خداوند همین منصب را بـه علی(علیه السلام)اعطاء کند.):آیا من حـکومت قانون و الهی بر مسلمین ندارم؟و آیا اراده و فرمان من در همه ی شئون حیاتی مسلمانان بر اراده ی خود آنها مقدم نیست؟مردم جواب دادنـد آری؛ یعنی قبول داریم کـه شـما بر ما ولایت و حکومت دارید.
آنگاه رسول خدا دو بازوی علی(علیه السلام) را به طوری که روی وی بطرف جمعیت بود با دو دست خود گرفت و به طوری او را بلند کرد که زیر دو بغل پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله نمایان شد، آنگاه فـرمود:«من کنت مولاه فهذا علی مولاه،اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه،و انصر من نصره و اخذ من خذل»با توجه به سخنانی که قبلا فرموده معنای این عبارت این است که هـرکس مـن حاکم و ولی و فرمان فرمای او هستم این علی حاکم و رئیس و فرمان فرمای اوست پروردگارا هرکس با علی(علیه السلام)دوستی کرد تو با او دوستی کن و هرکس با او دشمنی کرد تو با او دشمنی کن،و هرکس او را یادی کـرد تـو او را یاری فرما؛و هرکس دست از یاری او بداشت تو دست از یاری او بدار!.
همه ی کسانی که در آنجا حضور داشتند از کلام رسول خدا که فرمود(من کنت مولاه فهذا علی مولاه)امامت و خـلافت عـلی(علیه السلام)را فهمیدند و از این جهت به امر پیغمبر(صلی الله و علیه وآله)مسلمانان منصب ولایت عهد را به علی(علیه السلام)تبریک و تهنیت گفتند؛و حسان بن ثابت که بان رسول اکرم(صلی الله و علیه وآله) این واقعه را به شعر درآورده گفته است که:
فقال له قم؛یـا عـلی فـاننی* رضیتک من بعدی اماما و هـادیا
حـتی عـمر بن الخطاب از این عمل پیغمبر(صلی الله و علیه وآله)و سخنان وی درباره ی علی(علیه السلام)فهمید که آن حضرت پسر عمش را به ولیعهدی و جانشینی خویش منصوب فرمود؛ از این رو و منصب خـلافت را بـا ایـن سخنان به علی(علیه السلام)تبریک گفت«بخ بخ لک یا عـلی اصـبحت مولای و مولی کل مؤمن و مؤمنة»بهبه از این منصب و مقام یا علی تو رئیس و زعیم من و رئیس هر مرد و زن مـؤمن شـدی.
بنابراین جای هیچ گونه تردید و گفتگو نیست که پیشوای بزرگ اسـلام با این سخنان سر عم عزیزش علی(علیه السلام)را به امامت و خلافت منصوب فرموده،ولی بعدا که متکلمین شیعه و سنی بوجود آمـدند و در مـسئله ی امـامت به بحث و گفتگو پرداختند،و طبعا هر دو طائفه برای اثبات مقصد خویش اسـتدلال کـردند؛دانشمندان اهل تسنن برای دفاع از مسلک گفتند:کلمه ی مولی که در سخنان رسول خدا(صلی الله و علیه وآله)آمده است به معنای رئیـس و پیـشوا نـیست بلکه به معنای کمک و دوست است!؛پس معنای کلام آن حضرت این است که:هـرکس مـن کـمک کار و دوست او هستم علی کمک کار و دوست اوست.
آیا می توان باور کرد که:زعـیم بـزرگ اسـلام در آن بیابان سوزان چندین هزار جمعیت را متوقف می کند و آنگاه در سخنان خود به مرگ خویش اشـاره مـی کند و می فرماید: بعد از من قرآن و اهلبیت من راهنمای شما هستند پس از آن سخن از ولایت و زعـات خـود بـه میان می آورد و با جمله ی (الست اولی بالمؤمنین من انفسهم) از مردم اقرار می گیرد که به حکم قرآن او ولی و حـاکم بـر اجتماع است پس از آن بلافاصله دست علی(علیه السلام)را می گیرد و او را در حضور جمعیت بلند می کند و مـی فرماید:«مـن کـنت مولاه فهذا علی مولاه»آیا می توان باور کرد که مقصود از همه ی این مقدمات این اسـت کـه هرکس من دوست او هستم علی دوست اوست؟البته نه.
جای هیچ گونه تردید و گفتگو نیست که پیشوای بزرگ اسـلام با این سخنان سر عم عزیزش علی(علیه السلام)را به امامت و خلافت منصوب فرموده،ولی بعدا که متکلمین شیعه و سنی بوجود آمـدند و در مـسئله ی امـامت به بحث و گفتگو پرداختند،و طبعا هر دو طائفه برای اثبات مقصد خویش اسـتدلال کـردند؛دانشمندان اهل تسنن برای دفاع از مسلک گفتند:کلمه ی مولی که در سخنان رسول خدا(صلی الله و علیه وآله)آمده است به معنای رئیـس و پیـشوا نـیست بلکه به معنای کمک و دوست است!؛پس معنای کلام آن حضرت این است که:هـرکس مـن کـمک کار و دوست او هستم علی کمک کار و دوست اوست.
آری چون متکلمین سنی-برادران اسـلامی مـا-مـی خواستهاند از مسلک خود دفاع کنند ناچار بودهاند کلمه ی مولی را طور دیگری معنی کنند؛و این امر در آغـاز کـار؛یـک نوع جدل و بحث کلامی بوده است و شاید خود آنها آنچه را می گفتهاند بـاور نـداشتهاند ولی رفته رفته در میان برادران سنی ما یک موضوع مسلم شمرده شده و طبقات بعد،این عقیده را از پدران خـود بـه میراث بردهاند.
هدف این مقاله بحث مذهبی و جدل کلامی نیست بلکه فقط مـنظور اشـاره کردن به جریان حادثه ی غدیر است؛اساس اخـتلاف بـین دو فـرقه ی بزرگ مسلین سنی و شیعه موضوع امامت و خـلافت اسـت و هرچه نزاع و کشمش علمی و قلمی و احیانا جنگ و کشتار بین این دو فرقه بوجود آمـده از ایـن منبع سرچشمه گرفته است.
امـروز زعـمای بزرگ دو طـائفه احـساس مـی کنند که باید با مراعات احترام مـتقابل و حـسن تفاهم در این جهان متلاطم با تشریک مساعی و هم آهنگی مشکلات بزرگ اجتماع عـظیم مـسلمین را حل کنند،تا بتوانند موجودیت خـود را حفظ کنند و در پرتو وحـدت کـلمه،حقایق نورانی اسلام را به گوش جـهان سـرگردان برسانند تا از علم و صنعت به نفع بشریت استفاده کنند.
ما ضمن اینکه عـید سـعید غدیر را بجهان اسلام تبریک مـی گوئیم تـوفیق تـرقی و تکامل و ایجاد هـم آهنگی و حـسن تفاهم بیشتر را برای هـمه ی مـسلمانان جهان از خداوند بزرگ مسئلت می نمائیم.
منبع:
درسهایی از مکتب اسلام » خرداد 1340، سال سوم - شماره 4