مناظره امیرالمؤمنین علیهالسلام با ابابکر
یکی از بحث های بسیار جذاب، در مورد حضرت علی علیه السلام مناظرات آن حضرت با افراد مختلف، در مسائل گوناگون است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : دوشنبه 1396/07/24
آنچه در پیش رو دارید یکی از مناظرات امیرالمؤمنین علیه السلام با ابابکر است.
موضوع این مناظره بحث خلافت است و حضرت در آن به حقانیّت خود در مسئله خلافت پرداخته است.
در مواردی که نیازی به توضیح احساس شده، در پی نوشت ها توضیحی با استفاده از منابع معتبر شیعه و سنّی ارائه گردیده است.
امید آن که این مختصر گامی در جهت شناساندن شخصیت و اندیشه والای مولای متّقیان علی علیه السلام در این سال که به نام ایشان مزین شده است باشد و مبلّغان ارجمند را در تبیین حقایق مفید افتد.
وقتی خلافت ابابکر تحقق یافت(1) روز به روز بر نشاط ابابکر افزوده می شد. از طرفی برای علی علیه السلام ایام به سختی می گذشت و آن حضرت روز به روز غمگین تر می گشت.
دلگیری علی علیه السلام دغدغه ای برای ابابکر بود. دوست داشت ملاقاتی با حضرت داشته باشد و از آن حضرت دلجویی کرده، عذر خود را راجع به قبول خلافت بیان کند.
در فرصتی مناسب ابابکر خدمت حضرت علی علیه السلام رسید و عذر خود را این گونه بیان کرد:
ای ابالحسن! به خدا سوگند! مسئله ی خلافت با طرح و برنامه ی قبلی از جانب من نبوده، میل و رغبتی هم به این امر نداشته و به آن حریص نیستم. در آنچه امّت به آن نیاز دارد، به نفس خود اعتمادی ندارم. برای این امر مهم، از جهت مالی هم توانمند نیستم، چه شده فکرهایی در دلت نسبت به من داری و حال آن که من مستحق آن نیستم و به جهت آنچه در آن واقع شده ام، از من ناخرسندی و با چشم بدبینی به من نگاه می کنی.
حضرت علی علیه السلام در جواب فرمودند:
چه امری باعث شد، خلافتی را بپذیری که نه به آن رغبت داری، نه بر آن حرص می ورزی و نه اعتمادی به خودت در به عهده گرفتن این امر داری؟
ابابکر پاسخ داد:
قبول خلافت به جهت حدیثی بود که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیده بودم، ایشان فرمودند: خداوند اجتماع امّت من را بر [راه] ضلالت و گمراهی قرار نخواهد داد.،
چون اجماع امّت را در این امر دیدم، تبعیّت از قول پیامر صلی الله علیه و آله کردم و محال می دانستم که این اجماع در مسیر گمراهی و دور از هدایت باشد. لذا قبول خلافت کردم. اگر می دانستم یک نفر مخالفت می کند، این خلافت را قبول نمی کردم.
علی علیه السلام در جواب فرمودند: امّا راجع به حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که «خداوند اجتماع امّت من را بر گمراهی قرار نخواهد داد» [که تو به این حدیث استدلال می کنی] آیا من هم از امّت هستم یا نه؟
ابابکر پاسخ داد: بله.
امام علیه السلام فرمودند: همچنین گروهی که در امر خلافت با تو بیعت نکردند، همچون سلمان، عمار، ابوذر، مقداد، ابن عباده و یاران او، آیا آن ها از امّت نبودند؟(2)
ابابکر پاسخ داد: بله همه از امّت بودند.
حضرت در جواب فرمودند:
ابابکر! چگونه برای تصدّی امر خلافت به حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله استدلال می کنی و حال آن که افرادی با تو بیعت نکردند که از امّت محمد صلی الله علیه و آله و جزء صحابی رسول الله صلی الله علیه و آله بودند و بر آن ها طعن و تقصیری هم وارد نشده بود.
ابابکر در پاسخ گفت:
بعد از تثبیت خلافت، مطلع شدم جمعی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله با من بیعت نکرده اند. ترسیدم اگر خلافت را رها کنم، مردم از دین خارج شده و مرتد گردند. استمرار حضور مردم نزد من این تصوّر را به وجود آورد که برای حفظ دین آن ها بهتر آن است که پاسخ مثبت بدهم تا این که نفی کنم و نزاع و درگیری پیش بیاید و باعث انحراف مردم شود و آنان کافر گردند. می دانستم که شما در حفظ آنان و دینشان کمتر از من نیستی.(3)
امام علی علیه السلام در ادامه ی مناظره فرمودند «خوب [بگذریم] به من بگو کسی که لیاقت امر خلافت را پیدا می کند، باید دارای چه صفاتی باشد.»
ابابکر پاسخ داد: [نسبت به جامعه مسلمین] اهل نصیحت و وفای به عهد باشد؛ مخالف روغن مالی (ماست مالی) و رفیق بازی باشد؛ دارای سیره و رفتاری نیکو باشد؛ آشکارا اجرای عدالت کند؛ عالم به کتاب خداوند متعال و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله بوده؛ آگاه به فصل الخطاب (در منازعات) باشد؛ تمایل به دنیا نداشته باشد و در آن زاهدانه زندگی کند؛ از مظلوم دفاع کند و حقّ او را در هر صورت از ظالم بگیرد (چه ظالم قرب و بعد مکانی داشته باشد یا قرب و بعد موقعیّتی)، سپس ساکت شد. امام علیه السلام فرمودند:
سبقت در اسلام داشتن، اهل قربی بودن [نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله ] چطور؟
ابابکر در پاسخ گفت:
بله سبقت در اسلام داشته باشد و از اهل قربی (نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله ) باشد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای ابابکر! سوگندت می دهم به خداوند. آیا این صفات را در خودت می بینی یا در من؟
ابابکر در پاسخ گفت: (این صفات در من نیست) بلکه در شما است. ای ابالحسن!
علی علیه السلام اولین مردی که دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را پذیرفت و اسلام آورد
علی علیه السلام فرمودند:
سوگندت می دهم به خداوند، اولین کسی که دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را قبل از دیگران پذیرفت من بودم یا شما؟
ابابکر در پاسخ گفت: شما بودید.(4)
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خداوند، من ولایت بر تو و بر همه ی مسلمین دارم به استناد حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر، یا شما؟ ابابکر در پاسخ گفت:
(من ولایت ندارم) بلکه شما ولایت دارید.(5)
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خداوند آیا وزارت برای رسول الله صلی الله علیه و آله و مثل بودن هارون از موسی برای من است یا برای تو؟
ابابکر در پاسخ گفت: (برای من نیست) بلکه برای شما است.(6)
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خداوند آیا رسول الله صلی الله علیه و آله با من و اهل و فرزندانم برای مباهله با مشرکین رفت یا با تو و خانواده ات؟ ابابکر در پاسخ گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله با شما و خاندان شما برای مباهله رفت.(7)
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خدا، آیه ی تطهیر(8) برای من و اهل و فرزندانم نازل شده یا برای تو و خاندانت؟ ابابکر در پاسخ گفت: برای شما و اهل و فرزندانت نازل شده است.(9)
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خداوند آیا تو آن کسی بودی که در جنگ خیبر رسول الله صلی الله علیه و آله دوستش
داشت و خداوند فتح خیبر را به دست او انجام داد یا من بودم؟
ابابکر در پاسخ گفت: شما بودید.(10)
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خداوند، آن کسی که رسول الله دعوتش کرد ـ در حالی که طعامی از گوشت پرنده، در نزدش بود و می فرمود: «خدایا! محبوب ترین خلقت بعد از من، نزد تو و رسولت را برسان تا هم غذای من شود در این طعام، من بودم یا تو؟»
ابابکر در پاسخ گفت: شما بودید.
همچنان حضرت علی علیه السلام فضائلی که خداوند و رسولش برای او قرار داده بودند، مطرح می کرد و ابابکر
همه ی آن ها را تصدیق می نمود.
سپس حضرت علی علیه السلام فرمود: ابابکر، به این صفات و امثال آن شایسته است شخص عهده دار خلافت رسول اللّه صلی الله علیه و آله گردد. چه امری باعث غرور تو شد که در مقابل خداوند و رسولش و دین او، امر خلافت را به عهده بگیری و حال آن که واجد صفات لازم برای آن نیستی؟ راوی می گوید:
ابابکر به گریه افتاد و گفت: راست می گویی ای ابالحسن! یک روز به من فرصت بده تا در امر خلافت و آنچه از تو شنیده ام، فکر کنم.
حضرت علی علیه السلام فرمودند:
این فرصت برای تو هست ای ابابکر!
ابابکر از محضر علی علیه السلام رفت و یک روز در منزل ماند و تا شب به کسی اجازه ی ملاقات نداد.
عمر در میان مردم در رفت و آمد بود (تا از اوضاع بی اطلاع نباشد) چون شنیده بود، ابابکر ملاقاتی خاص با امیرالمؤمنین علیه السلام داشته است.
ابابکر آن شب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در خواب دید. خدمت حضرت رفت و بر ایشان سلام کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صورت خود را از ابابکر برگرداند، ابابکر دوباره در مقابل حضرت رسول صلی الله علیه و آله قرار گرفت و بر حضرت سلام کرد، باز پیامبر صلی الله علیه و آله از او روی برگرداند.
ابابکر گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله (چه شده این گونه رفتار می کنی) آیا فرمانی داده ای که اجرا نکرده ام؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : فرمودند: چگونه پاسخ سلام تو را بدهم و حال آن که دشمنی می ورزی با کسی که خداوند و رسولش دوستش دارند، حق را به اهلش برگردان.
ابابکر گفت: اهلش کیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: علی، همان کسی که با تو احتجاج می کرد. ابابکر گفت: حق را برگرداندم و دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله را ندید.
اول صبح ابابکر خدمت حضرت علی علیه السلام رسید و گفت: ای ابالحسن! دستت را بگشای تا با تو بیعت کنم، در آن حال خوابی را که دیده بود، برای علی علیه السلام نقل کرد. حضرت علی علیه السلام دستش را گشود و ابابکر با حضرت بیعت کرد و به عنوان خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله بر ایشان سلام نمود. آن گاه به علی علیه السلام گفت: به مسجد رسول الله می روم، و از خوابی که دیده ام و آنچه بین من و شما اتفاق افتاد برای مردم سخن می گویم و خود را از خلافت خلع کرده و آن را تسلیم شما می کنم. حضرت [پذیرفت و [فرمود: خوب است.
ابابکر در حالی که رنگ صورتش تغییر کرده بود و بر نفسش عتاب می کرد، از خدمت علی علیه السلام خارج شد. در بین راه با عمر ملاقات کرد. عمر به او گفت: ای خلیفه ی رسول الله صلی الله علیه و آله چه پیش آمده؟ ابابکر همه ی ماجرا و خوابی را که دیده بود، برای عمر تعریف کرد.
عمر در پاسخ گفت: ای خلیفه
مسلم در صحیح خود می نویسد: مصادیق اهل البیت حضرت علی علیه السلام ، حضرت زهرا علیهاالسلام ، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام می باشد
رسول الله صلی الله علیه و آله ! سوگندت می دهم به خداوند که بر حذر باشی از سحر و فریب بنی هاشم، آنچه پیش آمده، اولین سحر بنی هاشم نیست.
عمر آن قدر سخن گفت تا این که ابابکر را از تصمیمش منصرف کرد و او را تشویق به قبول خلافت نمود.
حضرت علی علیه السلام سر وعده در مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله حاضر شد، کسی را آن جا ندید، احساس کرد اتفاقی افتاده، کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشست.
عمر از راه رسید و از کنار علی علیه السلام گذشت و به ایشان گفت: «دون ما ترید خرط القتاد؛ (یعنی، کمتر از خواست تو گرفتن بوته خار است وکشیدن آن از میان دست).(11)
علی علیه السلام از واقعه آگاه شد و به منزلش برگشت.
پی نوشت ها:
1 ـ این مناظره در کتاب احتجاج طبرسی، ج 1، ص 304، آمده است.
2 ـ اهل سنت نیز بیعت نکردن این افراد را قبول دارند. جهت آشنایی بیشتر رجوع کنید به مسند احمد، ج 1، ص 55.
3 ـ علمای معروف اهل سنت، روایتی عجیب از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کنند که با رحلت آن حضرت صلی الله علیه و آله بزرگانی از صحابه مرتد شده و دچار انحراف گشتند. آن جا که می فرمایند: «بزرگانی از اصحاب من در روز قیامت بر سر حوض کوثر نزد من آورده می شوند... خطاب به خداوند می گویم این ها اصحاب من هستند. به من پاسخ داده می شود، نمی دانی این ها بعد از رحلت تو چه کردند، از لحظه ای که رحلت کردی و از امّت دور شدی، آنان از دین خارج شده، مرتد گشتند».(صحیح بخاری، ج 6، ص 390، باب 317 ـ و ج 9، ص 673. صحیح مسلم، ج 17 ـ کتاب الجنه و صفة نعیمها و اهلها، ص 194.)
توضیح این نکته نیز ضرورت دارد که عمر بر تحقق انحراف در بیعت با ابابکر تصریح کرده است.
عمر با صحه گذاشتن بر آن انحراف می گوید: «بیعت ابابکر، لغزشی همانند لغزش دوران جاهلیّت بود که خداوند همه را از شر آن لغزش حفظ کند. هر کس مانند آن بیعت را تکرار کند، او را بکشید.» (الغدیر ج 7، ص 79 ـ 71؛ طبقات ابن سعد، ص 853 و شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 132.
4 ـ وقتی که آیه ی شریفه ی وانذر عشیرتک الاقربین (شعراء؛ 214) نازل شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مأموریت یافتند، منسوبین خود را به اسلام دعوت کنند. در جلسه ای که برای این جهت برپا شد، رسول الله صلی الله علیه و آله بستگان خود را دعوت به اسلام کردند، همه سکوت کردند، مگر علی علیه السلام که پاسخ مثبت داد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با اشاره به علی علیه السلام فرمودند: «إن هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعواله و اطیعوا؛ این شخص (علی علیه السلام ) برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شما است. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.»
(تاریخ طبری، ج 2، ص 217.)
5 ـ در کتاب شریف الغدیر به صورت گسترده، پیرامون حدیث شریف غدیر سخن گفته شده است. لذا از باب اشاره عرض می کنیم، جامع ترمزی تصریح می کند حدیث غدیر حسن و صحیح است. (جامع صحیح ترمزی، ج 2، ص 298.)
و احمد حنبل در مسند خود می گوید: «عمر بعد از ابلاغ ولایت علی علیه السلام ، خطاب به او گفت: صبح کردی در حالی که مولای من و مولای هر مؤمن و مؤمنه ای می باشی.» (مسند احمد، ج 4، ص 281.)
6 ـ این واقعه، قبل از جنگ تبوک اتفاق افتاد و بزرگان اهل سنت بر آن تأکید دارند. (صحیح بخاری، ج 5، باب 39، ص 81 و صحیح مسلم، ج 15، ص 173 و 174 و 175.
7 ـ اهل سنت تصریح می کنند آیه ی شریفه ی مباهله «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءَنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین؛ هرگاه بعد از علم و دانش که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند. به آن ها بگو. بیایید ما پسران خود را دعوت کنیم، شما هم پسران خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله می کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم». (آل عمران؛ 61) در شأن علی علیه السلام و خاندان او نازل شده است. (صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، ج 15، ص 176.)
8 ـ احزاب؛ 33.
9 ـ علمای معروف اهل سنت بر عظمت اهل البیت تأکید کرده و با صراحت مصادیق آن را مشخص نموده اند: امام المشککین، فخر رازی در این رابطه به سه مطلب تصریح می کند:
« 1 ـ قدر متیقن آل رسول، حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام و حضرت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام می باشد.
2 ـ دعای آخر نماز منصب عظیمی است که برای آل البیت قرار داده شده و آن، اللهم صلّ علی محمد وآل محمد وارحم محمدا و آل محمد، است و این منصب برای غیر آل الرسول صلی الله علیه و آله یافت نمی شود (لذا دعا برای صحابه بعد از آل رسول الله صلی الله علیه و آله ، نفی می شود).
3 ـ شعری از شافعی نقل می کند که بیت آخر آن این است، «ان کان رفضا حب آل محمد؛ فلیشهد الثقلان انی رافض؛
اگر محبّت آل محمد صلی الله علیه و آله موجب خروج از دین [و رافضی بودن] است، پس جن و انس شهادت دهند که من رافضی هستم.» (تفسیر کبیر فخر رازی، ج 27، ص 166).
و مسلم در صحیح خود تصریح می کند که: «مصادیق اهل البیت حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت امام حسن علیه السلام و حسین علیه السلام می باشد.» (صحیح مسلم، باب فضائل الحسن و الحسین، ج 15، ص 194.)
10 ـ بعد از آن که ابابکر و عمر موفق به فتح خیبر نشده و از آن کارزار گریختند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «لاعطین الرایة غدا رجلاً یحبه اللّهُ و رسولُه و یحب اللّه و رسولَه یفتح الله علی یدیه؛ فردا پرچم را به دست کسی می دهم که محبّ و محبوب خداوند و رسولش می باشد و به دستان او خداوند فتح را محقق می سازد.» به تصریح عالمان بزرگ اهل سنت این شخص کسی جز علی علیه السلام نبود. (صحیح بخاری، باب فضائل علی، ج 5، ص 80 و صحیح مسلم، ج 15، ص 176 ـ 178 ـ 179.
11 ـ این ضرب المثل را برای کسی می آورند که نمی تواند در کارش موفق شود و به خاطر مشکلات ناکام خواهد ماند.
منبع:
مرکز اطلاع رسانی آل البیت/ سید صادق پیشنمازی ، مبلغان ؛ مرداد 1379، شماره 7؛ ص 33.
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید. موضوع این مناظره بحث خلافت است و حضرت در آن به حقانیّت خود در مسئله خلافت پرداخته است.
در مواردی که نیازی به توضیح احساس شده، در پی نوشت ها توضیحی با استفاده از منابع معتبر شیعه و سنّی ارائه گردیده است.
امید آن که این مختصر گامی در جهت شناساندن شخصیت و اندیشه والای مولای متّقیان علی علیه السلام در این سال که به نام ایشان مزین شده است باشد و مبلّغان ارجمند را در تبیین حقایق مفید افتد.
تمایل ابابکر برای دلجویی از علی علیه السلام پیرامون مسئله خلافت
وقتی خلافت ابابکر تحقق یافت(1) روز به روز بر نشاط ابابکر افزوده می شد. از طرفی برای علی علیه السلام ایام به سختی می گذشت و آن حضرت روز به روز غمگین تر می گشت.
دلگیری علی علیه السلام دغدغه ای برای ابابکر بود. دوست داشت ملاقاتی با حضرت داشته باشد و از آن حضرت دلجویی کرده، عذر خود را راجع به قبول خلافت بیان کند.
در فرصتی مناسب ابابکر خدمت حضرت علی علیه السلام رسید و عذر خود را این گونه بیان کرد:
ای ابالحسن! به خدا سوگند! مسئله ی خلافت با طرح و برنامه ی قبلی از جانب من نبوده، میل و رغبتی هم به این امر نداشته و به آن حریص نیستم. در آنچه امّت به آن نیاز دارد، به نفس خود اعتمادی ندارم. برای این امر مهم، از جهت مالی هم توانمند نیستم، چه شده فکرهایی در دلت نسبت به من داری و حال آن که من مستحق آن نیستم و به جهت آنچه در آن واقع شده ام، از من ناخرسندی و با چشم بدبینی به من نگاه می کنی.
حضرت علی علیه السلام در جواب فرمودند:
چه امری باعث شد، خلافتی را بپذیری که نه به آن رغبت داری، نه بر آن حرص می ورزی و نه اعتمادی به خودت در به عهده گرفتن این امر داری؟
استدلال به حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله
ابابکر پاسخ داد:
قبول خلافت به جهت حدیثی بود که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله شنیده بودم، ایشان فرمودند: خداوند اجتماع امّت من را بر [راه] ضلالت و گمراهی قرار نخواهد داد.،
چون اجماع امّت را در این امر دیدم، تبعیّت از قول پیامر صلی الله علیه و آله کردم و محال می دانستم که این اجماع در مسیر گمراهی و دور از هدایت باشد. لذا قبول خلافت کردم. اگر می دانستم یک نفر مخالفت می کند، این خلافت را قبول نمی کردم.
جواب به موارد نقض
علی علیه السلام در جواب فرمودند: امّا راجع به حدیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که «خداوند اجتماع امّت من را بر گمراهی قرار نخواهد داد» [که تو به این حدیث استدلال می کنی] آیا من هم از امّت هستم یا نه؟
ابابکر پاسخ داد: بله.
امام علیه السلام فرمودند: همچنین گروهی که در امر خلافت با تو بیعت نکردند، همچون سلمان، عمار، ابوذر، مقداد، ابن عباده و یاران او، آیا آن ها از امّت نبودند؟(2)
ابابکر پاسخ داد: بله همه از امّت بودند.
حضرت در جواب فرمودند:
ابابکر! چگونه برای تصدّی امر خلافت به حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله استدلال می کنی و حال آن که افرادی با تو بیعت نکردند که از امّت محمد صلی الله علیه و آله و جزء صحابی رسول الله صلی الله علیه و آله بودند و بر آن ها طعن و تقصیری هم وارد نشده بود.
دفاع ابابکر
ابابکر در پاسخ گفت:
بعد از تثبیت خلافت، مطلع شدم جمعی از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله با من بیعت نکرده اند. ترسیدم اگر خلافت را رها کنم، مردم از دین خارج شده و مرتد گردند. استمرار حضور مردم نزد من این تصوّر را به وجود آورد که برای حفظ دین آن ها بهتر آن است که پاسخ مثبت بدهم تا این که نفی کنم و نزاع و درگیری پیش بیاید و باعث انحراف مردم شود و آنان کافر گردند. می دانستم که شما در حفظ آنان و دینشان کمتر از من نیستی.(3)
صفات جانشینان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
امام علی علیه السلام در ادامه ی مناظره فرمودند «خوب [بگذریم] به من بگو کسی که لیاقت امر خلافت را پیدا می کند، باید دارای چه صفاتی باشد.»
ابابکر پاسخ داد: [نسبت به جامعه مسلمین] اهل نصیحت و وفای به عهد باشد؛ مخالف روغن مالی (ماست مالی) و رفیق بازی باشد؛ دارای سیره و رفتاری نیکو باشد؛ آشکارا اجرای عدالت کند؛ عالم به کتاب خداوند متعال و سنت رسول الله صلی الله علیه و آله بوده؛ آگاه به فصل الخطاب (در منازعات) باشد؛ تمایل به دنیا نداشته باشد و در آن زاهدانه زندگی کند؛ از مظلوم دفاع کند و حقّ او را در هر صورت از ظالم بگیرد (چه ظالم قرب و بعد مکانی داشته باشد یا قرب و بعد موقعیّتی)، سپس ساکت شد. امام علیه السلام فرمودند:
سبقت در اسلام داشتن، اهل قربی بودن [نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله ] چطور؟
ابابکر در پاسخ گفت:
بله سبقت در اسلام داشته باشد و از اهل قربی (نسبت به پیامبر صلی الله علیه و آله ) باشد. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: ای ابابکر! سوگندت می دهم به خداوند. آیا این صفات را در خودت می بینی یا در من؟
ابابکر در پاسخ گفت: (این صفات در من نیست) بلکه در شما است. ای ابالحسن!
علی علیه السلام اولین مردی که دعوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را پذیرفت و اسلام آورد
علی علیه السلام فرمودند:
سوگندت می دهم به خداوند، اولین کسی که دعوت پیامبر صلی الله علیه و آله را قبل از دیگران پذیرفت من بودم یا شما؟
ابابکر در پاسخ گفت: شما بودید.(4)
استناد به حدیث غدیر
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خداوند، من ولایت بر تو و بر همه ی مسلمین دارم به استناد حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله در روز غدیر، یا شما؟ ابابکر در پاسخ گفت:
(من ولایت ندارم) بلکه شما ولایت دارید.(5)
مقام وزارت
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خداوند آیا وزارت برای رسول الله صلی الله علیه و آله و مثل بودن هارون از موسی برای من است یا برای تو؟
ابابکر در پاسخ گفت: (برای من نیست) بلکه برای شما است.(6)
آیه مباهله
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خداوند آیا رسول الله صلی الله علیه و آله با من و اهل و فرزندانم برای مباهله با مشرکین رفت یا با تو و خانواده ات؟ ابابکر در پاسخ گفت: پیامبر صلی الله علیه و آله با شما و خاندان شما برای مباهله رفت.(7)
آیه تطهیر
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خدا، آیه ی تطهیر(8) برای من و اهل و فرزندانم نازل شده یا برای تو و خاندانت؟ ابابکر در پاسخ گفت: برای شما و اهل و فرزندانت نازل شده است.(9)
فاتح خیبر
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خداوند آیا تو آن کسی بودی که در جنگ خیبر رسول الله صلی الله علیه و آله دوستش
داشت و خداوند فتح خیبر را به دست او انجام داد یا من بودم؟
ابابکر در پاسخ گفت: شما بودید.(10)
محبوب ترین خلق بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله
علی علیه السلام فرمود: سوگندت می دهم به خداوند، آن کسی که رسول الله دعوتش کرد ـ در حالی که طعامی از گوشت پرنده، در نزدش بود و می فرمود: «خدایا! محبوب ترین خلقت بعد از من، نزد تو و رسولت را برسان تا هم غذای من شود در این طعام، من بودم یا تو؟»
ابابکر در پاسخ گفت: شما بودید.
همچنان حضرت علی علیه السلام فضائلی که خداوند و رسولش برای او قرار داده بودند، مطرح می کرد و ابابکر
همه ی آن ها را تصدیق می نمود.
اتمام حجت علی علیه السلام و گریه ابابکر
سپس حضرت علی علیه السلام فرمود: ابابکر، به این صفات و امثال آن شایسته است شخص عهده دار خلافت رسول اللّه صلی الله علیه و آله گردد. چه امری باعث غرور تو شد که در مقابل خداوند و رسولش و دین او، امر خلافت را به عهده بگیری و حال آن که واجد صفات لازم برای آن نیستی؟ راوی می گوید:
ابابکر به گریه افتاد و گفت: راست می گویی ای ابالحسن! یک روز به من فرصت بده تا در امر خلافت و آنچه از تو شنیده ام، فکر کنم.
حضرت علی علیه السلام فرمودند:
این فرصت برای تو هست ای ابابکر!
ابابکر از محضر علی علیه السلام رفت و یک روز در منزل ماند و تا شب به کسی اجازه ی ملاقات نداد.
عمر در میان مردم در رفت و آمد بود (تا از اوضاع بی اطلاع نباشد) چون شنیده بود، ابابکر ملاقاتی خاص با امیرالمؤمنین علیه السلام داشته است.
عتاب رسول اللّه صلی الله علیه و آله
ابابکر آن شب پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را در خواب دید. خدمت حضرت رفت و بر ایشان سلام کرد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله صورت خود را از ابابکر برگرداند، ابابکر دوباره در مقابل حضرت رسول صلی الله علیه و آله قرار گرفت و بر حضرت سلام کرد، باز پیامبر صلی الله علیه و آله از او روی برگرداند.
ابابکر گفت: یا رسول الله صلی الله علیه و آله (چه شده این گونه رفتار می کنی) آیا فرمانی داده ای که اجرا نکرده ام؟
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله : فرمودند: چگونه پاسخ سلام تو را بدهم و حال آن که دشمنی می ورزی با کسی که خداوند و رسولش دوستش دارند، حق را به اهلش برگردان.
ابابکر گفت: اهلش کیست؟ پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: علی، همان کسی که با تو احتجاج می کرد. ابابکر گفت: حق را برگرداندم و دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله را ندید.
بیعت ابابکر با علی علیه السلام
اول صبح ابابکر خدمت حضرت علی علیه السلام رسید و گفت: ای ابالحسن! دستت را بگشای تا با تو بیعت کنم، در آن حال خوابی را که دیده بود، برای علی علیه السلام نقل کرد. حضرت علی علیه السلام دستش را گشود و ابابکر با حضرت بیعت کرد و به عنوان خلیفه رسول الله صلی الله علیه و آله بر ایشان سلام نمود. آن گاه به علی علیه السلام گفت: به مسجد رسول الله می روم، و از خوابی که دیده ام و آنچه بین من و شما اتفاق افتاد برای مردم سخن می گویم و خود را از خلافت خلع کرده و آن را تسلیم شما می کنم. حضرت [پذیرفت و [فرمود: خوب است.
تغییر رأی
ابابکر در حالی که رنگ صورتش تغییر کرده بود و بر نفسش عتاب می کرد، از خدمت علی علیه السلام خارج شد. در بین راه با عمر ملاقات کرد. عمر به او گفت: ای خلیفه ی رسول الله صلی الله علیه و آله چه پیش آمده؟ ابابکر همه ی ماجرا و خوابی را که دیده بود، برای عمر تعریف کرد.
عمر در پاسخ گفت: ای خلیفه
مسلم در صحیح خود می نویسد: مصادیق اهل البیت حضرت علی علیه السلام ، حضرت زهرا علیهاالسلام ، امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام می باشد
رسول الله صلی الله علیه و آله ! سوگندت می دهم به خداوند که بر حذر باشی از سحر و فریب بنی هاشم، آنچه پیش آمده، اولین سحر بنی هاشم نیست.
عمر آن قدر سخن گفت تا این که ابابکر را از تصمیمش منصرف کرد و او را تشویق به قبول خلافت نمود.
حضرت علی علیه السلام سر وعده در مسجد رسول الله صلی الله علیه و آله حاضر شد، کسی را آن جا ندید، احساس کرد اتفاقی افتاده، کنار قبر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نشست.
عمر از راه رسید و از کنار علی علیه السلام گذشت و به ایشان گفت: «دون ما ترید خرط القتاد؛ (یعنی، کمتر از خواست تو گرفتن بوته خار است وکشیدن آن از میان دست).(11)
علی علیه السلام از واقعه آگاه شد و به منزلش برگشت.
پی نوشت ها:
1 ـ این مناظره در کتاب احتجاج طبرسی، ج 1، ص 304، آمده است.
2 ـ اهل سنت نیز بیعت نکردن این افراد را قبول دارند. جهت آشنایی بیشتر رجوع کنید به مسند احمد، ج 1، ص 55.
3 ـ علمای معروف اهل سنت، روایتی عجیب از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل می کنند که با رحلت آن حضرت صلی الله علیه و آله بزرگانی از صحابه مرتد شده و دچار انحراف گشتند. آن جا که می فرمایند: «بزرگانی از اصحاب من در روز قیامت بر سر حوض کوثر نزد من آورده می شوند... خطاب به خداوند می گویم این ها اصحاب من هستند. به من پاسخ داده می شود، نمی دانی این ها بعد از رحلت تو چه کردند، از لحظه ای که رحلت کردی و از امّت دور شدی، آنان از دین خارج شده، مرتد گشتند».(صحیح بخاری، ج 6، ص 390، باب 317 ـ و ج 9، ص 673. صحیح مسلم، ج 17 ـ کتاب الجنه و صفة نعیمها و اهلها، ص 194.)
توضیح این نکته نیز ضرورت دارد که عمر بر تحقق انحراف در بیعت با ابابکر تصریح کرده است.
عمر با صحه گذاشتن بر آن انحراف می گوید: «بیعت ابابکر، لغزشی همانند لغزش دوران جاهلیّت بود که خداوند همه را از شر آن لغزش حفظ کند. هر کس مانند آن بیعت را تکرار کند، او را بکشید.» (الغدیر ج 7، ص 79 ـ 71؛ طبقات ابن سعد، ص 853 و شرح ابن ابی الحدید، ج 1، ص 132.
4 ـ وقتی که آیه ی شریفه ی وانذر عشیرتک الاقربین (شعراء؛ 214) نازل شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مأموریت یافتند، منسوبین خود را به اسلام دعوت کنند. در جلسه ای که برای این جهت برپا شد، رسول الله صلی الله علیه و آله بستگان خود را دعوت به اسلام کردند، همه سکوت کردند، مگر علی علیه السلام که پاسخ مثبت داد.
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با اشاره به علی علیه السلام فرمودند: «إن هذا اخی و وصیی و خلیفتی فیکم فاسمعواله و اطیعوا؛ این شخص (علی علیه السلام ) برادر من و وصی من و خلیفه من در میان شما است. سخن او را بشنوید و از او اطاعت کنید.»
(تاریخ طبری، ج 2، ص 217.)
5 ـ در کتاب شریف الغدیر به صورت گسترده، پیرامون حدیث شریف غدیر سخن گفته شده است. لذا از باب اشاره عرض می کنیم، جامع ترمزی تصریح می کند حدیث غدیر حسن و صحیح است. (جامع صحیح ترمزی، ج 2، ص 298.)
و احمد حنبل در مسند خود می گوید: «عمر بعد از ابلاغ ولایت علی علیه السلام ، خطاب به او گفت: صبح کردی در حالی که مولای من و مولای هر مؤمن و مؤمنه ای می باشی.» (مسند احمد، ج 4، ص 281.)
6 ـ این واقعه، قبل از جنگ تبوک اتفاق افتاد و بزرگان اهل سنت بر آن تأکید دارند. (صحیح بخاری، ج 5، باب 39، ص 81 و صحیح مسلم، ج 15، ص 173 و 174 و 175.
7 ـ اهل سنت تصریح می کنند آیه ی شریفه ی مباهله «فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءَنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و انفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنت الله علی الکاذبین؛ هرگاه بعد از علم و دانش که (درباره مسیح) به تو رسیده (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند. به آن ها بگو. بیایید ما پسران خود را دعوت کنیم، شما هم پسران خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله می کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار می دهیم». (آل عمران؛ 61) در شأن علی علیه السلام و خاندان او نازل شده است. (صحیح مسلم، کتاب فضائل الصحابه، ج 15، ص 176.)
8 ـ احزاب؛ 33.
9 ـ علمای معروف اهل سنت بر عظمت اهل البیت تأکید کرده و با صراحت مصادیق آن را مشخص نموده اند: امام المشککین، فخر رازی در این رابطه به سه مطلب تصریح می کند:
« 1 ـ قدر متیقن آل رسول، حضرت علی علیه السلام و حضرت فاطمه علیهاالسلام و حضرت امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام می باشد.
2 ـ دعای آخر نماز منصب عظیمی است که برای آل البیت قرار داده شده و آن، اللهم صلّ علی محمد وآل محمد وارحم محمدا و آل محمد، است و این منصب برای غیر آل الرسول صلی الله علیه و آله یافت نمی شود (لذا دعا برای صحابه بعد از آل رسول الله صلی الله علیه و آله ، نفی می شود).
3 ـ شعری از شافعی نقل می کند که بیت آخر آن این است، «ان کان رفضا حب آل محمد؛ فلیشهد الثقلان انی رافض؛
اگر محبّت آل محمد صلی الله علیه و آله موجب خروج از دین [و رافضی بودن] است، پس جن و انس شهادت دهند که من رافضی هستم.» (تفسیر کبیر فخر رازی، ج 27، ص 166).
و مسلم در صحیح خود تصریح می کند که: «مصادیق اهل البیت حضرت علی علیه السلام و حضرت زهرا علیهاالسلام و حضرت امام حسن علیه السلام و حسین علیه السلام می باشد.» (صحیح مسلم، باب فضائل الحسن و الحسین، ج 15، ص 194.)
10 ـ بعد از آن که ابابکر و عمر موفق به فتح خیبر نشده و از آن کارزار گریختند، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: «لاعطین الرایة غدا رجلاً یحبه اللّهُ و رسولُه و یحب اللّه و رسولَه یفتح الله علی یدیه؛ فردا پرچم را به دست کسی می دهم که محبّ و محبوب خداوند و رسولش می باشد و به دستان او خداوند فتح را محقق می سازد.» به تصریح عالمان بزرگ اهل سنت این شخص کسی جز علی علیه السلام نبود. (صحیح بخاری، باب فضائل علی، ج 5، ص 80 و صحیح مسلم، ج 15، ص 176 ـ 178 ـ 179.
11 ـ این ضرب المثل را برای کسی می آورند که نمی تواند در کارش موفق شود و به خاطر مشکلات ناکام خواهد ماند.
منبع:
مرکز اطلاع رسانی آل البیت/ سید صادق پیشنمازی ، مبلغان ؛ مرداد 1379، شماره 7؛ ص 33.