همه استارتاپ ها باید موفق باشند؟
استارتاپ چیست؟
استارتاپ ها چه هستند و چگونه دنیای کار و تجارت را تحت تاثیر قرار دادند و آیا هر استارتاپی میتواند موفق و سودآور باشد؟
استارتاپ یا startup، اصطلاحی که اخیرا خیلیها استفاده میکنند و شاید هر روز در مورد آن مطالبی بشنویم و ببینیم و یا اینکه با استارتاپ های جدید آشنا شویم و بخواهیم از آنها استفاده کنیم.
در مورد استارتاپ تعاریف متعددی وجود دارد که همهی آنها به یک سلسله ویژگیهایی اشاره دارند که به بیزینسها و فعالیتها، خاصیت استارتاپ بودن را میدهند.
تعریفی که نیل بلومنتال مدیر واربیپارکر از کارهای استارتاپی دارد به این شکل است که: کمپانی جدید که راه حلهای خلاقانه و جدیدی در رویارویی با مسائل دارد اما هیچ ضمانتی برای موفقیت ایده و شرکت وجود ندارد.
در فرهنگهای عمومی دیگر هم از استارتاپ به این شکل یاد شده که: استارتاپ یک کسب و کار جدید است، کسب و کاری که حول فناوری و تکنولوژی ایجاد شده و یا اینکه شرکتی که از ایدههای اولیه شروع میکند و به موفقیت و رشد بالایی دست مییابد.
در تعریف کلی کمپانی استارتاپ و یا ایدههای استارتاپی باید بگوییم که، کمپانی یا مجموعهای تشکل از افراد خوشفکر با ایدههای جدید و نوآورانه در کنار یک دید متفاوت اما صحیحی از مسائل است که تلاش دارد با کمترین امکانات و هزینهها، راهحلهای خلاقانه و جدیدی ارائه دهد و بتواند آن ایدهها و راهحلها را به وسیلهی تکنولوژی و فناوریهای نوین در اختیار مورد استفاده قرار دهد.
در پاسخ باید بگوییم: برخی از مسائل پیش رو جزو آن دست از مسائلی هستند که به عنوان یک دغدغه برای عموم مردم مطرح است و ذهن همگان را به خود مشغول کرده است که تجربه ثابت کرده معمولا کسی راه حلی برای این موضوعات ندارد به طور مثال آبگرفتگی معابر در روزهای بارانی و ایجاد بحران ترافیک و حمل و نقل.
دستهبندی دیگر موضوعاتی است که شاید برای بیشتر افراد موجود در یک جامعه به عنوان دغدغه محسوب نشود و شاید برخی اصلا به آن موضوعات توجهی نداشته باشند. اینجاست که شاید یک فرد با ایدههای استارتاپی بتواند اوج تواناییهای خود را نمایان سازد و وجه تمایز خود با سایرین را به رخ بکشد. به نظر میرسد این بخش یکی از مهمترین بخش ایدههای استارتاپی موفق میباشد که در واقع مرحلهی جرقه یا استارت یک فکر است. در توصیف چرایی مهم بودن این مرحله میتوان گفت دقیقا در این مرحله است که مساله مطرح میشود، ایده و راه حل ایجاد میشود، مهم و موثر بودن مساله مشخص میشود، کاربردی بودن ایده مشخص میشود و مهمتر از همه، وجه تمایز و مرز بین استارتاپ موفق و استارتاپ ناموفق و بهدرد نخور شکل خواهد گرفت.
شاید درک این موضوع کمی پیچیده به نظر برسد. برای توصیف بهتر این موضوع به طور مثال تا زمانی که یک فرد ماشین ندارد، با رویداد خراب شدن خودرو هم مواجه نخواهد شد. اما به محض خرید یک خودرو یک اتفاق جدید به لیست اتفاقات احتمالی آن فرد اضافه خواهد شد و یک موجودیت جدید ایجاد میشود.
میتوانید برای شروع یک ایدهی استارتاپی، بعد از به وجود آمدن مساله در ذهن خود، چند سوال را مطرح کنید که اگر توانستید برای آنها جواب مناسبی بیابید میتوانید به مرحلهی بعد رفته و ایدهی خود را گسترش دهید. سوالاتی مثل سوالات زیر:
آیا این مساله ارزش صرف زمان و ارائهی راه حل دارد؟
آیا این مساله برای سایر افراد هم مهم میباشد یا خیر؟
آیا من اولین نفری هستم که به این مساله توجه دارم و میخواهم راه حل ارائه کنم؟
آیا راهحلهای مناسبتری نسبت به ایدهی من وجود ندارد؟
در مورد استارتاپ تعاریف متعددی وجود دارد که همهی آنها به یک سلسله ویژگیهایی اشاره دارند که به بیزینسها و فعالیتها، خاصیت استارتاپ بودن را میدهند.
تعریفی که نیل بلومنتال مدیر واربیپارکر از کارهای استارتاپی دارد به این شکل است که: کمپانی جدید که راه حلهای خلاقانه و جدیدی در رویارویی با مسائل دارد اما هیچ ضمانتی برای موفقیت ایده و شرکت وجود ندارد.
در فرهنگهای عمومی دیگر هم از استارتاپ به این شکل یاد شده که: استارتاپ یک کسب و کار جدید است، کسب و کاری که حول فناوری و تکنولوژی ایجاد شده و یا اینکه شرکتی که از ایدههای اولیه شروع میکند و به موفقیت و رشد بالایی دست مییابد.
یک تعریف کلی
همانطور که دیدیم عموم تعاریف یک مفهوم را شامل میشوند که شاید هر کدام از آنها بخشی از ویژگیهای استارتاپ را توصیف میکنند. اگر تمام این تعاریف خلاصه و مختصر را کنار هم بچینیم، احتمالا به یک تعریف کلی دست خواهیم یافت.در تعریف کلی کمپانی استارتاپ و یا ایدههای استارتاپی باید بگوییم که، کمپانی یا مجموعهای تشکل از افراد خوشفکر با ایدههای جدید و نوآورانه در کنار یک دید متفاوت اما صحیحی از مسائل است که تلاش دارد با کمترین امکانات و هزینهها، راهحلهای خلاقانه و جدیدی ارائه دهد و بتواند آن ایدهها و راهحلها را به وسیلهی تکنولوژی و فناوریهای نوین در اختیار مورد استفاده قرار دهد.
مساله یا مشکل؟
موضوع اصلی فعالیت شرکتهای استارتاپ ارائهی راهحلهای مناسب در برخورد با مسائل است. اما آیا این مسائل صرفا مسائلی هستند که یافتن راه حل برای آنها ضروری نیست و یا اینکه از مرحلهی مساله عبور کرده و به یک مشکل تبدیل شدهاند؟در پاسخ باید بگوییم: برخی از مسائل پیش رو جزو آن دست از مسائلی هستند که به عنوان یک دغدغه برای عموم مردم مطرح است و ذهن همگان را به خود مشغول کرده است که تجربه ثابت کرده معمولا کسی راه حلی برای این موضوعات ندارد به طور مثال آبگرفتگی معابر در روزهای بارانی و ایجاد بحران ترافیک و حمل و نقل.
یکی از روشهای معروف حل مسائل، روش تقسیم و غلبه میباشد که توسط شخصیت معروف فرانسوی یعنی ناپلئون بناپارت ابداع شد.
دستهبندی دیگر موضوعاتی است که شاید برای بیشتر افراد موجود در یک جامعه به عنوان دغدغه محسوب نشود و شاید برخی اصلا به آن موضوعات توجهی نداشته باشند. اینجاست که شاید یک فرد با ایدههای استارتاپی بتواند اوج تواناییهای خود را نمایان سازد و وجه تمایز خود با سایرین را به رخ بکشد. به نظر میرسد این بخش یکی از مهمترین بخش ایدههای استارتاپی موفق میباشد که در واقع مرحلهی جرقه یا استارت یک فکر است. در توصیف چرایی مهم بودن این مرحله میتوان گفت دقیقا در این مرحله است که مساله مطرح میشود، ایده و راه حل ایجاد میشود، مهم و موثر بودن مساله مشخص میشود، کاربردی بودن ایده مشخص میشود و مهمتر از همه، وجه تمایز و مرز بین استارتاپ موفق و استارتاپ ناموفق و بهدرد نخور شکل خواهد گرفت.
سوال: چگونه موفقیت یا شکست ایده در همان ابتدا مشخص خواهد شد؟
توجه داشته باشید؛ منظور این نیست که موفقیت و یا شکست یک پروژه از ابتدا برای افرادی که میخواهند استارتاپ را راهاندازی کنند مشخص است. منظور این است که زمانی که یک ایدهی استارتاپی در جهان هستی شکل میگیرد، موفقیت و یا شکست آنهم در جهان شکل میگیرد یعنی تا زمانیکه استارتاپی وجود ندارد موفقیت و شکستی هم وجود نخواهد داشت اما به محض اینکه یک استارتاپ یا ایده تولید میشود، بلافاصله موجودیت موفقیت یا شکست هم برای آن ایجاد میشود.شاید درک این موضوع کمی پیچیده به نظر برسد. برای توصیف بهتر این موضوع به طور مثال تا زمانی که یک فرد ماشین ندارد، با رویداد خراب شدن خودرو هم مواجه نخواهد شد. اما به محض خرید یک خودرو یک اتفاق جدید به لیست اتفاقات احتمالی آن فرد اضافه خواهد شد و یک موجودیت جدید ایجاد میشود.
این مساله چه ارتباطی با موفقیت یا شکست استارتاپ دارد؟
شاید درک ارتباط بین این مساله و موفقیت یا شکست پروژه استارتاپ کمی پیچیده باشد. برای اثبات ارتباط مستقیم بین این دو موضوع باید در نظر داشت که: یک فرد یک ایده را خلق میکند، پس به واسطهی خلق آن ایده یک موفقیت یا شکست ایده هم خلق میشود. در نتیجه همان فردی که ایده را ایجاد کرده، موفقیت یا شکست ایده را هم خلق کرده است.اینجاست که پیروزی یا شکست مشخص میشود
اینجاست که تفاوت بین یک استارتاپ موفق و ناموفق مشخص میشود. یعنی در همان ابتدای کار اگر درک درستی از مساله شکل گیرد و یک راه حل متفاوت و کاربردی هم ایجاد شود و مسیر تکمیل راه حل به درستی طی شود موفقیت کسب خواهد شد. در نتیجه نوع نگاه یک فرد به مسائل قدرت تجزیه و تحلیل و پیشبینی یک فرد در موفقیت ایدهی او بسیار موثر و شاید مهمترین مساله باشد.مساله را تجزیه و تجلیل کنید
باید مسائل را تجزیه و تحلیل کرد. در انجام کارها و حل مسائل، کلی نگری را کنار بگذارید. مسائل را به اجزای کوچک تقسیم کنید و ببینید آیا میتوانید راه حل درستی برای آن مسائل ارائه دهید؟ بعد از تجزیهی مسائل به بخشهای کوچکتر سعی در تحلیل یا حل مسائل داشتهباشید. همانطور که میدانید یکی از روشهای معروف حل مسائل، روش تقسیم و غلبه میباشد که توسط شخصیت معروف فرانسوی یعنی ناپلئون بناپارت ابداع شد.میتوانید برای شروع یک ایدهی استارتاپی، بعد از به وجود آمدن مساله در ذهن خود، چند سوال را مطرح کنید که اگر توانستید برای آنها جواب مناسبی بیابید میتوانید به مرحلهی بعد رفته و ایدهی خود را گسترش دهید. سوالاتی مثل سوالات زیر:
آیا این مساله ارزش صرف زمان و ارائهی راه حل دارد؟
آیا این مساله برای سایر افراد هم مهم میباشد یا خیر؟
آیا من اولین نفری هستم که به این مساله توجه دارم و میخواهم راه حل ارائه کنم؟
آیا راهحلهای مناسبتری نسبت به ایدهی من وجود ندارد؟