تبیان، دستیار زندگی

لیلا بلوکات از نمایش «هفت عصر هفتم پاییز» و ایفای نقش همسر شهید جهان‌آرا می‌گوید

ممد نبودی ببینی ...

بارها گفته شده که تئاتر ما، از ترسیم سیمای قهرمانان ملی غافل بوده است. حالا اما نمایشی روی صحنه رفته که زاویه‌‌هایی از زندگی شهید محمد جهان‌آرا، از فرماندهان دوران دفاع مقدس را تصویر کرده است؛ نمایش «هفت عصر هفتم پاییز» با نویسندگی و کارگردانی ایوب آقاخانی در سالن چهارسوی مجموعه تئاتر‌شهر با بازی رحیم نوروزی و لیلا بلوکات اجرا می‌شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
هفت عصر هفتم پاییز

این نمایش، سومین قسمت از سه‌گانه‌ای است که آقاخانی درباره جنگ می‌نویسد. لیلا بلوکات از این نمایش و پرداختن به شخصیت شهید جهان‌آرا می‌گوید. در طول گفت‌وگو، گویی صدای حسین فخری، مداح دوست‌داشتنی جنوبی در خطاب به شهیدجهان‌آرا پس از آزادی خرمشهر، در جریان بود؛ «ممد نبودی ببینی شهر آزاد گشته ...».
 
از پیوستنتان به نمایش «هفت عصر هفتم پاییز» شروع کنیم ...

چند باری قرار شد با ایوب آقاخانی همکاری کنم اما نشد. شش ماه پیش به بازی در این نمایش دعوت شدم و با کمال میل قبول کردم. هر چند وقتی متن به دستم رسید دیدم خیلی متن سختی است.

چه سختی‌هایی داشت؟ برای شخص شما سخت بود یا در کل متن سختی محسوب می‌شد؟

ما در واقع در طول نمایش، بر کلام تکیه داریم. حتی در زمانی که ما حرف نمی‌زنیم، تصویر و روایت پخش می‌شود. پنجاه‌درصد از جلب توجه مخاطب به بازی من به‌عنوان بازیگر مربوط است تا بتوانم نفوذ کلام داشته باشم تا تماشاگر مجبور شود من را بشنود اما پنجاه‌درصد دیگر، به قلم نویسنده مربوط است.

هر دو! چون از طرفی متن مبتنی بر مونولوگ است و نه دیالوگ و بنابراین بار بازی چندان روی شخصیت‌ها تقسیم نمی‌شود و از طرف دیگر این‌که این شخصیت از من دور بود. با این حال پذیرفتم در نمایش حضور داشته باشم و حالا بسیار خوشحالم. البته علاقه‌ام به شخصیت شهید جهان‌آرا هم در این پذیرش دخیل بود.

اتفاقا می‌خواستیم به همین جا برسیم؛ در این نمایش به شهید جهان‌آرا پرداخته شده و این در حالی است که تئاتر ما هم بسیار کم به قهرمانان ملی‌مان می‌پردازد و هم این‌که پرداختن به جهان‌آرا هم بی‌سابقه بوده است ...

بله، هر چند که این تازگی‌داشتن نباید منجر به ساده‌گرفتن ماجرا می‌شد. پس لازم بود ایوب آقاخانی، داستان را در قالبی جذاب و دراماتیک بنویسد. البته داستان این نمایش بسیار واقع‌گرا و مبتنی بر تحقیقات یک‌ساله است.

داستان این نامه‌هایی که در طراحی صحنه از آنها استفاده شده چیست؟ به همین تحقیقات مربوط است؟

این را خود تماشاگران هم می‌پرسند. می‌پرسند آیا این نامه‌ها واقعی هستند؟ پس از اجرا هم بعضی‌شان می‌آیند نامه‌ها را می‌خوانند. این‌ها دستخط واقعی محمد جهان‌آراست.

نکته‌ای گفتید و ناقص ماند درباره سختی مونولوگ‌ها. ماجرا چه بود؟

ما در واقع در طول نمایش، بر کلام تکیه داریم. حتی در زمانی که ما حرف نمی‌زنیم، تصویر و روایت پخش می‌شود. پنجاه‌درصد از جلب توجه مخاطب به بازی من به‌عنوان بازیگر مربوط است تا بتوانم نفوذ کلام داشته باشم تا تماشاگر مجبور شود من را بشنود اما پنجاه‌درصد دیگر، به قلم نویسنده مربوط است. خوشبختانه ایوب آقاخانی بسیار خوب توانست این بخش را در نمایشنامه لحاظ کند. او قلمی صریح، روان و سلیس دارد که تماشاگر جذب شود. او از کلمات سخت و ناآشنا استفاده نکرده و به نظر من این وجه از نویسندگی‌اش از بازیگربودنش نشات می‌گیرد. طوری من را نوشته است که بازیگران هم با آن راحت ارتباط برقرار کنند و در دهان بازیگر به‌خوبی بنشیند. ما حتی یک واو به متن اضافه نکرده‌ایم چون همه‌چیز سر جای خود قرار داشت و به ناخودآگاه بازیگر نزدیک بود. حتی در دیالوگ‌های محمد جهان‌آرا که در نمایش شنیده می‌شود هم نوعی روان بودن و سادگی وجود دارد.

این سختی‌ها احتمالا تمرین شما را طولانی مدت هم کرده است؟

من پیش از شروع‌شدن تمرین‌ها در سفر بودم و 10 روز متن را در سفر می‌خواندم و سعی می‌کردم در این مدت با شخصیت ارتباط برقرار کنم. پس از این‌که از سفر بازگشتم، تمرین‌های بسیار فشرده‌ای را برگزار کردیم. روزی چهار ساعت تمرین مداوم بود. هر کدام از بازیگران باید دو شخصیت را ایفا می‌کردند. من برای بازیگری بسیار وسواس دارم و اگر قرار است شخصیتی را ایفا کنم، باید تمام ریزه‌کاری‌های شخصیت را بدانم. به همین دلیل تلاش کردم تمام ریزه‌کاری‌های ظاهری صغرا اکبرنژاد؛ همسر محمد جهان‌آرا را بیابم و احترام و عزت این شخصیت را حفظ کنم. از سویی دیگر باید نقش یک دختر عاشق از سطح پایین جامعه را بازی می‌کردم که گلایه‌مند است و نسل الان را فریاد می‌زند. جوان‌های ما گلایه‌مند هستند و دوست ندارند از جنگ بشنوند. من زبان نسل امروز بودم و غلام، زبان نسلی که جنگیده است. باید این دو وجه را با زبانی به مخاطب القا کنیم که آن را باور کند و پس نزند. حتی ما تماشاگرانی داشته‌ایم که در دهه70 به دنیا آمده بودند و اصلا آن دوران را نمی‌شناختند؛ نه از دوران جنگ اطلاع داشتند، نه جهان‌آرا را می‌شناسند اما با زبان و قلم ایوب آقاخانی طوری این اتفاق بیان شد که این افراد هم با داستان ما ارتباط برقرار کردند.

نمایش‌های دفاع مقدس چند سالی است گویی از تمهیدات یکدیگر استفاده می‌کنند و همین باعث شده با نمایش‌هایی مشابه همدیگر مواجه باشیم. در این نمایش هم ما با رئالیسمی آشنا روبه‌روییم. مخاطب با آن ارتباط برقرار کرده است؟

در یکی از شب‌های اجرا، بچه‌ای 10 تا 12 ساله ردیف اول نشسته بود و من بسیار نگران شدم چون این بچه نه فضای آن زمان را می‌شناسد و نه می‌تواند این داستان را درک کند. فکر می‌کردم اصلا نمی‌تواند این نمایش را تحمل کند اما دیدم در برخی از لحظات، بدون پلک زدن ما را نگاه می‌کرد، با لحظات گریه‌آور ما اشک می‌ریخت! برخی از شب‌ها تماشاگر به‌قدری با نمایش ما همراه می‌شود و گریه می‌کند که روی صحنه نگران حال آنها می‌شوم. از این‌که تا این اندازه ارتباط برقرار کرده‌ایم بسیار خوشحال هستم. در رابطه با خود نمایش هم بگویم که به نظر من کاملا با فضایی در رابطه با تئاتر دفاع مقدس روبه‌رو شده‌ایم. آقاخانی پس از مدت‌ها کار در حوزه نویسندگی، کارگردانی و بازیگری تئاتر، با قلم نواندیش خود درباره جنگ به نسل جدید ما می‌گوید. این برخورد با هنر دفاع‌مقدس، درست‌ترین مسیر است. اگر از شعارزدگی فاصله بگیریم و واقعیت‌ها را به تماشاگر نشان دهیم، هر مخاطبی و با هر سن و شیوه زندگی، با کار ارتباط برقرار می‌کند. ریزه‌کاری‌هایی که در این نمایش در نظر گرفته می‌شود، سبب می‌شود دوگانگی از بین برود و سطح ملموسی به مخاطب ارائه شود و هر مخاطبی از هر قشری با نمایش ارتباط برقرار کند.

منبع: جام جم