تبیان، دستیار زندگی

نقش این دستگاه در خداشناسی

دستگاه بـینائی از دو قسمت متمایز بوجود آمده است: 1-اعضای فرعی‌ چشم‌2-کره ی چشم، قمست‌ اول‌ طبق هـدف‌ این نشریه شرح داده شـد و ایـنک به بیان قسمت دوم مبادرت می شود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
نقش این دستگاه در خداشناسی
چنانکه در شماره ی دوم به استحضار خوانندگان‌ محترم رسید؛ دستگاه بـینائی از دو قسمت متمایز بوجود آمده است:
1-اعضای فرعی‌ چشم‌2-کره ی چشم، قمست‌ اول‌ طبق هـدف‌ این نشریه شرح داده شـد و ایـنک به بیان قسمت دوم مبادرت می شود، و در اینجا برای روشن شدن‌ موضوع، تذکر دو مطلب لازم به نظر می رسد:

1-یک تشبیه ساده

در بسیاری از‌ کتاب ها دستگاه بینائی را به «دوربین عکاسی» تشبیه کرده‌اند ولی باید متوجه بود که این تـشبیه فقط برای این است که نوع کار این دستگاه تا حدی روشن شود و الا واضح‌ است‌ که این دستگاه حیرت‌ انگیز و اسرارآمیز به سادگی دوربین عکاسی نبوده؛ دارای اجزاء و تشکیلات بسیار دقیق و منظم‌تری است.
دوربین عـکاسی به وسیله ی یک ذره‌بین‌ تصویر اشیاء خارج را به روی شیشه ی حساسی که در‌ داخل‌ جعبه یعکاسی قرار دارد منعکس‌ می کند سپس آن تصویر را بر روی کاغذی منتقل می سازند و آن همان عکاسی قرار دارد منعکس‌ می کند سپس آن تصویر را بـر روی کـاغذی منتقل می سازند‌ و آن‌ همان عکسی است که می بینیم؛ البته‌ در جلو این دروبین؛سوراخی است که«دیافراگم»نامیده می شود و اشعه ی نوری که از آنجا وارد می گردد باید قبلا تنظیم شود یعنی بـاید‌ عـکاس‌ مواظبت‌ کند که مقدار معینی از‌ نور‌ وارد‌ جعبه ی عکاسی بشود تا تصویر کامل و صحیح روی شیشه منعکس شود ولی ساختمان و عمل دستگاه‌ بینائی چنانکه خواهیم دید بسیار مهم تر‌ و شگفت‌ انگیزتر‌ است‌.

دستگاه بینائی علاوه بر اینکه خود یـکی از آثـار بارز قدرت پروردگار است؛ مـزیت‌ دیـگری هـم‌ بر‌ دستگاه های حـواس دیـگر دارد‌ و آن‌ این است که مـا بـیشتر به وسیله ی این دستگاه با آثار حکمت و نمونه‌ های قدرت خداوند آشنا می گردیم.


اجسام در مـقابل نـور

اجـسام به طور کلی سه‌ قسم‌ مـی باشند:

1-اجـسامی کـه اشعه ی نورانی از آنها عبور نمی کند؛ مانند:چوب و سنگ و خاک و غیره‌ این اجسام را«کدر»می‌ نامیم‌.
2-اجسامی‌ که‌ نور از آنها به خوبی می گذرد و خـصوصیات اجـسام مـقابل خود را‌ نشان می دهند مانند: شیشه،آب،هوا؛اینها بـه اجسام «شـفاف» موسومند.
3-اجسامی که نور را تا حدی از خود‌ می گذرانند‌ ولی‌ جزئیات اجسام مقابل خود را نشان نمی دهند مانند شیشه ی مات و کـاغذ‌ روغـن‌ زده، ایـن قبیل اجسام را«نیم شفاف»می‌ گویند.

طبقات کره ی چشم

 

کره یچـشم که عضو اصلی‌ و اساسی‌ بینائی‌ است گرچه کره ی کاملا منظم نیست و قطر آن در جهت جلو و عقب‌ 24‌ تا‌ 25 میلیمتر و در جـهت پهـلوها 23 تـا 24 میلیمتر است ولی چون این تفاوت‌‌ معمولا‌ غیرمحسوس‌ است کره ی چشم نـامیده شـده است،و آن از دو قسمت اساسی تشکیل یافته است‌:

1 طبقات‌ منظمی که در اطراف قرار گرفته؛ و بعضی از آنها مأمور حـفاظت اعـضاء داخـلی‌ و بعضی‌ برای‌ تأمین غذای آنها و قسمتی محل انعکاس تصویرها و آماده ساختن آنـها بـرای انـتقال به مغز است‌.
2-جسم های‌ شفافی که در وسط واقع شده و نور را از خود عبور می دهند و برای‌ انـعکاس‌‌ آمـاده‌ مـی سازند؛و لذا باید هریک از دو قسمت را جداگانه موردنظر قرار دهیم،طبقات کره چشم‌ از‌ خارج به داخل از سه پوسـته بـوجود آمده است:
الف-صلبیه-و آن پرده‌ای است‌ سفید‌ و محکم‌‌ (به همین‌ مناسبت طلبیه نامیده شـده اسـت زیرا کلمه ی صلب در لغت عرب به معنای‌‌ سخت‌ و محکم است.) که تمام کره ی چشم را احاطه‌ کرده،ایـن پرده ی بـسیار ظریف که ضخامت آن از یک‌ میلیمتر‌ تجاوز‌ نمی کند؛ نسبتا دارای‌ استحکام فوق العاده‌ ایست و لذا از عهده ی وظیفه ی خـود کـه‌ حفظ‌ کره ی چشم است، به آسانی‌ بر می‌ آید؛ یعنی همانطور که دوربین عکاسی یک جـعب دارد کـه ذره بین(عدسی‌) و شیشه ی حساس در داخل آن‌ جا دارند؛ چشم ما نیز یک جلد محکم دارد‌ که‌ اعضاء بـسیار ظـریف و حساسی را در برگرفته است‌؛ و مقداری‌ که‌ از این پرده دیده می شود همان سفیدی‌ چشم‌‌ اسـت؛ ضـمنا در قـسمت جلو قدری برجسته شده و نازک تر و شفاف می گردد تا به آسانی‌ نور‌ از آن عبور کند و همین‌ قسمت‌ کـه یـک‌ نـهم‌ تمام‌ پرده ی صلبیه است، اصطلاحا «قرنیه» نامیده‌ می شود،و در عقب صلبیه‌ سوراخی است که از‌ آنـجا‌ عـصب بینائی وارد کره یچشم‌ می گردد‌.
شاید اغلب شما خوانندگان محترم این پرده ی ظـریف را کـه در اصطلاح تشریح‌‌ «صلبیه‌»و در اصطلاح طبی«غلاف بـینائی‌»نـامیده‌ مـی شود‌ به قدری نازک مجسم‌ می‌کنید‌ که‌ تصور مـی‌کنید نـوک‌ خاری‌ می تواند به زودی آن را سوراخ کند،در صورتی که صلابت و سختی آن طوری است که‌ چاقوهای‌ مـعمولی مـگر با فشار خیلی زیاد‌ مـی تواند‌ آن را پاره‌ کـند‌، و پزشـکان‌ در مـوقع اعمال جراحی‌ داخل چشم؛احتیاج بـه چـاقوهای بسیار ظریف و نوک- تیزی دارند،که اگر تیز نباشد در‌ موقع‌ کار گـرفتار اشـکال فراوان می گردند.
ب-مشیمیه‌
و آن‌ پوسته‌ ای است‌ نازک‌ و لطیف که تـمام‌ سـطح‌ داخلی«صلبیه»را می‌پوشاند و مشتمل بـر رگ های فراوانی است و وظیفه یحساس آن تأمین غذای چشم است‌ و چون‌ تا‌ حدی‌ به پرده ی بـچه‌ دان شبیه است «مشیمیه‌» نامیده‌ شـده‌ اسـت‌، قـسمت‌ جلو‌ این پرده کـه«عـنبیه» نامیده می شود از لحاظ رنـگ و شـکل تغیر قابل‌ توجهی حاصل کرده است یعنی از لحاظ شکل‌ مسطح و عمودی است و همین تغییر شـکل مـوجب شده‌ است که میان این قـسمت مـسطح و«قرینه» فـضائی بـه وجود آیـد که آن فضا از مایع مـخصوص و شفافی به نام «زلالیه» ؛ مملو است که بعدا شرح آن را خواهیم گفت.
از لحاظ رنگ‌ معملولا‌ سـیاه اسـت که سیاهی چشم را تشکیل می دهد و گـاهی در بـعضی از اشـخاص بـه رنگ آبـی یا سبز بـیرون مـی‌آید.
در وسط «عنبیه» سوراخی است به نام «مردمک» که قطر آن‌ از‌ 3 تا 6 میلیمتر می رسد و وسعت‌ دهانه آن در مقابل امـواج نـور کـم و زیاد می شود یعنی هر اندازه نور شـدیدتر بـاشد تـنگ تر و هـر وقـت نـور‌ کم‌ باشد وسیع تر می گردد؛تا این‌ عمل‌ خودکار؛ میزان نوری را که باید وارد چشم شود مرتب سازد«مردمک»چشم در حقیقت مانند«دیافراگم»دوربین عکاسی‌ است که قبلا تـذکر داده‌ شد‌ با این تفاوت که‌ خودکار‌ است یعنی احتیاج به این ندارد که ما آن را کم و زیاد کنیم بلکه در تاریکی خود به خود گشاد و در روشنائی تنک می شود.
این سوراخ روی این اصـل«مـردمک»نامیده شده است‌ که‌ دو نفر که در مقابل‌ یکدیگر واقع شوند تصویر هرکدام در وسط سیاهی چشم طرف مقابل دیده می شود.
«مردمک»در انسان گرد است و همیشه سیاه رنگ دیده می شود زیـرا پشـت‌ آن‌ فضای‌ تاریکی‌ است که به تاریک خانه ی چشم موسوم است و محتویات آن با چشم غیر مسلح دیده‌ نمی شود، ولی در حیوانات‌ به اشکال مختلف در می آید چنانکه لابد خـوانندگان مـحترم این مقاله؛ در‌ گربه‌ ملاحظه‌ فـرموده‌اند کـه در هنگام روز که نور زیاد است سیاهی وسط چشم آن حیوان به شکل«الف»در می آید‌ و ‌‌در‌ شب بالعکس باز می‌شود و از پشت آن انعکاس‌ نور خارج؛ ب صورت درخشندگی و برق‌ مخصوصی‌ ظـاهر‌ مـی شود؛ در عقب پرده ی «مشییه» سـوراخی بـرای ورود «عصب بینائی» وجود دارد.
ج-شبکیه و آن پرده‌ ای است‌ لطیف و حساس که میان «مشیمیه» قرار گرفته و چون بی‌ شباهت‌ به پنجره نیست به این‌ نام نامیده شده است‌، شبکیه‌ پرده‌ای است عصبی یعنی دنباله‌ هائی است از اعصاب بـاصره و بـه وسیله همان اعصاب به مغز مربوط می شود،و در قسمت عقب آن دو نقطه ی مشخص‌ وجود دارد یکی «نقطه یکور» که محل ورود عصب بینائی‌ به چشم است و دیگر نقطه زرد رنگ‌ بیضی شکلی است به نام«لکه زرد»که تصویر اشـیاء در ابـتداء بر روی آن مـنعکس شده سپس‌ از آنجا به مغز منتقل می شود.
طبقاتی که برای‌ این‌ دستگاه شگفت تذکر داده شد البته به این سـادگی نیست بلکه این‌ بیان تشریحی؛برحسب نظر ابتدائی است و الا موضوع بـسیار مـهمتر و دقـیق‌تر است،برای‌ روشن شدن منظور به این عبارت که‌ از‌ کتاب‌ (کتاب راز آفرینش انسان تالیف کرسی موریسن،عبارت با‌ تغییر‌ مختصری‌ نقل‌ شده است.) یکی از دانشمندان نقل می شود و توجه بفرمائید: «پرده ی شـبکیه ی‌ ‌چـشم مرکب از نه ورقه ی جداگانه است که قطر مجموع آنها به قدر کلفتی یک ورقـه‌ کـاغذ نـازک می باشد؛در‌ ضخات‌ این پرده سلول هائی قرار دارند که تحت اثر امواج نورانی تحریک‌ می گردند؛سلول های مـزبور به صورت شمش‌ ها و مخروط ها قرار گرفته‌اند و تعداد اولی به سی‌ میلیون و تعداد دومی به سه مـیلیون عدد‌ بالغ‌ می شود‌ ایـن شـمش‌ ها و مخروط ها بتناسب کاملی‌‌ قرار‌ گرفته‌اند‌.
«مردمک چشم»در حالات مختلف آن قدر نازک و کلفت می شود تا نوری را که به آن‌ می رسد برای استفاده ی دید کاملا متمرکز نماید‌،و این‌ کیفیت‌ در هیچ یک از اجسام حتی در شیشه‌ یـافت‌ نمی شود‌.
باید دانست که همه ی تشکیلات عجیب از مردمک دیده گرفته تا شمش و مخروط ها و اعصاب باید با یکدیگر و در آن‌ واحد‌ بوجود‌ آمده باشد؛ زیرا اگر یکی از این نظامات پیچیده‌ ناقص‌ باشد بـینائی چـشم غیر مقدور خواهد بود، با این وصف آیا می شود تصور کرد که همه یاین عوامل‌ خود‌ به خود‌ جمع آمده؟ و هریک از آنها وضع نور را طوری تنظیم کرده است‌ که‌ به کار دیگری بـخورد و حـوائج آنها را رفع کند؟»

محیط های شفاف کره ی چشم

محیط های شفاف چشم قسمت هائی از‌ کره یچشم‌ می باشد که نور را از خـود عـبور داده و در نتیجه تصاویر اجسام را بر‌ روی‌«لکه‌ زرد»که قسمتی از شبکیه است می اندازند و این ها عبارتند از:
الف-زلالیه- در میان‌«قرنیه‌» و «عنبیه» فضائی است به وسعت سه تا چهار میلیمتر که از مایع شفاف و زلالی‌ مـملو‌ اسـت‌ و بـه همین مناسبت است که زلاله نامیده شـده اسـت.و مـی دانیم که از جمله یقوانین نور‌ آن است‌ که هنگامی که از یک محیط رقیقی وارد محیط غلیظی‌ شود تغییر حاصل‌ می‌کند‌ که‌ این تغییر «انـکسار نـور» (شـکست نور)نامیده می شود و روی‌ همین اصل نوری کـه در مـحیط‌ رقیق‌ یعنی هوا موجود است هنگامی که وارد این محیط نسبتا غلیظ یعنی‌ زلالیه‌ می شود‌ «انکسار» حاصل می کند و برای مـنعکس شـدن بـر روی شبکیه‌ آماده می‌ شود.

قرآن سرچشمه سـرشار تعلیمات اسلام همواره‌ ما را ترغیب و دعوت می‌کند که‌ با این زیبائی ها و حسن و جمال آشنا شویم‌ و از این رهگذر بر‌ معارف‌ توحیدی خود بیافزائیم، در این کتاب مقدس در این زمینه آیات بسیاری اسـت بـرای نمونه توجه شما را به «آیه 6 از سوره ی ق» جلب می‌ کنیم:

افلم ینظروا الی السماء فوقهم کیف بنیناها‌ و زیناها: یعنی آیا آسمان را برفراز خود نمی نگرند که چگونه آن را برافراشته و زینت داده‌ایم؟.
هرچه را خوش‌ منظر و زیـبا کـنند از برای دیده ی بینا کنند

ب-جلیدیه- این عضو که‌ «عدسی‌ چشم‌» نـیز نامیده می شود، جسم جامد و شفافی است‌ شبیه به ذره بین های معمولی به کلفتی‌ سه‌ چهار میلیمتر و در پشت پرده دوم چشم یعنی «عـنبیه» قـرار دارد و قـسمت مرکزی آن از قسمت های‌ اطراف‌ آن سخت تر است و روی آن را پرده یشفاف و نرمی فرا گـرفته‌ اسـت‌ و ضمنا عضلاتی در اطراف آن وجود دارد‌ که‌ باعث‌ تغییر شکل آن می گردد تاثیر این عضو‌ در‌«انکسار نور»و تطبیق تـصاویر اجـسام بـر روی«لکه یزرد» فوق العاده‌ مهم و قابل‌ توجه‌ است،زیرا همه یتصویرها باید‌ روی نـقطه مـعینی‌ بیفتد‌ و از‌ طرفی هم‌ می دانیم که همه یاجسام‌ با‌«عدسی چشم» به تناسب فاصله‌ای که جـسم مـرئی تـا چشم دارد شعاع‌ انحنای‌ خود‌ را به وسیله ی انقباض عضلاتی که در‌ اطراف آن قرار دارد‌ کمتر‌ می‌ تواند تا تـصاویر بـر «شبکیه‌» منطبق‌ گردد و این عمل که «تطابق» نامیده می شود به سرعت و سهولت‌ عجیبی انـجام مـی گیرد.
ج-زجـاجیه‌- ماده‌ای‌ است ژلاتینی و شفاف که تمام‌ حفره ی درونی‌ کره ی چشم را‌ پر‌ می سازد و در عقب «عدسی‌ چـشم‌» قـرار دارد و از هر طرف پوسته شفافی اطراف آن را فرا گرفته است؛کار این‌ عضو‌ نـیز «انـکسار نـور» است؛و در تطبیق‌ تصاویر‌ اجسام بر‌ روی‌‌ «لکه‌ زرد» تأثیر شایانی دارد‌.
(باید دانست قرنیه نیز که بـخشی از صـلبیه است چنانکه گفته شد کاملا شفاف است‌ و نور‌ را به سهولت از خود عبور مـی‌ دهد‌).
ایـنها‌ کـه‌ گفته‌ شد‌ نمونه مختصری است‌ از‌ شگفتی های این دستگاه حیرت‌ انگیز و ناگفته پیدا است که سازمان عـجیب بـینائی بـا این تشکیلات و نظامی که‌ در‌ بر‌ دارد،راه روشنی‌ از توحید و خداشناسی را‌ بر روی‌ ما‌ باز‌ مـی کند‌،آیـا‌ تنظیم این طبقات منظم و ترتیب این اجسام شفاف با این همه دقت جز این که از یک مـنبع عـلم و حکمتی سرچشمه گرفته باشد با چه منطقی‌ قابل تفسیر‌ است؟
عبور اشعه نـور از اجـسام شفافی که با تناسب دقیقی قرار گـرفته‌اند و انـکسارهای‌ مـنظمی که در طی عبور حاصل می‌کنند تا روی نـقطه مـعینی منعکس شوند،و در هر دقیقه‌ای‌ صدها‌ عکس‌ مختلف به مرکز احساسات یعنی مغز تحویل دادن،و بـالاخره قـرار گرفتن این‌ دستگاه در یک نـقطه‌ای کـه علاوه بـر ایـنکه بـر جنبه جمال و زیبائی انسان افزوده؛ مـشرف بـر- همه ی اعضا‌ است‌ تا از طرفی حافظ و نگهبان آنها بوده و از طرف دیگر کـارهای مـتنوع و دقیقی‌ که از دست ها صادر می گردد و راه هائی که با پاها پیـمود‌ مـی شود‌ مورد نظر قرار گیرد، نشانه ی روشـنی‌ از‌ قـدرت و حکمت پروردگار نیست؟

نقش این دستگاه در خداشناسی

دستگاه بینائی علاوه بر اینکه خود یـکی از آثـار بارز قدرت پروردگار است؛ مـزیت‌ دیـگری هـم‌ بر‌ دستگاه های حـواس دیـگر دارد‌ و آن‌ این است که مـا بـیشتر به وسیله ی این دستگاه با آثار حکمت و نمونه‌ های قدرت خداوند آشنا می گردیم.
زیرا سراسر جـهان هـستی را جمال و زیبائی فرا گرفته است و نـمونه‌ های بـارز آن را در‌ آسمان‌ پرسـتاره و بـساط رنـگین زمین می‌ بینیم، راستی درخـشیدن ستارگان و شکل های‌ جالب ماه و رنگ‌ آمیزی‌ های بال و پر مرغان و خط و خال پیکر نهنگان و ماهیان و انواع‌ گل ها و شـکوفه‌ ها و بـالاخره صورت بدیع انسان قسمتی از‌ زیبائی ها‌ و حـسن و جـمال‌ عـالم هـستی‌ را مـجسم می‌ کنند و فکر و عـقل آدمـیان را در برابر آفریننده ی این دستگاه منظم و جالب، خاضع‌‌ و خاشع می سازند.
بدون تردید این جمال و زیب و فرو شـکوه نـشانه ی بـزرگی‌ از‌ علم‌ و قدرت خداوند جمیلی‌ است که ایـن هـمه زیـبائی‌ها را پدیـد آورده؛ و نـمونه ی روشـنی از صنعت صانع حکیمی ‌‌است‌ که‌ این همه نقش عجب را بر صفحه کتاب خلقت کشیده است، و به ما‌ چشم‌ داده‌ است تا ببینیم و از این راه درس توحید بخوانیم.
قرآن سرچشمه سـرشار تعلیمات اسلام همواره‌ ما را ترغیب و دعوت می‌کند که‌ با این زیبائی ها و حسن و جمال آشنا شویم‌ و از این رهگذر بر‌ معارف‌ توحیدی خود بیافزائیم، در این کتاب مقدس در این زمینه آیات بسیاری اسـت بـرای نمونه توجه شما را به «آیه 6 از سوره ی ق» جلب می‌ کنیم:
افلم ینظروا الی السماء فوقهم کیف بنیناها‌ و زیناها: یعنی آیا آسمان را برفراز خود نمی نگرند که چگونه آن را برافراشته و زینت داده‌ایم؟.
هرچه را خوش‌ منظر و زیـبا کـنند از برای دیده ی بینا کنند
منبع:
«درس هایی از مکتب اسلام » خرداد 1340، سال سوم - شماره 4
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.