چرا در بعضی از جانداران اعضاء زائدی دیده میشود؟
گفتار خود را در این شماره با سخن دانشمند معروف فرانسوی بـه نام «شارل ریشیه» استاد دانشگاه پزشکی فرانسه در کتاب «نمودارهای روحی» آغاز می کنیم آنجا کـه می گوید: «در عین اینکه انـسان بـاید برای علوم امروز احترام فوق العاده قائل باشد،به این موضوع نیز حتما باید معتقد باشد که علوم امروز هر قدر وسعت و صحت پیدا کند باز همواره نواقص بسیار زیادی دارند»!
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : پنج شنبه 1396/07/20
گفتار خود را در این شماره با سخن دانشمند معروف فرانسوی بـه نام «شارل ریشیه» استاد دانشگاه پزشکی فرانسه در کتاب «نمودارهای روحی» آغاز می کنیم آنجا کـه می گوید: «در عین اینکه انـسان بـاید برای علوم امروز احترام فوق العاده قائل باشد،به این موضوع نیز حتما باید معتقد باشد که علوم امروز هر قدر وسعت و صحت پیدا کند باز همواره نواقص بسیار زیادی دارند»!
سپس مـثال هائی ذکر کرده و می گوید:«اگر از یک مرد بربری،یا یک دهقان مصری؛یا یک دهاتی روسی سؤالی دربار معلومات او از جهان طبیعت کنیم یک عشر مطالبی را که در همین کتاب های ابتدائی می نویسند نمی داند؛و مـن مـی دانم روزی بیاید که علماء عصر ما در مقابل آنها مانند دهاتی باشند در برابر اساتید دانشگاه فرانسه»!.
پس از چند جمله اضافه می کند: بنابراین دانشمند حقیقی کسی است که در آن واحد هم جسور باشد و هـم مـتواضع: متواضع باشد چون علوم ما ناچیز و اندک است، جسور باشد زیرا راه در برابر مجهولات در مقابل ما باز است»!
اکنون برگردیم به اصل مطلب:اگر نظرتان باشد ایراد چهارم مادی ها را در شـماره دوم امسال چنین عنوان کردیم:
«اگر طرح سازمان وسیع جهان هستی از طرف یک مبدأ دانا و توانا است چراگاه و بی گاه طوفان ها و سیل ها و زلزله ها دفتر زندگی ما را برهم می زند و به حیات جمعیتی از هـم نوعان مـا خـاتمه می دهد؟چرا مصائب و آلام،روح لطیف و زود رنج ما را آزار می دهد؟چرا ایـن همه کـرات و کـواکب و سیاراتی که برای ما قابل سکونت نیست آفریده؟و چرا در بعضی از جانداران اعضاء زائدی دیده می شود که اثر و فایدهای بر آن مترتب نیست؟چرا؟.. و چرا؟
در آن شماره روشـن سـاختیم کـه این طرز صحبت و این مؤاخذه های پر طنطنه و چراهای غـرورآمیز در خـور کسی است که به تمام اسرار جهان آفرینش واقف شده باشد و به عبارت دیگر علم او علم مطلق و غیرآمیخته به جهل باشد،اگـر کـسی چـنین مقامی را در علم پیدا کرد و راستی فایدهای برای بعضی از حوادث و مـوجودات این جهان ندید حق چنین چون و چراها را دارد،اما ما...
اما ما که به اعتراف صریح بزرگترین دانشمندان عصر حـاضر هـنوز جـز ورقی از کتاب قطور تکوین و آفرینش نخواندهایم و معلومات ما در برابر مجهولات هـنوز حـکم صفر را در برابر یک عدد فوق العاده بزرگ دارد چطور می توانیم این چنین صحبت کنیم؟
همانطور که در گفتار«شارل ریـشیه»دانـشمند فـرانسوی ملاحظه کردید ما نهایت احترام را برای پیشرفت برق آسای علوم طبیعی جدید قـائل هـستیم و آن قدر هم نمک نشناس نیستیم که خدمات قیمتی را که این علوم به ما و به تمام جهان بشریت کـردهاند فـراموش کـنیم؛ اما اینها دلیل بر این نمی شود که موقعیت علم و فکر بشر را در برابر دستگاه عـظیم و پهـناور جهان خلقت فراموش کرده و در«ارزیابی علوم انسان»دچار اشتباه شویم.
ولی متأسفانه مـا مـی بینیم اگر پیشرفت علوم طبیعی از این پردهها را عقب زده پردههای ضخیم تری از خودخواهی و تـعصب را بـه روی چـشم فکر او انداخته است؛آیا این گفتار دکتر«بخنر»آلمانی که می گوید:«چرا کرات دیگر مـنظومه شـمسی مـانند کره زمین مورد استفاده افرادی مانند بشر نیست»؟از همان نوع افکار بـطلمیوسی نیست؟ مـگر تمام این دستگاه برای زندگی ما و افرادی مانند ما آفریده شده که حتما شرائط حیات و زنـدگی در آنـها مشابه به شرائط حیات و زندگی در روی زمین باشد؟
این سخن درست مثل اینست کـه پرنـدهای که مختصری سر از کار انسان درآورده از بـالای یـک کـارخانه یعظیم پارچه بافی بگذرد و ببیند که عـده زیـادی در اطراف یک مشک چرخ ها و ماشینهای عظیم آهنی دائما در تقلا و فعالیتند که پنبه را بـه صورت پارچـههای رنگارنگ و مختلفی بیرون بیاورند، ایـن پرنـده با لبـخند و تـمسخر بـگوید: مدیر و گردانندگان این کارخانه چه اشـتباه عـجیبی می کنند،من که احتیاجی بلباس و پارچه ندارم، این زحمات بیهوده برای تـهیه پارچـه به جهت چیست؟!
آیا به عقیده شما این گـفتار منطقی است؟ ما چرا ارزش وجـود خود را فراموش کنیم و خود را مـقیاس سـنجش همهچیز قرار دهیم و به علوم ناچیز خود این قدر بلا تکلیفیم؟ تواضع در برابر پیشرفت های علمی امروز حسابی دارد و جـسارت در بـرابر واقعیت بزرگ جهان هستی هـم حـسابی.
در انتهای«روده کور»یا«روده اعور»زائده کوچکی قرار دارد که زائده «آپاندیس»نامیده می شود که به صورت کوتاه بن بستی در انتهای روده مـزبور خودنمائی می کند التهاب این قسمت سبب بروز بیماری معروف «آپاندیسیت»می گردد.
سابق بر این جمعی از دانشمندان وجود این عضو را زائد حساب می کردند و حتی بعضی معتقد بودند که هر آدم سالمی می تواند بـا جـراحی آن را بیرون بیاورد؛ولی بعدا معلوم شد که نه تنها این عضو زائد نیست بلکه بر اثر حساسیت فوق العادهای که در مقابل عفونت های داخلی دارد به منزله «سوت خطر»برای بدن محسوب مـی شود و مـی تواند انسان را از حمله بیماری های مختلف به قسمت های حساس داخلی بدن باخبر و آگاه سازد تا در مقام مبارزه با آن برآید.
همچنین در دو طرف گلوی انسان دو غده قرار دارد کـه(لوزتـین)نامیده بعضی از دانشمندان بـه اندازهای در زائد بـودن آنها اصرار داشتند که معتقد بودند در همان طفولیت خوبست بوسیله جراحی آنها را بیرون بیاورند!تا بصورت غدههای چرکین در نیاید؛ولی مطالعات بعدی نشان داد که وجـود ایـن دو غده تأثیر قابل تـوجهی در سـلامت انسان دارد،لذا امروز بعضی از پزشکان ماهر رسما توصیه می کنند که تا ضرورت ایجاب نکند؛ یعنی غدههای مزبور چرکین و خطرناک نشوند،حتی الامکان از جراحی آنها باید خودداری کرد.
خلاصه بسیاری از مجهولات دیـروز جـزء معلومات امروز قرار گرفته و به همین نسبت بسیاری از مجهولات امروز جزء معلومات فردا خواهد بود و تعداد آنها خیلی بیشاز آن است که بتوان در این مختصر شرح داد، با این حال با چه جـرأتی مـی توان درباره بـی فایده بودن چیزی نظریه قاطع داد؟ آیا این نشانه بی اطلاعی از چگونگی سیر و پیشرفت علوم نیست؟
درست است که این حربه در قرن 18 و 19 میلادی با مبارزات آن روز تناسب داشت ولی امروز دانشمندان علوم طبیعی اعتراف دارند که این منطق، منطق صحیحی نیست. اشتباه نـشود ما با اثبات این حقیقت فقط گوشهای از پاسخ ایراد مورد بحث(ایراد چهارم مادی ها) را روشن ساختهایم نه تمام آن؛در شمارههای آینده بقیه پاسخ از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت.
در پایان اجازه می خواهم کـه گـفتار پرمغزی از یکی دیگر از دانشمندان بزرگ علوم طبیعی برای شما نقل کنم:«ویلیام کروکس»که از دانشمندان بنام انگلستان و عضو هیئت علمی سلطنتی و کاشلف «تشعشع ماده» است در یکی از سخنرانی های علمی خود کـه بـعدا به صورت مجموعهای از انتشار یافت چنین می گوید:
«یکی از صفاتی که در حل مباحث روانی به من کمک شایان کرد و طریق اکتشافات طبیعی را برای من آسان ساخت، اکتشافاتی که احیانا برای خود مـن غـیر منتظره بود،اعتقاد راسخ و صحیح من به جهل و نادانی خودم بود! ولی بیشتر مطالعهکنندگان علوم طبیعی نمی توانند باین مطلب تن در بدهند و قسمت مهمی از این سرمانه علمی پنداری را نادیده بگیرند»!
چرا مردم بـه حج می روند؟
هـشام بـن حکم می گوید از حضرت امام صـادق (علیه السلام) پرسـیدم چـرا خداوند دستور حج و طواف به مردم داده؟فرمود: «خداوند دستوری به مردم داده که ضامن سعادت معنوی و مادی آنهاست زیرا از شرق و غرب جهان در آنجا جمع مـیشوند و بـا یـکدیگر آشنا میشوند؛ و روابط تجارتی باهم پیدا میکنند؛و آثـار پیـغبر گرامی اسلام را میبینند و او را فراموش نمی کنند؛و دستورات او را بیاد می آورند و از وضع یکدیگر باخبر می شوند چه اینکه اگر هریک از مسلمانان تنها بـه وضع شـهر خـود توجه کند به زودی هلاک می شوند؛شهرها ویران می گردد،و از یکدیگر بـیخبر می مانند؛و روابط تجارتی آنها به هم می خورد و بالاخره شوکت و عظمت آنها بر باد می رود»!
منبع:
«درس هایی از مکتب اسلام » خرداد 1340، سال سوم - شماره 4
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید. سپس مـثال هائی ذکر کرده و می گوید:«اگر از یک مرد بربری،یا یک دهقان مصری؛یا یک دهاتی روسی سؤالی دربار معلومات او از جهان طبیعت کنیم یک عشر مطالبی را که در همین کتاب های ابتدائی می نویسند نمی داند؛و مـن مـی دانم روزی بیاید که علماء عصر ما در مقابل آنها مانند دهاتی باشند در برابر اساتید دانشگاه فرانسه»!.
پس از چند جمله اضافه می کند: بنابراین دانشمند حقیقی کسی است که در آن واحد هم جسور باشد و هـم مـتواضع: متواضع باشد چون علوم ما ناچیز و اندک است، جسور باشد زیرا راه در برابر مجهولات در مقابل ما باز است»!
اکنون برگردیم به اصل مطلب:اگر نظرتان باشد ایراد چهارم مادی ها را در شـماره دوم امسال چنین عنوان کردیم:
«اگر طرح سازمان وسیع جهان هستی از طرف یک مبدأ دانا و توانا است چراگاه و بی گاه طوفان ها و سیل ها و زلزله ها دفتر زندگی ما را برهم می زند و به حیات جمعیتی از هـم نوعان مـا خـاتمه می دهد؟چرا مصائب و آلام،روح لطیف و زود رنج ما را آزار می دهد؟چرا ایـن همه کـرات و کـواکب و سیاراتی که برای ما قابل سکونت نیست آفریده؟و چرا در بعضی از جانداران اعضاء زائدی دیده می شود که اثر و فایدهای بر آن مترتب نیست؟چرا؟.. و چرا؟
در آن شماره روشـن سـاختیم کـه این طرز صحبت و این مؤاخذه های پر طنطنه و چراهای غـرورآمیز در خـور کسی است که به تمام اسرار جهان آفرینش واقف شده باشد و به عبارت دیگر علم او علم مطلق و غیرآمیخته به جهل باشد،اگـر کـسی چـنین مقامی را در علم پیدا کرد و راستی فایدهای برای بعضی از حوادث و مـوجودات این جهان ندید حق چنین چون و چراها را دارد،اما ما...
اما ما که به اعتراف صریح بزرگترین دانشمندان عصر حـاضر هـنوز جـز ورقی از کتاب قطور تکوین و آفرینش نخواندهایم و معلومات ما در برابر مجهولات هـنوز حـکم صفر را در برابر یک عدد فوق العاده بزرگ دارد چطور می توانیم این چنین صحبت کنیم؟
همانطور که در گفتار«شارل ریـشیه»دانـشمند فـرانسوی ملاحظه کردید ما نهایت احترام را برای پیشرفت برق آسای علوم طبیعی جدید قـائل هـستیم و آن قدر هم نمک نشناس نیستیم که خدمات قیمتی را که این علوم به ما و به تمام جهان بشریت کـردهاند فـراموش کـنیم؛ اما اینها دلیل بر این نمی شود که موقعیت علم و فکر بشر را در برابر دستگاه عـظیم و پهـناور جهان خلقت فراموش کرده و در«ارزیابی علوم انسان»دچار اشتباه شویم.
خودخواهی بشر
مـی گویند: انـسان طـبعا خودخواه است و این خودخواهی در گذشته بیشاز امروز دامنگیر او بوده است؛یکی از نشانه های خودخواهی او را در گـذشته هـمان عقیده به مرکزیت زمین و گردش تمام کواکب و سیارات به دور آن(طبق هیئت بطلمیوس)می دانند؛امـا امـروز بـا پیشرفت علوم توانسته این پردههای خودخواهی را به درد و با ارزش واقعی خود در دستگاه آفرینش پی برد.ولی متأسفانه مـا مـی بینیم اگر پیشرفت علوم طبیعی از این پردهها را عقب زده پردههای ضخیم تری از خودخواهی و تـعصب را بـه روی چـشم فکر او انداخته است؛آیا این گفتار دکتر«بخنر»آلمانی که می گوید:«چرا کرات دیگر مـنظومه شـمسی مـانند کره زمین مورد استفاده افرادی مانند بشر نیست»؟از همان نوع افکار بـطلمیوسی نیست؟ مـگر تمام این دستگاه برای زندگی ما و افرادی مانند ما آفریده شده که حتما شرائط حیات و زنـدگی در آنـها مشابه به شرائط حیات و زندگی در روی زمین باشد؟
این سخن درست مثل اینست کـه پرنـدهای که مختصری سر از کار انسان درآورده از بـالای یـک کـارخانه یعظیم پارچه بافی بگذرد و ببیند که عـده زیـادی در اطراف یک مشک چرخ ها و ماشینهای عظیم آهنی دائما در تقلا و فعالیتند که پنبه را بـه صورت پارچـههای رنگارنگ و مختلفی بیرون بیاورند، ایـن پرنـده با لبـخند و تـمسخر بـگوید: مدیر و گردانندگان این کارخانه چه اشـتباه عـجیبی می کنند،من که احتیاجی بلباس و پارچه ندارم، این زحمات بیهوده برای تـهیه پارچـه به جهت چیست؟!
هـشام بـن حکم می گوید از حضرت امام صـادق (علیه السلام) پرسـیدم چـرا خداوند دستور حج و طواف به مردم داده؟فرمود: «خداوند دستوری به مردم داده که ضامن سعادت معنوی و مادی آنهاست زیرا از شرق و غرب جهان در آنجا جمع مـیشوند و بـا یـکدیگر آشنا میشوند؛ و روابط تجارتی باهم پیدا میکنند؛و آثـار پیـغبر گرامی اسلام را میبینند و او را فراموش نمی کنند؛و دستورات او را بیاد می آورند و از وضع یکدیگر باخبر می شوند چه اینکه اگر هریک از مسلمانان تنها بـه وضع شـهر خـود توجه کند به زودی هلاک می شوند؛شهرها ویران می گردد،و از یکدیگر بـیخبر می مانند؛و روابط تجارتی آنها به هم می خورد و بالاخره شوکت و عظمت آنها بر باد می رود»!
آیا به عقیده شما این گـفتار منطقی است؟ ما چرا ارزش وجـود خود را فراموش کنیم و خود را مـقیاس سـنجش همهچیز قرار دهیم و به علوم ناچیز خود این قدر بلا تکلیفیم؟ تواضع در برابر پیشرفت های علمی امروز حسابی دارد و جـسارت در بـرابر واقعیت بزرگ جهان هستی هـم حـسابی.
لوزتـین و آپاندیس چه فایدهای دارد؟
بـرای اینکه ارزش واقعی عـلوم انـسانی را فراموش نکرده و بیجا درباره معلومات خود و سایرین غلو ننمائیم یک موضوع را باید همواره جـزء بـرنامههای علمی خود قرار دهیم و آن مطالعه«تـاریخ عـلم»است،زیـرا تـاریخ عـلم می تواند درس های عبرت فـراوانی در این زمینه در اختیار ما بگذارد، چه بسا آراء و نظراتی که در زمان خود چنان در افکار نفوذ داشتند کـه در زمـره بدیهیات محسبوب می شدند،اما چیزی نـگذشت کـه نـه تـنها اهـمیت و عظمت خود را از دسـت دادنـد بلکه وسیله سخریه و تفریح آیندگان شدند،در مقابل آراء و عقائدی را به ما نشان می دهد که مبتکران آن را به جرم اظـهار آنـها بـه نادانی و بی خردی و جهالت نسبت دادند،ولی تجربیات و آزمـایش های آیـندگان صـحت آن را تـأیید کـرد.در اینجا بد نیست به عنوان نمونه یکی دو مثال ذکر شود:در انتهای«روده کور»یا«روده اعور»زائده کوچکی قرار دارد که زائده «آپاندیس»نامیده می شود که به صورت کوتاه بن بستی در انتهای روده مـزبور خودنمائی می کند التهاب این قسمت سبب بروز بیماری معروف «آپاندیسیت»می گردد.
سابق بر این جمعی از دانشمندان وجود این عضو را زائد حساب می کردند و حتی بعضی معتقد بودند که هر آدم سالمی می تواند بـا جـراحی آن را بیرون بیاورد؛ولی بعدا معلوم شد که نه تنها این عضو زائد نیست بلکه بر اثر حساسیت فوق العادهای که در مقابل عفونت های داخلی دارد به منزله «سوت خطر»برای بدن محسوب مـی شود و مـی تواند انسان را از حمله بیماری های مختلف به قسمت های حساس داخلی بدن باخبر و آگاه سازد تا در مقام مبارزه با آن برآید.
همچنین در دو طرف گلوی انسان دو غده قرار دارد کـه(لوزتـین)نامیده بعضی از دانشمندان بـه اندازهای در زائد بـودن آنها اصرار داشتند که معتقد بودند در همان طفولیت خوبست بوسیله جراحی آنها را بیرون بیاورند!تا بصورت غدههای چرکین در نیاید؛ولی مطالعات بعدی نشان داد که وجـود ایـن دو غده تأثیر قابل تـوجهی در سـلامت انسان دارد،لذا امروز بعضی از پزشکان ماهر رسما توصیه می کنند که تا ضرورت ایجاب نکند؛ یعنی غدههای مزبور چرکین و خطرناک نشوند،حتی الامکان از جراحی آنها باید خودداری کرد.
خلاصه بسیاری از مجهولات دیـروز جـزء معلومات امروز قرار گرفته و به همین نسبت بسیاری از مجهولات امروز جزء معلومات فردا خواهد بود و تعداد آنها خیلی بیشاز آن است که بتوان در این مختصر شرح داد، با این حال با چه جـرأتی مـی توان درباره بـی فایده بودن چیزی نظریه قاطع داد؟ آیا این نشانه بی اطلاعی از چگونگی سیر و پیشرفت علوم نیست؟
حربه ی زنگ زده!
منظور ما از تـمام این بیانات و آنچه در شماره گذشته بود فقط بیان یک مطلب اسـت و آن ایـنه بـاین آقایانی که هنوز در ینگونه بحث ها با «حربه انکار» وارد میدان مبارزه می شوند و برای نفی یک حقیقت تنها به سکوت عـلم از آن قـناعت کرده و چنین نتیجه می گیرند که چون علم چیزی در این باره کشف ننموده بـنابراین چـنین مـوضوعی ابدا وجود ندارد، حالی کنیم که این حربه زنگ زده و فرسوده و از مد افتاده را با ملاحظه ایـن همه تحولات آراء و عقائد علمی کنار بگذارند، و به عوض منفی بافی و سماجت در جنبههای منفی روی جنبه های مـثبت فکر کنند تا بـه عمق اسـرار جهان هستی بیشتر واقف شوند.درست است که این حربه در قرن 18 و 19 میلادی با مبارزات آن روز تناسب داشت ولی امروز دانشمندان علوم طبیعی اعتراف دارند که این منطق، منطق صحیحی نیست. اشتباه نـشود ما با اثبات این حقیقت فقط گوشهای از پاسخ ایراد مورد بحث(ایراد چهارم مادی ها) را روشن ساختهایم نه تمام آن؛در شمارههای آینده بقیه پاسخ از نظر خوانندگان گرامی خواهد گذشت.
در پایان اجازه می خواهم کـه گـفتار پرمغزی از یکی دیگر از دانشمندان بزرگ علوم طبیعی برای شما نقل کنم:«ویلیام کروکس»که از دانشمندان بنام انگلستان و عضو هیئت علمی سلطنتی و کاشلف «تشعشع ماده» است در یکی از سخنرانی های علمی خود کـه بـعدا به صورت مجموعهای از انتشار یافت چنین می گوید:
«یکی از صفاتی که در حل مباحث روانی به من کمک شایان کرد و طریق اکتشافات طبیعی را برای من آسان ساخت، اکتشافاتی که احیانا برای خود مـن غـیر منتظره بود،اعتقاد راسخ و صحیح من به جهل و نادانی خودم بود! ولی بیشتر مطالعهکنندگان علوم طبیعی نمی توانند باین مطلب تن در بدهند و قسمت مهمی از این سرمانه علمی پنداری را نادیده بگیرند»!
چرا مردم بـه حج می روند؟
هـشام بـن حکم می گوید از حضرت امام صـادق (علیه السلام) پرسـیدم چـرا خداوند دستور حج و طواف به مردم داده؟فرمود: «خداوند دستوری به مردم داده که ضامن سعادت معنوی و مادی آنهاست زیرا از شرق و غرب جهان در آنجا جمع مـیشوند و بـا یـکدیگر آشنا میشوند؛ و روابط تجارتی باهم پیدا میکنند؛و آثـار پیـغبر گرامی اسلام را میبینند و او را فراموش نمی کنند؛و دستورات او را بیاد می آورند و از وضع یکدیگر باخبر می شوند چه اینکه اگر هریک از مسلمانان تنها بـه وضع شـهر خـود توجه کند به زودی هلاک می شوند؛شهرها ویران می گردد،و از یکدیگر بـیخبر می مانند؛و روابط تجارتی آنها به هم می خورد و بالاخره شوکت و عظمت آنها بر باد می رود»!
منبع:
«درس هایی از مکتب اسلام » خرداد 1340، سال سوم - شماره 4