بررسی نظام داخلی قرآن در نهجالبلاغه
منظور از نظام داخلی قرآن، تشریح محتوای قرآن در نهجالبلاغه نیست.زیرا همانطوری كه در پیشگفتار گذشت، سراسر نهجالبلاغه مضمون قرآنیدارد، و به آن استناد دارد و بر آن اعتماد؛ بلكه مقصود از نظام داخلی قرآنـدر اینجا ـ بیان كیفیت تفسیر قرآن و منهاج اصیل آن، طبق رهنمود حضرتعلی(علیه السلام) است.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1396/07/18
چگونگی تفسیر قرآن در نهجالبلاغه
آن چه از نهجالبلاغه، درباره منهاج تفسیر و روش مَشْروع تبیین قرآنكریم استنباط میشود، نكاتی است كه به برخی از آنها اشاره میشود:
1. قرآن تدوینى، كتابِ صامت محض و ساكت صرف نیست. بلكه در عینصمت و سكوت، نطق و بیان دارد: «فهو (القرآن) بینهم شاهد صادق و صامتناطق». اگر قرآن خموش محض میبود، هرگز به شهادت و صدق كه هر دووصف گفتار است موصوف نمیشد؛ گذشته از آن كه، به ناطق بودن آن ـ نیز ـتصریح نمیشد: «فالقرآن آمِرٌ زاجرٌ، و صامت ناطق، حجه اللّه علی خلقه اخذ علیهمیثاقهم...»؛
2. قرآن تكوینى، یعنی جهان آفرینش نیز صامتِ صرف و ساكتِ محضنیست. بلكه، در عین خاموشى، دارای نطق است: «فصار كل ما خلق حجه له و دلیلاعلیه؛ و ان كان خلقاً صامتاً، فحجّته بالتدبیر ناطقه، و دلالته علی المُبدع قائمه»؛
3. جمع بین خاموشی و نطق جهان آفرینش، به این است كه اگر كسیدرباره نظام هستی و جهان عینی ـ كه قرآن تكوینیستـ صحیح بیاندیشد، ودرست تدبّر كند، و بر اساس ادراك راستین و راسخ سؤال طرح كند، پاسخمنطقی خود را از آن دریافت خواهد كرد. ولی اگر كسى، در اثر نیاندیشیدن،سؤال مشخّصی را مطرح نكند، اصلاً پاسخی از آن نمیشنود؛ یا این كه، اگرسؤال ناصوابی را در اثر كژ راهه و بداندیشی خود ارایه كند، پاسخ ناصوابی رابر جهان آفرینش تحمیل میكند، و همان را از آن تحویل میگیرد؛ كه اینكجاندیشی اخیر، همان تفسیر به رأی ناپسند است، شاهد این كه، نطق قرآنتكوینی بعد از اندیشیدنِ صحیح است. گفتار حضرت علی(ع) در وادی همینبیان است كه فرمود:
فحجّته بالتدبیر ناطقه، و دلالته علیالمبدع قائمهٌ.
همین معنا، درباره قرآن تدوینی ـنیزـ صادق است. یعنی اگر كسیدرباره نظام معرفتی قرآن ـ كه جهان علمی است ـ صحیح بیاندیشد و پرسشاستواری ارایه كند، پاسخ صائب خود را از قرآن كریم دریافت میكند؛ ولیاگر كسی در این باره درست فكر نكند، و سؤال متقن و مشخصی را عرضهندارد، اصلاً پاسخی از قرآن نمیشنود؛ و اگر در اثر خامی و كژ راهه رفتن،سؤال ناصوابی را مطرح كند، پاسخ غلطی را بر قرآن صائب صامت تحمیلمیكند، و سپس همان را به گمان خود از قرآن تحویل میگیرد؛ كه این طرحصورت مسأله غلط و دریافت بافتههای فكری از زبان قرآن، همان تفسیر بهرأی حرام و ممنوع است. هماره، سؤال از قرآن تكوینی و تدوینی بایدعالمانه باشد؛ زیرا: حسنالسؤال نصف العلم؛ و همیشه، پاسخ صحیح، مسبوق به سؤال درست است.
4. درستی سؤال ـ كه زمینه دریافت پاسخ صائب است ـ در این است، كهپرسش، با معیارهای اصلی نظام عینی یا علمی مسؤول هماهنگ باشد؛ چونجهان عینی ـ كه قرآن تكوینی است ـ و جهان علمی ـ كه قرآن تدوینی است ـضابطی خاصّ علّی و معلولی و مانند آن دارد؛ و اگر پرسشی مطابق با خطوطكلّی حاكم بر نظام عینی یا معرفتی نباشد، هیچ پاسخ درستی از جهان عینی یاقرآن ـ كه جهان علمی است ـ شنیده نمیشود. كسی كه تدبّر تامّ ندارد،بافتههای واهمه خویش را یافتههای فاهمه میپندارد. چنین انسان مُختال زاعِم،همواره از موهومات خویش میپرسد؛ و دائماً صدای گوشخراش ومغالطهآمیز پاسخ باطل را، از واهمه خود میشنود. چه این كه، حضرتعلی(ع) در نامهای به معاویه (لعنهالله) چنین فرمود:
فَعَدوُتَ علی الدنیا بتأویل القرآن، فَطَلبتنی بما لمتجن یدی و لالسانى، وعَصَیْتَهُ انت و اهلُالشّامِ بی.
مقصود از تأویل مذموم ـدر این نامه ـ همان تفسیر به رأى، و تبدیلكژراهه به صراط مستقیم، و جایگزینی «هوا» به جای «هُدا» است، در قبالتفسیر صحیح برخاسته از سؤال صائب و جواب مصیب، كه آن را تأویلمحمود و ممدوح مینامند. چه این كه، حضرت علی(ع) در نامهیى، به فرزندخود، چنین مینگارد:
و اَنْ اَبْتَدئك بتعلیم كتاب الله عزوجل و تأویله و شرائع الاسلام و احكامه.
البته بحث تفسیر و تأویل، و امتیاز اصطلاحی هر كدام از دیگرى، واستشهاد به آیات قرآنی برای امتیاز مزبور، در جایگاه خاص خود مطرحاست.
حضرت علیبن ابیطالب(ع)، در برخی از خطبهها، هم به نطق نظام عینیجهان اشاره فرمود، و هم به نطق نظام علمی قرآن گوشزد كرد؛ و درباره ایندو موضوع، چنین فرمود:
و ارانا من ملكوت قدرته و عجائب ما نَطَقت به آثار حكمته.
... و اشهد انّ من ساواك بشیءِ من خلقك فقد عدل بك، و العادل بك كافربما تنزّلت به محكمات آیاتك، و نطقت عَنْهُ شواهد حجج بَیِّناتِكَ.
و در بعضی از خطبهها، به ناطق بودن خصوص قرآن ـ كه همان نظام علمیجهان است ـ پرداخت، و چنین فرمود:
اَظهُرِكم ناطق لایعیا لِسانُه، و بَیتٌ لاتُهدَم اَركانُه، و عِزٌّ لاتُهزَمُ اَعوانه.
انّ الله بعث رسولاً هادیاً بكتاب ناطقٌ و امرٍ قائم.
5. قرآن تدوینى، مرجع صاحبنظران صائب، برای حلّ مشكل وپایاندادن به خصومتهای فكری و حقیقی است. چنانكه، حضرت علیبنابیطالب(ع)، چنین فرموده است:
و لما دعانا القوم الی ان نُحَكَّمَ بَینَنا القرآن لمنكن الفریق المُتَولّی عن كتاباللّه تعالی و قدَ قالالله سبحانه: «فان تَنازَعْتُم فی شیءٍ فَرُدُّوه، الی الله والرسول»، فَرَدُّهُ الی الله اَنْ نَحْكُمَ بكتابه، وَ رَدُّهُ الی الرسول ان نأخُذَ بسنَّتِهِ.
یعنی: هنگامی كه متخاصمان، ما را به تحكیم قرآن فراخواندند ما روبرگرداناز كتاب خداوند نبودیم؛ چون خداوند فرمود برای حلّ نزاع به خدا و پیامبررجوع كنید، و رجوع به خدا همان تحكیم كتاب اوست، و رجوع به پیامبرهمان گرفتن سنّت آن حضرت(ص) است.
از این جا، معلوم میشود كه ظاهر قرآن كریم برای صاحبنظران قابل فهماست اوّلاً، و محتوای ظاهری او اگر تخصیص یا تقییدی از سنّت نیاید حجّتاست ثانیاً، و كیفیّت نطق قرآن هم عبارت از استنباط صاحب نظران منزّه ازغرضورزی و هوامداری و هوسپرستی است ثالثاً، چه این كه، در صدرهمین خطبه، آمده است:
اءِنّا لم نُحَكِّمِ الرجالَ و اءِنَّما حَكَّمْنا القرآن، و هذا القرآن اءِنَّما هو خطٌّ مستور بینالدَّفَّتَیْنِ، لاَینْطِقُ بلسانٍ و لابد له من تَرجُمانِ و اءِنَّما یَنْطِقُ عَنْه الرَّجالُ.
6. تاكنون، بررسی خاموشی و نطق قرآن كریم، نسبت به سه گروه روشنشدهاست:
گروه اوّل، كسانی بودهاند كه در اثر تحجّر و نیاندیشیدن، هیچگونه پرسشیرا در ساحت قرآن مطرح نكردهاند و نمیكنند. چنین گروهی ـ كه ساكنان وجامدان حقیقیاند ـ سخنی را از قرآن حكیم نمیشنوند و این كتاب الاهی ـنیز ـ نسبت به آنها، خاموشی پیشه كرده است؛
گروه دوم، كسانی بودهاند كه در اثر كژ راهه و بداندیشى، سؤال باطلی را بهپیشگاه قرآن بردهاند، و با پیش فرضهای غلطآموز صدای واهمه خویش راندای قرآن تلقّی كردهاند؛ و كتاب الاهی را به پاسخ دلخواه خود، متهمكردهاند و میكنند. در حالی كه كتاب خداوند نسبت به این گروه هم، همچنانصامت است؛ زیرا، آن مطالبی را كه قرآن گویاست، این گروه نمیشنوند؛ وآن چه را، اینها از خود میشنوند، گفته قرآن كریم نیست؛
گروه سوم، كسانیاند كه متدبّرانه با پیمودن صراط مستقیم، پرسشمعقولی را به ساحت قرآن كریم عرضه داشتهاند و میدارند؛ و پاسخ مناسب رااز او دریافت میكنند. چنین مفسّرانى، ترجمان كتاب كریماند، و از زبانقرآن، سخن میگویند: «اءِنَّما یَنْطِقُ عَنْهُ الرَّجالُ».
اما آن چه هم اكنون مطرح است، بررسی نطق قرآن كریم نسبت به گروهچهارم است؛ و آن، این كه، اگر انسان سالك صالحی از سطح مفسّر متدبّرعادی فراتر رفت، و از ژرفای قرآن تكوینى، اسرار و رموزی را كسب كرد، وبا چنین رهتوشهیی به پیشگاه قرآن تدوینی رفت، و پرسش غیب آموزی رامطرح ساخت، و پاسخ مناسب با مَلاحم و غُیُوب آینده را ـ مثلاً ـ مسألت كرد،قرآن كریم در این بخش نیز ناطق است و با زبانی چنان مستنطق ژرف اندیشِخواهان ملاحم و اسرار غیبی سخن میگوید؛ چنان كه، امیرالمؤمنین(ع)فرموده است:
ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ینطق و لكن اخبركم عنه، الا انّ فیه عِلْمَ ما یأتیو الحدیث عن الماضی و دواء دائكم و نظم ما بینكم.
آن چه از گروه چهارم متوقّع است، دو نكته محوری است: یكى، راجع بهاسرار و ملاحم و غیوب، كه خارج از قلمرو تكلیف عمومیست، و فقط برایخواص، جنبه كمالی دارد؛ و دیگرى، تبیین قید یا خصوصیّت یا قرینه و مانندآن، كه در تتمیم نصاب حجیّت ظواهر قرآن، سهم بهسزایی دارند. یعنى، آنچه گروه سوم با استنطاق و استظهار قرآنی به دست آوردهاند، به انضمام آنچه از گروه چهارم در زمینه تخصیص یا تقیید عموم یا اطلاق محتوای قرآنینقل شده، به نصاب حجّت میرسد؛ و قرآن كریم، در این دو نكته محوریگرچه نسبت به گروه چهارم ـ كه همان اولیای معصومالاهیاند ـ ناطق است،نسبت به گروه سوم ـ كه همان مجتهدان صاحبنظر و مفسرانِ صائب رأیاند ـصامت است. لذا، حضرت امیرالمؤمنین(ع) ـ در مقام تحدّی و مبارزهطلبی ـچنین فرموده است:
فاستنطقوه ولَن ینطق و لكن اخبركم عنه.
7. اوّلین نطق قرآن كریم ـ همانا ـ درباره روشن كردن مراد خود است.یعنى، قبل از دلالت بر هر مطلب بیرونى، راجع به كیفیت انسجام درونی خودسخن میگوید؛ و پیام قرآن حكیم در این زمینه آن است، كه نه تنها هیچگونهتهافت، تخالف، تكاذب در سراسر آیات او یافت نمیشود، بلكه كمالانعطاف را نسبت به هم داشته و از این جهت تمام آیات، متشابه و مَثانی هماند؛«اللّه نَزّل اَحْسَنَ الحدیث كتاباً متشابهاً مثانی». حضرت علیبن ابیطالب(ع)،درباره تَعامُل آیات قرآنی با یكدیگر، و تعاطی آنها در دلالت بر مقصود، اززبان خود قرآن كریم چنین سخن میگوید:
وذكر اَنّ الكتاب یُصَدّق بعضُه بعضاً، و انه لا اختلاف فیه فقال سبحانه: ولوكان من عند غیراللّه لوجدوا فیه اختلافاً كثیراً ....
یعنی سراسر آیات قرآن، تصدیق كننده یكدیگر و تبیین كنندههمدیگرند، و اگر مطلبی در آیهیی بازگو شود، همان مطلب به یاری آیه یاآیات دیگر روشنتر میشود، و تعمیم آن تخصیص مییابد، و اطلاق آنتقیید میشود، و قرینه آن بازگو میشود و سایر اقسام دلالت و انحای تفسیریآن واضح خواهد شد؛ چون شرح برخی از آیات را، باید از زبان آیه دیگرشنید، و تفسیر بعضی از آیات را، با شهادت آیات دیگر به نصاب لازم رساند؛چه این كه، حضرت علی(ع)، در این باره میفرماید:
كتاب اللّه تبصرون به، و تنطقون به، و تسمعون به، و ینطق بعضه ببعض، ویشهد بعضه علی بعضِ، و لایختلف فیاللّه، و لایخالف بصاحبه عناللّه.
همین مطلب ـ یعنی گرایش آیات به یكدیگر، و نطق و تصدیق و شهادتآنها نسبت به یكدیگر ـ از آیات قرآنی كه درباره نور بودن و تبیان بودن اوبرای تمام اشیا نازل شده است، كاملاً قابل استفاده است. زیرا كتابی كه نورِامور، اشیا و مطالبِ دیگر است قبل از هرچیز نور خود خواهد بود؛ و نیز كتابیكه تبیانِ اشیای دیگر است، قبل از هرچیز تبیینكننده خویش خواهد بود.
8. منهاج و روشِ اصیل در تفسیر قرآن، همان تفسیر قرآن به خود قرآناست؛ و چون متن قرآن، جوامع انسانی را، به خاندان عصمت و طهارت:ارجاع میدهد، بنابراین رجوع به سنّت معصومین: متمّم و مكمّل تفسیرقرآن به قرآن خواهد بود. بهطوری كه، بدون چنین رجوعى، حقیقت قرآن بهخود قرآن نیز تفسیر نمیشود؛ زیرا، با طرد برخی از آیات الاهی ـ كه دلالتبر لزوم رجوع به سنّت معصومین: دارد ـ مقداری از آیات قرآن از صحنهتَفسیر حذف میشود؛ و چنین روشى، با انعطاف و تعاطی دلالتی سراسر آیاتقرآن كریم نسبت به یكدیگر، سازگار نخواهد بود. لذا حضرت علی(ع)درباره اولیای الاهی ـ كه كاملترین مصداق آن، معصومین: هستند ـ چنینفرموده است:
اِنّ اولیاء اللّه هم الذین... بهم علم الكتاب و به علموا و بهم قام الكتاب و بهقاموا.
سِرّ آن كه اولیای الاهی ترجمان قرآناند، و به وسیله آنان علوم قرآنی بهرهدیگران میشود، قبلاً بازگو شد؛ و آن این بود، كه اینان جزء گروه چهارماند،و پرسشهای خاصّی را در ساحت قرآن مطرح میكنند كه دیگران از طرح آنناتوانند، و پاسخ صائب را از قرآن دریافت میكنند كه دیگران از شنیدنصدای آن ناطقِ باطنی «قرآن» محروماند. در هر مرحلهیی كه توده مردم یادانشمندان از شنیدن صدای قرآن بیبهرهاند، قرآن كریم بهوسیله ترجمانمعصوم تفسیر میشود؛ چنان كه، قبلاً نقل شد «ولابدّ من ترجمان»، و كسی كهخروش واهمه خود یا غوغای مُختالانه دیگر را میشنود، حقّ ندارد آن را برقرآن كریم تحمیل كند، و آن را مقصود كتاب خدا بداند كه چنین كاری طبقبیان حضرت علی(ع) جهالت و ضلالت است. آن حضرت(ع)، درباره عالمنمایی كه دامی در برابر مردم نصب كرده تا عدّهیی را با فریب و نیرنگ به دامخود بكشد، و باطن او جز دام چیز دیگری نیست، میفرماید:
و آخَر قدتُسَمَّی عالِماً و لیس به فاقْتَبَسَ جهائِلَ مِنْ جُهّالٍ، وأَضالِیلَ مِنْضُلاّلٍ، و نَصَبَ لِلناسِ اشراكاً مِنْ حَبَائِلِ غرورٍ، و قولٍ زُورٍ؛ قد حَمَلَ الكتابَ(ای القران) علی آرائِهِ، و عَطَفَ الحقَّ عَلَی أَهوائِهِ... یقول: اَقِفُ عِندَالشبهاتِ، و فیها وَقَعَ؛ و اعتَزِلُ البِدَعَ، و بینَها اضطَجَعَ؛ فالصورهُ صورهُانسانٍ، والقلبُ قلبُ حیوانٍ، لایعرِفُ باب الهُدَی فیتَّبِعَهُ، و لاَبابَ العَمَی فیَصُدَّعنهُ. و ذلكَ مَیِّتُالاَحیاءِ!.
كسی كه رأی خود را بر قرآن تحمیل میكند، و كتاب الاهی را ـ با تفسیر بهرأی ـ وسیله ارتزاق و نیز دامی برای نیرنگ دیگران قرار میدهد، خود دامیاست به صورت انسان، و جنازه عمودی است به صورت زنده ایستاده ومتحرّك؛ چون، باطن او، حیوانی است زنده، و انسانی است مرده! ولی انسانكامل مانند حضرت بقیهاللّه ـ ارواح من سواه فداه ـ درباره قرآن تدوینى،همان بینش را دارد كه درباره قرآن تكوینی. یعنى، همانطوری كه در نظامتكوینی و عینی تمام اشیا تابع مشیّت و اراده خداست در نظام تدوینی و علمینیز تمام علوم و مفاهیم و معارف ـ نیز ـ تابع علم خداست، كه بهصورت قرآنحكیم تجلّی كرده است. لذا، حضرت علی(ع) درباره چنین انسان كامل والاهی ـ در قبال دامهای به ظاهر انسان ـ فرموده است:
یعطف الهوی علیالهدى، اذا عطفوا الهدی علی الهوى، و یعطف الرأیعلیالقرآن اذا عطفوا القرآن علیالرای.
كسی كه رأی خود را بر وحی الاهی تحمیل كند و قرآن را بر هوای خویشحمل كند، یا مُفرِط است یا مُفَرّط؛ زیرا منشأ چنان كاری جز جهالت و ضلالتچیز دیگر نخواهد بود، و جاهل ضالّ یا گرفتار افراط است یا مبتلا به تفریط، وهر دو آنها كژ راهه است كه نوال بهشت را به وبال دوزخ تبدیل میكند.امیرالمؤمنین(ع) در این باره چنین فرموده است:
و انّ محمداً(ص) عبده و رسوله... فادّی امیناً، و مضی رشیداً، و خلَّف فینارایَهَ الحق، من تقدمها مرِ، و من تخلف عنها زهق، و من لزمها لحق.
سرّ مروِ و خروج متقدّم مفرط و راز زهوِ متخلف مفرط همانا ایناست كه تفسیر وحی به خودِ وحى، تنها صراط مستقیم نجات است كه هرگونهانحرافِ از آنْ زمینه ارتداد و خروج از دین و در نتیجه سببِ هلاكت خواهدبود، برخلاف التزام همه جانبه به آن كه در این حال هماره انسانِ ملتزمِاعتقادی و عملی به متن صراط مستقیم و اصل و در نهایت به هدف غایی ملحقو نایل میشود.
تفسیر قرآن به قرآن، در حدیث رسولاكرم (ص)
تذكّر: آن چه درباره تفسیر قرآن به قرآن از نهجالبلاغه نقل شده در آثارحسنه و بهجا مانده از سایر معصومین: نیز فراوان است؛ و چون بازگو كردنآنها خارج از حریم این نوشتار كوتاه است، از نقل آنها خودداری شدهاست. لیكن، بیان كوتاهی از رسولاكرم(ص) درباره منهاج معقول و روشمقبول تفسیر قرآن كه همان تبیین قرآن به خود قرآن است، نقل میشود. البته،غالب سخنان حضرت علی(ع) به جوامعالكلم حضرت خاتم انبیاء(ص) است؛چه این كه، الحاق شده به كلمات دیگر امامان معصوم: است؛ چون همه آنذاتهای نوری و مآثر آنان مصبوغ به صبغه الاهی است كه احسن صبغههاست.از حضرت رسولاكرم(ص) رسیده است:
انّ القرآن لیصدِ بعضه بعضاً، فلاتكذبوا بعضه ببعض.
علیكم بالقرآن، فاتخذوه اماماً و قائداً.
اگر یك آیه برابر رأی مفسِّر هوامدار تفسیر شود، حتماً آیات دیگر چنانبرداشتِ مجعولی را تكذیب میكنند؛ و سبب چنین تكذیب باطلی هماناتحمیل هوا بر هدا است، و چون مفسّر هوس پرست به هوای خویش اقتدادارد، هوای او رهبر وی است، و اگر قرآن را برابر هوس خود تفسیر كرد،قرآن را كه باید رهبر باشد تحت رهبری قرار داده است؛ و البته، هلاك،دامنگیر چنین افرادی خواهد شد. چنانكه امیرالمؤمنین(ع)، درباره هلاكتهوامداران، فرموده است:
كأنّهم ائمّهالكتاب، و لیس الكتاب امامهم.
كأنّ كلّ امرء منهم امام نفسه، قد اخذ منها فیما یری بِعُریً ثقاتٍ، و اسبابٍمحكماتٍ.
برخلاف مفسّر حقّمدارى، كه هدای قرآن را بر هوای خود ترجیح دادهاست؛ زیرا چنین مفسّر هدایتطلبی قرآن را رهبر خویش قرار داده است.چنانكه، امیرالمؤمنین(ع) دراین باره فرموده است:
قد امكن الكتاب من زمامه، فهو قائده و امامه، یحل حیث حل ثقله، و ینزلحیث كان منزله.
زیرا، قرآن كتابی است كه به هیچ وجه بطلان در او راه ندارد:
لایأتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه، تنزیل من حكیم حمید.
از این جهت، حضرت علی(ع) چنین راهنمایی فرموده است:
واتّهموا علیه آراءكم، واستغشّوا فیه اهوائكم.
یعنی: هنگام تعارض رأی شما با قرآن حكیم، رأی خود را به بطلان متهمكنید نه قرآن را؛ و هنگام تعارض هوای شما با هدایت قرآن، هوای خود رامغشوش بدانید نه هدایت قرآن را.
9. گرچه، قرآن نور الاهی است، و هیچگونه ابهامی در آن نیست؛ لیكنمتشابهات ـ از یك سو ـ و اكتفای آن، به بیان ضابط جامع و حكم كلی بدونذكر مصداق یا وجه مشخّص ـ از سوی دیگرـ بهانهیی برای كسانیست كه بهبیماری زیغ دل آلودهاند، و گرفتار ویروس نفاق مرق، نكث و قسط هستند، وبدون رجوع به محكمات، ممكن است به برخی از آیات عذر بیاورند. در اینزمینه، طبق رهنمود خود قرآن باید به عترت طاهرین: كه قرآن ناطقاندمراجعه كرد، تا منافق چند چهره از آیهای كه چند معنا دارد بهره ناروا نبرد.دراینباره، حضرت علی(ع)، به عبداللّه بن عباس ـ هنگامی كه وی را برایاحتجاج با خوارج اعزام كرد ـ فرموده است:
لاتخاصمهم بالقرآن، فانّ القرآن حمّالٌ ذو وجوهٍ، تقول و یقولون، ولكنحاجِجْهم بالسُّنَّه، فانّهم لنیجدوا عنها محیصاً.
سرّ آن كه سنّت معصومین: تعیین كننده مقصود است ـ با این كه سنّتهمانند قرآن مشتمل بر متشابهات است ـ این است كه سنّت مجموع گفتار،رفتار، نوشتار، سكوت و سكون و مانند آن است؛ و با تحقّق عینی هر یك ازاین مصادیق، ضوابط عام و قواعد كلّى، در خارج متحقّق و متعیّن خواهد شد،و راه وجوه دیگر كه مورد پسند منافق باشد، بسته میشود. اگرچه، همه آنچهرا كه در سنّت رسولاكرم(ص) ظهور كرده است، غیر از حضرتامیرالمؤمنین(ع) كسی احاطه نكرده است، و آن حضرت دراینباره چنینفرموده است:
و لیس كلّ اصحاب رسولاللّه(ص) من كان یسأله و یستفهمه، حتی ان كانوالیحبون ان یَجِیءَ الاعرابی و الطاریء، فیسأله حتی یسمعوا، و كان لایمربی من ذلك شیء الاّ سألته عنه و حفظته.
شمّهیی از احاطه علم علوی(ع) در فصل دوم گذشت، از این رهگذر آنحضرت(ع) در كسوت تحدّی یا جامه شكرگزارى، در برابر نعمت الاهی علمغیب، چنین فرموده است:
واللّه لو شئت ان اخبر كل رجل منكم بمخرجه و مولجه و جمیع شأنه لفعلت،ولكن اخاف ان تكفروا فیِّ برسولالله(ص).
البته منشأ چنین حیطه تامّی همانا مظهریّت علیبنابیطالب(ع) برای علمخداوندی است، كه در این باره، فرموده است:
و ما تكون فی شأن و ما تتلوا منه من قرآن و لاتعملون من عمل الاّ كنا علیكمشهوداً اذ تفیضون فیه؛ و ما یعزب عن ربك من مثقال ذره فیالارض و لافیالسماء، و لا اصغر من ذلك و لااكبر، الاّ فی كتاب مبین.
چه این كه انسان كامل، به نوبه خود، با اذن خداوند، كتاب مبین، امام مبین،و مانند آن خواهد بود.
منبع: مرکز جهانی اطلاع رسانی آل البیت علیهم السلام