تبیان، دستیار زندگی

مـسلمانان چرا شـکست خـوردند؟

مـسلمانان پس از اقـامه نـماز صبح‌ بسوی‌ «حنین‌» که سرزمین گود و دارای مخفی‌گاه عجیبی بوده است، رهسپار شـدند بـرای تـنگی راه، مسلمانان‌ مجبور‌ شدند که از راههای مختلف وارد شوند، و عامل پیروزی دشمن این شدند که‌ از‌ تـاریکی‌ هـوا، و مـتفرق بودن سربازان اسلام استفاده نموده یک مرتبه از مخفی‌گاه‌ها بیرون ریختند، و بر مسلمانان‌ حمله‌ نـمودند، در پیـشاپیش سربازان اسلام گروه «بنی سلیم» که بسر کردگی «خالد‌ بن‌ ولید‌» بود، و در پشـت‌ سر آنـان مـشرکان قریش که تازه اسلام آورده بودند، قرار گرفته بودند، دو‌ فوج‌ نامبرده‌ هنگامی که تاب مقاومت بـا خـود ندیدند پا به فرار گزارده، و فرار آنها سبب‌ شد‌ که روحیه فوجهای دیگر که پشـت‌ سر آنـها بـودند، ضعیف شده و آنها نیز فرار را برقرار انتخاب‌ کردند‌.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شکست مسلمانان، شکست، جنگ

لقد‌ نصرکم‌ الله فـی مـواطن کـثیرة و یوم حنین اذا اعجبتکم کثرتکم فلم تغن عنکم شیئا و ضاقت علیکم‌ الارض بما رحبت ثم و لیتم مـدبرین.(‌ ‌‌‌تـفسیر‌ قرآن کریم-سوره توبه-آیه‌های 25-)27
:خداوند شما را در جاهای زیادی یاری‌ نمود، (خصوصا)روز «حنین‌» هنگامی که‌ زیادی افراد شما را بـه تعجب درآورد ولی شما را از چیزی بـی‌نیاز نـساخت(و اصلا بدرد نخورد) و زمین با وستعتش بر شما تنگ آمد و بالنتیجه بشت بدشمن کردید و برگشتید.
ثم‌ انزل الله سکینته علی رسوله و علی المؤمنین و انزل هجنودا لم تروها و عذب الذین کفروا و ذلک جزاء الکافرین؛
سـپس خدا آرامش خود را بر رسولش و مؤمنان نازل نمود،و سپاهی را که شما‌ ندیدید‌ (فرشتگان)فروفرستاد،کافران را معذب نمود و پاداش کافران همین است.
ثم یتوب من بعد ذلک علی من یشاء و الله غفور رحیم؛ سپس خـدا تـوبه کسی را که بخواهد می‌پذیرد‌ و خدا‌ بخشاینده و مهربانست.
در سال هشتم هجرت پس از فتح مکه در ماه شوال، پیامبر اسلام بر آن شد که طائفه بت پرستان«هوازن» و «ثقیف»را دعوت باسلام کند، و هرگاه‌ شدت‌ عـمل و مـقاومت نشان دادند، کار را با جنگ خاتمه دهد،اتفاقا پیامبر اکرم مجبور شد از در مبارزه وارد گردد، با ده‌هزار سرباز کارآزموده و جنگ دیده راه سرزمین«حنین‌» را‌ پیش‌ گرفت، سربازان اسلام سه برابر‌ سـربازان‌ دشـمن‌ بوده و از هر نظر مجهزتر بودند، زیادی نفرات موجب غرور آنان شد، و چنین تصور کردند، تنها وسیله پیروزی کثرت قوا است‌، و با‌ خود‌ می گفتند، با داشتن این نفرات با سـابقه مـمتدی‌ کـه‌ ما در سرکوبی دشمن در ظرف هـشت سـال داریـم، و قهرمانانی که تا حال در این جبهه‌ها تربیت کرده‌ایم، قطعا‌ و صد‌ درصد‌ ما پیروزیم!

سربازان دشمن اگرچه کمتر بودند ولی دو عامل‌ مهم آنـان را در طـریق مـقاومت کمک می کرد، یکی اینکه آنها در جنگ آزموده و کـار کـشته‌تر بودند، لذا‌ فرمانده‌ سپاه‌ دشمن(مالک) گفت: تا حال کسانی که با محمد جنگ کرده و سرکوب‌ شده‌اند‌، مردمان بی‌تجربه‌ای بودند و اطـلاع از امـور جـنگی نداشتند، و دیگری این بود که فرمانده سپاه دشمن دستور‌ داده بود‌ که تمام سربازان و جنگجویان، زنان و اموال و احشام خود را همراه خود آورند‌ و پشت‌ سر‌ قرار‌ دهند تا جنگجویان روی عـلاقه بـه نـاموس و ثروت راه فرار پیش نگیرند، انصافا اینکار‌، یک‌ عمل‌ ابتکارآمیز و کم‌سابقه‌ای بـود،و از نـبوغ و سیاست فرمانده لشکر که به اتفاق آراء از میان سران‌ طوائف‌«هوازن»و«ثقیف»انتخاب گردیده بود، حکایت می کرد.

مـسلمانان پس از اقـامه نـماز صبح‌ بسوی‌«حنین‌»که سرزمین گود و دارای مخفی‌گاه عجیبی بوده است، رهسپار شـدند بـرای تـنگی راه، مسلمانان‌ مجبور‌ شدند که از راههای مختلف وارد شوند،و عامل پیروزی دشمن این شدند که‌ از‌ تـاریکی‌ هـوا،و مـتفرق بودن سربازان اسلام استفاده نموده یک مرتبه از مخفی‌گاه‌ها بیرون ریختند،و بر مسلمانان‌ حمله‌ نـمودند،در پیـشاپیش سربازان اسلام گروه«بنی سلیم» که بسر کردگی «خالد‌ بن‌ ولید‌»بود،و در پشـت‌سر آنـان مـشرکان قریش که تازه اسلام آورده بودند،قرار گرفته بودند،دو‌ فوج‌ نامبرده‌ هنگامیکه تاب مقاومت بـا خـود ندیدند پا بفرار گذارده،و فرار آنها سبب‌ شد‌ که روحیه فوجهای دیگر که پشـت‌سر آنـها بـودند،ضعیف شده و آنها نیز فرار را برقرار انتخاب‌ کردند‌.

مولف المنار می گوید: اصحاب رسول خدا در‌ جنگ‌ حنین‌ فرار نکرده و اینکه سپاه مسلمانان متفرق شدند و پشت‌ به دشمن‌ کردند، بر اثر حمله ناگهانی دشمن بـود که یک مرتبه آنها را غافلگیر کرد و آنان را مجبور نمود که‌ تجمع‌ و نظام‌ سربازی خود را از دست بدهند،
و این یک امر طبیعی‌ است هنگامی که انسان با یک بلای ناگهانی روبرو گردید، خواهی نـخواهی از جـای خود تکان خورد و به این سو‌ و آن سو‌ متوجه‌ می شود.

راستی حیرت‌آور است سربازانی که در شرائط بسیار سـخت مـانند«بدر»در برابر‌ دشمن‌ مقاومت میکردند،چطور شد که در این‌ جبهه‌ پیش‌ از آنـکه دسـت بـکار بزنند،و زورآزمائی نمایند‌،راه‌ فرار را پیش بگیرند و کار بجائی رسید که در جبهه جنگ فقط پیـامبر‌ بـاقی‌ مـانده بود با نه نفر‌ مستحفظ‌ نیرومند و با‌ ایمان‌ خود‌ که از آنجمله عـلی عـلیه السلام‌ و عباس‌ بن عبد المطلب بود که افسار مرکب رسول خدا در دست او‌ بود‌ و در این‌باره اشعاری چـند سـروده است‌:
نصرنا رسول الله فی‌ الحرب‌ تسعة و قد فرّمن قد فرّعنه‌ فاقشعوا‌
در چـنین مـوقع پیامبر خطرناکترین دقایق خود را میگذراند برای تـحریک احـساسات مـسلمانان‌ که‌ فرار کرده بودند، به «عباس‌» دسـتور‌ داد‌ کـه با آواز‌ بلند‌ صدا زند و بگوید: یا‌ معشر‌ المهاجرین و الانصار، یا اهل بیعة الشـجرة،یـا اصحاب سورة البقرة الی این تـفرون هـذا‌ رسول‌ الله
ای گـروه مـهاجر و انـصار،ای‌ صاحبان‌ بیعت شجرهء‌ رضوان‌(کـه‌ زیـر درخت مخصوصی با‌ پیامبر بیعت نمودند)و...کجا فرار مینمائید.
صدای رسای عـباس، احـساسات سربازی و مذهبی و وجدانی آنان را‌ تحریک‌ نـموده، از آنجا که اطلاع پیـدا‌ کـردند‌ که‌ رسول‌ خدا‌ زندهاست تـام بـرگشته‌،و پروانه‌وار‌ دور شمع وجود او گرد آمدند،ورق برگشت،دشمن پیروز و مغرور مرعوب هجوم و حمله و اجـتماع مـسلمانان‌ گردید‌،هر‌ فردی از آنها بـفکر جـان خـود افتاد‌ و از‌ زنان‌ و ثـروت‌ دسـت‌ برداشته‌، و با دادن تلفاتی،راه«طـائف»را پیـش گرفته،و در قلعهء«طائف»متحصن و شب و روز در انتظار حمله جدید پیامبر بودند-این بود خلاصهء نـبرد«حـنین»اینک به‌ بیان نکات آیات مـی‌پردازیم.

مـسلمانان چرا شـگست خـوردند

هـمواره هر اقلیتی در برابر هـر اکثریتی از خود فعالیت فوق‌العده‌ای نشان میدهند، غالبا اتحاد و اتفاق اقلیتها مورد تحسین طرف مقابل مـیگردد‌،و عـلت‌ آن روشن است،زیرا منظره نابودی خـود را هـر آن در بـرابر چـشم فـکر مشاهده مینمایند و بـرای حـفظ خود مجبورند آخرین تلاش را بنمایند،چه بسا اتفاق و کوششهای اقلیتها‌ به‌ نتیجه رسیده و اکثریت قابل تـوجیه را بـزانو درآوردهـ‌اند کم من فئة قلیلة غلبت فئة کـثیرة:

«چـه بـسا گـروه کـم بـر گروه زیاد پیروز‌ آمده‌اند‌،در برابر این اتفاق بایست‌ طرف‌ مقابل فریب کثرت جمیع را نخورد و کارهائی را که بایست انجام بدهد،در انجام دادن کوتاهی نورزد.

متون تاریخ برخی از علل طـبیعی شکست‌ خوردن‌ مسلمانان را نشان میدهد‌،زیرا‌ آنان بدون اینکه از تمرکز دشمن اطلاعی صحیح بدست بیاورند،براه رفتن خود ادامه دادند،
رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) در بسیاری از غزوه‌ها، قبلا جاسوسهای کارآزموده‌ای می فرستاد تا از پنـاهگاها و تـمرکز قوای‌ دشمن‌، و تجهیزات آنها گزارشهائی بدست آورد، ولی در این جنگ بر اثر اصرار بعضی از مسلمانان چنین عمل احتیاطی صورت نگرفت در حالی که هوا نیمه روشن بود سربازان اسلام وارد بیابان‌ «حنین‌» شده، دشـمن‌ از بـی‌اطلاعی آنان استفاده کرد و از مراکز مخفی‌گاهای خود بیرون آمدند و بر مسلمانان تاختند.
در آیه مورد‌ بحث علت دیگری برای شکست ابتدائی مسلمانان ذکر شده و آن ایـنکه‌ مـسلمان‌ فکر‌ میکردند که تمام عـلت بـرای پیروزیهای آنها در جبهه‌های جنگ همان نیروهای ظاهری آنها بود، ولی غافل ‌‌از‌ آنکه همواره از طرف خدا مؤید بودند، و در سایه توجهات غیبی بر دشمن‌ چیره‌ میگشتند‌، بـرای اثـبات این موضوع شکست روز حـنین بـهترین گواه است که با داشتن نیرو و افراد زیاد با‌ یک شکست عجیبی روبرو شدند،و هرگاه نیروهای امداد غیبی آنها را کمک نمیکرد‌، هیچگاه قدرت پیروزی در‌ آنها‌ نبود.

هدف آیه این است که بـشر مـتوجه گردد، و هیچگاه خود را منفصل و بی‌نیاز از ذات مقدس خداوند نداند، و همواره به یاد آن دستگاه بزرگ باشند، و ملاحظه کند که چه رقم مسلمانان‌ از آنجا که مغرور به زیادی نیروها شده بودند، پس از چند لحظه شکست خـوردند، چـنانکه دشمن فـاتح،که روی همین جهت مواجه با شکست شد.

امروز نویسندگان معاصر جوانان ما را‌ به‌ اعتماد بنفس دعوت مـینمایند، ولی اگر منظور این باشد که انسان خود را مستقل و همه‌کاره تصور کـند و خـداوند و قـدرت بی‌پایان او را از نظر دور دارد، بطور مسلم این موضوع‌ ضربت‌ محکمی بر ایمان و روح خداشناس انسان وارد میسازد، ولی هرگاه مقصود از آن این بـاشد ‌کـه انسان بایست در عین توجه بخدا و استمداد از ذات مقدس او، هرگونه سستی‌ و تنبیلی‌ را از خود دور کند، و بـا یـک اسـتمداد غیبی و توکل بخدا، فعالیت خود را آغاز کرده و با ایمان به شایستگی خود، به موفقیت خـود امیدوار گردد، البته این‌گونه اعتماد‌ به‌ نفس‌ نه تنها چیزی نیست که‌ بـرخلاف‌ توحید‌ باشد، بلکه اسـاس مـوفقیتهای انسان روی همین مطلب است.

 گفتگو با مولف المنار

وی اصرار دارد که اصحاب رسول خدا در‌ جنگ‌ حنین‌ فرار نکرده و اینکه سپاه مسلمانان متفرق شدند و پشت‌ به دشمن‌ کردند، بر اثر حمله ناگهانی دشمن بـود که یک مرتبه آنها را غافلگیر کرد و آنان را مجبور نمود که‌ تجمع‌ و نظام‌ سربازی خود را از دست بدهند،
و این یک امر طبیعی‌ است هنگامی که انسان با یک بلای ناگهانی روبرو گردید، خواهی نـخواهی از جـای خود تکان خورد و به این سو‌ و آن سو‌ متوجه‌ می شود.

سپس می گوید شاهد اینکه پراکندگی آنها به منظور فرار از جنگ‌ نبوده‌ اینست که هنگامی که ندای عباس را شنیدند فورا جمع شدند و صفوف خود را مـنظم نـمودند، سپس‌ آیاتی‌ را‌ که در حق اصحاب پیامبر نازل گردید نیز مؤید گفتار خود قرار‌ داده‌ است‌.

جای شک نیست که گفتار مزبور صحیح نیست زیرا در خود آیه بهترین گواه‌ بـر‌ فـرار‌ آنها وجود دارد، و آن جمله:

ثم ولیتم مدبرین است که ترجمه فارسی آن چنین‌ است‌:
«شما ای مؤمنان در حالیکه پشت بدشمن کرده بودید،برگشتید،و دلیل بر اینکه‌ پشت‌ بدشمن‌ کردن آنها بمنظور فـرار بـود ایـنست که قرآن هنگامیکه میخواهد بـه سـربازان اسـلام دستور‌ بدهد‌ که از میدان جنگ فرار نکنند مطلب را با همین جمله بیان می‌کند‌ چنانکه‌ میفرماید‌:
اذا لقیتم الذین کفروا زحفا فلا تـولوهم الادبـار
:هـرگاه با سربازان کافر روبرو شدید،پشت‌ بآنها‌ مـکنید سـپس در ذیل آیه میرساند که هرکسی چنین کند،به غضب‌ الهی‌ گرفتار‌ میگردد و جایگاه او دوزخ است،چنانکه ملاحظه میفرمائید این جـمله و امـثال آن در قـرآن کنایه‌ از‌ فرار‌ است.

مقصود از نزول سکینه چیست؟

برخی از مفسران آن را به آرامش خاطر و ثبات‌ قلب‌ تفسیر کرده‌اند، در صورتی که هرگاه مقصود این باشد، این حالات قبلا در مهاجمین و سپاه دشمن نیز‌ وجـود‌ داشـت، در ایـنصورت اختصاص آن به رسول و مؤمنان بی‌وجه خواهد بود، بلکه از‌ آنجا‌ که این حـالت پیـامبر و مؤمنان بخدا نسبت‌ داده‌ شد‌، و در برخی از آیات علت نزول آن را‌ اخلاص‌ و ایمان و طهارت قلوب مؤمنان دانـسته چـنانکه مـیفرماید:
فعلم ما فی قلوبهم فانزل الله‌ السکینة‌ علیهم (الفتح:18):
«خداوند ایمان‌ مـو‌ خـلوص نـیت‌ آنها‌ را‌ دانست و لذا، طمأنینه و ثبات خاطری برای‌ آنها‌ فرستاد».

و در جای دیگر آن را سبب زیادی ایـمان مـعرفی نـموده و میفرماید:
انزل‌ السکینة‌ فی قلوب المؤمنین لیزدادوا ایمانا مع‌ ایمانهم؛ 
خدا برای این‌ بـآنها‌ سـکینه و ثبات قلب داد که‌ بر‌ ایمان آنها افزوده شود، روی این جهات بایست گفت:

مـقصود از «سـکینه» هـمان‌ آرامش‌ خاطریست که انسان بوسیله آن‌ هیچگاه‌ نخدای‌ خود را فراموش‌ نمی کند‌، و همواره تمام فـعل و انـفعالات‌ خود‌ را منوط و بسته به اراده و مشیت او می داند، و هیچگاه منظور از «سکینه» ثبات خاطر مطلق‌ و اعـتماد‌ بـنفس کـه مؤمن و کافر در آن‌ یکسانند‌ نیست.

روی‌ این‌ بیان‌ روشن می گردد که مراد‌ از «مؤمنان» که بـر آنـها «سکینه الهی» نازل گردیده همان چند نفری بودند که تا‌ آخرین‌ لحـظه بـا پیـامبر در مقام دفاع‌ بودند‌، و ابدا‌ فکر‌ فرار‌ در مخیله آنها‌ نبود‌، زیرا آنان بر اثر داشتن، نـیت پاک و ایـمان خـالص، شایسته چنین لطف الهی بودند، و اما گروهیکه‌ بزرگترین‌ معاصی‌ الهی را مرتکب شـده و پشـت به دشمن کره‌ بودند‌؛ هیچگاه‌ شایسته‌ و در‌ خود‌ این توجه الهی نبودند، بلکه بایست بعدها با کردارهای صـالح، و تـوبه‌های خالصانه خود را برای نزول چنین حالت آماده کنند، و برای اینکه آنان نـیز مـأیوس و محروم نباشند‌ در آیه 27 موضوع توبه را به میان مـی کشد کـه آنـها نیز آگاه باشند که هرگاه از در توبه وارد شـوند و نـسبت به کردارهای گذشته خود اظهار ندامت کنند. آنها نیز‌ بعدها‌ می توانند از این «نـعمت مـمنوی» بهره‌مند گردند.

منبع:
درسهایی از مکتب اسلام » مرداد 1340، سال سوم - شماره

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.