زندگينامه شهيدحجة الاسلام دکتر محمد جواد باهنر
شهيد محمد جواد باهنر در سال 1312 در شهر كرمان در محلهاي به نام "محله شهر" كه از محلههاي بسيار قديمي و مخروبه شهر كرمان بود، به دنيا آمد.
ايشان فرزند دوم خانواده و داراي نه خواهر و برادر بود. پدر ايشان پيشه ور سادهاي بود كه زندگي محقرانهاي داشت و به واسطه مغازه كوچكي كه در سرگذر محله داشت امرار معاش ميكرد. شهيد باهنر در سن پنج سالگي به مكتب خانهاي سپرده شد و نزد بانوي متدينهاي قرآن را فرا گرفت از حدود يازده سالگي با راهنمايي حجةالاسلام حقيقي، فرزند بانوي متدينه مكتب خانه، به مدرسه معصوميه كرمان وارد شد و تعليم دروس حوزوي را آغاز نمود. حجةالاسلام ايرانمنش پسردائي شهيد باهنر در اين باره ميگويند: "حدود سن 5 سالگي بود كه با هم در كرمان به مكتب خانه رفتيم، در آنجا خواندن قرآن و در ضمن خواندن فارسي و ديوان حافظ را فرا ميگرفتيم. در آن زمان مدرسه خيلي كم بود و تعداد معدودي بودند كه به مدرسه ميرفتند و كساني كه از نظر مالي در حد متوسط و يا ضعيف بودند به همين مكتب خانه اكتفا ميكردند و بعد دنبال كسب و كارمي رفتند؛ چون ديگر مقتضيات زمان اجازه نميداد. مدرسه معصوميه بعد از سالها كه در دوران رضا خان تعطيل شده بود، فعاليتهاي خود را آغازكرد و چند نفري از طلاب را پذيرا شده بود. شهيد باهنر مقدمات را با نصاب البيان و جامع المقدمات شروع نمود و در كنار دروس رسمي حوزوي، تحصيلات جديد را نيز پي گرفت و به صورت متفرقه در امتحانات شركت مينمود و موفق شد مدرك پنجم علمي قديم را اخذ كند. در اين دوران، تحصيلات ديني ايشان به حدود سطح رسيده بود و در اوائل مهر ماه 1332 جهت ادامه تحصيلات ديني عازم شهر قم گرديد. در سال اول ورود به حوزه علميه قم، در مدرسه فيضيه سكونت يافت و دروس كفايه و مكاسب را نزد اساتيدي چون آيت الله سلطاني، آيت الله مجاهدي و شيخ محمد جواد اصفهاني فرا گرفت و در همين سال بود كه ديپلم كامل متوسطه را نيز اخذ كرد.
در ادامه و تكميل دروس ديني از سال 1333 به درس خارج علما حاضر شد و ضمن شركت در درس خارج فقه آيت الله بروجردي كه آن زمان با توجه به مرجعيت ايشان و گستردگي درس از نظر تعداد شاگردان صورت خاصي داشت به درس خارج اصول حضرت امام خميني (ره) نيز حاضر ميشد و مدت هفت سال يعني تا اوائل سال 41 از دروس خارج فقه و اصول امام بهره مند گرديد. شهيد باهنر هم چنين به مدت شش سال در درس فلسفه (اسفار) علامه طباطبائي شركت نمود و در كنار آن نيز از درس تفسير علامه كه بعدها به صورت كتاب "الميزان" منتشر شد بهرههاي فراواني كسب نمود. شهيد باهنر در توصيف دوران تحصيل خود در حوزه عمليه چنين ميگويد: "ما بهترين خاطرات علمي و تحصيلي مان را در اين دوراننه ساله تحصيلات قم داريم" در سال سوم ورود به حوزه علميه قم و پس از گرفتن مدرك ديپلم، دكتر باهنر در امتحانات دانشگاه شركت كرده و وارد دانشكده الهيات شد و به ادامه تحصيلات دانشگاهي در كنار دروس حوزوي پرداخت و با توجه به اين كه دروس دانشگاهي از نظر علمي و كيفي مطالب جديد و تازهاي براي ايشان نداشت، به ندرت در كلاسها حضور پيدا ميكرد و لذا حدود سال 37 دوره ليسانس را به پايان رساند. در ادامه تكميل تحصيلات دانشگاهي و پس از اخذ ليسانس، دوره فوق ليسانس رشته امور تربيتي و دكتراي الهيات را گذراند. شهيد باهنر در حدود سالهاي 36-35 به شهر مقدس نجف مشرف شد و تصميم داشت در آنجا به ادامه تحصيلات ديني خود بپردازد، لذا در مدرسه آيت الله بروجردي سكونت يافت و در درس آيت الله حكيم شركت مينمود، اما به دلايلي از جمله حضور عالمان برجسته در حوزه علميه قم، مجدداً به حوزه علميه قم بازگشت. مدت توقف ايشان در نجف به يك سال نيز نرسيد.
«آغاز فعاليتهاي فرهنگي و اجتماعي»
در سال سوم اقامت ايشان در قم و مدرسه فيضيه، به مدرسه حجتيه نقل مكان كرد و در حجرهاي با بزرگاني چون حجةالسلام هاشمي رفسنجاني، آيت الله موحدي كرماني، حجت الاسلام مهدوي كرماني و... هم اطاق شد و اين آشنايي زمينه همكارهاي فرهنگي، مطبوعاتي و انقلابي آينده را فراهم نمود. در سال 1336 با همكاري و كمك آقايان هاشمي رفسنجاني و مهدوي كرماني نشريه مكتب تشيع را منتشر نمود. نوع مقالات و مطالب مطروحه در نشريه باعث تحول فكري و فرهنگي عميقي در حوزه علميه قم شده بود و به علت استقبال طلاب و علما انتشار آن به صورت فصلنامه در آمد و به دليل اقبال بيش از انتظار و حساسيت و توجه رژيم به اين مسئله در نتيجه پس از انتشار هفت شماره، توقيف شد. جناب آقاي هاشمي رفسنجاني در اين رابطه ميگويد: "ايشان در اداره مجله مكتب تشيع نقش درجه اول داشت. در سال 36 يا 37 من و ايشان و عده ديگري از دوستان كه حدوداً چهار پنج نفر ميشديم تصميم گرفتيم يك مجله منتشر كنيم... عمده مسئوليتهاي فرهنگي مانند چاپ و رسيدگي به مقالات، به دوش آقاي باهنر افتاد. البته ما هم همكاري ميكرديم اما چون ايشان قلمش از ما بهتر بود و يك مقدار سابقه كار مطبوعاتي داشت، آمادگي بيشتري در ايشان وجود داشت.... لذا مجموعاً كاربسيار خوبي در آمد و در آن روزها كه تيراژ ده هزار و پانزده هزار خيلي بود اولين چاپ ما با تيراژ ده هزار بود كه بلافاصله تمام شد و پيش فروش كرده بوديم."
اولين دستگيري: شهيد باهنر كه در سال 37 جهت انجام سفر تبليغي به آبادان عزيمت كرده بود به مناسبت تقارن به رسميت شناختن دولت اسرائيل توسط دولت ايران به صورت دو فاكتو (de fact ) حمله شديد و سختي به اين مسئله نمود و پس از پايان سخنراني توسط شهرباني دستگير شد و اين اولين بر خورد شهيد با رژيم پهلوي بود.
دومين دستگيري: ايشان مصادف بود با جريانات خرداد ماه سال 42؛ قرار بود در محرم سال 42 مبلغيني از حوزه علميه به سراسر كشور اعزام شوند و مطالب يكنواخت و هماهنگي را در جهت محكوميت رژيم طاغوت و دين ستيزي رژيم در منابر بيان كنند.دستگاه امنيتي رژيم شاه از اين جريان مطلع شد و اقداماتي را جهت كنترل و فشار بر سخنرانان پيش بيني نمود. شهيد باهنر در آن سال به همدان اعزام شد و در روز هفتم محرم سال 42 به دنبال يك سخنراني پرشور دستگير شد اما به دليل هجوم و فشار مردم و اجتماعي كه مردم همدان برگزار كردند، دستگاه مجبور شد شهيد باهنر را آزاد كند آزادي ايشان همراه بود با اخراج از شهر همدان؛ اما ايشان تا 12 محرم به سخنرانيهاي خود ادامه داد و نهايتاً مخفيانه از شهر خارج شد. شهيد باهنر خود در اين باره ميگويد: "خاطرم هست دستور اين بود كه از روز ششم ماه محرم سخنرانيها اوج بيشتري پيدا كند و مبارزه شدت گيرد و علتش هم اين بود كه گفتند نگذاريد جلسات پر جمعيت باشد و الا اگر بخواهيد از اوائل شروع كنيد قبل از اينكه اجتماعي از مردم باشد، شما را دستگير ميكنند و از همان روز ششم كه اوج گرفت ظاهراً روز هفتم بود كه ما دستگير شديم".
سومين دستگيري: همزمان بود با سخنرانيهاي تند و انقلابي ايشان در مسجد جامع بازار تهران به مناسب سالگرد حمله رژيم به مدرسه فيضيه. پس از پايان سخنراني ايشان در شب سوم، سرهنگ طاهري و ديگر ماموران شهرباني وي را دستگير و به زندان قزل قلعه اعزام كردند و پس از محاكمه در دادگاه نظامي به چهار ماه زندان محكوم شد.
شهرباني كل در تاريخ 21/12/42 موضوع دستگيري ايشان را چنين به ساواك گزارش كرد: "شيخ محمد جواد باهنر در شبهاي 18و19 اسفند در شبستان مسجد جامع بالاي منبر مطالب تحريك آميز ايراد و قضيه مدرسه فيضيه در سال گذشته را به ميان كشيده و اظهارات ناروايي نموده بود لذا ساعت 21 روز 19 اسفند در موقع خروج از مسجد به وسيله مامورين ويژه دستگير و با پرونده مقدماتي جهت تعقيب قانوني به ساواك اعزام و تحويل گرديد."
«همكاري با هيئت موتلفه»
يكي از مهمترين فعاليتهاي شهيد باهنر در ابتداي حضورشان در تهران، آشنايي با هئيت موتلفه بود. شهيد باهنر به وسيله شهيد بهشتي به تشكيلات هئيت موتلفه وارد شد و در حوزهها و كانونهاي آن به آموزش عقيدتي نيروهايي موتلفه پرداخت. شهيد باهنر در تعميق مفاهيم و آموزشهاي ديني اعضاي هيئت موتلفه از مباحث و مطالبي كه شهيد مطهري تهيه كرده بودند و نيز بحثهايي كه خودشان آماده ميكردند، بهره برداري و استفاده ميكرد. پس از ترور حسنعلي منصور توسط هيئت موتلفه و دستگيري سران آن و متلاشي شدن سازمان، به منظور ايجاد وحدت و انسجام و جلوگيري از فروپاشي و انزوا و پراكندگي نيروهاي مبارز و متعهد، شهيد باهنر با همفكري ديگر بزرگان چون شهيد بهشتي، شهيد مطهري، هاشمي رفسنجاني و... تصميم گرفتند يك تشكيلات نيمه علني به وجود آورند.
«موسسه رفاه»
پوششي كه براي اين تشكيلات تدارك ديده شد در واقع يك پوشش اجتماعي و خدماتي بود. نام اين تشكيلات موسسه تعاوني و رفاه بود كه از جمله اهدافش كارهاي امداد، تشكيل صندوقهاي قرض الحسنه و تاسيس مدارس بود. در پوشش فعاليتهاي علني موسسه رفاه، ارتباطات مخفي نيروهاي مبارز و فعاليتهاي غير علني صورت ميگرفت و توسط اين موسسه كانونهاي موتلفه هدايت ميشد. شهيد رجائي يكي از كساني بود كه رهبري بعضي از كانونها را برعهده داشت و با نام مستعار"اميدوار" در جلسات آنان شركت و برنامههاي آموزشي و تعليماتي خود را اجرا ميكرد. آقاي هاشمي رفسنجاني در توضيح تشكيل موسسه رفاه چنين ميگويد: "معمولاً در نهادهايي كه در زمان رژيم گذشته توسط مسلمانان انقلابي تشكيل ميشد يك عده معيني بودند كه به صورتهاي مختلف به عنوان مشاور، كمك يا عضو، در اين كارها نقش داشتند. در موسسه رفاه چون يك موسسه فرهنگي، رفاهي و خدماتي و هم چنين انقلابي بارزي بود، ايشان از اول عضو بودند و عضو هيئت امنا و هيئت مديره هم بودند و بيشتر كارهاي فرهنگي را به ايشان و آقاي رجايي سپرده بوديم. در كارهاي جنبي مانند سخنرانيها واردوها و جلسات و كارهاي ديگري هم كه داشتيم، ايشان جزو افراد اساسي بودند و در حقيقت بايد از ايشان به عنوان يك عضو نيرومند مهم رفاه و به عنوان يكي از موسسين نام برد". هر چند شهيد باهنر عملاً از موسسين رفاه بود اما بطور رسمي ساواك با در خواست عضويت ايشان در هيئت موسسين مخالفت نموده بود.
«تبليغ و ارشاد»
شهيد باهنر پس از ورود به تهران و آغاز فعاليتهاي فرهنگي و سياسي خود، از سال 44 اقداماتي را جهت ارشاد و تبليغ مباني ديني براي اقشار مختلف مردم، انجام داد. در سال 45 و 44 در مسجد جليلي، سخنرانيها مهمي ايراد كرد. اين مسجد كه توسط آيت الله مهدوي كني اداره ميشد و امامت جماعت آن نيز بر عهده ايشان قرار داشت يكي از مراكز تجمع نيروهاي مذهبي متعهد و مبارز بود و به دليل حساسيت و توجه رژيم به آن معمولاً از طرف ساواك چند منبع براي آن گمارده شده بود تا گزارش كاملي از فعاليتهاي آن دريافت دارد. هم چنين دكتر باهنر در سالهاي 45 و46 در هئيت مكتب الحسين حضور مييافت و در مورد مسائل اسلامي و مشكلات جامعه و وظايف مسلمانان و چگونگي هدايت و رشد مردم بياناتي ميفرمود با عنايت به اينكه در مكتب الحسين عناصري از موتلفه اسلامي و حزب ملل شركت ميكردند و پايگاه نيروهاي مبارز مذهبي محسوب ميشد، ساواك چند منبع را مامور اين هياتها كرده بود و گزارشات آن را پيگيري ميكرد. منبع ساواك از جلسه 16/3/46 مكتب حسين (ع) چنين گزارش ميدهد: "... سپس شيخ باهنر واعظ اظهار داشت ما بايد از امام حسين (ع) سرمشق بگيريم و با يزيد و ظالمين بيعت نكنيم و تسليم حكومت بي دين و ظالم نشويم. رهبر عاليقدر اگر بيعت ميكرد خيلي راحت تر بود ولي در عوض دين از دستمان ميرفت. نامبرده افزود رهبر عالي مقام شيعيان جهان و آيت الله حكيم به اتفاق در مورد جنگ با اسرائيل فتوي داده اند و اين موضوع مورد استقبال كشورهاي اسلامي قرار گرفته است."
هم چنين ايشان در تاريخ 30/3/46مي گويد: "... هيچ كس جز امام وقت نميتواند و حق ندارد معارف و قوانين اسلام را تغيير دهد و در آن دخل و تصرف كند؛ امام و يا جانشين او بايد در كشور اسلامي زمامدار مسلمين باشد كه حق مظلوم را از ظالم بگيرد. اگر زمامداران پاك و منزه باشند رباخواري در مملكت رايج نميشود. سينما و مركز فساد داير نميگردد. اين همه جنايت به وقوع نميپيوندد بنابر اين بايد بالاها وضع خود را اصلاح كنند و سپس از طبقات پايين متوقع باشند. ما نبايد بنشينيم و بگوييم كارها درست ميشود. آخر تا كي صبر كنيم بايد چارهاي انديشيد و فكر كرد."
شهيد باهنر در ادامه روشنگريهاي خود و توجه مردم به اوضاع سياسي و اجتماعي كشور، در تاريخ 14/4/46 چنين ميگويد: " آقايان حالا بعد از 1400 سال در مملكت ما وضع سابق تكرار شده است. اگر يك نفر مسلمان يا يك روحاني بگويد شراب نخوريد و زنا نكنيد و اموال عمومي را چپاول ننماييد و به بانكهاي خارج نسپاريد به رگ غيرتشان بر ميخورد. فوري حبس و شكنجه و تبعيد را به ميان ميكشند. بنابر اين بر هر فرد مسلمان واجب است كه امر به معروف و نهي از منكر نمايد و از طريق تشكيل جلسات خصوصي و عمومي و پخش اعلاميه و تبليغات ديگر مبارزه نمايد و اين همه فساد جبران ناپذير را كه دامن اسلام را گرفته را بين برد." و نيز در تاريخ 11/5/46 ميگويد: "... مردم مسلمان بايد توجه داشته باشيد كه اسلام ميگويد علم و دانش و تقوي بايد با يكديگر توام باشد؛ يعني يك فرد مسلمان بايد با فضيلت و دانش باشد تا بتواند گرفتاريهاي روزمره مسلمانان را برطرف نمايد تا محتاج مستشار و دخالت خارجيان نگردند. متاسفانه در دستگاه فعلي ما به غير از رشوه خواري و رقاصي و عياشي كار ديگري مشاهده نميشود." به دنبال بيانات بيدارگر و روشنگر شهيد باهنر، ساواك مركز به ساواك تهران چنين دستور ميدهد: "نامبرده بالا اخيراً ضمن شركت در جلسات متشكله مكتب حسين مبادرت به ايراد مطالب خلاف مصالح مينمايد كه ادامه اين روش در حال حاضر به مصلحت نميباشد. علي هذا خواهشمند است دستور فرماييد ضمن دادن آموزش به منابع مربوطه، اعمال و رفتار و تماسهاي وي را تحت نظر قرار داده و ترتيبي اتخاذ گردد كه به موازات آن مدارك محكمه پسند و قاطعي در مورد مشاراليه جمع آوري و مراتب را به موقع به اين اداره كل منعكس نمايند."
همزمان با سخنراني شهيد باهنر در مكتب الحسين، شخصيتهاي مبارز ديگري نيز براي سخنراني دعوت ميشدند از جمله آقايان هاشمي رفسنجاني، شهيد هاشمي نژاد، علي اصغر مرواريد و... در سالهاي 49- 48 عمده سخنرانيها و مواعظ شهيد باهنر در مسجد هدايت صورت ميگرفت. آيت الله طالقاني امام جماعت اين مسجد بودند و بدين واسطه افرادي از نهضت آزادي، روشنفكران مذهبي و دانشجويان مسلمان دانشگاهها در آن حضور مييافتند.
در زماني كه آيت الله طالقاني در مسجد حضور داشتند و در حصر و يا تبعيد نبودند اين مسجد رونق زيادي مييافت و اقشار گوناگوني در آن شركت ميكردند. حضور مهندس بازرگان، دكتر سحابي و آيت الله طالقاني در اين مسجد، توجه هر چه بيشتر ساواك را به اين كانون موجب گرديد؛ و در هر جلسه و مراسمي كه در اين مسجد برگزار ميشد حداقل سه منبع گزارش آن را به ساواك منتقل ميكردند. سخنرانيهاي دكتر باهنر در اين مسجد مورد استقبال فراوان مستمعين قرار ميگرفت، بطوري كه به در خواست آيت الله طالقاني برنامههاي سخنراني متعددي براي ايشان گذاشته ميشد. شهيد دكتر باهنر در اين زمينه ميگويد: "مسجد هدايت، مسجد مرحوم طالقاني، پاتوق ما بود، كه تا سه سال ماه رمضان را آنجا صحبت ميكرديم؛ شبهاي جمعه زيادي آنجا صحبت كردم. " شهيد باهنر طبق روال گذشته و هميشگي با سخنان و بيانات متين و دقيق خود كه متناسب با نيازها، ضرورتها و خواستههاي مخاطبين و شرايط اجتماعي و سياسي روز بود توانست اقشار مختلفي را جذب مسجد و منبر نمايد و مورد توجه نيروهاي مذهبي قرار گيرد. شهيد باهنر در فرازي از سخنان خود در مسجد هدايت به تاريخ 2/10/67 كه توسط منبع ساواك گزارش شده چنين ميگويد: "... بياييد قدري در زندگي اجتماعي تحرك پيدا كنيد و جامعه را از اين نكبت و ركورد برهانيد و آنگاه از بي عفتي بانواند در جامعه اسلامي انتقاد كرد و بيان داشت كساني كه نداي آزادي زن را در دنيا بلند كردند بزرگترين ضربه را به پيكر جامعه وارد آورند. اين همه سقط جنين و روابط نامشروع معلول اين افكار پوچ ميباشد." و در تاريخ 8/8/48 ميگويد: "... هر قوم و ملتي كه در قيد استعمار هستند اگر همبستگي نداشته باشند نميتوانند از قيد اسارت آزاد شوند؛ هر حكومتي در خور لياقت افراد آن جامعه تشكيل ميشود، تا دسته و جمعيتي روش خود را تغيير ندهد وضع آنها عوض نخواهد شد. " به دنبال اين اظهارات، اداره كل سوم ساواك در تاريخ 28/8/49به ساواك تهران چنين دستور ميدهد: "با توجه به اينكه اظهارات نامبرده تحريك آميز ميباشد خواهشمند است دستور فرماييد مشاراليه را احضار و تذكرات لازم داده و نتيجه را به اين اداره كل اعلام دارند."عليرغم تذكرات و تهديدات ساواك، شهيد باهنر به رسالت فرهنگي و ديني خود ادامه داده و آموزشهاي ديني و اجتماعي خود را تداوم ميبخشد. در اين راستا در آستانه برگزاري جشنهاي 2500 ساله در محافل و مجالس مختلف و بخصوص در مسجد هدايت به افشاء چهره مزورانه طاغوت پرداخته و در سخنراني مورخه 50/5/30 در مسجد هدايت چنين ميگويد: "... ملت آن ملتي است كه به قدرت صنعت و تكنيك و پيشرفت فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي فعلي خود ببالد نه اينكه به ستايش مردگان بپردازد و افتخارات باستاني و گذشتگان خود را تمجيد و تحسين كند." در پي تشديد اقدامات رژيم جهت مقابله با مخالفين و گروههاي مبارز و وحشت از بحراني شدن اوضاع اجتماعي در جريان برگزاري جشنهاي 2500 ساله و نيز صراحت در گفتار شهيد باهنر از سوي ساواك در تاريخ 16/6/50 به شهرباني كل كشور ممنوع المنبر شدن ايشان چنين ابلاغ ميشود: "نامبرده بالا كه از وعاظ افراطي و ناراحت مقيم تهران ميباشد اخيراً مبادرت به ايراد مطالب تحريك آميز و خلاف مصالح در مسجد هدايت تهران نموده است.عليهذا خواهشمند است دستور فرماييد نام وي جزو وعاظ ممنوع المنبر منظور و از نتيجه معموله اين سازمان را آگاه سازند"..
مسجد الجواد و حسينيه ارشاد از جمله مراكز ديگري بودند كه شهيد دكتر باهنر در آنجا به سخنراني ميپرداخت در سالهاي 49 و تا اواسط 50 اين دو محل نيز مركز اجتماع نيروهاي مذهبي متعهد و روشن جامعه بود كه حضور سخنرانان برجسته، نوانديش و انقلابي موجبات رونق و جذب تعداد بيشتري از مردم به خصوص جوانان ميگرديد. شهيد باهنر در كنار اين مساجد و مراكز در برخي محافل مذهبي از جمله هياتها و جلساتي كه در برخي منازل تشكيل ميگرديد نيز حضور مييافت و به ارشاد و هدايت اقشار مختلف جامعه اسلامي ميپرداخت.
في الجمله اينكه شهيد باهنر و ديگر روحانيون مبارز از زمينهها و شرايط به دست آمده توسط مساجد، روضه ها، هيئتها و حسينيهها ضمن ابلاغ انديشههاي امام، و برنامههاي نهضت امام خميني، به افشاگري و روشنگري مردم مسلمان ميپرداختند واين فرصتي بود تا ملت مسلمان ايران آمادگي اعتقادي و عملي مبارزاتي ضد رژيم را به دست آورد.
«ممنوع المنبر شدن»
به دنبال اظهارات و سخنان شهيد باهنر در خصوص جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي و بياناتي كه به تعبير رژيم تحريك آميز بود، وي توسط ساواك احضار و سپس ممنوع المنبر گرديد. ممنوع المنبر بودن ايشان تا آستانه پيروزي انقلاب اسلامي ادامه داشت. با اين وجود ايشان به مناسبتهاي مختلف در محافل و هياتها مبادرت به سخنراني مينمود. دكتر شيباني در رابطه با حوادث انقلاب چنين نقل ميكند: "خاطراتي كه از شهيد باهنر دارم سخنراني ايشان در شيراز بود كه ساواك به شدت جلوگيري ميكرد و قرار بود كه اين سخنراني حتماً برگزار شود. ايشان عبا و عمامه را كنار گذاشت و باكت و شلوار سخنراني كرد و تا ساواك آمد جريان را بفهمد از جلسه فرار كرد".
«گسترش فعاليتهاي فرهنگي»
شهيد باهنر در دوران ممنوع المنبر بودن، ضمن اشتغال به امر اصلاح كتب درسي، فعاليتهاي فرهنگي و آموزشي ديگري را با كمك و مساعدت همفكران خود انجام ميداد؛از جمله تاسيس دفتر نشر فرهنگ اسلامي. اين دفتر موفق شده بود كه سالانه ميليونها نسخه كتب مفيد را منتشر كند و در چند ساله آخر پيش از انقلاب و به دنبال تعطيل شدن شركت انتشار، در واقع محلي بود براي مراجعه كساني كه به دنبال كتب مفيد اسلامي بودند. در اين دوران هم چنين ايشان با كمك آيت الله موسوي اردبيلي كانون توحيد را تاسيس كردند. اين مركز تبديل به كانون علمي تبليغي مهمي در تهران شد. لازم به يادآوري است كه مهندس موسوي طرح ساختمان آن را تهيه نمود و با كمك و پشتيباني شهيد باهنر موفق به تكميل و راه اندازي آن مجتمع عظيم شد.
هم چنين شهيد باهنر در تاسيس مدرسه راهنمايي مفيد و نيز در ايجاد مكتب اميرالمومنين، (جنب مسجد اميرالمومنين درخيابان نصرت) كه توسط آيت الله موسوي اردبيلي آغاز شده بود شركت داشت.
بطور خلاصه اهم فعاليتهاي فرهنگي ايشان در اين دوران عبارت است از:
1- تاسيس دفتر نشر فرهنگ اسلامي
2- تاسيس و راه اندازي مدرسه راهنمايي مفيد
3- تاسيس مكتب اميرالمومنين (ع)
4- تاسيس و بناي كانون توحيد
5- راه اندازي و تاسيس مدرسه رفاه
دستگيري مجدد: در سال 1352 و به دنبال فعاليتهاي گسترده شهيد باهنر و حساسيت و كنترل شديد ساواك بر اعمال و رفت و آمدهاي ايشان، و به منظور تضعيف روحيه و تزلزل در اراده محكم ايشان در مبارزه عليه رژيم، دستگاه امنيتي شاه به طور مرتب و مكرر، نزديكان به خصوص همشيره ايشان را دستگير و مورد بازجويي قرار ميداد و در بيابانهاي اطراف تهران رها ميكرد. به دنبال اين قضايا و در پي گزارش يكي از اهالي محل مبني بر تكثير و توزيع اعلاميه در منزل شهيد باهنر، بلافاصله ساواك به منزل ايشان يورش برده و ضمن بازرسي و توقيف برخي كتب، ايشان را دستگير و پس از چند روز با اخذ تعهد آزاد كرد شهيد باهنر خود در اين باره ميگويد: "يك جريان خانوادگي براي من پيش آمد. خواهري داشتم كه نزد ما زندگي ميكرد و آمدند و او را دستگير كردند و دستگيريهاي بسيار عجيبي بود.مرتب دستگير ميكردند و چند روز نگه ميداشتند و گاهي در بيابانها رها ميكردند و گاهي در گوشه ديگري از شهر و عمدتاً اصرارشان اين بود كه روابط ما را بتوانند از او بپرسند كه ما با چه گروه هايي ارتباط داريم و چه جلساتي در منزل داريم و چه مسائلي را تعقيب ميكنيم".
«عضويت در كميته تنظيم اعتصابات»
يكي از كميتههاي شوراي انقلاب، كميته اعتصابات بود. وظيفه اين كميته دامن زدن به اعتصابات بود و در مواردي كه در خصوص نيازهاي ضروري مردم مشكلي به وجود ميآمد اين كميته، چگونگي اعتصابات را تنظيم ميكرد. به خصوص در جريان اعتصاب كارگران نفت مشكلاتي براي سوخت مردم به وجود آمد و بنا به دستور حضرت امام، شهيد باهنر به عضويت اين كميته درآمد و با سفر به نقاط مختلف كشور به رتق و فتق امور مربوط به اعتصابات پرداخت.
«عضويت در شوراي انقلاب»
انديشه تشكلي به نام "شوراي انقلاب" با توجه به شرايط خاص آن زمان در ميان روحانيون معتمد امام وجود داشت. بحث جدي در اين زمينه در سفري كه استاد شهيد مرتضي مطهري به پاريس داشت با امام خميني (ره) مطرح شد. بنا بر نوشته آقاي هاشمي رفسنجاني: "... آقاي مطهري در مراجعت از سفر پاريس دستور رهبر عظيم الشان انقلاب را مبني بر تشكيل شوراي انقلاب آوردند، حضرت امام آقايان شهيد مطهري، شهيد بهشتي، موسوي اردبيلي، شهيد باهنر و هاشمي رفسنجاني را به عنوان هسته اوليه شوراي انقلاب تعيين كرده و اجازه داده بودند كه افراد ديگر با نظر اين پنج نفر اضافه شوند. در جلسات ابتدايي تصميم بر اين شد كه حتي الامكان تركيب شورا از اعضاي روحاني و غير روحاني به نسبت مساوي و نزديك به هم باشد. "اين شورا در آذر ماه 1357 شكل گرفت و با توجه به شرايط خاص كشور درزمان پيش از پيروزي انقلاب،اين شورا در هدايت و برنامه ريزي امورانقلاب و دادن مشورتهاي لازم به رهبر معظم انقلاب (امام خميني ره) نقش مهمي ايفا مينمود.
«تشكيل حزب جمهوري اسلامي»
در سال 1357، پس از آزادي از زندان شهيد باهنر و شهيد بهشتي، به همراه برخي شخصيتهاي ديگر نسبت به تشكيل حزب جمهوري اسلامي اقدام نمودند و مرامنامه و اساسنامه آن را تهيه كردند و بدينوسيله تشكيلات حزب جمهوري اسلامي رسماً فعاليت خود را آغاز كرد. نقش ايشان در حزب بسيار تعيين كننده بود و در همه كارها با وي مشورت ميشد. پس از شهادت شهيد بهشتي در فاجعه خونين انفجار دفتر مركزي حزب در هفتم تير ماه سال 60، شهيد باهنر به دبير كلي حزب جمهوري اسلامي انتخاب گرديد و اين مسئوليت را تا زمان پذيرش پست نخست وزيري به عهده داشت.
«نخست وزيري»
به دنبال بركناري بني صدر از مقام رياست جمهوري و انتخاب شهيد رجايي به عنوان رياست جمهوري، بنا به پيشنهاد شهيد رجايي، شهيد دكتر باهنر در سال 1360 به عنوان نخست وزير به مجلس شوراي اسلامي معرفي گرديد. و مجلس نيز به نخست وزير و وزراي وي راي اعتماد داد.
«خصوصيات اخلاقي شهيد باهنر»
شهيد بزرگوار دكتر باهنر در كنار تحصيل علوم و همت و تلاش خستگي ناپذير در پيشرفت تحصيلي در زمينه كسب كمالات اخلاقي و اتصاف به اخلاق حسنه اسلامي، مجاهدات و مراقبت هايي را مبذول ميداشت. در اين زمينه گفتار مقام معظم رهبري بسيار گوياست: "... ايشان خصوصيات اخلاقي داشت كه نظير آن را ما خيلي كم داريم؛ مرحوم شهيد مطهري و بيش از ايشان شهيد بهشتي بسيار شيفته خصوصيات اخلاقي دكتر باهنر بودند مهمترين خصوصيات ايشان اين بود كه كار زياد و مفيد و جمع و جور را بدون هيچگونه تظاهر و هيجان ظاهري انجام ميداد. مردي عميق، صبور و بردبار، كم حرف، متين، پركار، جدي، صميمي، صديق و با صفا بود. ايشان در نوشتن خوش ذوق، اديب و داراي نوشتهاي آهنگين و زيبا بود. و به هر حال يك انسان كم نظير و برجسته بود."
در مورد خصوصيات اخلاقي شهيد باهنر، حجه الاسلام مهدوي كرماني كه مدتهاي مديد با ايشان در مدرسه حجتيه هم حجره و هم بحث بوده اند نكات جالبي بيان ميدارند: " بطور كلي برخورد شهيد با كساني كه نزد ايشان ميآمدند بسيار صميمي و دوستانه بود و حتي ميتوانم بگويم كه ايشان از برادر نيز نزديكتر بودند و بسيار هم خودماني صحبت ميكردند. وي تا آنجا كه ميتوانست نمازش را اول وقت و با جماعت اقامه ميكرد و معمولاً اول غروب در صحن مدرسه فيضيه به نماز جماعتي كه به امامت آيه الله اراكي تشكيل ميشد حضور مييافت و ظهرها هم در نماز جماعتي كه به امام مرحوم آيه الله زنجاني برگزار ميشد شركت ميكرد و مدتي كه ما با هم بوديم چون با هم يك درس مشترك داشتيم و از طرفي آن درس بعد از اذان صبح تدريس ميشد در مسجد حاضر شده باشيم و بدين ترتيب ايشان نماز صبح را نيز به امامت آيه العظمي مرعشي نجفي و يا آيه الله العظمي گلپايگاني اقامه ميكرد و اعتقاد زيادي به نماز شب و زيارت جامعه كبيره و ساير ادعيه داشت كه در مواقع تنهايي به آنها مشغول بود هم چنين مواقعي كه به اتفاق دوستان به مسجد جمكران ميرفتيم بيشتر اوقات پياده بوديم و ايشان طبق دستوراني كه در آداب مسجد جمكران نوشته شده، كاملاً عمل به آنها را رعايت ميكرد.
اصولاً از نماز شب و نمازهاي مستحبي غفلت نميكرد و حتي بعضي از دوستان ايشان، وي را براي اينكه چون زياد به اين گونه عبادات اهتمام ميورزيد، به وي گوشزد ميكردند كه مبادا از درسش كه مقصود اصلي است غافل شود، ولي ايشان با توجه به اينكه نماز و دعا را وسيله صفاي قلب و موجب برقراري رابطه انسان با خداي خود ميدانست معتقد بود به اين صورت بهتر ميتواند به درسش بپردازد و لذا از انجام اين اعمال غفلت نميكرد. ايشان بسيار بي آلايش بود.
شهيد باهنر كه به سرنوشت آموزش كشور و آينده نونهالان انقلاب بى اندازه توجه داشت و مدام در فكر بهبود و پيشرفت آن بود، سرانجام در كابينه محمد على رجائى به سمت وزير آموزش و پرورش منصوب شد. پس از فاجعه شوم بمب گذارى در دفتر حزب جمهورى اسلامى و شهادت دكتر بهشتى ، شهيد باهنر به عنوان دبير كل حزب جمهورى اسلامى انتخاب شد و به دنبال انتخاب شهيد رجائى به سمت رياست جمهورى ، به عنوان نخست وزير جمهورى اسلامى به مجلس معرفى شد كه با راى قاطع مجلس به تشكيل كابينه خود پرداخت .
اين شهيد فرزانه و سراسر اخلاق و اخلاص و تواضع ، كه خود را وقف خدمت به مردم ستمديده كرده بود، سرانجام پس از سالها مبارزه تلاش ، به همراه يار و ياور ديرينه اش ((محمد على رجائى )) رئيس جمهور اسلامى ايران ، در هشتم شهريور 1360 در انفجار ساختمان نخست وزيرى كه به دست منافقين كوردل صورت گرفت به مقام منيع شهادت دست يافت .