دلایل ضعف ژانرنویسی در ایران
کاوه میرعباسی به دلایل ضعف ژانرنویسی در ایران اشاره کرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/07/15
این مترجم و داستاننویس درباره اهمیت و ضرورت ژانرنویسی اظهار کرد: به صورت مشخص در آثار ترجمه تقریبا همه نوع ژانری داریم، اما در آثار ایرانی تقریبا یگانه ژانر موجود، ژانر رمانس است و در کنار آن چیزی که مشخصا در یک ژانر بخصوص نمیگنجد مثلا رمان واقعگرای روانشناسانه. اگر به ادبیات دنیا نگاه کنیم متوجه میشویم تنوع گسترده ژانر در آن وجود دارد و مخاطب میتواند طبق سلیقه خود هر کدام را که بیشتر میپسندد بخواند، اما در ایران چنین چیزی نداریم. هرچند نشر ققنوس گامهای اولیه را برای این کار برداشته که خشت اول است و تا بنا شود خیلی طول میکشد.
او با بیان اینکه ژانر ضروریاتی همراه خود دارد، گفت: نویسنده برای نوشتن ژانر باید اصول و قواعد ژانر را که به مرور به کلیشه نه به معنای منفی آن تبدیل میشود، رعایت کند. در واقع نویسندگی مانند هر کار و تخصص دیگری یکسری قواعد و اصول دارد. خیلیها فکر میکنند فقط با تخیل میشود داستان نوشت، که به نظرم این فکر اشتباه است زیرا علاوه بر تخیل، تکنیک نیز برای نوشتن لازم است.
میرعباسی افزود: نویسنده در وهله اول باید یک صنعتگر ادبی قابل باشد و در گام بعد خلاقیت خود را یک گام جلو ببرد و بتواند چیزی را خلق کند که فقط منحصر به خود اوست و میتواند شاهکار نباشد. برای ژانرنویسی لازم است در آن ژانر کتابهای بسیاری را بخوانید.
او همچنین خاطرنشان کرد: یکی از فواید ژانرنویسی این است که نویسنده صنعتگر میشود و تنوع ژانر میتواند عرصه ادبیات داستانی ما را گستردهتر کند و از تکبعدی بودن در ژانر بیرون آمده و به سمت ادبیات حرفهای برویم.
این نویسنده و مترجم یادآور شد: نویسندهای که تکنیکهای داستان را بلد باشد الزاما نویسنده خوبی نمیشود، اما کسی که این تکنیکها را بلد نیست قطعا نویسنده نمیشود. نویسنده در وهله اول باید نویسنده صنعتگر و به تکنیک آشنا باشد، بعد بتواند ژانر بنویسد. در واقع نویسنده برای ژانرنویسی باید دانش ادبی اولیه داشته باشد.
او با بیان اینکه ادبیات ما یکنواخت شده است، گفت: تنوع یکی دیگر از ضرورتهای ژانرنویسی است. اگر ژانرنویسی با استقبال روبهرو شود، خود به خود تخیل را هم به دنبال خواهد داشت. چیزی که ما به آن ادبیات آپارتمانی میگوییم، علاوه بر ذوق نویسندگی، تخیل هم میخواهد، اما تخیل در ادبیات آپارتمانی به اندازه تخیل در ژانر نیست. برای نوشتن هر ژانری نویسنده باید از دنیای روزمره و خیره شدن به ناف خود فاصله بگیرد و دنیاهای تازهتری را خلق کند.
میرعباسی اضافه کرد: هرکدام از ژانرها الزما قدمی است برای بیرون آمدن از روزمرگی و رفتن به دنیای خیال. یکی از نقشهای ادبیات داستانی بال و پردادن به تخیل است. من نمیتوانم یک رمان در ژانر وحشت بنویسم، در عین حال آپارتمانیاش هم بکنم، حتی اگر محل جنایت آپارتمان باشد، باید یک عامل هولناک وجود داشته باشد؛ البته این به هنر نویسنده بستگی دارد که عامل هولناک میتواند پرهیاهو باشد یا خاموش. هرکدام از آنها نیز ارزش و جذابیت خود را دارد، اما همه اینها خود به خود فاصله گرفتن از زندگی روزمره است.
این نویسنده در پاسخ به این سوال که اخیر کتابهایی با عنوان مجموعه ژانر منتشر شده است و چرا نویسندهها زودتر به این سمت نرفتهاند که شروع به ژانرنویسی کنند، گفت: همیشه یک نقطه شروع وجود دارد؛ اینکه شروع شده خود یک نکته مثبت است. از طرفی نویسندگی تابعی از مخاطب است و باید نیاز به ژانر حس شود که نویسنده بنویسد.
اگر نویسندگان ما در ژانرنویسی موفق عمل کنند میتوانند طیف مخاطبان ادبیات داستانی را به صورت چشمگیری گسترش دهند. یکی از ژانرهای فرعی ادبیات پلیسی به نام نوآر خانوادگی یکی از ژانرهایی است که در ترجمه با استقبال روبهرو شده است مانند «دختری در قطار». این ژانر یکی از ژانرهایی است که زمینه آن در کشور ما وجود دارد و مانند رمان کارآگاهی نیست که بگوییم کارآگاه خصوصی نداریم.
کاوه میرعباسی خاطرنشان کرد: دلیل دیگر این است که نویسندههای ما کمکار هستند و تقریبا نویسنده حرفهای نداریم. ۸۰ درصد از نویسندگان ما تعداد آثارشان به اندازه تعداد انگشتان دست هم نیست. همچنین عمدتا کتابهای ژانر رمان هستند و گرایش غالب نویسندههای ما داستان کوتاه است، بنابراین نویسندههای ما حرفهای نیستند و فرصت کافی برای نوشتن ندارند که این موضوع رسیدن به ژانر را به تأخیر میاندازد.
او در پاسخ به اینکه مسائل اجتماعی چقدر میتواند دستمایه ژانرنویسی شود، اظهار کرد: برای الهام گرفتن نمیتوان یک قاعده کلی در نظر گرفت؛ این مسئله بستگی به ذهنیت نویسنده دارد که از چه چیزی میخواهد الهام بگیرد. یک نویسنده بر حسب ذوق میتواند پدیده و مسئلهای را در یک ژانر بگنجاند و نویسنده دیگر همان موضوع را در ژانر دیگری مطرح کند؛ به طور مثال بالزاک مسائل و آسیبهای اجتماعی را در قالب رئالیسم مطرح میکرد و مارکز آسیبهای اجتماعی را در قالب رئالیسم جادویی. مثلا کمپانی موز که نماینده کمپانی خارجی استعمارگر است به صورت نیروی ماوراءالطبیعی در اکثر رمانهای مارکز وجود دارد که در حقیقت آسیب اجتماعی و اقتصادی است، ما به ازای کمپانی موز در واقعیت یونایتد فروت است که یک کمپانی فراملیتی است که تمام میوههای استوایی و آمریکای لاتین را به اقصی نقاط دنیا صادر میکرد، این کمپانی اقتصاد کشورهای مختلف را شکل میداد، شکوفا میکرد و به فلاکت میکشاند.
این مترجم درباره ظرفیتهایی که ژانرنویسی در ادبیات ما میتواند به وجود آورد، نیز گفت: اگر نویسندگان ما در ژانرنویسی موفق عمل کنند میتوانند طیف مخاطبان ادبیات داستانی را به صورت چشمگیری گسترش دهند. یکی از ژانرهای فرعی ادبیات پلیسی به نام نوآر خانوادگی یکی از ژانرهایی است که در ترجمه با استقبال روبهرو شده است مانند «دختری در قطار». این ژانر یکی از ژانرهایی است که زمینه آن در کشور ما وجود دارد و مانند رمان کارآگاهی نیست که بگوییم کارآگاه خصوصی نداریم.
او افزود: رمان فانتزی یکی از ژانرهایی است که از سوی مخاطب نوجوان استقبال خوبی از آن میشود و نشاندهنده این است که مخاطبان ما مانند نویسندهها تخیلگریز نیستند و ما باید چیزی را تولید کنیم که بتواند توجه آنها را جلب کند.
میرعباسی تأکید کرد: تنوع ژانر باعث گستردهتر شدن طیف خوانندهها میشود و این مسئله باعث میشود افراد زیادی برای خلق آثار ادبی وقت بگذارند.
منبع: ایسنا