تبیان، دستیار زندگی
ته این جانب احمد جنّتى فرزند مرحوم حاج ملّاهاشم در سوم اسفند 1305 در روستاى لادان از بلوك ماربین، واقع در سه كیلومترى غرب شهرستان اصفهان، به دنیا آمدم.نام مادرم فاطمه و جدّ پدرى ام مرحوم شیخ احمد روحانى بود.روستاى لادان هم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حضرت آیت اللّه آقاى حاج شیخ احمد جنتی دامت برکاته

این جانب احمد جنّتى فرزند مرحوم حاج ملّاهاشم در سوم اسفند 1305 در روستاى لادان از بلوك ماربین، واقع در سه كیلومترى غرب شهرستان اصفهان، به دنیا آمدم.
نام مادرم فاطمه و جدّ پدرى ام مرحوم شیخ احمد روحانى بود.
روستاى لادان همانند سایر روستاهاى منطقه ماربین، روستایى كوچك و سرسبز و خرّم بوده است و اهالى آن غالباً به شغل كشاورزى، باغ دارى، دام دارى و كارگرى مشغول بوده اند.
مردم روستا هر چند از نظر اقتصادى، درآمدِ مختصر و زندگى متوسّطى داشته اند، امّا از جهت روحى و اخلاقى
عمدتاً در سطح خوبى قرار داشته اند، به همین دلیل كم تر در این محلّ، زد و خورد و شرارت وجود داشته است و اگر اختلافى پیش مى آمد با مراجعه به مرحوم پدرم، كه روحانى موجّه محلّ بود، آن را حلّ و فصل مى كردند.

دوران كودكى
و نوجوانى را در آن محلّ سپرى كردم. وضعیّت خانوادگى ما از لحاظ اقتصادى بسیار فقیرانه بود. مرحوم پدرم عالمى بود كه همه عمرش را به تحصیل، تدریس و تبلیغ دین گذراند و تا آخر عمرهم رابطه اش را با حوزه علمیّه اصفهان قطع نكرد. مدت ها در مدرسه جدّه بزرگ و در این اواخر در مدرسه چهارباغ سكونت و تدریس داشت. از محضر مبارك علماى بزرگ اصفهان، مانند: مرحوم حاج شیخ محمد حسن نجف آبادى، حاج سیّد على نجف آبادى، حاج آقا رحیم ارباب و حاج سیّد محمد رضا خراسانى استفاده كرده بود. درآمدش منحصراً از وجوه شرعیّه و منبر بود. با این كه من تنها فرزند خانواده بودم، زندگى سه نفرى ما به زحمت اداره مى شد. در تعبّد و تقیّد به آداب دین و رعایت مستحبات، بسیار مى كوشید. از جهات اخلاقى و معاشرتى بسیار نرم خو، حلیم، با حوصله و متین بود و تا آن جا كه من مى دانم همه با عزّت و احترام با ایشان برخورد مى كردند.مرحوم مادرم نیز تنها سواد قرآنى داشت و با خواندن و نوشتن كمى آشنا بود. تا آخر عمر علاوه بر خانه دارى، قرآن و بعضى كتب دینى را تدریس مى كرد و به بیان مسائل و اداره بعضى جلسات دینى مى پرداخت و به اصول و آداب دین بسیار مقیّد بود و با صبر و قناعت و آبرومندى زندگى را مى گذراند.
تولد و دوران كودكىدوران تحصیل
عوامل مؤثر بر شكل گیرى شخصیّت علمى و اخلاقىفعّالیّت هاى علمى
فعّالیّت ها و مبارزات سیاسى و اجتماعى
الف) قبل از پیروزى انقلاب
ب) بعد از پیروزى انقلاب اسلامى
خاطرات
چون در روستا و منطقه ما مدرسه اى وجود نداشت، خواندن و نوشتن را از مكتب خانه آغاز كردم و اندكى از دروس جدید را متفرّقه خواندم و بعدها در قم، مقدارى زبان انگلیسى فرا گرفتم.
دوره ادبیّات عرب و آغاز سطح را تا سال 1324 شمسى در حوزه علمیّه اصفهان گذراندم.
در اصفهان تحصیلاتم را تحت عنایت مرحوم پدرم و نیز آقایان: سیّد ابوالقاسم هرندى، سیّد محمد هاشمى، حاج میرزا محمود معین، حاج شیخ على مشكاتى، شیخ حیدر على صلواتى، حاج آقا روح اللّه امامى، حاج سیّد محمد باقر ابطحى و حاج شیخ احمد فیّاض ادامه دادم.
پس از فراگیرى ادبیّات و مقدارى از دروس سطح، براى ادامه تحصیلات به حوزه علمیّه قم عزیمت كردم.
در قم دروس سطح را از محضر بزرگوارانى چون: شهید صدوقى، حاج میرزا عبدالكریم تهرانى، حاج سیّد رضا بهاء الدّینى، حاج سیّد محمد باقر سلطانى، حاج شیخ عبدالجواد اصفهانى، حاج شیخ حسینعلى منتظرى، حاج سیّد زین العابدین كاشانى، حاج آقا روح اللّه كمالوند و دروس خارج را در محضر آیات عظام: بروجردى، امام خمینى، حجّت و گلپایگانى فرا گرفتم.دوستان هم بحث من عبارت بودند از آقایان: محسن حرم پناهى، سیّد كرامت اللّه ملك حسینى، مجد الدّین محلّاتى، سیّد مرتضى جزایرى، شیخ جعفر عالمى، حاج سیّد محمد علم الهدى، شهید سعیدى، حاج شیخ ابوالقاسم خزعلى، شهید مفتّح، حاج شیخ محمد على موحّدى كرمانى. دوستانى كه با آنان بیش تر هم صحبت مى شدم و از محضر آنان استفاده مى بردم عبارت بودند از آقایان: قدّوسى، مصباح، بهشتى، شیخ محمد نصر اللّهى، شیخ محمد نهاوندى، حاج سیّد احمد تهرانى، ربّانى املشى، حاج شیخ جعفر سبحانى، حاج سیّد جواد علم الهدى، اعضاى قدیمى جامعه مدرّسین مانند آقایان: مرحوم ربّانى شیرازى، شرعى، مشكینى، امینى، مكارم و... .
آن چه كه موجب رشد شخصیّت اخلاقى من شدعبارت است از: وراثت، محیط خانواده، محلّه، دوستان و معاشران، استادان، حوادث روزگار و اوضاع اقتصادى؛ امّا آن چه كه شخصیّت علمى ام را رشد داد، استفاده از محضر اساتید بزرگوارى چون: حاج آقا رحیم ارباب، آیة اللّه بروجردى و امام خمینى و نیز هم مباحثه هاى فاضلى چون: شهید بهشتى، شهید قدّوسى، شهید مفتّح، آیة اللّه خزعلى و حاج سیّد محمد علم الهدى بوده اند.عواملى كه شخصیّت سیاسى و اجتماعى مرا شكل داد مسائلى نظیر:
تنفّر از ظلم و بى عدالتى، تبعیض، اختلاف طبقاتى و زورگویى بود كه از كودكى در وجودم ریشه داشت؛ انزجار از دستگاه حاكم به دلیل مخالفت با مظاهر دینى، اشاعه فساد و ظلم به اقشار محروم و ضعیف جامعه؛ محیط زندگى از خانواده گرفته تا معاشران، معلمان و دوستان و حركت هاى انقلابى مانند نهضت فدائیان اسلام و در نهایت حضرت امام قدّس سرّه كه همه جامعه را هدایت كرد و روحیّه هاى آماده را بسیج كرد و همه استعدادهاى بالقوّه را فعلیّت بخشید.
تألیف و تحقیقى ندارم، تنها چند ترجمه از كتب حدیث دارم؛ مانند: اثبات الهدات، ایقاظ الهجعه، تحف العقول و... .
حوزه علمیّه قم، مدرسه آیة اللّه گلپایگانى و مدرسه حقّانى مكان هایى است كه در آن ها به تدریس پرداخته ام. حدود چهارده سال در مدرسه حقّانى از ادبیّات تا كفایه را تدریس كرده ام و در اداره آن با شهید قدّوسى، شهید بهشتى و جناب آقاى مصباح همكارى داشته ام.

فعّالیّت هاى سیاسى من پیش از انقلاب عبارت است از: سخن رانى، منبر، جلسات خصوصى، و شركت در سایر فعّالیّت هاى جامعه مدرّسین از قبیل: ملاقات با علما و مراجع براى تحریك و توجیه آن ها، به راه انداختن تظاهرات و گردهم آیى ها و عضویّت در جامعه محترم مدرّسین، ارتباط با انجمن ها و تشكّلات اسلامى دانش آموزى و غیره، ارتباط با جامعه روحانیّت مبارز تهران، ارتباط با حضرت امام، حضور در برخى جلسات و دیدارهاى ایشان و الهام گیرى جهت فعّالیّت هاى مبارزاتى در قم و نجف اشرف.
بارها از سوى رژیم منفور پهلوى مورد تهدید و دستگیرى قرار گرفتم و به زندان افتادم.
در جزیره خارك و رفسنجان و قم مورد تهدید و تعقیب و مراقبت بودم و چند نوبت در قم بازداشت شدم. سه نوبت به زندان رفتم؛ دو نوبت در قزل قلعه و یك نوبت در زندان كمیته. مجموعاً حدود سه ماه زندانى شدم كه تاریخ دقیق آن را در خاطر ندارم. یك بار كه مرا در جزیره خارك دستگیر كردند، براى سه سال به همدان تبعید شدم.
نخستین مسئولیّتى كه با حكم امام قدّس سرّه در نظام مقدّس جمهورى اسلامى به عهده من نهاده شد مسئولیّت قضاوت در دادگاه هاى انقلاب اسلامى بود. مشكلات عمده اى كه داشتیم از این قرار بود:
1. آشنا نبودن افرادى مثل من با قضاوت كه به حكم اضطرار براى اوّلین بار، وارد این كار حسّاس و ظریف و پرمسئولیّت مى شدند، این در حالى بود كه نمى توانستند از قضات دوران طاغوت در دادگاه هاى انقلاب تازه تأسیس استفاده كنند و چاره اى نداشتند جز بهره گیرى از نیروهاى انقلابى آشنا با موازین قضایى؛
2. فقدان قوانین، مقرّرات و آیین نامه در این دادگاه ها، كه با هر ابهامى كه پیش مى آمد مجبور بودیم یا اجتهادى عمل كنیم یا مرتّب از حضرت امام سؤال كنیم كه این هم در همه موارد ممكن نبود؛
3. نداشتن قاضى به حدّ كفایت، در حالى كه نیروهاى انقلابى بى صبرانه منتظر تعیین تكلیف و اجراى حكم خدا بودند، كمیته هاى انقلاب با كمك مردم عناصر طاغوتى را پیوسته دستگیر مى كردند و تحویل بازداشتگاه ها مى دادند و انتظار رسیدگى سریع داشتند. نه دادستان درستى داشتیم و نه قاضى انقلابى آشنا با احكام قضاى اسلامى.
بعد از مدتى، جناب شهید قدّوسى مسئولیّت دادستانى دادگاه هاى انقلاب را عهده دار شد كه از آن تاریخ كارها نسبتاً سر و سامان یافت و آشفتگى هاى فراوانى كه قبل از ایشان بود كم تر گردید.
من ناچار بودم ضمن بازدید از دادگاه هاى مختلف براى كنترل دادگاه ها و جلوگیرى از صدور احكام متضاد یا خلاف موازین، آیین نامه هایى آماده كنم كه خود و دیگران به آن عمل كنیم. با كمك شهید مطهّرى و شهید بهشتى و بعضى از دوستان دیگر آیین نامه اى با عنوان دستور العمل ارشادى تهیّه كردم و به دادگاه هاى مختلف فرستادم. با این حال مرتّب در موارد مشكوك و مبهم از حضرت امام قدّس سرّه سؤال مى كردم.
نبودن قاضىِ كافى سبب شد كه به اجبار تصدّى امر قضا را در چند شهر (تهران، خوزستان، اصفهان و اراك) قبول كنم كه كارى سخت و طاقت فرسا بود؛ زیرا از سویى فشارها و توقعّات خیلى زیاد و ابهامات فراوان و از سوى دیگر، ما هم تازه كار و ناوارد به بسیارى از فوت و فن ها و ضوابط صحیح قضایى.
امید است چنان چه در اثر این ناآشنایى ها به طور غیر عمد، خلاف هایى صورت گرفته، خداوند متعال با عفو و كرمش بر ما ببخشد و چون سوء نیّتى در كار نبوده، عفو فرماید.
در اوّل اسفند 1358 اطلاع یافتم حضرت امام قدّس سرّه براى شوراى نگهبان شش نفر از فقها را برگزیده اند كه یكى از آنان من بودم. شش نفر حقوق دان هم از میان دوازده نفرى كه شوراى عالى قضایى به مجلس معرّفى كرده بود در تاریخ 26/4/1359شمسى انتخاب شدند و شورا تكمیل شد و براى نخستین بار در 29 تیر 1359 در مجلس شركت كردند. این عضویّت تا امروز كه چهارمین دوره اش را مى گذراند پیوسته تجدید شده است. در این چهار دوره بنده حضور داشته ام.شوراى نگهبان هم مثل دادگاه هاى انقلاب اسلامى وقتى كه براى اوّلین بار تشكیل شده بود، نه جاى معیّنى داشت، نه آیین نامه اى و نه حقوقى و نه خود ما در تهران مسكن داشتیم. در آغاز، جلسات شورا در اتاقى در طبقه اوّل مجلس شوراى اسلامى پشت پارلمان ـ اتاقى كه گه گاه شاه در آن جا حاضر مى گردید ـ تشكیل مى شد و پس از مدتى مرحوم آیة اللّه ربّانى شیرازى محلّ فعلى را از بنى صدر گرفت. بعد از این، از جهت جا دغدغه اى نداشتیم.
آیین نامه را هم با زحمت زیاد و با همكارى و مشورت مرحوم ربّانى، شهیدبهشتى و حاج احمد آقا خمینى تنظیم كردیم. با تدارك مقدّمات و تهیّه لوازم كار، شوراى نگهبان سر و سامان پیدا كرد.
امامت جمعه اهواز و كرمانشاه به مدت حدود شش ماه ـ پس از شهادت شهید اشرفى اصفهانى ـ و نیز امامت جمعه موقّت قم و تهران از مسئولیّت هایى بود كه حضرت امام قدّس سرّه و شوراى سیاست گزارى ائمّه جمعه بر عهده ام نهادند.
عضویّت در شوراى عالى تبلیغات اسلامى و ریاست سازمان تبلیغات اسلامى و نیز دبیرى شوراى هم آهنگى تبلیغات اسلامى از مسئولیّت هاى دیگرم بود.
چون در اوّل انقلاب، دستگاه ها و تشكیلات مختلفى، بعضى به حكم قانون و بعضى به طور خودجوش مانند صدا و سیما، وزارت ارشاد، جهاد سازندگى، مدرسه شهید مطهّرى، دفتر تبلیغات قم و سپاه به كار تبلیغات مى پرداختند و جهت توجیه مردم در برابر وضع جدید جمهورى اسلامى، خنثى كردن توطئه ها و تبلیغات ضدّ انقلاب و پاسخ گویى به شبهات و اعتراضات در محیط هاى كارگرى، مناطق نفت خیر،پادگان ها، دانشگاه ها، مناطق مرزى و...اقداماتى مى كردند، در ضمن فعّالیّت هاى تبلیغى بى برنامه اى هم از طرف آقایان اهل علم و عناصر تبلیغاتى غیر روحانى به طور پراكنده و ناهم آهنگ شروع شده بود كه گاه تضادها و عیب و نقص هایى هم پیدا مى شد؛ دوستانى مانند شهید حقّانى، آیة اللّه امامى و ... به فكر افتادند با تشكیل شوراى عالى تبلیغات اسلامى، به وضع تبلیغات سر و سامانى بدهند. شهید حقّانى بنده را هم به این شورا دعوت كرد. چون ضرورى بود این شورا براى اجراى تصمیمات اعتبارى داشته باشد و وابستگى به دستگاه هاى دولتى مانند وزارت ارشاد یا نخست وزیرى هم صلاح نبود، قرار شد به مقام رهبرى متّكى باشد. بدین منظور در سال 1359 شمسى جناب آقاى امامى كاشانى طى نامه اى از حضرت امام درخواست كرد اجازه فرماید تا شورایى مركّب از این جانب و خودشان و آقایان شرعى، عبائى، شهید باهنر و شهید حقّانى تشكیل شود. پس از تأیید حضرت امام، شورا در سال 1360شمسى تشكیل شد و شروع به كار كرد. این شورا تصمیم گرفت شوراى هم آهنگى تبلیغات اسلامى را با تركیب نمایندگان نهادهاى متصدّى امر تبلیغات مانند صدا و سیما، ارشاد، سپاه، دفتر تبلیغات اسلامى قم، مدرسه شهید مطهّرى تشكیل دهد و كاستى هاى تبلیغاتى را با تأسیس سازمان تبلیغات اسلامى جبران كند. سازمان در سال 1360شمسى تأسیس شد. دبیر شوراى عالى و شوراى هم آهنگى شهید حقّانى بودند.
بعد از شهادت ایشان، مسئولیّت شورا و سرپرستى سازمان تبلیغات اسلامى به عهده آقاى معادیخواه نهاده شد. بر اثر تغییر و تحوّلاتى دیگر، شوراى عالى تبلیغات از حضرت امام درخواست كرد تا مسئولیّت سازمان تبلیغات اسلامى را به این جانب واگذار كنند. و سرانجام در تاریخ 14/1/1368 شمسى حضرت امام طى حكمى بنده را به ریاست سازمان منصوب نمودند. این مسئولیّت با استعفا در تاریخ 8/4/1371شمسى از عهده من برداشته شد؛ ولى دبیرى شوراى هم آهنگى تبلیغات اسلامى، پس از جدا شدن این شورا از سازمان، به من محوّل شد كه هنوز هم به عنوان دبیر شورا و نمایندگى مقام معظّم رهبرى به ایفاى وظیفه مى پردازم.
تذكر این نكته لازم است كه تمام فعّالیّت هاى مورد اشاره از صفر شروع شد و با مشكلات بسیارى مواجه بود، مانند مشكل جا، بودجه، امكانات، برنامه ریزى، هم آهنگ سازى و سازماندهى. سازمان تبلیغات اسلامى در تأسیس دفاتر شهرستان ها و تأمین نیازهاى اوّلیّه و رفع موانع مختلف با مشكلات بسیار زیادى روبه رو بود و آن چه امروز از تشكیلات سازمان یافته در سازمان و شوراى هم آهنگى در مركز و شهرستان ها مى بینید، نتیجه تلاش مخلصانه دوستان و تحمّل دشوارى ها و پى گیرى خستگى ناپذیر شهیدانى چون: باهنر، حقّانى، ربّانى شیرازى و... بود.
سایر مناصب و مسئولیّت هایى كه در نظام مقدّس جمهورى اسلامى عهده دار بودم به اختصار عبارت اند از:
1. نمایندگى حضرت امام در اتحادیه انجمن هاى اسلامى دانش آموزان، ابتدا این اتحادیه تحت نظر جناب آقاى امامى بود، بعدها با اصرار ایشان و تأیید حضرت امام قدّس سرّه این مسئولیّت را پذیرفتم و هنوز هم به نمایندگى از سوى مقام معظّم رهبرى اتحادیه را زیر نظر دارم؛
2. نمایندگى آقاى منتظرى(به عنوان قائم مقام رهبرى)؛ در دانشگاه ها به عنوان عضو شورایى كه آقایان محفوظى و محمدى گیلانى نیز اعضاى دیگر آن بودند. پس از رهبرى حضرت آیة اللّه خامنه اى با تغییر و تبدیل ها و تحوّلاتى كه صورت گرفت، من به عضویّت در شوراى نمایندگان مقام معظّم رهبرى در دانشگاه ها درآمدم كه هنوز هم ادامه دارد؛
3. عضویّت در شوراى پشتیبانى جنگ؛ به مناسبت مسئولیّتى كه در سازمان تبلیغات اسلامى داشتم و جبهه هم به امر تبلیغات نیاز داشت، عضو آن شورا شدم. البته این شورا عمر كوتاهى داشت؛
4. نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى در دوره اوّل و دوم از استان خوزستان و دوره سوم از تهران؛
5. عضویّت در مجمع تشخیص مصلحت نظام؛
6. عضویّت در هیئت مؤسّس جامعة الزّهراعلیها السّلام به حكم حضرت امام در تاریخ 31/5/1367شمسى (این مسئولیّت دو سال قبل به پایان رسید)؛
7. عضویّت در شوراى عالى تبلیغات خارجى به حكم آیة اللّه خامنه اى در كنار سایر آقایان: سیّد محمود هاشمى، محمد على تسخیرى، مصباح یزدى و... (بنده در حال حاضر عضویّت این شورا را ندارم)؛
8. عضویّت در شوراى عالى انقلاب فرهنگى به حكم آیة اللّه خامنه اى؛
9. مسئولیّت ستاد احیاى امر به معروف و نهى از منكر به انتخاب تعدادى از دل سوختگان منبعث از بیانات مقام معظّم رهبرى در باره امر به معروف و نهى از منكر؛
10. عضویّت در شوراى بازنگرى قانون اساسى؛
11. عضویّت در كمیسیون صدا و سیما به عنوان نایب رئیس؛
12. نمایندگى مقام معظّم رهبرى در كمك رسانى به مظلومان بوسنى و هرزگوین.
در این جا مناسب مى دانم برخى از خاطرات دوران كودكى را بنویسم ، من حدود پانزده سال از عمرم را در زمان اختناق رضاخانى گذراندم، زمانى كه لباس روحانى ممنوع شد و حتى لباس هاى سنّتى، عمامه ها را بر مى داشتند، كلاه هاى نمدى را پاره مى كردند، به قبا و عبا ایراد مى گرفتند، كت و شلوار تا حدّى اجبارى شده بود، مخصوصاً براى كاركنان دولت، كشف حجاب اجبارى بود حتى در روستاى ما زنان جرأت نداشتند با آن چادرهاى محلّى ضخیم به نام چاپب بیرون بیایند. مادرم یك روز با ترس و لرز بیرون آمده بود، لب جوى آب لباس مى شست كه پاسبانى را از دور دید، به دالان خانه مجاور پناه برد، پاسبان آن جا را تفتیش كرد و چادر را از سرش كند.
پدرم نیز ناچار به پوشیدن پالتو و كلاه پهلوى شد و مدتى از ترس سربازى به شهر و مدرسه علمیّه نمى رفت. مدارس دینى بعضى تعطیل و بعضى تبدیل به دبستان و امثال آن شده بود، طلّاب و روحانیان بعضى براى همین، تغییر هویّت دادند و بعضى به عسرت گذراندند، مجالس روضه تعطیل شده بود، اندكى هم كه مانده بودند احساس حقارت مى كردند، امیدى به آینده نداشتند، مساجد خلوت شده بود، غرب كعبه آمال شده بود، جز پیش رفت هاى علمى و صنعتى همه مردم را با احساس حقارت و غرب زدگى مواجه كرده بود، روزى را هم دیدم كه نیروهاى متفقین در شهر اصفهان كنترل شهر را به عهده گرفته بودند و سر چهار راه ها ایستاده بودند، هزار شكر كه آن دوران و دوران پس از آن گذشت و امروز به بركت امام عزیز و انقلاب اسلامى و ایثار مردم، دین محترم و اسلام حاكم است و آیه شریفه «و لیبدلنهم من بعد خوفهم أمناً»[1] مصداق پیدا كرد. خداوند توفیق شكر و اجراى عدالت اسلامى و صیانت از حریم قرآن را به ما عطا فرماید.
1. نور (24) آیه 55.