تبیان، دستیار زندگی

یک امتیاز روشن قرآن

یکی از امتیازات قرآن کریم که حقا‌ از‌ جـنبه‌های‌ کـمال ایـن کتاب است تواریخ و حکایات آنست،قرآن در نقل داستانها از نظر اسلوب بیان‌ و انتخاب قصص و تعقیب هـدف حکایات و دوری از گزاف‌گوئی و افسانه‌سرائی برتری و مزیت مخصوصی بر‌ تمام کتب تاریخی دارد‌.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
بخش قرآن تبیان
یک امتیاز روشن قرآن

قرآن‌ و اسلوب بـیان

قرآن مجید در نقل قـصه‌ها و ذکـر وقایع و اسلوب خاصی ابتکار کرده است که نه شعر است و نه نثر معمولی آنزمان(البته سایر قسمت های کتاب اللّه نیز همین طور است)و از‌ لحاظ روانی و رسائی و استحکام بیان و اتقان ترکیب نظیر ندارد، قـضایا را خیلی فشرده و بدون حشو و زائد نقل کرده و متن قضایا و روح وقایع را در الفاظی کم و کوتاه بطرز بعدیعی خلاصه نموده‌ است‌، در هر داستانی وارد می شود به آن قسمتی از آن داستان اشاره می کند که با هدفش رابطه مستقیم دارد و مـی خواهد از آن نـتیجه بگیرد آنگاه نتیجه را بطور دلپسندی مجسم می کند‌ و می گذرد‌.

قرآن و انتخاب قصص

در این جهان کهن حوادث بی شماری بوقوع پیوسته است که احصاء و آمارگیری آنها ممکن نیست دفتر زمان از وقایع تلخ و شـیرین و خـوب و بد و رنج‌آور و مسرت‌ بخش پر‌ است‌ ولی قرآن کریم از میان آن همه حواد حوادثی را انتخاب کرده است که از نظر سعادت و شقاوت و پیشروی و عقب‌افتادگی و خوب‌ زیستن و بد زندگی کردن به حیات اجتماع بستگی دارد و قصه‌هائی را ذکر‌ می کند‌ کـه‌ نـمونه‌ های برجسته خوشبختی و بدبختی بشر‌ را‌ در‌ آنها می توان یافت و علل و عوامل ترقی و سقوط ملت ها را می توان در ضمن آن قصه‌ها شرح داد. این کتاب کریم این قبیل‌ حکایات‌ را‌ انتخاب می کند و پس از ذکر عصاره داستان به جای‌ حـساس‌ آن کـه مـی رسد به یک یا چند مطلب تـربیتی کـه از آن داسـتان نتیجه‌ گیری کرده است اشاره می کند و به مطلب دیگری‌ منتقل‌ می شود‌.

قرآن و تعقیب هدف

این کتاب آسمانی در هر داستانی که‌ وارد می شود در طلیعه بـیان رمـوز و اشـاراتی دارد که از همان اول پیداست چه هدفی را تعقیب می کند‌ و مـثل‌ ایـنکه‌ قبلا هدف را نشانه‌گیری کرده و بدین جهت تمام بیانات و توضیحات و کنایات‌ و اشارات‌ خود را در راه وصول به آن هدف استخدام می کند و از این طـرف و آن طرف نـمی رود و به حواشی نمی پردازد‌،فقط‌ گاهی‌ در ضمن داستان به داستان دیگری اشاره مـی کند ولی از آن داستان ضمنی‌ و فرعی‌ به همان‌ اندازه قناعت می کند که به هدفش ارتباط دارد یا نتیجه اخلاقی و تربیتی مستقلی از آن‌ می توان‌ گـرفت‌ کـه هـمین نتیجه‌گیری ضمنی هم جزء هدف او محسوب می شود و بیگانه از اصل مقصد‌ نـیست‌.

چنانچه‌ روشن‌ است‌ از قرآن استفاده مـی شود که اولا یعقوب‌ یوسف‌ را بدون درخواست برادران نفرستاده بلکه پس از اصرار شدید آنها فرستاده است‌.

و ثانیا‌ او را با برادرانش فرستاده‌ اسـت‌ نـه تـنها‌ و ثالثا‌ او‌ را برای آوردن خبر سلامتی برادران‌ و گوسفندان‌ نفرستاده بلکه برادران او گفتند وی را بـا مـا بفرست که تفریح‌ کند‌ و یعقوب هم با اکراه از آنها‌ پذیرفت و رابعا او را‌ تنها‌ نفرستاده بلکه با بـرادرانش فـرستاده‌ و طـبعا‌ او را در بیابان گم نشده و خامسا یعقوب یوسف را با رضایت خاطر‌ نفرستاده‌ است بـلکه بـا کـمال نگرانی‌ و ناراحتی‌ او‌ را فرستاده است‌.

قـرآن و افسانه‌گوئی

در قدیم مرسوم بوده و الان هم هست که داستان های خیالی می ساخته‌اند‌ که‌ از‌ آنها نتیجه اخلاقی یا جـنگی یـا تـبلیغی و مانند اینها بگیرند ولی قرآن کریم از‌ این‌ روش اجتناب کرده و فقط به حقایق تاریخی و حـوادث واقـعی پرداخـته و آنچه در قرآن به عنوان‌ نقل‌ قصص‌ آمده است جنبه واقعیت و خارجیت دارد و وقایعی است که در زمـان های سـابق قـبل و در ملت های‌ گذشته‌ به وقوع پیوسته است.
قرآن کریم این حوادث تاریخی را به عنوان خبرهای عیبی‌ مـعرفی‌ مـی کند‌ و به نام «انباء الغیب» می خواند ناگفته پیداست که گذشته زمان و حوادثی که در آن واقع شـده‌ اسـت‌ بـرای‌ کسانی که در زمان حال هستند غائب و مخفی است چنانچه حوادث آینده نیز‌ غائب‌ است،اطـلاع یـافتن از حوادث آینده به طور صحیح و کامل جز از راه وحی ممکن نیست ولی‌ اطلاع‌ صحیح از حـوادث گـذشته بـه دو راه ممکن است یکی از راه نقل‌ صحیح‌ متواتر یعنی جمع زیادی از کسانی که هنگام‌ وقوع‌ یک‌ حادثه بـوده‌اند بـدون اینکه بر دروغ توافق‌ کنند‌ برای طبقه بعد نقل کنند یا بنویسند مـنقطع نـشود و در جـمیع طبقات جمع‌ زیاد‌ محفوظ باشد که به طور متعارف‌ ممکن‌ نباشد بر‌ دروغ‌ اتفاق‌ کنند در ایـن صـورت کـسانی که در‌ زمان‌ بعد هستند می توانند از حوادث گذشته اطلاع صحیح حاصل کنند.
راه دیگر‌ بـرای‌ کـشف حوادث گذشته وحی است و معلوم‌ است که سرگذشت امت های‌ گذشته‌ در زمان رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) به نقل‌ متواتر‌ ثـابت نـبوده است،مثلا داستان های حضرت نوح و ابراهیم خلیل و یعقوب و یوسف و موسی بن‌ عـمران‌ و غـیره در نزد باسوادها و اهل‌ تاریخ‌ به این‌ طور نـقل مـتواتر‌ کـه‌ گفتیم ثابت نشده و آنچه‌ در‌ دست آنها بـوده اسـت قابل شک و تردید بوده و هست،علاوه بر این پیغمبر اسلام‌ درس‌ نخوانده و از اهـل تـاریخ چیزی کسب‌ نکرده‌ است، پس راه اطلاع‌ او از حـوادث گـذشته‌ مـنحصر به وحی است زیرا نه او و نه قـوم او هـیچ گونه اطلاع صحیحی از آن وقایع‌ نداشتند‌-تلک من انباء الغیب نوحیها الیک‌ ما‌ کـنت‌ تـعلمها‌ انت‌ و لا قومک من‌ قبل‌ -(اینها خـبرهای غیب است که به تو وحـی مـی‌کنیم که پیش از این نه تـو و نـه قوم تو‌ آنها‌ را‌ نمی دانستند.
البته ممکن است شخص بی‌ اطلاعی فکر‌ کند‌ که‌ رسـول‌ خـدا‌(صلی الله و علیه وآله)سرگذشت‌ گذشتگان را از علمای یهود و نـصاری فـرا گرفته بـاشد ولی پس از مطالعه قرآن و مـقایسه آن بـا کتب عهد عتیق و عـهد جـدید یعنی تورات و اناجیل موجود روشن می شود‌ که پیغمبر اسلام(صلی الله و علیه وآله) این قضایا را از آنها یاد نـگرفته اسـت زیرا بین آنچه در قرآن هست و آنـچه در کـتب عهدین اسـت بـه قدری اخـتلاف موجود است که در بـعضی داستان ها‌ ماهیت‌ آنچه در قرآن است با آنچه در کتب عهدین است تفاوت دارد و طبیعی است که یـک فـرد درس نخوانده اگر از دیگری چیزی یاد بـگیرد اگـر خـیلی حـافظه‌اش قـوی‌ باشد‌ می تواند هـمان را کـه یاد گرفته است به حافظه بسپارد و برای دیگران نقل کند.
برای نمونه چند مورد از موارد اختلاف قـرآن را بـا‌ تـورات‌ در داستان یوسف (علیه السلام) نقل می کنیم‌ تا‌ خواندگان قـضاوت کـنند.و ضـمنا وقـتی ثـابت شـد که چیزی از علمای یهود یاد نگرفته و فقط از وحی این اخبار غیبی-حوادث گذشته-را فراگرفته‌ است‌ روشن می شود که در‌ هر‌ مورد که اختلاف بین قرآن و تورات فعلی مـوجود است دست تحریف اینگونه مطالب را در تورات وارد کرده است اینک بعضی از موارد اختلاف قرآن و تورات در موضوع قصه یوسف‌:(ما ‌‌مـطالب‌ تـورات را از توراتی که از زبان عبری به فارسی ترجمه شده و در سال 1856‌ میلادی‌ در‌ لندن طبع شده است نقل می کنیم.)
*** 1-در‌ سفر تکوین تورات فصل 37 آیه 9 آمده است که(و باز خواب دیگی را دید و آن را بـه برادرانش بیان کرده گفت که اینک بار دیگر خوابی دیدم که ناگاه آفتاب و ماه‌ و یازده‌ ستاره بر‌ من خم شدند).
چنانچه می بینید تورات می گوید این خواب را اول برای برادرانش نـقل کـرده است در‌ حالی که قرآن می گوید-اذ قال یوسف لابیه یا ابت انی‌ رأیت‌ احد‌ عشر کوکبا و الشمس و القمر رأیتهم لی ساجدین قال یا بنی لا تـقصص رؤیـاک علی اخوتک فیکیدوا لک کیدا
آنگاه که یوسف به پدرش گفت ای پدر‌ من یازده ستاره و خـورشید و مـاه را دیدم برای من سـجده کـردند گفت ای‌ پسرک من خواب خود‌ را‌ برای برادرانت نقل نکن که بر ضد تو نقشه خطرناکی می کشند.
چنانچه روشن است قرآن می گوید یوسف(علیه السلام)خواب خود را برای پدرش نقل کرده و او سفارش کـرده اسـت که برای برادرانت‌ این خواب را حکایت نکن و از همین سفارش یعقوب معلوم می شود که قبلا خواب را برای برادران خود نقل نکرده است زیرا اگر نقل کرده بود دیگر این سفارش مـعنی نـداشت‌ بلکه‌ مـا قطع داریم که تربیت خانوادگی یوسف(علیه السلام)اقتضا داشته است به توصیه پدر عمل کرده و خواب خود را برای برادرانش نـقل نکرده است در هر صورت در این مورد تناقض صریح‌ بین‌ قرآن و تـورات مـوجود اسـت که قابل هیچ گونه تأویل نیست.
2-در سفر تکوین فصل 37 آیه 10 آمده است که(و بپدر و برادرانش بیان کرد و پدرش او را عـتاب ‌ ‌کـرده وی را‌ گفت‌ که این خوابی که دیده‌ای چیست آیا می شود که من و مـادرت و بـرادرانت بـیائیم و تو را به زمین خم گردیم).
از این گفته تورات استفاده می شود که یعقوب(علیه السلام)از خواب یوسف(علیه السلام)عصبانی‌ شـده‌ و از‌ این جهت او را عتاب کرده‌ است‌ که‌ این چه خوابی است تو دیده‌ای ولی قرآن مـی گوید: و کذلک یتبیک ربک و یـعلمک مـن تاویل الاحادیث و یتم نعمته علیک و علی آل‌ یعقوب‌
-این چنین‌ خدای تو تو را برمی گزیند و از تعبیر خواب ها به تو‌ می آموزد‌ و نعمتش را بر تو و بر آل یعقوب تمام می کند.
چنانچه روشن است از قرآن استفاده می شود که یـعقوب(علیه السلام)از‌ خواب‌ یوسف‌(علیه السلام) خوشحال شده و او را بشارت داده است که از خواب‌ تو آینده سعادتمندی را برای تو و خاندان یعقوب پیش‌بینی می کنیم در حالی که تورات عکس این را می گوید‌.
3-در‌ سفر‌ تکوین فصل 37 آیه 12 به بعد آمده است کـه:(و بـرادرانش از‌ برای‌ چرانیدن گله‌ های پدر خود به شکم رفتند(13)و اسرائیل بیوسف گفت که آیا برادرانت در شکم‌ بچرانیدن‌ مشغول‌ نیستند بیا که تو را بایشان بفرستم و او ویرا گفت که حاضرم(14‌) او‌ را‌ گفت که اکنون بـرو و سـلامتی برادرانت و سلامتی گله‌ها را ببین و بمن خبر باز آور‌ و او‌ را‌ از دره حبرون فرستاد و او به شکم روانه شد).
از این سه آیه تورات چند‌ مطلب‌ استفاده می شود:
1-اینکه یعقوب بدون درخواست برادران یوسف او را به صحرا فرستاده.
2-ایـنکه‌ پس از‌ رفتن برادران او را فرستاده نه با آنها.
3-اینکه او را فرستاد که خبر‌ سلامتی‌ برادران و گوسفندان را برای او بیاورد.
4-اینکه او را تنها فرستاده و از این‌ جهت‌ در‌ آیه 15 که ما آن را نقل نکردیم دارد که یوسف در بـیابان گـمشده.

قرآن مجید در نقل قـصه‌ها و ذکـر وقایع و اسلوب خاصی ابتکار کرده است که نه شعر است و نه نثر معمولی آنزمان(البته سایر قسمت های کتاب اللّه نیز همین طور است)و از‌ لحاظ روانی و رسائی و استحکام بیان و اتقان ترکیب نظیر ندارد، قـضایا را خیلی فشرده و بدون حشو و زائد نقل کرده و متن قضایا و روح وقایع را در الفاظی کم و کوتاه بطرز بعدیعی خلاصه نموده‌ است‌، در هر داستانی وارد می شود به آن قسمتی از آن داستان اشاره می کند که با هدفش رابطه مستقیم دارد و مـی خواهد از آن نـتیجه بگیرد آنگاه نتیجه را بطور دلپسندی مجسم می کند‌ و می گذرد‌.


5-ایـنکه یعقوب‌ با‌ کمال رضایت خـاطر یـوسف را فـرستاده است.
اما در قرآن چنین آمده‌ است‌:«قالوا‌ یا ابانا ما لک لا تأمنا علی یوسف و انا له لناصحون ارسله معنا غدا یرتع‌ و یعلب‌ و انـا‌ له لحـافظون قـال انی لیحزننی ان تذهبوا به»گفتند ای پدر چرا‌ تو‌ مـا را نـسبت به یوسف امین نمی دانی در حالی که ما خیر خواه او هستیم فردا او را با ما‌ بفرست‌ تا بگردد و بازی کند و ما او را حفاظت می کنیم گـفت مـن از‌ ایـنکه‌ شما وی را ببرید غمیگین می شوم».
چنانچه‌ روشن‌ است‌ از قرآن استفاده مـی شود که اولا یعقوب‌ یوسف‌ را بدون درخواست برادران نفرستاده بلکه پس از اصرار شدید آنها فرستاده است‌.
و ثانیا‌ او را با برادرانش فرستاده‌ اسـت‌ نـه تـنها‌ و ثالثا‌ او‌ را برای آوردن خبر سلامتی برادران‌ و گوسفندان‌ نفرستاده بلکه برادران او گفتند وی را بـا مـا بفرست که تفریح‌ کند‌ و یعقوب هم با اکراه از آنها‌ پذیرفت و رابعا او را‌ تنها‌ نفرستاده بلکه با بـرادرانش فـرستاده‌ و طـبعا‌ او را در بیابان گم نشده و خامسا یعقوب یوسف را با رضایت خاطر‌ نفرستاده‌ است بـلکه بـا کـمال نگرانی‌ و ناراحتی‌ او‌ را فرستاده است‌.
چنانچه‌ می‌بینید آن پنج مطلبی‌ که‌ از سه آیه تورات استفاده مـی شود درسـت مـخالف مطالبی است که از سه آیه‌ قرآن‌ فهمیده می شود و قرآن کریم در این‌ سه‌ آیه درسـت‌ پنـج‌ مطلب‌ بر ضد پنج مطلب‌ تورات ثابت می کند آیا ممکن است کسی ایـن قدر کـم حـافظه باشد که مطالب سه آیه‌ کوتاه‌ تورات را از علمای یهود یاد بگیرد‌ آنگاه‌ تمام‌ آنـرا‌ فـراموش‌ کند و در ضمن‌ سه‌ آیه پنج مطلب دیگر که درست نقطه مقابل پنج مـطلب تـورات اسـت نقل کند؟
از این بیان‌ و ده‌ها‌ نظائر‌ آن بخوبی روشن می شود افتراها و تهمت‌های ناروائی‌ که‌ بعضی‌ از‌ پیشوایان‌ یـهود‌ و نـصاری برسول اکرم(صلی الله و علیه وآله) می‌ بندند و می گویند داستان های انبیاء را از تورات گرفته است کاملا بی‌ اساس و حـاکی از بـی‌ اطلاعی آنـهاست.
منبع:
درسهایی از مکتب اسلام » اسفند 1340، سال چهارم - شماره 1