تبیان، دستیار زندگی
ته این‏جانب مجید انصارى در دهم فروردین ماه 1333 در روستاى خانوك از توابع زرند كرمان در خانواده‏اى متوسّط و بسیار متدیّن به دنیا آمدم. روستاى مذكور از روستاهاى بزرگِ آباد و زادگاه بسیارى از روحانیون بنام كرمان و پاى‏گاه دفا...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حجت الاسلام والمسلمین آقاى حاج شیخ مجید انصاری دامت برکاته

این‏جانب مجید انصارى در دهم فروردین ماه 1333 در روستاى خانوك از توابع زرند كرمان در خانواده‏اى متوسّط و بسیار متدیّن به دنیا آمدم. روستاى مذكور از روستاهاى بزرگِ آباد و زادگاه بسیارى از روحانیون بنام كرمان و پاى‏گاه دفاع از انقلاب
، قبل از پیروزى و بعد از آن به‏خصوص در دوران دفاع مقدّس بود، وجود شهیدان فراوان این محلّ گواه این ادّعااست و اخیراًاین‏روستا به‏شهر تبدیل‏شده‏است.
پدرم مرحوم حاج اكبر فرزند محمد بن على بن ابوالحسن، از معتمدان و متدیّنان بنام و مورد علاقه شدید مردم بود. شغل اصلى ایشان خواربارفروشى بود، امّا به دلیل برخوردارى از مطالعات اسلامى و تاریخى و روحیّه شجاعت و دفاع از حقّ به وعظ و خطابه و انجام خدمات دینى و اجتماعى
مى‏پرداخت و به همین سبب ملجأ عامّه مردم در مشكلات بود و از این رهگذر، خدمات شایانى در جهت عمران آبادى محل و سامان‏دهى امور دینى و تبلیغى محل به عمل آورد. از خدمات دینى وى مى‏توان به دعوت او از علما و روحانیان برجسته در ایّام تبلیغ اشاره كرد كه از جمله آنان حضرت آیةاللّه جعفر سبحانى بود.پدرم در شعر سرایى داراى ذوق و طبع روان بود و اشعار زیادى در مدح و رثاى اهل بیت و مسائل اخلاقى سروده است كه خلاصه آن با عنوان راز دل چاپ شد. وى در سال 1363شمسى و مادرم در سال 1371شمسى به رحمت ایزدى پیوستند و هر دو عزیز در قبرستان بقیع قم، در جوار قبر برادر شهیدم محمود انصارى به خاك سپرده شدند.
مادرم مرحوم بى بى رستمى راورى، زنى متدیّن، متهجّده و بسیار صبور بود و بیش‏تر اوقات خود را صرف عبادت، توسّل به اهل بیت(ع) و خدمت به خویشان و همسایگان مى‏گذراند.
محلّ تولد و دوران كودكى
تحصیلات
هجرت به قم
عوامل مؤثّر بر شكل‏گیرى شخصیّت سیاسى و اجتماعىمبارزات سیاسى
فعّالیّت‏هاى بعد از انقلابمسئولیّت‏ها و مناصب مهم
افتخارات و مسئولیّت‏هاى مستمرح
ضور در جبهه
خاطره مهمّ بعد از انقلاب مرتبط با خبرگان
انتخابات خبرگان
تحصیلات ابتدایى را در دبستان خانوك به پایان رساندم و سپس عازم حوزه علمیّه معصومیّه كرمان شدم. قبل از من برادر بزرگ‏ترم جناب حجّة الاسلام و المسلمین آقاى محمد على انصارى وارد این حوزه شده بود. عامل اساسى در علاقه‏مندى ما به طلبگى در مرحله اوّل، محیط خانوادگى و تشویق پدر و مادرم و در مرحله دوم، تأثیر شخصیّت و نفوذ كلمه و برخورد گرم و سازنده حضرت آیةاللّه جعفر سبحانى بود كه در سال 1343شمسى به دعوت مرحوم پدرم به خانوك تشریف آورده بود.
مدرسه معصومیّه زیر نظر مرحوم آیةاللّه صالحى كرمانى و با مدیریّت حجّةالاسلام و المسلمین نیشابورى اداره مى‏شد. از سال 1346 تا 1349شمسى در مدرسه معصومیّه بودم و مقدّمات، ادبیّات و منطق را فرا گرفتم. اساتید من عبارت بودند از: حضرات آیات و حجج اسلام روحانى، حقیقى، شاكرى، سیّد ابوالقاسم موسوى و حسنى.
در سال 1349شمسى وارد حوزه علمیّه قم شدیم و برادر كوچك‏ترم جناب آقاى حمید انصارى نیز به ما پیوستند. در مدرسه ستّیه واقع در میدان‏میر قم، براى اسكان، حجره‏اى گرفتیم و در مدرسه مرحوم آیةاللّه العظمى گلپایگانى در تكیه تولیت (قسمتى از محلّ فعلى مدرسه بزرگ آن مرحوم) به درس مشغول شدیم كه پس از یك سال، مدرسه به خیابان صفائیه منتقل شد، مدرسه از مدارس خوب و با برنامه منظّم تحت نظر مرحوم حاج سیّد مهدى گلپایگانى و با مدیریّت حجّة الاسلام و المسلمین آقاى حسینى اداره مى‏شد. تمام جلدین لمعه را در این مدرسه خواندم، اساتید من در این مدرسه عبارت بودند از: حضرات آیات و حجج اسلام آشتیانى، طالقانى، مقتدایى، صلواتى، شیخ عبدالقائم شوشترى، حسن تهرانى، اسكندرى، عالمى و....
پس از اتمام درس‏هاى عمومى حوزه، به ادامه تحصیل براى فراگیرى دروس سطح خارج فقه و اصول پرداختم كه تا سال 1357شمسى ادامه داشت.
اساتید بزرگوار من در مقاطع تحصیلى سطح عبارت بودند از: حضرات آیات بنى فضل، اعتمادى، ستوده، سیّد مصطفى محقّق، سیّد على محقّق و اساتیدم در خارج فقه و اصول حضرت آیةاللّه وحید خراسانى و حضرت آیةاللّه تبریزى بودند.
هم‏چنین در درس‏هاى اصول عقاید، تفسیر قرآن، نهج البلاغه و اخلاق حضرات آیات مكارم شیرازى، مشكینى، نورى همدانى و خزعلى شركت مى‏كردم.
بعد از پیروزى انقلاب اسلامى ایران نیز على‏رغم مشاغل فراوان، سعى كردم در تهران از محضر اساتید بزرگوار حضرات آیات صانعى، موسوى اردبیلى، محمدى گیلانى و سیّد محمد بجنوردى بهره بگیرم.
ضمن این‏كه دروس جدید را نیز تا مقطع كارشناسى ارشد (فوق لیسانس) در رشته حقوق خصوصى در دانشگاه آزاد تهران طى كردم. دوستان هم‏مباحثه من علاوه بر اخوى مكرّم، عبارت بودند از: حضرات حجج اسلام شهید مظفّر، شهید همّتى، محسن قمى، جعفر انوارى، عبدالحمیدى و مرحوم سیّد مهدى واعظى اصفهانى.
ذكر این نكته نیز خالى از فایده - به‏خصوص براى طلّاب جوان - نیست كه زندگى بیش‏تر روحانیان و طلّاب در دوران تحصیل ما از لحاظ معیشتى و اقتصادى با سختى و دشوارى فراوان روبه‏رو بود و زندگى من و برادرانم نیز از این قاعده مستثنا نبود و گاهى كه شرح فقر و تنگ‏دستى آن دوران را براى دوستان نقل مى‏كنم، دچار شگفتى مى‏شوند؛ امّا شیرینى و زیبایى آن دوران نورانى و لبریز از نشاط و تلاش، هرگز از خاطرم محو نخواهد شد. نكته دیگر این‏كه فضاى معنوى حاكم بر طلّاب و مدارس در آن دوران بسیار گسترده‏تر و مطلوب‏تر از امروز بود، از خود گذشتگى، خطرپذیرى، احتیاط در امور و سخت كوشى در تعلیم و تدریس و تبلیغ از ویژه‏گى‏هاى آن عصر به یادماندنى است.
نفرت از شاه و نظام ستم‏شاهى براى اوّلین بار به واسطه سخنان روشن‏گرانه پدرم در من ایجاد شد؛ او با زبانى ساده مظالم شاه و پدرش را بیان مى‏كرد و ما را از خوردن مواد غذایى‏یى كه تحت عنوان تغذیه رایگان در مدرسه توزیع مى‏شد، منع كرده، مى‏فرمود: این‏ها همانند عسل معاویه است كه براى فریب مردم داده مى‏شود. با نام مقدّس «امام خمینى» براى نخستین بار به وسیله حضرت آیةاللّه سبحانى آشنا شدم. ایشان در پایان منبر در طول ماه مبارك رمضان براى امام دعا مى‏كردند. وقتى كه براى نخستن مرتبه تمثال مبارك و نورانى امام را بر روى كارت تبریك سال نو - كه از قم براى پدرم فرستاده بودند - مشاهده كردم، چشمانم منوّر گشت و عشق به آن سیماى جذّاب در دلم تابانیده شد. متعاقب آن پدرم به ساواك فرا خوانده شد و بنده نیز به حوزه علمیّه معصومیّه وارد شدم كه این عمل نقش تعیین كننده‏اى بر شكل‏گیرى شخصیّت سیاسى و اجتماعى من در آغاز نوجوانى داشته است. از سیزده سالگى مقلّد امام خمینى شدم، محیط مدرسه معصومیّه محیطى انقلابى و جمع دوستان و اساتید ما همگى از ارادتمندان امام بودند، حضرات آیات و حجج اسلام هاشمى رفسنجانى، دعایى، محمد جواد حجّتى كرمانى، شهید محمد جواد باهنر و...نام‏هاى آشنا و الهام بخش طلّاب جوان این مدرسه بودند. گرچه هنگام ورودم به حوزه بیش‏تر آنان یا در زندان به سر مى‏بردند و یا متوارى بودند و شهید باهنر نیز در تهران زندگى مى‏كرد؛ امّا آشنایى ما طلّاب جوان با اندیشه‏هاى آنان و اطلاع یافتن از مسائل مربوط به نهضت امام خمینى به‏وسیله آنان و دیگر علما و فضلاى كرمانى از جمله حجّة الاسلام و المسلمین آقاى فهیم كرمانى، موجب تقویت شیفتگى ما به امام خمینى مى‏شد.
در كنار تحصیل و تدریس از دوران جوانى به امر تبلیغ پرداخته و همواره در منبرها، كلاس‏ها و...به ترویج اندیشه‏هاى امام مى‏پرداختم، تشكیل كتاب‏خانه، سازمان‏دهى گروه‏هاى جوان، تشكیل كلاس‏هاى ویژه نوشتن و كارگردانى نمایش‏نامه‏هاى انقلابى از جمله فعّالیّت‏هاى فرهنگى و سیاسى من بود.
در حوادث مهمّ قم از جمله حادثه «نوزده دى» حضور داشتم و از فعّالان آن حادثه تاریخى بودم كه سرانجام مجروح شدم. با دوستانم در استان كرمان در ارتباط بودم و در جهت رساندن نوارها، كتاب‏ها و اعلامیّه‏هاى انقلابى و رساله حضرت امام فعّالیّت داشتم.
این گروه، فعّالیّت خود را تا انجام كارهاى مبارزه مسلّحانه توسعه داد. در راستاى تبلیغ و افشاگرى علیه رژیم شاه كه در استان‏هاى مختلف صورت مى‏گرفت، بارها از سوى ژاندارمرى، شهربانى و ساواك مورد تعقیب، جلب و یا اخراج از محلّ تبلیغ‏قرار گرفتم. اوج برنامه‏هاى تبلیغى و مبارزات سیاسى من در سال 1356 و 1357شمسى بود كه به صورت جنگ و گریز از این شهر به آن شهر با لباس مبدّل انجام مى‏شد؛ شهرهاى اردستان، داراب، ارسنجان، زرند، پابدانا و فسا از جمله شهرهایى بودند كه به صورت مركز تبلیغى مورد استفاده قرار مى‏گرفتند و خاطرات زیادى از آن دوران دارم كه ذكر آن‏ها از حوصله این مختصر خارج است. در بعضى از این مبارزات عملاً به رویارویى و درگیرى مسلّحانه مأموران رژیم با مردم و شهادت اشخاص منجر گردید.
در آستانه پیروزى انقلاب در زرند كرمان و پابدانا مركز معادن ذغال‏سنگ كشور به امر سازمان‏دهى مبارزات كارگرى و دیگر اقدامات ضرورى مشغول بودم و همین‏جا بود كه شیرین‏ترین خبر تاریخ زندگى خود، یعنى پیروزى انقلاب و فروریختن نظام شاهنشاهى را شنیدم.
بلافاصله پس از پیروزى انقلاب براى حفاظت از اموال عمومى و جلوگیرى از خراب‏كارى عناصر وابسته به ساواك یا گروه‏هاى ماركسیستى، با بهترین دوستان و هم رزمان كه اكنون بزرگ مردانى از آنان در جوار رحمت حقّ و در كنار خیل شهیدان آرمیده‏اند هم‏چون شهیدان سرافراز، حمید عرب نژاد، اكبر شفیعى، اكبر طاهرنیا و...و جمع دیگرى از ایشان هم‏چنان در سنگر دفاع از انقلاب مشغول خدمت‏اند، به تشكیل و سامان‏دهى كمیته پرداختم.
تشكیل جهاد سازندگى، سپاه پاسداران و دیگر نهادهاى ضرورى انقلابى و سرپرستى آن‏ها از دیگر اقدامات من در سال 1358شمسى بود. در سال 1359شمسى، در سنّ 26سالگى به نمایندگى از سوى مردم زرند كرمان به مجلس شوراى اسلامى راه یافتم. گفتنى است كه زرند قبل از انقلاب نماینده مستقلى نداشت.
هم‏چنین در دوره سوم مجلس شوراى اسلامى، بار دیگر از سوى مردم زرند كرمان به نمایندگى انتخاب شدم.
در دوره پنجم و ششم مجلس شوراى اسلامى نیز به نمایندگى از سوى مردم تهران در آن مجلس حضور داشتم. در این دوره‏ها جز دوره اوّل، عضو كمیسیون برنامه و بودجه و كمیسیون آیین نامه داخلى مجلس بوده و هستم. در دوره اوّل، عضو هیئت رئیسه سنّى به عنوان جوان‏ترین نماینده انجام وظیفه كردم و در كمیسیون اقتصادى و صنایع و معادن عضویّت داشتم.از خاطرات تلخ دوره اوّل مجلس باید از حادثه جان‏گداز انفجار حزب جمهورى اسلامى و شهادت جمع زیادى از بزرگان و دوستان و همكاران و هم‏چنین حادثه انفجار نخست وزیرى و شهادت شهید رجائى و باهنر یاد كرد و از حوادث شیرین آن نیز اقتدار مجلس در دفاع از خط امام و رأى دادن به عدم كفایت سیاسى بنى‏صدر را بیش‏تر به‏یاد دارم.د
ر طول دوره‏هاى اوّل، سوم و پنجم مجلس شوراى اسلامى در مشاغل زیر اشتغال داشتم:
1. نمایندگى شوراى‏عالى قضایى و ریاست سازمان زندان‏ها و اقدامات تأمین و تربیتى كشور؛
2. معاونت پارلمانى وزارت كشور؛
3. معاونت برنامه ریزى مؤسّسه تنظیم و نشر آثار حضرت امام خمینى(ره)؛
4. معاونت برنامه‏ریزى سازمان بازرسى كلّ كشور؛
5. عضویّت در شوراى سیاست‏گذارى صدا و سیما.
1. از بزرگ‏ترین افتخارات خانواده ما خدمت‏گزارى در بیت، دفتر، مؤسّسه نشر آثار و مرقد حضرت امام خمینى(ره) است. البته این نعمت بزرگ و افتخار عظیم در حدّ بالا متعلّق به برادر بزرگم حجّة الاسلام و المسلمین آقاى محمد على انصارى و سپس جناب آقاى حمید انصارى و در مرحله بعدى این‏جانب است كه سهم بسیار ناچیزى را عهده دار بوده و هستم و این توفیق بعد از عنایت حق، رهینِ روحِ بلند و قلب مهربان یار سفر كرده مرحوم حجّة الاسلام و المسلمین حاج سیّد احمد خمینى - أعلى اللّه مقامه الشّریف - است و استمرار آن نیز با لطف بى دریغ بیت رفیع امام به‏خصوص یادگار گران‏قدر آن‏حضرت جناب مستطاب حجّة الاسلام و المسلمین حاج سیّد حسن خمینى مى‏باشد.
2. خدمت‏گزارى به حجّاج بیت اللّه الحرام از طریق بعثه حضرت امام از دوران نمایندگى حضرت حجّة الاسلام و المسلمین جناب آقاى موسوى خوئینى تا حجّةالاسلام و المسلمین جناب آقاى كرّوبى و حجّة الاسلام و المسلمین رى‏شهرى در سمت معاونت بازرسى.
3. عضویّت در شوراى مركزى «مجمع روحانیون مبارز» و عضویّت در كمیته سیاسى آن از بدو تأسیس كه با تشویق و راهنمایى حضرت امام خمینى و به منظور حمایت از آرمان‏ها و اندیشه‏هاى بلند آن‏حضرت تشكیل یافته است.
4. عضویّت در هیئت مدیره مدارس علمیّه كرمانى‏ها در قم و كرمان با انتخاب حضرت امام خمینى(ره) كه پس از ارتحال آن‏حضرت تاكنون نیز با تأیید مقام معظّم رهبرى - دام عزّه - در این زمینه فعّالیّت دارم. دو عضو دیگر هیئت حضرات حجج اسلام و المسلمین آقایان محمد جواد كشمیرى و حسین جاویدى هستند.
از ابتداى جنگ تحمیلى تا آخرین روزهاى آن، بارها خداوند منّان توفیق حضور در جبهه‏هاى حقّ علیه باطل و سخن‏رانى در جمع بهترین بندگانش را نصیب من فرمود، البته پیش از آغاز جنگ، خداوند بزرگ خانواده ما را با پذیرش برادر شهیدم محمود انصارى در مصاف با گروهك‏هاى ضدّ انقلاب در كردستان مفتخر نمود و در ادامه جمع زیادى از خویشان و نزدیكان و دوستانم نیز به خیل شهیدان پیوستند. نمى‏دانم چرا على‏رغم حضور در جبهه از هنگام حصر آبادان، عملیّات بیت‏المقدّس، فاو و غیره...و على‏رغم عضویّت ثابت در جلسه هفتگى حزب جمهورى اسلامى ایران و دیگر صحنه‏هاى ایثار و شهادت، از قافله شهیدان عقب مانده و در كویر عطش‏زاى زندگى دنیایى، هم‏چنان در حسرت جرعه آبى از كوثر شهادت به‏سر مى‏برم؟! البته هرگز از رحمت و فضل بى‏كران خداوند مأیوس نیستم و همواره چشم به راه پیك شهادت و مرگ سرخ در راه خدا بوده و این عشق در قلبم موج مى‏زند و در این انتظار مقدّس امید به چشم كیمیاگر حضرت صاحب الأمر - أرواحنا لتراب مقدمه الفداء - دارم.
در طول 22 سال بعد از پیروزى انقلاب، از مقاطع مختلف آن خاطرات مهمّى در عرصه‏هاى سیاسى، نظامى، اجتماعى و....دارم كه دراین مختصر نمى‏گنجد؛ امّا به بزرگ‏ترین و در عین حال تلخ‏ترین آن‏ها اشاره مى‏كنم كه مطمئنّاً از سخت‏ترین و تلخ‏ترین لحظات زندگى من و بسیارى هم‏چون من است. لحظات پایانى عمر پربركت امام و پرواز روح خدا در شب چهاردهم خرداد سال 1368شمسى در بیمارستان قلب جماران آن‏قدر سخت و دشوار بود كه تا عمق جان را مى‏گداخت، خبر ارتحال آن‏حضرت تمام كسانى را كه در محوّطه بیمارستان بودند در بهت سهمگینى فرو برد، عظمت حادثه به قدرى بود كه براى مدّتى حتى راه گریه را نیز بسته بود، بعد از سال‏ها هنوز داغ این هجران را در تمام وجودم حس مى‏كنم، پس از این‏كه مردم با خیل چندین میلیونى خود و با اشك و آه و ناله، وداع آتشین خویش را با رهبر و مقتداى خود در مصلّاى تهران به پایان مى‏بردند، جنازه مطهّر امام را به كمك اخوى و جناب آقاى محسن رضایى از جاى‏گاه مخصوص در تابوت گذاشتیم و براى بردن به محلّ نماز مهیّا ساختیم، هیچ‏گاه منظره‏اى این‏چنین ندیده و حتى تصوّر نمى‏كردم، انبوه جمعیّت به گندم‏زار متراكم مى‏ماند كه پرده‏اى سیاه بر آن كشیده و با نسیمى موج زنان از این سو به آن‏سو متمایل مى‏شد، هزاران نفر از خود بى‏خود و مدهوش بودند و چهره تمامى چند میلیون نفر انسان عزادار خیس از اشك حسرت و اندوه بود.
آن‏چه كه در پشت این همه غم و اندوه موجب هراس و غصّه مضاعف بود نگرانى از آینده و مسئله رهبرى بعد از امام بود؛ امّا سرعت عمل و نقش آفرینى به‏موقع خبرگان رهبرى براى انتخاب جانشین امام و تعیین حضرت آیةاللّه خامنه‏اى - حفظه‏اللّه - به رهبرى است كه در كمال آرامش و كم‏ترین زمان ممكن و اطاعت و پذیرش همگانى و حمایت یك پارچه همه گروه‏هاى سیاسى از این انتخاب شایسته، موجب تسكین آلام و غم‏هاى فزاینده و باعث آرامش و اطمینان دل‏هاى نگران گردید و نقش بى‏بدیل خبرگان آشكار گردید.
این‏جانب در سومین دوره انتخابات خبرگان رهبرى به نمایندگى از سوى مردم استان تهران برگزیده شدم و در كمیسیون‏هاى آیین‏نامه و فعّال كردن مجلس خبرگان رهبرى عضویّت دارم.