جمهوریخواهی نزد ایرانیان
جمهوری تصنعی یا سلطنتی حقیقی؟
اندیشه جمهوری و رابطه آن با جنبش جمهوریخواهی، مفهومی است که ارتباط نزدیکی با انقلابهای قرن هجدهم و نوزدهم اروپا دارد. سرنگونی سلاطین مستبد اروپا به دست توده مردم جرقهای در افکار روشنفکران و سیاستمداران ایران زد...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1396/07/04
جُمهوریخواهی گرایشی سیاسی و شیوهای از کشورداری است که پادشاهی یا دیکتاتوری نیست و معمولاً با حکومت قانون مرتبط دانسته میشود.
اولین جرقه جمهوریخواهی به زمان فوت محمدشاه قاجار بازمیگردد. در آن زمان، عدهای از متنفذان دولتی که خود را نماینده همه جناحهای حکومت میخواندند در مجلسی به نام «مجلس امرای جمهور» جمع شدند تا بر امور حکومت نظارت کنند.
اندیشه جمهوری و رابطه آن با جنبش جمهوریخواهی، مفهومی است که ارتباط نزدیکی با انقلابهای قرن هجدهم و نوزدهم اروپا دارد. سرنگونی سلاطین مستبد اروپا به دست توده مردم جرقهای در افکار روشنفکران و سیاستمداران ایران زد. این دو گروه هر یک به خلاف جهت یکدیگر عمل میکردند؛ سیاستمداران اگرچه در بسیاری مواقع دین را روبهروی سیاستهای ناعادلانه خود میدانستند، اما گاهی نیز برای مقابله با اندیشهها و مرامهای ضاله، به سوی دین میآمدند و روشنفکران، که مدعی حرکت در مسیر ترقی و پیشرفت ایران بودند و این امر را مستلزم وامگیری از اندیشههای غربی میدانستند، برای تحکیم آن تفکرات میکوشیدند. گروه متاخر، استبداد سلطنتی را مانعی جدی در بهبود وضعیت ایران در ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میدانست؛ ازهمینرو همّ و غم خود را برای مشروطه کردن یا الغای سلطنت به کار بست.
جمهوری، قبله آمال تعدادی از این افراد بود. نمیتوان تاریخ دقیقی برای شکلگیری فکر جمهوری در فضای سیاسی ایران ذکر کرد. براساس آنچه از اسناد و کتابهای تاریخی بهدست ما رسیده است، اولین بار پس از فوت محمدشاه قاجار، عدهای از متنفذان دولتی که خود را نماینده همه جناحهای حکومت میخواندند در مجلسی به نام «مجلس امرای جمهور» جمع شدند تا بر امور حکومت نظارت کنند. این جرقه جمهوری هیچگاه خاموش نشد و در تاریخ تحولات سیاسی ایران همواره در ناخودآگاه ایرانیان به عنوان بدیل و جانشین اصلی نظام پادشاهی ادامه حیات داد.
در پاسخ به این پرسش دیدگاههای مختلفی مطرح شد، اما همگی آنها در یک هدف اشتراک نظر داشتند و آن اجرای قانون و تنظیمات دولت بر اساس ساز و کار مجلس بود که در شکل نظام جمهوری خود را نمایان میکرد. این گونه بود که فکر جمهوری در مخیله روشنفکران شکوفا شد. اما به دلیل نابالغی و بیسوادی فراگیر و آماده نبودن فضای لازم برای طرح جمهوری، این امر در محدوده اقلیتی خاص و در محافل و مجامعی پیدا شد که سیاحان ایرانی اروپادیده برپا کرده بودند. یکی از این محافل «فراموشخانه» بود که توسط میرزا ملکمخان برپا شد. ملکمخان همان کسی بود که در رسالههایش خود را قانونخواه معرفی میکرد. این امر به گونهای بود که مشروطهخواهان او را از بانیان قانونخواهی میدانستند
جلالالدین میرزا و ملکمخان در دو چیز اشتراک داشتند: 1. داشتن تمایلات ضد مذهبی؛ 2. جاهطلبی و اینکه فراموشخانه را دستاویزی برای متحد کردن نیروهای خود برای تغییر سلطنت یا جمهوری قرار دادند. عضویت جلالالدین میرزا و دو شاهزاده دیگر به نامهای شعاعالسلطنه و ظلالسلطان کافی بود که ظن شاه را بر وجود توطئه و دسیسه برانگیزد و آن را خطری برای تاج و تخت خود قلمداد کند. هرچند ملکمخان طرح اصلاح سیاسی و اداری حکومت را در رسالهای به نام «دفتر تنظیمات» به شاه تقدیم کرد، ولی شاه بعدها با گزارشهای یکی از علما و نیز پزشک مخصوص خود به نام تولوزان، از نیات اصلی این مجمع آگاه شد و به انحلال آن اقدام کرد.
جمهوریخواهان مجلس که از دو دسته «تجدد»یها به رهبری سیدمحمد تدین و «سوسیالیست»ها به رهبری سلیمان میرزا اسکندری تشکیل بودند، از مدتها پیش دست دوستی به سردار سپه داده بودند تا هرکدام به دلایلی و بنا بر انگیزهای خاص به گسترش قدرت و استقرار جمهوریت اقدام کنند.
با گذشت زمان و پس از گذشت حدود بیستسال از برقراری حکومت مشروطه در ایران و همزمان با نخستوزیری رضاخان سردارسپه، شاهد مطرحشدن بحث تشکیل حکومت جمهوری در ایران بهصورتجدی هستیم. کاهش قدرت استبدادی پادشاهان قاجار پس از برقراری رژیم مشروطه، نقش موثری در این زمینه ایفا کرد. با محدودشدن قدرت پادشاهان پس از برقراری رژیم مشروطه، سلاطین قاجار دیگر از قدرت لازم برای سرکوب آرا و اندیشههای جدید سیاسی برخوردار نبودند و اگرهم قصد چنین کاری را در سر میپروراندند، مانند محمدعلیشاه دچار عواقب جبرانناپذیری میشدند. ضعف قدرت سلاطین قاجار در زمان احمدشاه به اوج خود رسید. در کنار دستگاه روبه اضمحلال سلطنت، تشکیلات نیرومند ریاستوزرایی یا نخستوزیری سردارسپه سربرآورد که مروج جمهوریتی تصنعی بود.
این پیشروی با مخالفت علما، از جمله شهید مدرس، که بهدرستی فهمیده بود ادعای جمهوریخواهی رضاخان، خود رویکردی به استبداد است، متوقف شد. (بعدها رضاخان و روشنفکران گردآمده پیرامون او با انقراض سلطنت قاجار و تاسیس سلسله پهلوی نشان دادند که پیشبینی مدرس درست بود.) بدین ترتیب داستان جمهوری به پایان رسید، ولی اندیشه جمهوری همچنان در ناخودآگاه ایرانیان روشن و پایدار ماند.
منابع:موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران/ حیات یحیی:یحیی دولتآبادی
اولین جرقه جمهوریخواهی به زمان فوت محمدشاه قاجار بازمیگردد. در آن زمان، عدهای از متنفذان دولتی که خود را نماینده همه جناحهای حکومت میخواندند در مجلسی به نام «مجلس امرای جمهور» جمع شدند تا بر امور حکومت نظارت کنند.
اندیشه جمهوری و رابطه آن با جنبش جمهوریخواهی، مفهومی است که ارتباط نزدیکی با انقلابهای قرن هجدهم و نوزدهم اروپا دارد. سرنگونی سلاطین مستبد اروپا به دست توده مردم جرقهای در افکار روشنفکران و سیاستمداران ایران زد. این دو گروه هر یک به خلاف جهت یکدیگر عمل میکردند؛ سیاستمداران اگرچه در بسیاری مواقع دین را روبهروی سیاستهای ناعادلانه خود میدانستند، اما گاهی نیز برای مقابله با اندیشهها و مرامهای ضاله، به سوی دین میآمدند و روشنفکران، که مدعی حرکت در مسیر ترقی و پیشرفت ایران بودند و این امر را مستلزم وامگیری از اندیشههای غربی میدانستند، برای تحکیم آن تفکرات میکوشیدند. گروه متاخر، استبداد سلطنتی را مانعی جدی در بهبود وضعیت ایران در ابعاد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میدانست؛ ازهمینرو همّ و غم خود را برای مشروطه کردن یا الغای سلطنت به کار بست.
همزمانی اصلاحات محدود دوره ناصرالدینشاه با تاسیس دارالفنون، نشر و توزیع روزنامههای فارسی و انگلیسی و مهمتر از آن، مراودات تجار، محصلان و سیاحان ایرانی با ممالک اروپایی باعث شد ایرانیان با فضای متفاوت دیگر کشورها آشنا شوند و با مقایسه خود با آنها، خواستار اصلاحات جدی در این امر باشند.
جمهوری، قبله آمال تعدادی از این افراد بود. نمیتوان تاریخ دقیقی برای شکلگیری فکر جمهوری در فضای سیاسی ایران ذکر کرد. براساس آنچه از اسناد و کتابهای تاریخی بهدست ما رسیده است، اولین بار پس از فوت محمدشاه قاجار، عدهای از متنفذان دولتی که خود را نماینده همه جناحهای حکومت میخواندند در مجلسی به نام «مجلس امرای جمهور» جمع شدند تا بر امور حکومت نظارت کنند. این جرقه جمهوری هیچگاه خاموش نشد و در تاریخ تحولات سیاسی ایران همواره در ناخودآگاه ایرانیان به عنوان بدیل و جانشین اصلی نظام پادشاهی ادامه حیات داد.
تبارشناسی جمهوریخواهی
آنچه بعد از فوت محمدشاه قاجار منعقد شد، نشاندهنده هرج و مرجهای همیشگی تعیین جانشین در دودمان قاجار است. هر یک از شاهزادگان و متولیان امر، در خود پتانسیل حکمرانی بر کشور و فرماندهی نظام را میدید. حال چه در کسوت پادشاهی و چه در نظام جمهوری؛ مهم ریاست کردن و کیاست نمودن بود. تغییر فضای حاکم بر کشور و ورود عقاید نوین درباره «نوع حکمرانی» و «انتخاب» حکمران بهوسیله توده مردم، مسئلهای نبود که بشود برای همیشه مانع آن شد و با اصلاحات امیرکبیر و تاسیس دارالفنون، رواج روزنامه و مراودات استادان ایرانی و فرنگی، بهتدریج ذهن هوشیار ایرانی درگیر این پرسش شد که چرا ایران در عقبماندگی دست و پا میزند، ولی اروپا رو به پیشرفت است.در پاسخ به این پرسش دیدگاههای مختلفی مطرح شد، اما همگی آنها در یک هدف اشتراک نظر داشتند و آن اجرای قانون و تنظیمات دولت بر اساس ساز و کار مجلس بود که در شکل نظام جمهوری خود را نمایان میکرد. این گونه بود که فکر جمهوری در مخیله روشنفکران شکوفا شد. اما به دلیل نابالغی و بیسوادی فراگیر و آماده نبودن فضای لازم برای طرح جمهوری، این امر در محدوده اقلیتی خاص و در محافل و مجامعی پیدا شد که سیاحان ایرانی اروپادیده برپا کرده بودند. یکی از این محافل «فراموشخانه» بود که توسط میرزا ملکمخان برپا شد. ملکمخان همان کسی بود که در رسالههایش خود را قانونخواه معرفی میکرد. این امر به گونهای بود که مشروطهخواهان او را از بانیان قانونخواهی میدانستند
الف) فراموشخانه
مجمع فراموشخانه، نخستین جمعیت سیاسی است که در سال 1275 یا 1276ق به دست ملکمخان تاسیس شد. این سازمان مخفی، طرح رسالههای نظری ملکمخان را که عبارتاند از «کتابچه غیبی یا دفتر تنظیمات»، «رفیق و وزیر» و «تنظیم لشکر و مجلس و اداره»، در لفافه مفاهیم مذهبی عملی کرد. اعضای این جمعیت، دانشآموزان دارالفنون و شاهزادگان قاجار بودند که ملکمخان آنها را برای آینده آماده میکرد. یکی از این افراد شاهزاده جلالالدین میرزا، از اخلاف فتحعلیشاه بود که به داشتن تمایلات ضدمذهبی اشتهار داشت و به همین دلیل نیز یکبار در حرم عبدالعظیم متحصن شد و بهواسطه آنکه از انساب قاجار و شاهزاده بود، با شفاعت دیگران از مخمصه نجات پیدا کرد.جلالالدین میرزا و ملکمخان در دو چیز اشتراک داشتند: 1. داشتن تمایلات ضد مذهبی؛ 2. جاهطلبی و اینکه فراموشخانه را دستاویزی برای متحد کردن نیروهای خود برای تغییر سلطنت یا جمهوری قرار دادند. عضویت جلالالدین میرزا و دو شاهزاده دیگر به نامهای شعاعالسلطنه و ظلالسلطان کافی بود که ظن شاه را بر وجود توطئه و دسیسه برانگیزد و آن را خطری برای تاج و تخت خود قلمداد کند. هرچند ملکمخان طرح اصلاح سیاسی و اداری حکومت را در رسالهای به نام «دفتر تنظیمات» به شاه تقدیم کرد، ولی شاه بعدها با گزارشهای یکی از علما و نیز پزشک مخصوص خود به نام تولوزان، از نیات اصلی این مجمع آگاه شد و به انحلال آن اقدام کرد.
جمهوریخواهان مجلس که از دو دسته «تجدد»یها به رهبری سیدمحمد تدین و «سوسیالیست»ها به رهبری سلیمان میرزا اسکندری تشکیل بودند، از مدتها پیش دست دوستی به سردار سپه داده بودند تا هرکدام به دلایلی و بنا بر انگیزهای خاص به گسترش قدرت و استقرار جمهوریت اقدام کنند.
ب) جنبش بابیه
با توجه به همزمانی و شباهت طرز کار بابیها و اعضای فراموشخانه، ادعای اینکه هر دو خواستار تغییر سلطنت بودند پر بیراه نیست. با توجه به مقدماتی که رهبران مذهب شیخیه برای نزدیک بودن ظهور امام زمان چیده بودند، ادعای علیمحمد باب فراگیر شد و چالش بزرگی را برای مشروعیت حکومت و مذهب شیعه بهوجود آورد. از بُعد سیاسی قضیه، علیمحمد باب اعتقاد داشت «حکومت فعلی (یعنی ناصرالدینشاه)، قابلیت و تشکیلاتش نامنظم است و انحلال آن منطقی به نظر میرسد». رهبران بابی و مریدان آنها کوشیدند تحت عناوینی همچون آزادیخواهی، پیشرفت، استبدادستیزی و قانون، نظام موجود را نفی کنند. یکی از اهداف آنان در تمامی اقدامات انجامشده، برقراری «آزادی و برابری» بود تا بهواسطه آن بتوانند اعلان موجودیت کنند و اعتقاد خود را رواج دهند. اما مخالفت مذهبیها که آنان را بدعتگذاران دین مینامیدند و همچنین سوءقصد بابیها به ناصرالدینشاه سبب شد «قبله عالم» از ترس جان و تاج و تخت، نسبت به هر مخالف بابی قاطعانه اقدام و هر شورشی را در نطفه خفه کند.ج) جمهوریخواهی رضاخان
رضاخان بعد از کودتای سوم اسفند 1299، مبارزهای را برای خلع سلسله قاجار و تبدیل نظام حکومتی ایران به جمهوری بهراه انداخت. مسئله جمهوری هنگامی جدی شد که در مهر 1302 رضاخان به مقام نخستوزیری رسید و احمدشاه رهسپار اروپا شد. در زمستان همان سال مبارزهای شدید به حمایت از جمهوریخواهی در مطبوعات آغاز شد. البته منادیان جمهوریخواهی به دنبال مقابله همزمان با روحانیت و مذهب بودند و به شکلی تعجببرانگیز و شگفتآور و بدون توجه به بسترهای دینی زندگی مردم، راه تحقق آرمان را در «هدایت مردم به سوی انقلاب اجتماعی» میدانستند.با گذشت زمان و پس از گذشت حدود بیستسال از برقراری حکومت مشروطه در ایران و همزمان با نخستوزیری رضاخان سردارسپه، شاهد مطرحشدن بحث تشکیل حکومت جمهوری در ایران بهصورتجدی هستیم. کاهش قدرت استبدادی پادشاهان قاجار پس از برقراری رژیم مشروطه، نقش موثری در این زمینه ایفا کرد. با محدودشدن قدرت پادشاهان پس از برقراری رژیم مشروطه، سلاطین قاجار دیگر از قدرت لازم برای سرکوب آرا و اندیشههای جدید سیاسی برخوردار نبودند و اگرهم قصد چنین کاری را در سر میپروراندند، مانند محمدعلیشاه دچار عواقب جبرانناپذیری میشدند. ضعف قدرت سلاطین قاجار در زمان احمدشاه به اوج خود رسید. در کنار دستگاه روبه اضمحلال سلطنت، تشکیلات نیرومند ریاستوزرایی یا نخستوزیری سردارسپه سربرآورد که مروج جمهوریتی تصنعی بود.
این پیشروی با مخالفت علما، از جمله شهید مدرس، که بهدرستی فهمیده بود ادعای جمهوریخواهی رضاخان، خود رویکردی به استبداد است، متوقف شد. (بعدها رضاخان و روشنفکران گردآمده پیرامون او با انقراض سلطنت قاجار و تاسیس سلسله پهلوی نشان دادند که پیشبینی مدرس درست بود.) بدین ترتیب داستان جمهوری به پایان رسید، ولی اندیشه جمهوری همچنان در ناخودآگاه ایرانیان روشن و پایدار ماند.
منابع:موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران/ حیات یحیی:یحیی دولتآبادی