زیانکارترین های واقعه کربلا
ظهور و قیام مهدوی نزدیک است. قیامی که شباهت زیادی به قیام حسینی دارد. قیامی که مطمئناً در آن عدهای قدرت همراهی امام زمان(عجلاللهتعالیفرجه) را نخواهند داشت و مانند افرادی که حسین بن علی را ترک کردند؛ امام مهدی را هم ترک خواهند کرد. پس باید رمز پیروزی شهدای کربلا در همراهی با امام زمانشان را دریابیم تا خود را برای قیام مهدوی آماده کنیم.
معین شرافتی- تاریخ و سیره معصومین تبیان
حضرت پس از شنیدن و دریافت خبر شهادت حضرت مسلم، برای بار چندم باز رو به همراهان کرده و فرمودند:«قَدْ خَذَلَتْنا شیعَتُنا، فَمَنْ اَحَبَّ مِنْکُمُ الاِنْصِرافَ فَلْیَنْصَرِفْ، لَیْسِ عَلَیْهِ مِنّا ذِمامٌ»؛ (به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد! خبرناگوار شهادت مسلم بن عقیلو هانى بن عروه و عبدالله بن یقطربه ما رسید، شیعیان ما از یارى مان دست کشیدند، پس هر کس از شما بخواهد برگردد مى تواند. هیچ بیعتى از ما بر عهده او نیست.»(وقعه الطف،ص166) در تمام این مراحل بودند افرادی که از حضرت جدا میشدند. افرادی که به قصد برخورداری از حکومت حسینی با حضرت هم گام شده بودند و وقتی دیدند بوی شهادت در میان است؛ حضرت را رها کردند.
عمر سعد راه هدایت را انتخاب نکرد و به دنبال دنیا پرستی و فرمانروایی ری بود تا طی کردن راه سعادت و هدایت؛ هرچند که به ری هم نرسید.
در شب عاشورا نیز میبینیم حضرت رو به اصحاب اندک باقی مانده کرده و فرمودند:«أَلَا وَإنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکمْ، فَانْطَلِقُوا جَمِیعًا فِی حِلٍّ؛ لَیسَ عَلَیکمْ مِنِّی ذِمَامٌ. هَذَا اللَیلُ قَدْ غَشِیکمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا؛ بیعت خود را از شما بر میدارم و به شما اجازه میدهم از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید.» این سخن نیز در دل سست ایمانها وسوسه میانداخت. ولی اصحاب حقیقی حضرت، به دنبال عاقبت به خیری بودند و با شهادت در عاشورا این مهم را به دست میآورند, اینجا بود که لب به سخن باز کرده و از ثبات قدم خود در جانفشانی برای اباعبدالله(علیهالسلام) سخن گفتند. مثلاً حضرت ابالفضل(سلام الله علیه) عرض کرد: هیچگاه چنین کاری نمیکنیم و خدا بعد از تو ما را زنده نبیند. یا مسلم بن عوسجه بیان داشت: تا وقتی سلاح دارم با سلاح و پس از آن با سنگ با دشمنانت خواهم جنگید تا با تو کشته شوم.
در بخش دیگری از سخنان حسینی، امام رو به بنی هاشم کرده و فرمودند: «حَسبُكُم مِنَ القَتلِ بِمُسلِم، اِذهَبُوا، قَد أَذِنتُ لَكُم؛ کشته شدن مسلم برای شما کافی است؛ برگردید؛ من به شما اجازه دادم.» آنها نیز رو به امام کردند و بیان داشتند که فداییان حسینی هستند و با جان، مال و خانواده از حضرت دفاع میکنند و زنده ماندن پس از امام برای آنها زشت است.( همان،ص197)
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید. راه کربلا، مسیر امتحان
امام حسین(علیهالسلام) از همان ابتدای حرکت حجت را برای یاران و همراهان خویش تمام کرد و آنها را با سرنوشت قیام آشنا نمود. چه بسیار افرادی که هوای همراهی با امام را در سر داشتند اما با شنیدن کلمات امام پشیمان شده و از همراهی با حضرت سر باز میزدند. حضرت در جمع پرشوری در مکه پس از ذکر اهمیت اطاعت و همراهی با اهل بیت رسول خدا، فرمودند:«مَنْ كَانَ بَاذِلًا فِینَا مُهْجَتَهُ، وَ مُوَطِّناً عَلَى لِقَاءِ اللهِ نَفْسَهُ، فَلْیَرْحَلْ فَإِنِّی رَاحِلٌ مُصْبِحاً، إِنْ شَاءَ اللهُ؛ کسی که حاضر است جان خود را در راه ما نثار كند، و برای لقای خدا خود را آماده نموده است، با ما كوچ كند، كه من در صبحگاهان عازم سفر هستم؛ إنشاءالله»(نزهه الناظر،ص86)حضرت پس از شنیدن و دریافت خبر شهادت حضرت مسلم، برای بار چندم باز رو به همراهان کرده و فرمودند:«قَدْ خَذَلَتْنا شیعَتُنا، فَمَنْ اَحَبَّ مِنْکُمُ الاِنْصِرافَ فَلْیَنْصَرِفْ، لَیْسِ عَلَیْهِ مِنّا ذِمامٌ»؛ (به نام خداوند بخشنده مهربان، امّا بعد! خبرناگوار شهادت مسلم بن عقیلو هانى بن عروه و عبدالله بن یقطربه ما رسید، شیعیان ما از یارى مان دست کشیدند، پس هر کس از شما بخواهد برگردد مى تواند. هیچ بیعتى از ما بر عهده او نیست.»(وقعه الطف،ص166) در تمام این مراحل بودند افرادی که از حضرت جدا میشدند. افرادی که به قصد برخورداری از حکومت حسینی با حضرت هم گام شده بودند و وقتی دیدند بوی شهادت در میان است؛ حضرت را رها کردند.
در شب عاشورا نیز میبینیم حضرت رو به اصحاب اندک باقی مانده کرده و فرمودند:«أَلَا وَإنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکمْ، فَانْطَلِقُوا جَمِیعًا فِی حِلٍّ؛ لَیسَ عَلَیکمْ مِنِّی ذِمَامٌ. هَذَا اللَیلُ قَدْ غَشِیکمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا؛ بیعت خود را از شما بر میدارم و به شما اجازه میدهم از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید.»
دعوت اختصاصی
عمر سعد به حقانیت راه حسینی ایمان داشت؛ اما سودای حکومت ری او را در بند دنیا کشانده بود. امام حسین(علیهالسلام) او را به مسیر سعادت دعوت نمود؛ ولی او سفارش حضرت را نپذیرفت. حضرت به او فرموده بود:«وَیْلَکَ یَابْنَ سَعْد اَما تَتَّقِی اللّهَ الَّذِی اِلَیْهِ مَعادُکَ؟ اَتُقاتِلُنِی وَ اَنَا ابْنُ مَنْ عَلِمْتَ؟ ذَرْ هوُلاءِ الْقَوْمَ وَ کُنْ مَعی، فَاِنَّهُ اَقْرَبُ لَکَ اِلَى اللّهِ تَعالى؛ واى بر تو، اى پسر سعد، آیا از خدایى که بازگشت تو به سوى اوست، هراس ندارى؟ آیا با من مى جنگى در حالى که مى دانى من پسر چه کسى هستم؟ این گروه را رها کن و با ما باش که این موجب نزدیکى تو به خداست.» در مقابل این سخنان، عمر سعد بهانههایی آورد و به امام پاسخ منفی داد. در انتها امام به وی فرمود: «مالَکَ، ذَبَحَکَ اللّهُ عَلى فِراشِکَ عاجِلا، وَ لا غَفَرَ لَکَ یَوْمَ حَشْرِکَ، فَوَاللّهِ اِنِّی لاَرْجُوا اَلاّ تَاْکُلَ مِنْ بُرِّ الْعِراقِ اِلاّ یَسیراً؛ تو را چه مى شود! خداوند به زودى در بسترت جانت را بگیرد و تو را در روز رستاخیز نیامرزد. به خدا سوگند! من امیدوارم که از گندم عراق، جز مقدار ناچیزى، نخوری.»(فتوح ابن اعثم،ج5،ص 164-166)عمر سعد راه هدایت را انتخاب نکرد و به دنبال دنیا پرستی و فرمانروایی ری بود تا طی کردن راه سعادت و هدایت؛ هرچند که به ری هم نرسید.
زیانکارترین های واقعه کربلا
طرماح بن عدی راه بلد بود و نافع بن هلال را به امام رساند و وقتی کمی یاران حسینی را دید به امام خبر خیل کوفیانی که آماده نبرد با حضرت بودند را داد. سپس از امام خواست تا سراغ خانوادهاش برود و اگر توانست خود را به امام برساند؛ نافع بن هلال شهید شد و طرماح از قافله جا ماند.(نفس المهموم،ص242) فردی دیگر به نام عبیدالله بن حر جعفی است. او وقتی با دعوت امام روبرو شد؛ عرضه داشت: من از جان خودم میترسم؛ اما یک اسب تیزرو دارم که هرگاه با آن بودم پیروز شده؛ آن را به شما هدیه میدهم! امام نیز در پاسخ فرمودند: «ما نه به تو و نه به اسبت احتیاجی نداریم!» به هر ترتیب ابن حر امام را یاری نکرد و بعدها از کارش پشیمان شد؛ حتی جزء یاران مختار درآمد تا با قاتلان امام بجنگد؛ ولی مختار را هم تنها گذاشت و در زمره زبیریان جا گرفت و با مختار جنگید. باز به زبیریان نیز پشت کرد و برای کسب حکومت کوفه قیام نمود. او با مصعب ابن زبیر جنگید؛ البته شکست خورد و خود را به فرات انداخت و غرق شد.(اعلام زرکلی،ج4،ص192)حضرت ابالفضل(سلام الله علیه) عرض کرد: هیچگاه چنین کاری نمیکنیم و خدا بعد از تو ما را زنده نبیند. یا مسلم بن عوسجه بیان داشت: تا وقتی سلاح دارم با سلاح و پس از آن با سنگ با دشمنانت خواهم جنگید تا با تو کشته شوم.
امتحان در شب عاشورا
در شب عاشورا نیز میبینیم حضرت رو به اصحاب اندک باقی مانده کرده و فرمودند:«أَلَا وَإنِّی قَدْ أَذِنْتُ لَکمْ، فَانْطَلِقُوا جَمِیعًا فِی حِلٍّ؛ لَیسَ عَلَیکمْ مِنِّی ذِمَامٌ. هَذَا اللَیلُ قَدْ غَشِیکمْ فَاتَّخِذُوهُ جَمَلًا؛ بیعت خود را از شما بر میدارم و به شما اجازه میدهم از سیاهی شب برای پیمودن راه و دور شدن از محل خطر استفاده کنید.» این سخن نیز در دل سست ایمانها وسوسه میانداخت. ولی اصحاب حقیقی حضرت، به دنبال عاقبت به خیری بودند و با شهادت در عاشورا این مهم را به دست میآورند, اینجا بود که لب به سخن باز کرده و از ثبات قدم خود در جانفشانی برای اباعبدالله(علیهالسلام) سخن گفتند. مثلاً حضرت ابالفضل(سلام الله علیه) عرض کرد: هیچگاه چنین کاری نمیکنیم و خدا بعد از تو ما را زنده نبیند. یا مسلم بن عوسجه بیان داشت: تا وقتی سلاح دارم با سلاح و پس از آن با سنگ با دشمنانت خواهم جنگید تا با تو کشته شوم.
در بخش دیگری از سخنان حسینی، امام رو به بنی هاشم کرده و فرمودند: «حَسبُكُم مِنَ القَتلِ بِمُسلِم، اِذهَبُوا، قَد أَذِنتُ لَكُم؛ کشته شدن مسلم برای شما کافی است؛ برگردید؛ من به شما اجازه دادم.» آنها نیز رو به امام کردند و بیان داشتند که فداییان حسینی هستند و با جان، مال و خانواده از حضرت دفاع میکنند و زنده ماندن پس از امام برای آنها زشت است.( همان،ص197)