تبیان، دستیار زندگی

كِل كشیدند كه حس كرد عمو افتاده

كِل كشیدند كه حس كرد عمو افتاده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
كِل كشیدند كه حس كرد عمو افتاده
كِل كشیدند كه حس كرد عمو افتاده
نگران شد نكند چنگِ عدو افتاده
پر گرفت از حرم و عمه به گَردَش نرسید
دید از اسب به گودال به رو افتاده
سنگ و تیر از همه سو خورده، سنان از پهلو
لشگری زخم به جان و تن ِ او افتاده
پاره شد بندِ دلش از تهِ دل آه كشید
سایه ی تیغ به گودیِ گلو افتاده
شمرها نقشه كشیدند كه حالا چه كنند
دید تا قرعه به پیچاندن مو افتاده
خویش را در وسطِ معركه انداخت و بعد
در شبِ گریه حماسی غزلی ساخت و بعد
سنگدل! تیغ كشیدی كه سرش را ببَری؟!
هر قَدَر سهم ِ تو شد بال و پرش را ببَری؟
دست و پا میزند و آخر ِكارش شده است!
پاك وحشی شده ای تا جگرش را ببَری؟
با وجودی كه ندارم زره و تیغ مگر
مُرده باشم بگذارم كه سرش را ببَری
همه ی عمر به چَشم ِ پسرش دیده مرا
سعی كن از سر ِ راهت پسرش را ببَری
سپر افتاده ز دستش، سپرش میگردم
باید اوّل بزنی تا سپرش را ببَری

در خورش نیست اگر بازوی آویز به پوست
جانِ ناقابل ِ من هدیه ی ناچیز ِ عموست

میشود لایق قربانی دلبر باشم؟!
آخرین خاطره ی این دم ِ آخر باشم؟!
لذتی بهتر از این نیست كه با سینه ی سرخ
در پری خانه ی چَشم ِ تو كبوتر باشم
آخرین خواسته ی من به یتیمی این است
به رویِ سینه ی پُر مِهر ِ تو بی سر باشم
اسب ها نعل شده راهی گودال شدند
بین این قائله ی سخت چه بهتر باشم
به تلافیِ در آوردنِ تیر از گلویم
میشود از سر نِی سایه ی اصغر باشم؟
منبع:
شعر از علیرضا شریف

(علیرضا شریف)
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.