كِل كشیدند كه حس كرد عمو افتاده
كِل كشیدند كه حس كرد عمو افتاده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1396/07/04
بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان
كِل كشیدند كه حس كرد عمو افتاده
نگران شد نكند چنگِ عدو افتاده
پر گرفت از حرم و عمه به گَردَش نرسید
دید از اسب به گودال به رو افتاده
سنگ و تیر از همه سو خورده، سنان از پهلو
لشگری زخم به جان و تن ِ او افتاده
پاره شد بندِ دلش از تهِ دل آه كشید
سایه ی تیغ به گودیِ گلو افتاده
شمرها نقشه كشیدند كه حالا چه كنند
دید تا قرعه به پیچاندن مو افتاده
خویش را در وسطِ معركه انداخت و بعد
در شبِ گریه حماسی غزلی ساخت و بعد
سنگدل! تیغ كشیدی كه سرش را ببَری؟!
هر قَدَر سهم ِ تو شد بال و پرش را ببَری؟
دست و پا میزند و آخر ِكارش شده است!
پاك وحشی شده ای تا جگرش را ببَری؟
با وجودی كه ندارم زره و تیغ مگر
مُرده باشم بگذارم كه سرش را ببَری
همه ی عمر به چَشم ِ پسرش دیده مرا
سعی كن از سر ِ راهت پسرش را ببَری
سپر افتاده ز دستش، سپرش میگردم
باید اوّل بزنی تا سپرش را ببَری
در خورش نیست اگر بازوی آویز به پوست
جانِ ناقابل ِ من هدیه ی ناچیز ِ عموست
میشود لایق قربانی دلبر باشم؟!
آخرین خاطره ی این دم ِ آخر باشم؟!
لذتی بهتر از این نیست كه با سینه ی سرخ
در پری خانه ی چَشم ِ تو كبوتر باشم
آخرین خواسته ی من به یتیمی این است
به رویِ سینه ی پُر مِهر ِ تو بی سر باشم
اسب ها نعل شده راهی گودال شدند
بین این قائله ی سخت چه بهتر باشم
به تلافیِ در آوردنِ تیر از گلویم
میشود از سر نِی سایه ی اصغر باشم؟
منبع:
شعر از علیرضا شریف
(علیرضا شریف)
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید. كِل كشیدند كه حس كرد عمو افتاده
نگران شد نكند چنگِ عدو افتاده
پر گرفت از حرم و عمه به گَردَش نرسید
دید از اسب به گودال به رو افتاده
سنگ و تیر از همه سو خورده، سنان از پهلو
لشگری زخم به جان و تن ِ او افتاده
پاره شد بندِ دلش از تهِ دل آه كشید
سایه ی تیغ به گودیِ گلو افتاده
شمرها نقشه كشیدند كه حالا چه كنند
دید تا قرعه به پیچاندن مو افتاده
خویش را در وسطِ معركه انداخت و بعد
در شبِ گریه حماسی غزلی ساخت و بعد
سنگدل! تیغ كشیدی كه سرش را ببَری؟!
هر قَدَر سهم ِ تو شد بال و پرش را ببَری؟
دست و پا میزند و آخر ِكارش شده است!
پاك وحشی شده ای تا جگرش را ببَری؟
با وجودی كه ندارم زره و تیغ مگر
مُرده باشم بگذارم كه سرش را ببَری
همه ی عمر به چَشم ِ پسرش دیده مرا
سعی كن از سر ِ راهت پسرش را ببَری
سپر افتاده ز دستش، سپرش میگردم
باید اوّل بزنی تا سپرش را ببَری
در خورش نیست اگر بازوی آویز به پوست
جانِ ناقابل ِ من هدیه ی ناچیز ِ عموست
میشود لایق قربانی دلبر باشم؟!
آخرین خاطره ی این دم ِ آخر باشم؟!
لذتی بهتر از این نیست كه با سینه ی سرخ
در پری خانه ی چَشم ِ تو كبوتر باشم
آخرین خواسته ی من به یتیمی این است
به رویِ سینه ی پُر مِهر ِ تو بی سر باشم
اسب ها نعل شده راهی گودال شدند
بین این قائله ی سخت چه بهتر باشم
به تلافیِ در آوردنِ تیر از گلویم
میشود از سر نِی سایه ی اصغر باشم؟
منبع:
شعر از علیرضا شریف
(علیرضا شریف)