هدایت در پناه حسین علیهالسلام
حر و لشکریانش راه را بر امام حسین، خاندان و یارانش بستند؛ آنها را در سرزمینی به نام کربلا متوقف کرده و محاصره نمودند. آنها بودند که از ورود امام به کوفه جلوگیری کردند و با متوقف کردن کاروان حسینی، این اجازه را دادند که عمر سعد با لشگر چند هزار نفره و پس از او شمر با چند هزار نظامی دیگر در مقابل امام صف آرایی کند. گناه حر کوچک نبود. او از اولین نفراتی است که با امام مخالفت کرد و در جبهه مقابل حضرت ایستاد. ولی همین فرد وقتی به اشتباهش پی میبرد دست به اصلاح زده و خود را در جبهه حق جای میدهد. آری حر تنها ساعتی قبل از ظهر عاشورا به امام پیوست و بلافاصله به دفاع از حضرت اباعبدالله و خاندان حسینی کرد و در نهایت شهید شد. اگر این چند ساعت را از زندگی حر حذف کنیم؛ او از ملعونان زیارت عاشوراست؛ ولی در همان لحظات کوتاه، حر با انتخابی درست، خود را در زمره سعادتمندان قرار داد و این شجاعت و جسارت حر در پذیرش اشتباه بود که نام حر را در زمره اصحاب حسینی ثبت و ضبط کرد؛ همان افرادی که ملیونها عاشق حسینی هر روز در زیارت عاشورا به آنها سلام میکنند.
یزید بن زیاد ابی شعثاء کندی از دلاوران و جنگ آوران کوفه بود. او جزء سپاهیان عمر سعد قرار داشت. فکر میکرد جنگی بین لشگر عمر سعد و فرزند پیامبر در نمیگیرد و با مذاکره قائله تمام میشود؛ ولی وقتی امام از بیعت با یزید سر باز زد و جنگ جتمی شد؛ خود را از سپاه عمر سعد جدا کرد و در جمع حسینیان قرار گرفت. اور روز عاشورا سواره به میدان رفت و وقتی اسب او را کشتند؛ تیر و کمان به دست گرفت تا با این وسیله سپاهیان عمر سعد را هلاک کند. در این هنگام نزد امام حسین آمد و اقدام به تیراندازی کرد. یک صد تیر انداخت که تنها 5تیر به هدف نخورد. امام نیز او را دعا و تشویق میکرد. با پایان یافتن تیرهایش، پیاده به میدان رفت و شهید شد.( ابصار العین، ص 171)
همان کسی که بعد از شهادت، امام حسین(علیهالسلام) خاک را از چهره او پاک کرد و فرمود: «أَنْتَ الْحُرُّ كَمَا سَمَّتْكَ أُمُّكَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ؛ تو ر دنیا و آخرت حقیقتاً آزاده هستی همچنانکه مادرت تو را حر و آزاده نامیده است.»(لهوف،ص104
حر و هدایت جماعتی دیگر
حر با فهم اشتباهش درصدد توبه، اصلاح و حلالیت خواهی برآمد؛ ولی این تمام ماجرا نبود. وقتی حر مسیر هدایت را یافت از دوستان و نزدیکانش نیز دعوت کرد تا به جمع حسینیان بپیوندند. او حتی لشگر کوفیان را به یاد نامهها و دعوتنامههایشان انداخت و آنان را به خاطر عزم بر گرفتن جان نوه رسول خدا و بستن آب بر روی ایشان، سرزنش کرد.به هر حال این امر به معروف حر باعث شد عدهای هم مانند او توبه کرده و در جمع یاران حسینی قرار گیرند. از آن عده می توان به فرزند حر، برادر حر و غلام حر نام برد. جالب است که غلام حر به نام غره وقتی جان فشانی و شهادت حر در رکاب امام حسین را دید به میدان زد و عدهای را هلاک کرد. سپس نزد امام رفت و از حضرت به دلیل حضور بی اجازه در میدان نبرد، عذرخواهی کرد و با اذن امام دوباره به میدان برگشت و پس از جنگاوری، به فیض شهادت رسید.(رمز المصیبة، ج 2، ص 67)
در اینجا نیز اهمیت امر به معروف در سعادت انسانها را میبینیم. به علاوه آنکه همراهی با آزادمردان که هرچند دیر، ولی در نهایت سبب هدایت و سعادت است.
دو برادر از جمع خوارج
گفتیم که قیام حسینی برای هدایت بود؛ دو نفر از آن از میلیون ها هدایت یافته حسینی، ابوالحتوف بن حرث انصاری عجلانی و برادرش سعد بن حرث است. آنها از خوارج و در زمره دشمنان امام علی(علیهالسلام) به شمار می رفتند؛ ولی واقعه عاشورا و ظلمهایی که به بنی هاشم از طرف منادیان خلافت اسلامی روا شده بود؛ چشمانش را گشود و حقانیت مکتب علی و فرزندان علی(علیهمالسلام) را بر آنها روشن ساخت. آنها چهره واقعی امویان و یزیدان را شناخته بودند و دیگر ریاکاریهای غاصبان خلافت، نمیتوانست آنها را فریب دهد. از این رو وقتی امام حسین(علیهالسلام) ندا سر داد: «اَلَا نَاصِرٌ فَیَنصُرُنا؛ آیا کمک دهندهای نیست که ما را یاری دهد؟!» ابوالحتوف و برادرش با چشمانی اشک بار نزد امام آمدند و ابراز پشیمانی کردند. در نهایت نیز با اجازه امام روانه میدان شدند و به شهادت رسیدند.(ابصار العین، ص 159)آری چه بسا جنگ نرم دشمن و تلاشهای تبلیغاتی، از مستکبران و ظالمان، چهرهای موجه و هوادار صلح، اصلاح و حقوق بشر به نمایش بگذارد. در این میان یک مؤمن زیرک باید دشمن شناس بوده و از همان ابتدا فریب نخورد؛ ولی اگر چنانچه فریب خورد؛ باید به محض آگاهی، به جبران مافات رو بیاورد و دیگر برای همراهی با جبهه حقیقت و مبارزه با اهل باطل وقت را هدر ندهد.
دو نفر از آن از میلیون ها هدایت یافته حسینی، ابوالحتوف بن حرث انصاری عجلانی و برادرش سعد بن حرث است. آنها از خوارج و در زمره دشمنان امام علی(علیهالسلام) به شمار می رفتند؛ ولی واقعه عاشورا و ظلمهایی که به بنی هاشم از طرف منادیان خلافت اسلامی روا شده بود؛ چشمانش را گشود و حقانیت مکتب علی و فرزندان علی(علیهمالسلام) را بر آنها روشن ساخت. آنها چهره واقعی امویان و یزیدان را شناخته بودند و دیگر ریاکاریهای غاصبان خلافت، نمیتوانست آنها را فریب دهد. از این رو وقتی امام حسین(علیهالسلام) ندا سر داد: «اَلَا نَاصِرٌ فَیَنصُرُنا؛ آیا کمک دهندهای نیست که ما را یاری دهد؟!» ابوالحتوف و برادرش با چشمانی اشک بار نزد امام آمدند و ابراز پشیمانی کردند. در نهایت نیز با اجازه امام روانه میدان شدند و به شهادت رسیدند.(ابصار العین، ص 159)
ابی شعثاء و همراهی با امام در آخرین لحظات
یزید بن زیاد ابی شعثاء کندی از دلاوران و جنگ آوران کوفه بود. او جزء سپاهیان عمر سعد قرار داشت. فکر میکرد جنگی بین لشگر عمر سعد و فرزند پیامبر در نمیگیرد و با مذاکره قائله تمام میشود؛ ولی وقتی امام از بیعت با یزید سر باز زد و جنگ جتمی شد؛ خود را از سپاه عمر سعد جدا کرد و در جمع حسینیان قرار گرفت. اور روز عاشورا سواره به میدان رفت و وقتی اسب او را کشتند؛ تیر و کمان به دست گرفت تا با این وسیله سپاهیان عمر سعد را هلاک کند. در این هنگام نزد امام حسین آمد و اقدام به تیراندازی کرد. یک صد تیر انداخت که تنها 5تیر به هدف نخورد. امام نیز او را دعا و تشویق میکرد. با پایان یافتن تیرهایش، پیاده به میدان رفت و شهید شد.( ابصار العین، ص 171)او میتوانست بر امام و ولی خود خرده بگیرد که چرا در مذاکرات نرمی به خرج نداده؛ او میتوانست امام و سیاستهای او را زیر سؤال ببرد؛ ولی در چنین صورتی دیگر اسمش در زمره هدایت یافتگان نبود و در زیارت ناحیه مقدسه اسم او به نیکی نمیآمد.