تبیان، دستیار زندگی
خون شهدای زینبیون شیعیان پاکستان را متحول کرد
خون شهدای زینبیون شیعیان پاکستان را متحول کرد
خون شهدای زینبیون شیعیان پاکستان را متحول کرد
در سوریه به سیدارشاد لقب «پهلوان پیر» داده بودند، چون خیلی شجاع بود. در فرهنگ ما پیر به معنای سید است. فرمانده داعشی‌ها گفته بود او را زنده دستگیر کنند تا از او انتقام بگیرد. برای همین خیلی احتیاط می‌کرد تا اسیر نشود. حتی بعد از پنج ماه حضور در جبهه می‌خواستند 40 روز به او مرخصی بدهند تا به پاکستان بیاید نپذیرفت و گفت: من آمده‌ام تا شهید شوم.
 اهتزاز پرچم «یا ابالفضل(ع)» به دست شهید بیضایی در سوریه
اهتزاز پرچم «یا ابالفضل(ع)» به دست شهید بیضایی در سوریه
اهتزاز پرچم «یا ابالفضل(ع)» به دست شهید بیضایی در سوریه
علاقه و عشق وصف ناشدنی شهید بیضایی به آرمان جهانی امام خمینی(ره)، یعنی تشکیل نهضت جهانی اسلام، روحیه خاصی را در وی به‌وجود آورده بود که تا آغاز جنگ در سوریه، در جهت تحقق آن تلاش و مجاهدت شبانه‌روزی داشت.
پسرم جنگ با تروریست‌ها را از پاراچنار آموخته بود
پسرم جنگ با تروریست‌ها را از پاراچنار آموخته بود
پسرم جنگ با تروریست‌ها را از پاراچنار آموخته بود
همه این درد‌ها فدای حضرت زینب (س). می‌دانم «امتیاز حسین» چیزی داشت که حضرت زینب (س) او را طلبیده بود، اما من او را نشناخته بودم. تمام این سختی‌ها برای ما لذتبخش است و باز هم اگر برای حضرت زینب (س) قربانی لازم باشد، هر سه فرزندم را در راه حضرت زینب (س) تقدیم می‌کنم
عقیل ۳ سال برای اعزام به جبهه مقاومت اسلامی انتظار کشید
عقیل ۳ سال برای اعزام به جبهه مقاومت اسلامی انتظار کشید
عقیل ۳ سال برای اعزام به جبهه مقاومت اسلامی انتظار کشید
موقع رفتن عقیل من با اینکه می‌دانستم شاید همسرم دیگر برنگردد، اما مخالفت نکردم بلکه همراهی‌اش کردم. عقیل می‌گفت: امامان معصوم برای اسلام جان‌شان را دادند. ما هم باید برای دفاع برویم حتی اگر جان‌مان را بدهیم
 ‌می‌گفت: پاسداری از اسلام بازنشستگی ندارد
‌می‌گفت: پاسداری از اسلام بازنشستگی ندارد
‌می‌گفت: پاسداری از اسلام بازنشستگی ندارد
با شنیدن خبر شهادت دوستش مصطفی نبی‌لو خیلی به هم ریخت. قبلاً خیلی از او برای من گفته بود. ابتدا خبر شهادتش را من شنیدم. به پسرم گفتم مراقب باش پدرت متوجه نشود، اما وقتی به خانه آمد شروع کرد با صدای بلند گریه کردن. گفتم: چه شده؟ چرا اینقدر گریه می‌کنی؟ گفت: مصطفی شهید شده. گفتم: خوشا به سعادتش. اینکه دیگر ناراحتی ندارد! گفت: چرا او شهید شد و من نشدم
 خادم حرم معصومه (س) مدافع حرم خانم زینب (س) شد
خادم حرم معصومه (س) مدافع حرم خانم زینب (س) شد
خادم حرم معصومه (س) مدافع حرم خانم زینب (س) شد
با آنکه دختر کوچکم مرتباً بهانه بابایش را می‌گرفت ولی وقتی حرف دیدار با آقا را آوردم، خیلی خوشحال شد. دختر بزرگم همیشه می‌گفت: خوش به حال بچه‌هایی که به دیدار آقا می‌روند که من هم می‌گفتم: «فقط بچه‌های شهید را می‌پذیرند که به دیدار آقا بروند.» اولین جمله‌ای که محدثه بعد از شهادت پدرش به زبان آورد، این بود که گفت: «مامان حالا که بابا شهید شده می‌توانیم آقا را ببینیم»
 یادکردی از یک شهید
یادکردی از یک شهید
یادکردی از یک شهید
حجت‌الاسلام «میرزا محمود تقی‌پور» سه مرتبه با نام جهادی «ابوقاسم» برای فعالیت‌های تبلیغی طی سال‌های ۱۳۹۵ و ۱۳۹۶ به سوریه اعزام شده بود و به دلیل شهادت در روز اربعین به «شهید اربعین» معروف شده است.
دفاع از حرم را به لذت پدر شدن ترجیح داد
دفاع از حرم را به لذت پدر شدن ترجیح داد
دفاع از حرم را به لذت پدر شدن ترجیح داد
آنقدر اوضاع سوریه ناامن بود که حتی فرودگاه زیر نظر تروریست‌های تکفیری بود. ظهر که به سوریه رسیدیم به ما گفتند: کلاً 20 دقیقه وقت دارید حرم حضرت بی‌بی زینب (س) را زیارت کنید. باید سریع به منطقه اعزام شوید زیرا دشمن آنجا را در نظر گرفته است
 روایت یک عمر زندگی مجاهدانه رئوفِ فاطمیون
روایت یک عمر زندگی مجاهدانه رئوفِ فاطمیون
روایت یک عمر زندگی مجاهدانه رئوفِ فاطمیون
رئوف بعداً به دعوت ابوحامد و سید حکیم وارد فاطمیون شد و حضور فعالی در این لشکر داشت تا نهایتاً سال گذشته در آذرماه ۹۶ توسط تروریست‌های تکفیری در پاکسازی شهر البوکمال در استان دیرالزور سوریه به شهادت رسید.
از جهاد با طالبان تا شهادت در زینبیه
از جهاد با طالبان تا شهادت در زینبیه
از جهاد با طالبان تا شهادت در زینبیه
دوستش می‌گفت: شرایط سختی بود و رزمندگان همه گرسنه و تشنه بودند، شرایط طوری بود که نمی‌توانستند غذایی بخورند. جنگ شهری خیلی دشوارتر از جنگ در مرز و خارج شهر است. در آن سال‌ها داعشی‌ها جولان می‌دادند و بخش بزرگی از خاک عراق و سوریه دست آن‌ها بود و جنگیدن با آن‌ها خیلی سخت بود، اما به یاری خداوند رزمندگان ما پیروز و آن‌ها نابود شدند
گفت: پیکرم را با ذکر یا حیدر تشییع کنید
گفت: پیکرم را با ذکر یا حیدر تشییع کنید
گفت: پیکرم را با ذکر یا حیدر تشییع کنید
آنطور که همرزمان پسرم گفتند در جریان یک عملیات در محاصره دشمن قرار می‌گیرند. آن محاصره چند روزی طول می‌کشد. اسلحه داشتند ولی غذا و آب نداشتند و ناچار بودند از خانه‌های خالی از سکنه اطراف خود، چیز‌هایی پیدا کنند و بخورند تا زنده بمانند