سادهلوحی بنیصدر با استراتژی «زمین بدهیم و زمان بگیریم!»
با آنكه در تقویمهای رسمی، جنگ تحمیلی در 31 شهریور 1359 شروع میشود، ولی با نگاهی ریزبینانه به روابط بین ایران و عراق در روزهای آخر شهریور، میتوان آغاز یك جنگ سنگین را پیشبینی كرد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : سه شنبه 1396/06/28
با آنكه در تقویمهای رسمی، جنگ تحمیلی در 31 شهریور 1359 شروع میشود، ولی با نگاهی ریزبینانه به روابط بین ایران و عراق در روزهای آخر شهریور، میتوان آغاز یك جنگ سنگین را پیشبینی كرد. سران حكومت وقت بغداد كه با پیروزی انقلاب اسلامی به دنبال بهانههای واهی و دشمنتراشی بودند در سال 1359 به صورت علنی به مرزهای ایران تجاوز و تعرض كردند و به خیال اینكه ایرانیها توان مقابله با ارتش مسلح شدهشان را ندارند، در آخرین روز شهریور تهاجمی همهجانبه را به اجرا گذاشتند.
هنگامی كه صدام را در سال 2003 از مخفیگاهش بیرون كشیدند و پای میز محاكمه نشاندند، بازجویان او را به دلیل آغاز جنگی خانمانسوز علیه ایران مورد تفتیش قرار دادند. كاری كه باید دو دهه قبل انجام میشد اما گره خوردن منافع قدرتهای بزرگ با جنون صدام آنها را از این كار بازمیداشت. وقتی صدام به عنصری بیمصرف جهت پیادهسازی سیاستهای كشورهای غربی تبدیل شد، آنها او را مورد بازخواست قرار دادند و از دلایل تهاجمش به ایران پرسیدند. این بازجوییها هرچند دیر انجام شد ولی به جهت ماندن در تاریخ و خواندن نسلهای بعدی و روشن شدن اذهان عمومی ارزش فراوانی دارد.
بغض 1975
صدام از انعقاد قرارداد 1975 الجزایر بغض فروخوردهای داشت و همچون ماری زخمی به دنبال ضربه زدن به ایران بود. رئیسجمهور معدوم عراق میگفت كه جنگ تحمیلی در روز 4 سپتامبر آغاز شد، نه 22 سپتامبر كه دولت ایران معتقد به آن است. یعنی جنگ برای صدام و همپیمانانش از دو هفته قبل به صورت رسمی آغاز شده بود و آنها از مدتها قبل خودشان را آماده جنگی همهجانبه كرده بودند.
دیكتاتور سابق عراق عقیده داشت كه ارتش ایران در سال 1980، ضعیف و «فاقد رهبری» بود چون اكثر افسران عالیرتبه ارتش در وقایع انقلاب از مقام خود خلع شده بودند. صدام در تناقضگوییهایش درباره دلایل حمله به ایران میگوید كه این سؤال را باید از ایرانیها بپرسید، چون آنها جنگ را آغاز كردند!
آنچه از صحبتهای سران وقت بغداد استنباط میشود این است كه آنها به دلیل وضعیت سیاسی و نظامی ایران برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی و رسیدن به منافعشان دندان تیز كرده بودند. طبق گزارش وزارت خارجه ایران، ارتش عراق در دورهای ۱۹ ماهه پیش از شروع جنگ، بیش از ۳۹۷ بار به مرزهای زمینی، هوایی و دریایی ایران حمله كرده است. آماری كه نشان از شدت و وسعت عمل بعثیها دارد.
احراز جنگ از دو ماه قبل
«قدرتالله هزاوه» كه قبل از شروع جنگ در پادگان لشكر 92 زرهی در مرز خدمت میكرد، درباره اتفاقات پیش از شروع جنگ میگوید: «عراق با توپخانه و هواپیما مرزهایمان را میزد و بعضی مواقع ما هم جوابشان را میدادیم. یك بار ارتش عراق به بخشی از خاكمان حمله و قسمتی را اشغال كرد كه ما در جواب خودسرانه عمل كردیم و منطقه را بازپس گرفتیم. همان زمان دولت بنیصدر به این كارمان اعتراض كرد و به واحد ما كه یك گروهان از گردان 242 لشكر 92 زرهی بود، اعلام كردند از منطقه برگردید و خودتان را به دادگاه معرفی كنید چون لغو دستور كردهاید. به نظرم بنیصدر در حال خیانت به كشور بود. عراق حمله میكرد، منطقهای را میگرفت و تا ما میخواستیم حمله كنیم دستور عقبنشینی میآمد. اجازه درگیری به ما نمیدادند. ما هم همه ارتشی بودیم و قانون را میدانستیم و میگفتیم دلیل این عقبنشینیها چیست؟ در جواب میگفتند میخواهیم زمین بدهیم و زمان بگیریم. نمیدانم روی چه حسابی این تصمیمات را میگرفتند. به ما میگفتند عراقیها اصلاً جرأت نمیكنند پایشان را داخل خاكمان بگذارند. به همین خاطر به ما مهمات و نیرو نمیدادند. ما هم میگفتیم اگر نیرو و تانك ندارید حداقل مین بدهید تا داخل زمین كار بگذاریم و مانع نفوذشان شویم. عراقیها در برابر هر تانك ما صد تانك میچیدند و بعد به ما میگفتند اینها جرأت نمیكنند یك قدم داخل خاكمان بیایند و اصلاً نگران نباشید. زمانی كه عراق فرودگاه مهرآباد را بمباران كرد تازه دولتمردان وقت اعلام جنگ كردند در حالی كه شروع جنگ برای ما از دو ماه قبل محرز شده بود. جنگ از ماهها قبل كامل و علنی شروع شده بود و نمیدانم چرا اعلام جنگ نمیكردند؟ زمانی جنگ را به طور رسمی اعلام كردند كه من اسیر شده بودم و خبرش را در اردوگاه از طریق رادیو شنیدم.»
تقویت بنیه نظامی عراق
عراق قبل از 31 شهریور 1359 اقدامات مهمی مثل تقویت پاسگاههای مرزی، احداث سنگر و مواضع دفاعی، انتقال توپخانه به مرزها، تقویت نیروهای نظامی خود در طول مرز و شناساییهای مرزی و نفوذ به داخل خاك كشور ایران جهت آغاز جنگ انجام داده بود و در مقابل با اقدامی جدی از سوی ایران مواجه نشد. با اینكه از نگاه عراقیها جنگ شروع شده بود، اما آرایش نظامی ایران اصلاً متناسب با آن وضعیت نبود و لشكرهای ارتش به جبهه جنوب كشور نرفتند و سازماندهی فوقالعادهای صورت نگرفت.
سردار جاویدالاثر حاجاحمد متوسلیان، صحبت با بنیصدر درباره وضعیت مرزهای كشور در مواجهه با عراق را اینگونه تشریح كرد: «یك ماه قبل از شروع جنگ جلسهای در اتاق جنگ لشكر 81 زرهی كرمانشاه به ریاست بنیصدر تشكیل شد. در این جلسه آقایان ظهیرنژاد و صیاد شیرازی به همراه فرماندهان ارتشی 30 منطقه نظامی از استانهای آذربایجان غربی، كردستان، كرمانشاه و نیز برادران محسن رضایی و محمد بروجردی به اتفاق مسئولان سپاه در كل منطقه غرب حضور داشتند. در این جلسه فرمانده سپاه قصرشیرین به وضعیت بسیار بد نیروهای ما در مرزها و حملات مكرر ارتش عراق به پایگاههای مرزی اشاره كرد و گفت دشمن در این منطقه از خیلی وقت پیش شروع به ساختن استحكامات نظامی كرده است و ما كمترین آمادگی رزمی را نداریم. در نهایت از بنیصدر سؤال شد كه اگر به احتمال یك درصد عراق به ایران حمله كند شما چه تدبیری برای دفاع دارید؟ بنیصدر گفت عراق هرگز جرأت چنین كاری را ندارد. بروجردی گفت اگر به احتمال یك در هزار بخواهد در غرب از طریق قصرشیرین حمله كند و شهر را بگیرد شما برای مقابله با چنین مسئلهای چه تدبیری دارید؟ بنیصدر مجدداً گفت عراق هیچ وقت چنین غلطی نمیكند. برای اینكه هم در سطح بینالمللی و سیاست جهان محكوم میشود و هم امنیت داخلی خودش به خطر میافتد. مطمئن باشید كه صدام كشورش را به خطر نمیاندازد»!
سردار شهید حاجمحمدابراهیم همت نیز در بخشی از خاطرات خود در مورد ماههای نخستین تهاجم عراق مینویسد: «ما پیش بنیصدر رفتیم و عنوان كردیم كه از طریق نوسود میتوانیم خیلی خوب روی مواضع عراق كار كنیم. عراق شهرهای نزدیك به نوسود دارد. فقط مشكل ما كمبود نیرو است اما او میگفت من حتی یك نفر نیرو به منطقه شما نمیدهم! هر چه به او اصرار كردیم كمترین كمكی به ما نكرد»!
حجتالاسلام حسین ابراهیمی نیز صحبت بنیصدر درباره اینكه «زمین بدهیم تا زمان بگیریم» را یك حربه و بهانه میداند و میگوید: « او اصلاً عكسالعمل نشان نمیداد؛ یعنی هرچه عراقیها جلو میآمدند و جایی را میگرفتند، بنیصدر عكسالعملی نداشت و هر جا نیروهای مردمی میخواستند عمل كنند، مانع میشد. وقتی بنیصدر عزل شد؛ نیروهای مردمی و حزباللهی وارد صحنه شدند و از كشور دفاع جانانه كردند. آن زمان سپاه هنوز شكل نگرفته بود، نیروهای حزباللهی هم هر جا میخواستند وارد شوند بنیصدر مانع میشد و میگفت این نیروها ورود نكنند و حضور ارتش كفایت میكند. ارتش نیز آن زمان انسجام لازم را نداشت و ما داشتیم شكست میخوردیم.»
زمین بدهیم و زمان بگیریم!
«مرتضی محمودی» از بازماندگان حادثه هفتم تیرماه 1360، قبل از آغاز جنگ، نماینده مردم قصرشیرین، گیلانغرب و سرپل ذهاب در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی بود. محمودی درباره اتفاقات قبل از شروع رسمی جنگ میگوید: «یك هفته قبل از آغاز حمله سراسری، من قصرشیرین بودم. عراق با خمپاره از خانلیلی، پرویزخان و... مرتب داخل شهر را میزد. من در مقر سپاه استراحت میكردم. تعدادی از خبرنگاران از روزنامهها، صدا و سیما و جاهای مختلف آمده بودند، به همراه آنان به سرپل ذهاب، قصرشیرین، نفتشهر و سومار رفتیم. نیروی زیادی در مرز نبود. سپاه هنوز نیرو و تجهیزات زیادی نداشت. نیروهای ارتش نیز آنچنان نبودند كه آنها هم با فاصله از مرز حضور داشتند. مرز هم از طریق پاسگاههای معمولی اداره میشد. آنجا بچههای سپاه به من گزارش دادند طبق اطلاعاتی كه كسب كردیم، به احتمال قوی اول مهرماه صدام حمله خود را آغاز میكند. بنده این خبر را در تهران به مسئولان منتقل كردم. با این وجود، اقدام جدی برای ممانعت از ورود و هجوم عراقیها به ایران صورت نگرفت. فرمانده سپاه قصرشیرین از افسرهای ارزشی ارتش بود كه از قبل از انقلاب با هم ارتباط داشتیم، میگفت ما گریه میكردیم و میگفتیم حداقل ۱۰ تا مین به ما بدهید تا در گذرها بكاریم و وقتی عراقیها آمدند، ترقهای سر راهشان منفجر شود. اینها را انجام ندادند. این مربوط به چه زمانی است؟ زمانی كه بنیصدر فرمانده كل قوا بود. بنیصدر شعارش این بود كه قادر به مقاومت نیستیم و باید زمین بدهیم و زمان بگیریم. ما از این حرف خیلی ناراحت بودیم. زمین بدهیم یعنی اینكه زندگیمان كه در مرز هستیم را بدهیم و شهرهایمان را ترك كنیم و خانههایمان را ویرانشده ببینیم.»
بنیصدر به عنوان فرمانده كل قوا هیچگاه تحركات و تهاجمات عراق پیش از 31 شهریور را جدی نگرفت و با سهلانگاری و سادهاندیشی راه را برای گستاخی و جسارت بعثیها باز كرد. در روزهایی كه صدام ارتش بعث را به تمام تجهیزات مسلح میكرد و یارگیری منطقهای و جهانی انجام میداد، ایران اقدام مناسبی جهت مقابله به كار نمیگرفت. آن روزها ارتش كشور با مشكلات متعددی دست به گریبان بود و نمیتوانست یكتنه مقابل متجاوزان بایستد. تنها نیرویی كه میتوانست جلوی دشمن مسلح و مهاجم را بگیرد، جوانان معتقد و باخدایی بودند كه با سلاح غیرت، قدرت و ایمان پا به میدان نبرد گذاشتند و اجازه نفوذ به دشمنان ندادند. همان طور كه صدام پس از دستگیریاش اعتراف كرد ما با یك ارتش منظم كه جنگیدن علیه آن آسانتر است، روبهرو نبودیم. غافلگیری بعثیها از شجاعت رزمندگان ایرانی، نه تنها آنها را در روزهای نخستین جنگ به اهدافشان نرساند، بلكه با گذشت زمان آنها را از موضع تهاجمی به لاك دفاعی فروبرد.
منبع: روزنامه جوان