نگاهی بر سبك زندگی شهید ابراهیم لشكرینژاد با برادر شهید
حافظ قرآنی كه به 3 زبان زنده دنیا مسلط بود
شهید ابراهیم لشكرینژاد را باید یكی از شهدای خاص دفاع مقدس نامید؛ شهیدی كه با سعی و تلاش ضمن قبولی در دانشگاه تهران، در علوم دینی هم از سواد و اطلاعات بالایی برخوردار بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
تاریخ : شنبه 1396/06/25

شهید لشكرینژاد یكی از شهدای خاص دفاع مقدس هستند.فعالیتهای مذهبی و فرهنگی برادرتان را از دوران كودكی توضیح دهید.
ابراهیم متولد سال 1342 و پنج سال از من كوچكتر بود. ما در خانواده پنج فرزند هستیم كه ابراهیم چهارمین فرزند خانواده بود. از همان كودكی به شركت در هیئات مذهبی علاقه داشت. شب جمعه به خانهمان هیئت میآورد و مشغول برنامههای مذهبی میشد. تقریباً یك سال بعد از انقلاب، به محله مختاری در خیابان ولیعصر، كوچه فروزنده كه الان كوچه به نام ابراهیم لشكرینژاد شده نقل مكان كردیم. در این محله مسجدهای متعددی بود كه ابراهیم به همه شان رفت و آمد داشت. مسجد نزدیكتر به منزل ما مسجد حاج ربابه یا توحید بود. برادرم با امام جماعت مسجد ارتباط صمیمی و خوبی داشت و در فعالیتهای فرهنگی و بسیج مشاركت زیادی میكرد. این ارتباط فرهنگی را با مسجدهای دیگر مثل شارعی و مسجد آیتالله ایروانی كه نزدیكمان بودند هم داشت. گاهی اوقات به رغم سن كمش جای امام جماعت نماز میخواند. با توجه به خط خوشش دیوارنویسی هم میكرد. این خوشخطی را هم بدون كلاس رفتن و آموزش به صورت ذاتی بلد بود. یعنی با گرفتن الگو از كسانی كه خط زیبایی داشتند، سعی كرد خطش را بهتر كند و پیشرفت خیلی خوبی هم داشت. بیشتر امورش همینطور بود. یعنی مطلب خوب رو تشخیص میداد، بعد از تشخیص مطلب خودش مشغول فراگیری میشد. این یكی از ویژگیهای منحصر به فرد برادرم بود. یعنی برای یادگیری تقلید نمیكرد، فرا میگرفت. به قول معروف آن مطلب را میبلعید. در دوران دانشگاه و دوران جبهه كردستان شروع به حفظ قرآن كرد. آنچه از جبهه رفتن را فهمیده در چهار، پنج خط توضیح داده است. ایشان در دوران متوسطه در رشته الكتروتكنیك در هنرستان صنعتی تهران كه آن زمان بهترین هنرستان تهران بود، درس خواند. در هنرستان از زمانهای گذشته زبان آلمانی تدریس میكردند و ابراهیم رشته برق الكتروتكنیك را با معدل خوب قبول شد و دیپلم گرفت.
به رشته برق الكتروتكنیك علاقه داشتند؟
بله، همه كارهایش را با علاقه انجام میداد. فهمیده بود كه باید در كار یا رشته خاصی تبحر و مهارت داشته باشد. اعتقاد داشت محفوظات تنها راهبرد و راهحل برای زندگی در اجتماع نیست. آن زمان ضمن درس خواندن نسبت به مسائل دینی خودش خیلی پایبند بود و تفحظ هم میكرد. اما بعد به حوزه رفت و به صورت رسمی طلبه شد.
برای خواندن دروس حوزوی به قم رفتند؟
خیر، در همین تهران درس میخواند و به حوزه میرفت؛ مدرسه شهید بهشتی امروز یا مروی در خیابان ناصرخسرو كه از قدیمیترین حوزههای علمیه است و سابقه و قدمت زیادی دارد. ابراهیم در این مدرسه تحصیل میكرد. مقدمات را طی كرد، وارد سطح شد و در حال تمام كردن سطح بود كه درس را در همین جا رها كرد و تصمیم گرفت به سربازی برود. در سربازی تقسیم كه شد در كمیته پادگان نصر افتاد. آن زمان آنچه در حوزه آموخته بود، معادل لیسانس بود. بعد از سربازی احساس كرد كه حالا درسهای نظری را آموخته و میتواند وارد دانشگاه شود و بهتر خدمت كند. ظرف سه ماه شدید درس خواند تا در كنكور قبول شود. با اینكه بین زمان گرفتن دیپلمش فاصله افتاده و بعد از آن به حوزه رفته بود، وقتی در كنكور شركت كرد با رتبه خوب در رشته تجربی در دانشگاه تهران قبول شد.
در دانشگاه در چه رشتهای قبول شدند؟
رشته بهداشت و محیط كار كه شاخهای از رشته تجربی است. حالا چرا روی قبول شدن در این رشته تأكید دارم؟ كسانی كه در حوزه درس میخوانند بیشتر با علوم انسانی سروكار دارند و درسهایشان ربطی به رشته تجربی ندارد. در دوران دیپلم یك كار فنی را انجام داده بود و این نظر را داشت حالا كه ما انقلاب كردهایم آدم كارآمد میخواهیم. حالا میگفت كه برای چه به حوزه رفتم؟ برای اینكه بفهمم دینم چیست. دروس حوزوی را آموخته بود و خوب هم آموخته بود. عربی را خیلی خوب بلد بود و صحبت میكرد. ضمن اینكه انگلیسی را هم خوب بلد بود. با توجه به آن زمینه آلمانی كه در دبیرستان آموخته بود، یك مقدار آلمانی هم بلد بود. یعنی آنچه را كه انجام میداد با تسلط انجام میداد. مثل همین خط و خوشنویسیاش كه گفتم. ببیند در آموختن و سطح زندگی ابراهیم چقدر تنوع وجود داشت. با اینكه عمر زیادی نمیكند ولی زندگیاش از كیفیت بالایی برخوردار است و از هر لحظه عمرش به بهترین شكل استفاده كرده است.
و این آدم با چنین پیشینهای پا به جبهه میگذارد؟
دستنوشته برادرم این است: «الهی كَیْفَ أدْعُوكَ و أنَا أنَا وَ كَیْفَ أقْطَعُ رَجآئی مِنْكَ و أنْتَ أنْتَ» این قسمتی از دعایی در صحیفه سجادیه است. همچنین در وصیتنامهاش مینویسد:«در تكوین ما چه انگاشتهای؟ مخاطب خداست. نمیدانم اما همچون مخاطبی آشنا میخوانمت، همچون یاری دیرین میشناسمت و با ذره ذره وجودم كه از وجود توست مییابمت. خدایا در پس پرده خلقت چه برایم مقدر نمودهای؟ نمیدانم. ولی میدانم كه میخواهم در زمره خوبان باشم. وفاكنندگان به عهد، پاكنیتان،پاكسرشتان، مؤمنین، متقین، مجاهدین، سلها و شهدا. نمیخواهم مرا از فیض لقای عظمایت همچون مغضوبین ضالین محروم بداری و از طی صراطالمستقیم دورم بداری. بسیار آیات و روایات دارم كه میخواهم آن را باز گویم ولی مرا با تمام كاستیها و نقایص پذیرا باش (ابراهیم).»
این را چه كسی مینویسد؟ كسی كه اطلاعات دینیاش در سطح خارج در حوزه علمیه احصا شده و بعد دانشجوی سال اول رشته بهداشت كار دانشگاه تهران هم است. آن زمان مثل الان نبود كه از هر 10 نفر هفت نفر به دانشگاه بروند. آن زمان از هر 20 نفر دو نفر وارد دانشگاه میشد.
پس شهید با این سطح از بینش كاملاً آگاهانه پا به جبهه میگذارد؟
ابراهیم با رفتن به جبهه دقیقاً میداند كجا میرود و با چه كسی معامله میكند. میداند چه كار میكند و چه میگوید. در یادداشتهایش به خدایش گفته مرا با تمام كاستیها و نقایص پذیرا باش. یعنی دنبال لقا الله است. به خدایش میگوید نمیخواهم مثل مغضوب والضالین دورم بداری، من لقا تو را میخواهم.
حافظ قرآن هم بودند؟
بله، از طریق كتابت قرآن مجید را حفظ میكرد. مینوشت آیه 200 و«هَلْ یَنظُرُونَ إِلاَّ آن یَأْتِیَهُمُ» و حفظ میكرد. به روش كتابت حفظ میكرد كه یكی از روشهایی بود كه آن زمان در مدرسه یاد میدادند.
از چه زمانی شروع به حفظ قرآن كردند؟
اگر اشتباه نكنم سال 60، 61 بود. تقریباً 20 سالش میشد. برای حفظ قرآن برای خودش تشویق و تنبیه در نظر گرفته بود. هر روز آیات را حفظ میكرد و جمعهها مرور آیات محفوظ را در برنامههایش داشت.در یادداشتهایش نوشته بود: «بعد از نماز صبح بخوانید و در صورت انجام ندادن آن به ازای هر مورد یك روز روزه بگیرید.» آنچه را كه برای خودش تكلیف كرده بود، انجام میداد و اگر انجام نمیداد به ازای انجام ندادن آن، به ازای هر روز یك روز روزه میگرفت. یعنی یك جریمه برای خودش نوشته بود كه من باید این را انجام بدهم. بعد حالا اگر انجام نشد با چه كاری خودم را تنبیه كنم؟ با یك كاری مثل روزه كه صبر و استقامت آدم را افزون بكند و به این شكل زیبا خودش را جریمه میكرد.
در امور تربیتی هم فعال بودند؟
خودسازی و بزرگی شهید باعث شده بود تا یكی از اراذل و اوباش محل دست از شرارت بردارد و همیشه صحبت شهید را به خاطر بسپارد كه به او گفته بود تو خیلی بزرگوارتر از این هستی كه بایستی وسط خیابان به زن و بچه مردم فحش بدهی و جسارت كنی و طرف از همان موقع چاقویش را به ابراهیم داده بود. یا در مدرسهای در خیابان دكتر شریعتی در مدت كوتاهی بچهها را دور خودش جمع كرده بود و محور برنامههای مختلف فرهنگی و تربیتی بود.برایشان در مراسمهای مختلف هدیه در نظر میگرفت. با اینكه بسیار آدم ساكتی بود و اهل شلوغكاری نبود ولی گرمای حضورش خیلی زود احساس میشد و آدم را به سمت خودش میكشید.
چه زمانی عازم جبهه شدند؟
اخوی در سال 60 و دوباره در انتهای سال 65 به جبهه رفت. ما در این زمان به فاز چهارم مهرشهر كرج آمده بودیم. ابراهیم از همینجا با خانواده خداحافظی كرد ولی چون دوستانش در تهران و پایگاه مقداد بودند برای خداحافظی به آنجا هم رفت. آن سالها خیلی مقطع حساسی در جنگ بود و به حضور جوانان در جبههها نیاز بود. وقتی ابراهیم جریان جبهه رفتنش را با من در میان گذاشت، من اصرار كردم كه شما الان وظیفه بالایی داری، در دانشگاه تحصیل میكنی و اگر همین را ادامه بدهی قطعاً برای آینده كشور و نظام مفیدتر خواهی بود كه به من گفت نه الان و در مقطع حاضر رفتن به جبهه از همه اینها بالاتر است.
شهادتش هم اینگونه بود كه در غرب دریاچه ماهی تعدادی دانشجو از جمله شهید حبیب غنیپور و ابراهیم حضور داشتند. در عملیات كربلای 4 كه لو رفت، عدهای كه جلو میروند شهید میشوند. در عملیات بعدی كه كربلای5 بود، نیروها وقتی كه میخواستند به یك خط دیگر بزنند همقسم میشوند كه حتماً این قسمت را باز كنند و همین كار را هم میكنند. تیر مستقیم آر.پی.جی به ابراهیم خورده بود و قسمت راست صورتش را برده بود. یعنی آر. پی.جی كه 150 متر بیشتر بُرد مؤثر ندارد اینگونه باعث شهادتش میشود. ببینید اینها چقدر به دشمن نزدیك بودند و در چه فاصلهای با آنها میجنگیدند. در آخر اینها خط را میشكنند و بقیه نیروها میآیند و به شكر خدا فتح انجام میشود.الان از كسی به نام آقای علی فرخی میخواهم صحبت كنم كه الان دكترای حقوق دارد. ایشان و ابراهیم در خط با همدیگر قرار میگذاشتند كه به نوبت بلند شوند و به ترتیب شلیك كنند و بعد بنشینند. هر كدامشان مینشست دیگری بلند میشد و شلیك میكرد. در یك راستا بودند. نفر اولی كه میزند، مینشیند بعد ابراهیم بلند میشود و شلیك میكند. چون در یك راستا بودند، ابراهیم كه شهید میشود سایر نیروها نمیتوانند پیكرش را بیاورند تا زمانی كه عملیات پیروز میشود. یعنی چند روز بعد كه عملیات پیروز میشود، اینها میروند و پیكر ابراهیم را از زیر آتش برمیدارند و به عقب میآورند. این مطالب و جزئیات را بعدها آقای فرخی برایمان تعریف كرد.
منبع: روزنامه جوان