تبیان، دستیار زندگی

مزاحمین دختران دانش‌آموز دستگیر می‌شوند

اخیرا گزارش هائی بـه‌ رئیـس‌ شـهر بنی‌ می رسید مبنی بر اینکه عده‌ای از جوانان بیکار و ولگرد و بعضی‌ از محصلین مدارس! پس از‌ خروج از مدرسه در جلوی‌ مـدارس دخترانه اجتماع نموده و مزاحمت آنها را فراهم‌ می کنند به اداره پلیس تهران‌ و پلیس‌ مدارس‌ دسـتور داده شد که در جلوی کـلیه دبـستان ها و دبیرستان های‌ دخترانه مراقبت بیشتری به عمل آورده و اگر افرادی‌ را که مزاحم می شوند مشاهده نمودند فورا آنها را دستگیر کرده تحویل مقامات قضائی‌ بدهند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
مزاحمین دختران دانش‌آموز دستگیر می‌شوند
 اخیرا گزارش هائی بـه‌ رئیـس‌ شـهر بنی‌ می رسید مبنی بر اینکه عده‌ای از جوانان بیکار و ولگرد و بعضی‌ از محصلین مدارس! پس از‌ خروج از مدرسه در جلوی‌ مـدارس دخترانه اجتماع نموده و مزاحمت آنها را فراهم‌ می کنند به اداره پلیس تهران‌ و پلیس‌ مدارس‌ دسـتور داده شد که در جلوی کـلیه دبـستان ها و دبیرستان های‌ دخترانه مراقبت بیشتری به عمل آورده و اگر افرادی‌ را که مزاحم می شوند مشاهده نمودند فورا آنها را دستگیر کرده تحویل مقامات قضائی‌ بدهند.
یک معلم واقعی تنها در- میان دانشجویان معلم‌ نیست او باید در هر کجا و در هر محیط و با هر فردی که مواجه می شود مقش بزرگ و مسئولیت‌ خود‌ را‌ فراموش نکند

اعضاء رئیسه اجتماع

-این موضوع را نباید از نظر دور داشت کـه طبقات اجتماع‌ مختلف است.در عین اینکه در تشکیل ارکان اجتماع همه دخالت دارند برخی‌ از‌ طبقات در سعادت اجتماعی بیشتر مؤثرند فقدان و یا آلودگی این طبقه تأثیرات مهمی در اجتماع‌ خواهد داشت، همانطور که تـن را اعـضاء رئیسه است اجتماع حیات و محیط زندگی نیز دارای‌ اعضاء‌ رئیسه می باشد، از اینجا به خوبی روشن می گردد که در طبقات اجتماع بعضی از آنها موقعیت حساس‌ تری را دارا می باشند. مثلا محیط خانواده خود یک اجتماع کـوچکی اسـت؛ در تشکیل‌ این‌ اجتماع پدر و مادر و فرزندان همگی دخالت دارند ولی جای تردید نیست که وزنه اجتماعی پدر با سایر افراد خانواده قابل مقایسه نمی باشد. در جامعه ی انسانیت‌ نیز این اختلاف وجود‌ دارد‌؛ ممکن‌ اسـت یـک فرد ساده در‌ اجتماع‌ مرتکب‌ خیانتی شده باشد این دزدی و خیانت با خیانتی که یک مرد دانای مطلع مانند «قاضی» انجام داده‌ یکسان و برابر نیست. گرچه‌ هر‌ دو‌ مجرم و گناهکار می باشند ولی در دادگـاه وجـدان گـناه‌ این دو‌ یکسان نخواهد بود. چـه گـناه‌ ها و عـصیان های اجتماعی برحسب اختلاف شئون و حیثیات‌ اجتماعی مرتکبین با یکدیگر تفاوت پیدا می کنند. اگر‌ کودکی‌ دزدی‌ کند این دزدی با دزدی یک فرد عـاقل و بـالغ فـرق‌ دارد.
چندی پیش قتلی واقع شد،استادی در خون خـود غـلطیده و برای همیشه چراغ عمرش‌ به خاموشی گرائید. در‌ تهران‌ قتل‌ و جنایت زیاد واقع می شود ولی این قتل همه را دچار حیرت‌‌ کرد‌ هـمه نـگران و نـاراحت بودند. تاکنون می شنیدند که جوان ولگردی در حال مستی‌ رفیق خـود را از‌ پای‌ درآورد‌، یا در اثر زد و خوردی که در محله‌ های بد نام واقع شده‌ بود‌ عده‌ای‌ مقتول و عده‌ای مجروح شدند و امثال ایـنها... ولی بـاور نـمی کردند که شیطان‌ و هوی و هوس از‌ محلات‌ پست‌ تهران و از کافه و رستوران ها و بالاخره از امـکنه فـساد تجاوز کرده جای خود را در‌ محیط‌ علم و دانش باز کرده باشد؛ لذا پس از شنیدن جریان قتل‌ همه ی مردم‌ دچـار‌ تـعجب‌ شـده بودند و از طرفی اساتید دانشگاه در بهت و حیرت فرو رفته بودند با رسوائی‌ اخـلاقی‌ ایـن جـنایت چه می توان گفت؟
در ممالک متمدنه با استادان لایق چه می کنند و ما چه‌ می کنیم؟ شوخی نیست‌،شاید‌ در مـحیط و اجـتماع مـا که همه چیز در آن وجود دارد استاد کشی هم امر‌ کوچکی‌ قلمداد شود، ولی برای افراد فـهمیده روشـن است که نام این نوع‌‌ کارها‌ را‌ چه می گذارند. ای کاش این استاد کشی بـرای یـک بار در کـانون علم و دانش واقع می شد‌ ولی‌ همه‌ می دانند که این قربانی دومین استادی است کـه در ظـرف چند سالی‌ جان‌ خود را فدای‌ نواقص و معایب برنامه‌ های تعلیم و تربیتی فرهنگ ما نـموده و از هـمه بـدتر اولیاء و مسئولین‌‌ فرهنگ‌ را قدرت و توانائی دم زدن نبود. چه هنوز از اعلامیه شهربانی که‌ در‌ بالا به آن اشاره‌ شـد بـرمی آید که بعضی‌ از‌ محصلین‌ مدارس پس از خروج از مدرسه در‌ جلوی‌ مدرسه‌ های دخترانه‌ اجتماع نموده مـزاحمت ایـشان را فـراهم می کردند و می بایستی توسط پلیس دستگیر‌ گردند‌ سه روز نگذشته بود که‌ ناگهان‌ استاد دانشکده‌ حقوق‌ تـوسط‌ یـکی از شـاگردان به قتل رسید عمده‌ تعجب‌ مردم از این بود که می گفتند:
هرچه بگندد نـمکش مـی زنند* وای به روزی‌ که‌ بگندد نمک!
مردم امیدوارم بودند به وسیله‌ توسعه معلومات فرهنگی و بالاخره‌ با‌ بالا بردن سـطح‌ دانـش می توان‌ از‌ رذائل اخلاقی جلوگیری نمود؛ زشتی‌ها جای خود را به ملکات و فضائل‌ انسانی بدهد و انـتظار‌ داشـتند‌ که این تحول و تکامل به وسیله‌ تعلیمات‌ و بـرنامه‌های‌ فـرهنگی‌ صـورت پذیرد‌؛حالا‌ می بینند نتیجه آن همه تعلیمات‌ عـبارت‌ اسـت از قتل و جنایت و چاقو کشی و تعرض‌ به ناموس مردم و امثال آن...
لذا پس از‌ واقع‌ شدن این حادثه مـقالات مـتعدده‌ ای در‌ روزنامه‌ ها‌ از ارباب‌ جراید‌ و اساتید‌ دانـشگاه مـنعکس گردید، بـعضی‌ ایـن نـوع حوادث را معلول فاصله و دوری گرفتن‌ استاد از شـاگرد و نـبودن صمیمیت و یگانگی میان‌ ایشان‌ دانسته بودند، یکی از استادان‌ دانشگاه‌ در‌ ضمن‌ مقاله ی خـود‌ مـی نویسد: «آنانکه در‌ مدارس‌ قدیمه درس خوانده‌اند به خوبی‌ مـی دانند که مدرس(استاد)چـه مـقامی در نزد طلاب داشت و در عین‌ حـال‌ چـه‌ رفاقت و صمیمیتی‌ میان آن دو بود. من خود‌ می دیدم‌ که‌ مدرس‌ در‌ کوچه‌ و بازار بـا طـلبه خود احوال‌ پرسی‌ می کرد و باهم گـردش مـی رفتند و اسـتاد از طلبه و طلبه از اسـتاد دعـوت می کرد و هریک از این‌ ها پرونـده جـداگانه داشت. پرونده درس یک چیز‌ بود و پرونده رفاقت و صمیمیت چیز دیگر...دانشگاه امروز باید چـنین بـاشد» بعدا جمله جالب توجهی می گوید و آن ایـنکه: «البـته صحیح اسـت کـه آن طـلبه برای خاطر علم درس مـی خواند و این‌ دانشجو‌ برای خاطر دیپلم‌ یا لیسانس»!
از وضع روزنامه‌ ها به خوبی استنباط می شد که عموم مـردم در پیـدا کردن قاتل همکاری‌ کرده در انتظارند هـرچه زودتـر قـاتل به ـمکافات و مـجازات خود برسد‌. ایـن‌ هـمکاری نیز نشانه‌ رشد اجتماعی است که از قتل و جنایت نفرت داشته مکافات قاتل را دوستدار می باشند بلی‌ تـأثیر مـجازات را نـمی توان انکار‌ کرد‌ چه پایه‌ های حیات زندگی فـردی‌ و اجـتماعی‌ بـر قـصاص و مـجازات اسـتوار است ولی به عقیده ما خوب بود سعی و اهتمام عمومی مصروف پیدا کردن علت و موجب این حادثه می شد، دنبال این نکته‌ می گشتند‌ که اصولا چرا این‌ حادثه‌ به وجود آمد؟؟ عـیب و نقص در چیست؟آیا قوانین فرهنگی ناقص است؟!یا آنکه گناه متوجه آموزگاران‌ و مربیان اطفال است؟ آیا شاگرد نیازمند به تهذیب اخلاق می باشد یا نه؟ و اگر شاگرد و دانش آموز به اخلاق و دستورات آن احتیاج دارد‌ باید‌ در کجا و چه مکانی آنـها را بـیاموزد این مسائل‌ و نظائر آن در مطبوعات مطرح شده و از خوانندگان و رجال دانش استمداد فکری به عمل می آمد تا پیش از آنکه اساتید دیگری جان‌ خود‌ را از‌ دست دهند این درد،درمان پذیرد.

مسئولیت و وظیفه‌ شناسی

قبلا گـفته شـد که اجتماع بر محور افراد و طبقات‌ گوناگون می گردد و هریک از این افراد در صحنه اجتماع وظیفه و مسئولتی‌ را‌ به عهده‌ خود گرفته‌ اند تعدادی از بدبختی های‌ اجتماعی ما به واسطه درهـم شدن این شئون و حیثیات اسـت. مـثلا تاجر درحالی‌ که ‌‌علم‌ و اطلاعی‌ از دوا و دارو ندارد میل دارد در قیافه یک دکتر داروساز داروهای‌ تقلبی‌ درست‌ کرده جان‌ هزاران نفر از افراد این مملکت را به خطر اندازد، این نـتیجه اخـتلاط تجارت‌ است با طـبابت‌ گـاهی هم عکس آن می شود.
به عقیده ما وظیفه معلم تنها‌ آموختن و یاد دادن نیست‌، بلکه‌ وظیفه خطیر اساتید آن است‌ که در درجه اول راه زندگی و روش‌های اخلاقی و معنوی را به شاگردان خود بیاموزند... چه اطاق درس شاگردان و مکانی کـه در آنـجا گرد هم جمع می شوند مکان‌ مقدسی است‌ در صحنه ی مدارس استعدادها و قوه‌های شاگردان در آستانه پذیرش و قبول می باشد و اگر از مدرسه ی خانواده چیزی آموخته باشند هنوز به فعلیت نرسیده و در اینجا باید مرحله‌ نهائی را طـی کـند‌.
لذا‌ معلمین و آمـوزگارانی که فقط برای گذراندن وقت اداری به مدرسه آمده و اصولا فن شریف آموزگاری را در میان چهار دیوار اطاق درس آن هم فـقط یاد دادن یک سلسله مطالب‌ حفظی می دانند‌ بزرگترین‌ اشتباه را مرتکب شده‌اند.
اسـتاد اگـر بـه وظیفه استادی و مسئولیت مقامی که پذیرفته است ایمان داشته باشد وضع‌ تعلیم و تربیت و محیط کارش طور دیگری مـی شود ‌ ‌در درجـه اول می‌ فهمد که‌ میدان‌ فعالیت او به چهار دیوار مدرسه محدود نمی گردد بلکه در خارج از مدرسه هـم کـرسی اسـتادی را دارا می باشد
شما ملاحظه کنید ببینید میان این استاد و آموزگاری که فقط‌ هدفش‌ اینست‌ کـه‌ ساعات کار خود را‌ در‌ مدرسه‌ گذرانیده در انتظار حقوق ماهانه خود می باشد چقدر فاصله‌ می باشد؟ کاش ایـن‌ چنین کسان به کار دیگری پرداخـته سـاحت مقدس علم و دانش را آلوده منافع‌‌ مادی‌ نکرده‌ در نتیجه لطمه و خسارت جبران‌ ناپذیری به تکامل و تحول اخلاقی‌ شاگردان‌‌ وارد نمی آوردند.

اجتماع بر محور افراد و طبقات‌ گوناگون میگردد و هریک از این افراد در صحنه اجتماع وظیفه و مسئولتی‌ را‌ به عهده‌ خود گرفته‌ اند تعدادی از بدبختی های‌ اجتماعی ما به واسطه درهـم شدن این شئون و حیثیات اسـت. مـثلا تاجر درحالی‌ که ‌‌علم‌ و اطلاعی‌ از دوا و دارو ندارد میل دارد در قیافه یک دکتر داروساز داروهای‌ تقلبی‌ درست‌ کرده جان‌ هزاران نفر از افراد این مملکت را به خطر اندازد، این نـتیجه اخـتلاط تجارت‌ است با طـبابت‌ گـاهی هم عکس آن می شود.

به عقیده ما وظیفه معلم تنها‌ آموختن و یاد دادن نیست‌، بلکه‌ وظیفه خطیر اساتید آن است‌ که در درجه اول راه زندگی و روش‌های اخلاقی و معنوی را به شاگردان خود بیاموزند

یکی از اساتید آموزش و پرورش در کتاب خود که به نام:«مبانی آموزش و پرورش نوین» نوشته است درباره‌ هویت‌ معلم‌ چـنین می گوید:«یک معلم واقعی تنها در- میان دانشجویان معلم‌ نیست او باید در هر کجا و در هر محیط و با هر فردی که مواجه می شود مقش بزرگ و مسئولیت‌ خود‌ را‌ فراموش نکند»...فرهنگ ما از عیب و نقصان بـری‌ نـیست. معایبی دارد‌ یکی‌ از عمده‌ ترین نواقص آن این است که معلم مسئولیت خطیر خود را فراموش کرده است.در مدرسه‌ به همان‌ مقداری‌ که در فراگرفتن معلومات ذهنی شاگرد سعی و دقت می شود و بهمان اندازه که‌ در‌ بهداشت‌ و سلامت تـن او مـراقب می شود به همین نسبت‌ یا بیشتر مسئله تهذیب اخلاق شاگرد و طهارت‌ معنوی‌ او‌ مغفول عنه اساتید واقع شده است‌ و اولین نتیجه‌ ای که از این غفلت و فراموشی عاید‌ می گردد‌ اینست که علم و دانـش در نـظر شاگرد نتزل کرده و حیثیت معنوی و کمال خود‌ را‌ از‌ دست داده در لباس و کسوت مادیت‌ مجسم می گردد.
می فهمد که این آموختن وسیله ازتزاق‌ و تحصیل‌ معاش بوده و بطور خلاصه‌ وسیله‌ای است برای بدست آوردن ماده، اولیـن عـکس العـمل این‌ درک‌ آن است‌ که شـاگرد هـم‌ در هـمین راه و طریق قدم به قدم راهی را که استاد رفته است‌ برای‌ خود انتخاب می کند او به این‌ حقیقت واقف می گردد که مقصود اصلی و نهائی‌ از‌ ایـن‌ تـعلیم و تـعلم بهرمند شدن از منافع‌ مادی است.
لذا تمام سعی و کـوشش شـاگرد در یک‌ چیز‌ متمرکز‌ می شود و آن بدست آوردن مدرک‌ تحصیلی است، به هرقیمتی شده باید آن را‌ بدست‌ آورد، و در این راه نباید از چیزی‌ فروگذاری کـرد اگـر شـد با تطمیع و اگر نشد با‌ تقلب‌ و خیانت و اگر باز هـم نشد باید به زور و تهدید متوسل شد و اگر از‌ همه ی اینها مأیوس گردید شاید عکس العمل ناامیدی‌ و یأس‌ در‌ میان هـمه‌ طـرق مـمکنه در قتل و جنایت‌ ظاهر‌ گردد!...
اینها همه معلول گم کردن هدف تـعلیم و تـربیت‌ و فراموش نمودن وظیفه حساس‌ استادی‌ است؛والا اگر شاگرد علم‌ را‌ برای طهارت‌ روح‌‌ می‌ آموخت‌ هرگز پس از فراغت از مـدرسه‌ در‌ جـلوی مـدرسه دخترانه مزاحم نوامیس‌ مردم نمی شد.

منبع:
«درس هایی از مکتب اسلام » آذر 1339، سال دوم - شماره 11

‌ 
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.