تبیان، دستیار زندگی

هشت خصوصیت واضح دشمنان امام حسین علیه السلام

هشت خصوصیت واضح دشمنان امام حسین علیه السلام
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
 
پرچم یا لثارات الحسین

 
۱ – ذلّت‌پذیرى قاتلان امام حسین(ع)
 

عزّت و سربلندى از ویژگى‌هاى جامعه اسلامى است و قرآن مجید در این باره مى‌فرماید: “وَ لِلّهِ الْعِزَّهُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ”(۱) ؛ همانا عزّت از آن خدا و پیامبرش و مؤمنان است. مـنـبـع عـزّت و سرافرازى مسلمانان، خداى متعال است و پیامبر اکرم مظهر عزّت از رهگذر اطاعت و عـبـودیت خداست و جامعه اسلامى تا پیرو و مطیع دین است، عزّتمند و سرافراز است و هر قدر از مـنـبع عزّت دور شود، به ذلت و زبونى روى مى‌نهد و چنین رخداد نامیمونى در حادثه عاشورا، آشـکارا نمایان شد و مردم به جاى تاج عزّت بر سر، طوق ذلّت بر گردن نهادند و بردگان بـى چـون و چـراى حـکومت اموى شدند و همه آنان، جز امام حسین (علیه السلام) و یارانش، بیعت با یزید را پذیرفتند و دین و دنیاى خویش را فداى دنیاى بنى امیه کردند. زهـیـر بـن قـیـن، یـار سـلحـشـور و سـرفـراز امـام، در روز عاشورا لحظه‌هایى پیش از شهادت افتخارآمیز خود از فرجام نکبت‌بار مردم در سایه حکومت شوم بنى امیه چنین سخن گفت: مـا شـمـا را بـه یـارى دودمان پیامبر و رها کردن طاغوت فرامى‌خوانیم. این را بدانید که شـمـا از آن دو جـز تباهى زندگى چیزى نخواهید دید، آنان چشمان شما را از حدقه بیرون خواهند آورد و دسـت و پـایـتـان را قـطـع خواهند کرد و پیکرهاى مُثله شده شما را بر درختان خرما به دار خواهند آویخت و نخبگان و مفسرانتان را به قتل خواهند رساند؛ چنان که با حجر بن عدى و یارانش و هانى بن عروه و امثال او چنین کردند. (۲) و امام حسین (علیه السلام) در نامه‌اى به سران کوفه مى‌فرماید: رسـول خـدا در زمـان حـیاتش فرمود: «هر کس پادشاه ستمگرى را ببیند که حریم خدا را مى‌شکند و پیمان او را زیر پا مى‌نهد و با سنت پیامبر خدا مخالفت مى‌ورزد و در حکومتش با گناه و دشـمـنـى حـکـم مـى‌رانـد و بـا ایـن حـال بـا گـفـتـار و کـردارش تغییرى در جامعه پدید نیاورد، بر خداست که او را در بدترین مکان‌ها [دوزخ] جاى دهد.»(۳)

         پی‌نوشت‌ها:
۱- منافقون (۶۳)، آیه ۸٫
۲- تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۴۲۶٫
۳- بحار الانوار، ج ۴۴، ص ۳۸۲٫

 
 
۲ – دین‌فروشی قاتلان امام حسین(ع)
 

این پدیده شوم بسان آفتى زیانبار از دیرباز دینداران را تهدید کرده است. قرآن مجید از آن، بـا تـعـبـیـرهـایـى چون “فروش هدایت به ضلالت”، “فروش آخرت به دنیا”، “فروش مغفرت الهى به عذاب” ، “فروش ایمان به کفر” و “فروش آیات الهى به بهاى ناچیز” یاد کرده است (۱) و ضمن توبیخ و نکوهش گناهکاران، مؤمنان را از آن باز داشته است. چنانکه مى‌فرماید: «وَ لا تَشْتَرُوا بِایاتى ثَمَناً قَلیلاً وَ اِیّاىَ فَاتَّقُونِ»(۲) ؛ آیات مرا به بهاى اندک نفروشید و از من بهراسید. قـرآن همچنیـن، از کـسانى چون بنى اسرائیل، بلعم بن باعورا و منافقان، سخن مى‌گوید و رفـتـار و ویژگى‌هاى زشت آنان را برمى‌شمارد تا مایه عبرت مؤمنان شود و مانند آنان، دین خویش را به دنیا نفروشند. با این همه، بسیارى از مسلمانان، به ویژه در زمان حادثه کربلا، به چنین ورطه‌اى لغزیدند و در حـالى کـه آخـرت خـویش را تباه ساختند، دنیایى نیز به چنگ نیاوردند. امام حسین(علیه السلام) از این حقیقت تلخ اینگونه یاد مى‌کند: «اِنَّ النـّاسَ عـَبـیـدُ الدُّنـیـا وَالدّیـنُ لَعِقٌ عَلى اَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مادَرَّتْ مَعائِشُهُمْ فَاِذا مُحِّصُوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ»(۳) ؛ هـمانا مردم بندگان دنیایند و دین، لقلقه زبان آنان است و تا زمانى که معاششان در رونق است، گِرد دین مى‌گردند و آنگاه که سختى‌ها روى آورد، دینداران اندکند. این آزمایش و ابتلا در عاشورا به گونه آشکار و گویا، دینداران راستین را از بردگان شکم و شـهـوت، و خـداپـرسـتـان را از دنـیـا پـرسـتان جدا ساخت. پیش از آن که عبیدالله بن زیاد به کـوفـه آیـد، حدود هجده هزار تن با مسلم بن عقیل بیعت کردند. پس از روى کار آمدن عبیدالله مردم سـسـت شـدنـد و بـا بـاز شـدن سر کیسه درهم و دینار، جملگى دین را رها کردند و برده یزید شدند. در تـاریـخ آمده است، عبیدالله مردم را در مسجد کوفه گرد آورد و خطاب به آنان گفت: «مردم! شما دودمـان ابـوسـفـیـان را آزموده‌اید آنان را همانگونه که دوست مى‌دارید، یافته‌اید! اینک امـیـرمـؤمنان یزید، که او را به حسن سیرت و احسان به رعیت مى‌شناسید… بندگان را بزرگ مى‌دارد و جملگى را با ثروت بى کران بى نیاز مى‌سازد و بر حقوق شما صد دینار افزوده اسـت و بـه مـن دسـتـور داده کـه بـه شـمـا پرداخت کنم و در برابر شما به جنگ دشمنش حسین(علیه السلام) بروید پس، گوش به فرمان باشید!» آنگاه به اردوگاه در نخیله رفت و به سازماندهى سـپـاهـیـان پرداخت (۴) و چنان که یاد کردیم، سى هزار نفر زیر پرچم کفر گرد آمدند و استوانه دیانت را به مسلخ بردند. مزدوران بنى امیه، از فرماندهان ارشد گرفته تا سربازان، همگى به امید گذران زندگى و جـیـره‌خـوارى و مزدورى بـه کربلا رفتند. نقل است، سنان بن انس، پـس از قـتـل امـام حـسـیـن (علیه السلام)، بـر اسب خویش سوار شد و با شتاب نزد عمر بن سعد رفت و فریاد زد: اَوْقِرْ «رِکابى فِضَّهً وَ ذَهَبا اَنَا قَتَلْتُ الْمَلِکَ الْمُحَجَّبا قَتَلْتُ خَیْرَ النّاسِ اُمّاً وَ اَبا وَ خَیْرَهُمْ اِذْ یُنْسَبُونَ نَسَبا»(۵) چنـان طـلا و نقره به پایم بریز تا به رکاب اسبم برسد چرا که من پیشواى بسیار محترمى را کشته‌ام، کسى را کشته‌ام که پدر و مادرش بهترین مردم بودند و بهترین مردم از نظر حسب و نسب بود.

         پی‌نوشت‌ها:
۱- بـقـره (۲)، آیـات ۱۶، ۸۶، ۱۷۵، آل عمران (۳)، آیه ۱۷۷ و توبه (۹)، آیه ۹٫
۲- بقره (۲)، آیه ۴۱٫
۳- تحف العقول، ص ۲۴۹ ـ ۲۵۰٫
۴- مقتل، مقرّم، ص ۲۳۹٫
۵- مقتل، ابومخنف، ص ۲۰۲٫

 
 
۳ – قاتلان امام حسین (ع) اهل فساد و فحشا بودند
 

“ایمان” و “عمل صالح” دو واژه ارزشمند قـرآنى‌اند که تقریباً در شصت و دو آیه در کنار یکدیگر آمده‌اند. قرآن مـجید، همه انسان‌ها را در خسران و زیان مى‌داند جز کسانى که ایمان آورنـد و کـارهـاى شایسته انجام دهند و یکدیگر را به حق و صبر سفارش کنند. (۱) جـامـعـه اسـلامـى تـا آنگـاه کـه از ارزش‌هـاى الهـى پـاسـدارى کـنـد و بـر عـبـادت و عـمل صالح و اخلاق نیکو و معنویات ارج نهد، در صراط مستقیم حرکت مى‌کند و مورد عنایت و انعام الهـى اسـت، و در غیر این صورت، یا در گروه (مغضوبین) و یا (ضالّین) در خواهد آمد که هر دو گـروه از صـراط مستقیم الهى بیرونند. حادثه عاشورا نشان داد که ارزش‌هاى اخلاقى جامعه به گونه‌اى چشمگیر کاهش یافته است و عموم مردم به پیروى از حاکمان فاسد به ضد ارزش‌ها روى آورده‌اند. قرآن مجید از این حقیقت تلخ چنین یاد مى‌کند: از ابوسعید خدرى نقل است که پیامبر اکرم پس از تلاوت این آیه فرمود: شصت سال دیگر، کسانى خواهند آمد که نماز را چنین تباه مى‌کنند و در پى شهوات مى‌روند… و اینان، قرآن را تلاوت مى‌کنند، ولى قرآن از حنجره آنان فروتر نمى‌رود. «فـَخـَلَفَ مـِنْ بـَعـْدِهـِمْ خـَلْفٌ اَضـاعـُوا الصَّلوهَ وَ اتَّبـَعـُوا الشَّهـَواتِ فـَسـَوْفَ یـَلْقـَوْنـَ غَیّاً»(۲) ؛ آنگـاه، پس از آنان جانشینانى بر جاى ماندند که نماز را تباه ساختند و از هوس‌ها پیروى کردند، و به زودى [سزاى] گمراهى [خود] را خواهند دید. در آیـه پـیـش از این، سـخـن از پیامبران پاک و ذریه صالح آنان و نعمت یافتگان الهى رفته است که همواره با عبادت و ذکر و سجده و گریه، در حال عبادت و نیایش با خداى بزرگند و این، طریق انـسـانـیـت و بـهـتـریـن گـونـه عـمـل صالح است و در این آیه، خداوند خبر مى‌دهد که برخى از جانشینان آن عابدان صالح، کسانى بودند که رسم جانشینى را به جاى نیاوردند و ارزش‌هاى الهـى را فـرامـوش کـردنـد. مـصـداق کـامـل ایـن ارزش‌هـا نـمـاز اسـت کـه پـایـه عـبـودیـت حق است.(۳) از ابوسعید خدرى نقل است که پیامبر اکرم پس از تلاوت این آیه فرمود: شصت سال دیگر، کسانى خواهند آمد که نماز را چنین تباه مى‌کنند و در پى شهوات مى‌روند… و اینان، قرآن را تلاوت مى‌کنند، ولى قرآن از حنجره آنان فروتر نمى‌رود.(۴) پس از آن کـه مـعـاویه بر اوضاع چیره شد، به سوى کوفه رفت و در نخیله، نماز جمعه اقامه کرد و در خـطـبه‌ها گفت: «به خدا سوگند، من با شما نجنگیدم تا نماز بخوانید و روزه بگیرید و حج بـه جـاى آوریـد و زکـات بـدهـیـد! من تنها از آن رو با شما جنگیدم که بر شما حکومت کنم و بر خلاف میل شما به خواسته‌ام رسیدم.»(۵) پس از آن کـه مـعـاویه بر اوضاع چیره شد، به سوى کوفه رفت و در نخیله، نماز جمعه اقامه کرد و در خـطـبه‌ها گفت: «به خدا سوگند، من با شما نجنگیدم تا نماز بخوانید و روزه بگیرید و حج بـه جـاى آوریـد و زکـات بـدهـیـد! من تنها از آن رو با شما جنگیدم که بر شما حکومت کنم و بر خلاف میل شما به خواسته‌ام رسیدم.» در اوایل نیمه قرن دوم، بنیان‌هاى اخلاقى جامعه به کلى ویران شده بود و مسلمانان از درون و بـرون در شـعـله‌هـاى خـانـمـانـسـوز فـسـادهـاى اخـلاقـى مـى‌سـوخـتـنـد و رذایـل اخـلاقـى بـسـان سرطان، سراسر زندگى فردى و اجتماعى آنان را تسخیر کرده بود و راهـى را پیمودند که با اهداف و آرمان‌هاى والاى شریعت مقدّس اسلام در تضاد بود. علّت اصلى ایـن تـبـاهـى و واپـس گـرایـى حـکـومـت امـوى بود؛ چنان که امیرمؤمنان(علیه السلام) مى‌فرماید: «اَلنّاسُ بِاُمَرائِهِمْ اَشْبَهُ مِنْهُمْ بَِّاب ائِهِمْ»(۶) ؛ مردم، بیش از آنچه به پدرانشان شبیه باشند، به رهبرانشان شبیه‌اند. مردم همان راهى را مى‌رفتند که حکومت فاسد برایشان ترسیم کرده بود و نمودار رفتارى آنان یـزیـد بـود؛ کسى که امام حسین(علیه السلام) او را فاسق، شرابخوار، آدمکش، و متظاهر به فسق مى‌خواند. (۷) رهـبـر ژرف انـدیش انقلاب اسلامى، حضرت آیت الله خامنه‌اى درباره چنین حکومت‌هایى، که بر مـعیارهاى ضد اخلاقى و شیطانى بنا شده‌اند، مى‌فرماید: هر کس که دنیا طلب‌تر، شهوتران‌تـر و بـراى بـه دسـت آوردن مـنافع شخصى، زرنگ‌تر و با صدق و راستى بیگانه‌تر است، سر کار مى‌آید. آن وقت، نتیجه این مى‌شود که امثال عمر بن سعد و شمر و عبیدالله بن زیاد مى‌شـوند رؤسا و مثل حسین بن على (علیهماالسلام) به مذبح مى‌رود و در کربلا به شهادت مى‌رسد این یک حساب دو دو تا چهار تاست! کسانى که دلسوزند نباید بگذارند معیارهاى الهى در جـامـعـه عوض بشود. اگر معیار تقوا در جامعه عوض شد، معلوم است که باید خون یک انسان با تقوایى مثل حسین بن على (علیهماالسلام) ریخته بشود. اگر زرنگى و دست و پا دارى در کار دنیا و پشت هم انـدازى و دروغـگـویـى و بـى اعـتنایى به ارزش‌هاى اسلامى ملاک قرار گرفت، معلوم است که کـسـى مـثـل یـزیـد بـایـد در راس کـار قـرار بـگـیـرد و کـسـى مثل عبیدالله باید شخص اول کشور عراق بشود.(۸) بى بند و بارى اخلاقى در حکومت‌هاى ستمگر ابعادى پر دامنه دارد و بى شمار است. آنچه در زیر مى‌آید، تنها گوشه‌اى از مفاسد آن روزگار است که باید از آن عبرت گرفت. نـقل است در روز عاشورا ده نفر داوطلب شدند و بر بدن پاک امام حسین (علیه السلام) با اسب تاختند. سپس نـزد ابـن زیـاد آمـدنـد و جـایـزه‌اى نـاچـیـز گـرفـتند. ابوعمر زاهد مى‌گوید، نسب آن ده نفر را بررسى کردیم، همه فرزند نامشروع بودند. فساد و فحشا تـربـیـت درسـت دیـنـى و روابـط مـشـروع خانوادگى، سهمى بسیار ارزنده در سلامت اجتماع، آزادگى مردم و روند الهى نظام حکومتى دارد. انحرافات اخلاقى، با ناموس طبیعت و شریعت ناسازگارند و بنیادهاى اخلاقى و انسانى را ویران مى‌کنند و همیشه ابزارى در دست حکومت‌هاى استبدادى بوده‌اند و دستگاه اموى به سختى بدان‌ها آلوده بوده است. بنابر گواهى تاریخ، خانه ابوسفیان، مرکز فساد و فحشا بوده و هند، همسر ابوسفیان و مادر معاویه، از زنان بدنام آن زمان بوده است و معاویه جز ابوسفیان، به چهار نفر دیگر نیز منسوب بوده که با هند، زنا کرده بودند.(۹) زیاد بن ابیه، که از استانداران خونخوار معاویه بوده، پدرى مشخص نداشته است. معاویه او را بـه پـدر خـویـش ابـوسـفـیان، منسوب کرد و بر خلاف حدیث رسول اکرم او را برادر خود خواند. این کار معاویه از آن رو بود که شخص باده فروش و فـاسـدى بـه نـام ابومریم سلولى گواهى داد که ابوسفیان با سمیّه، مادر زیاد، زنا کرده و زیاد ثمره آن عمل نامشروع است. این گواهى در مسجد و با حضور مردم انجام گرفت و معاویه با استناد به سخنان ننگین ابومریم، زیاد را پسر ابوسفیان خواند. (۱۰) بنابر گواهى تاریخ، خانه ابوسفیان، مرکز فساد و فحشا بوده و هند، همسر ابوسفیان و مادر معاویه، از زنان بدنام آن زمان بوده است و معاویه جز ابوسفیان، به چهار نفر دیگر نیز منسوب بوده که با هند، زنا کرده بودند. فـرزند زیاد، عبیدالله، نیز نتیجه زنا بوده است؛ چنان که امام حسین (علیه السلام) آن دو را (ناپاک پسر ناپاک) مى‌خوانده است. رسوایى‌هاى عشقى یزید نیز روى تاریخ را سیاه کرده و لکه ننگى دیگر بر پیشانى حزب اموى نهاده است. ابن قتیبه دینورى در این باره مى‌نویسد: یزید عاشق زنى شوهردار شد بـه نام ارینب دختـر اسحاق، که زنى با کمال، شریف و ثروتمند و همسر عبدالله بن سلام بود. چون معاویه از عشق یزید به او آگاه شد، با مکر و حیله و صحنه سازى، عبدالله بن سلام را فریفت تا همسر خود، ارینب را طلاق دهد. او تا تمام شدن عدّه طلاق، عبدالله را در شام نگاه داشت و به او وعده ازدواج با دختر خود را داد. پـس از تـمـام شـدن عـدّه ارینب، فردى به نام ابودردا، مامور شد که به مدینه رَوَد و ارینب را بـراى یـزیـد خواستگارى کند. او وارد مدینه شد و در این زمان، داستان عشق یزید و طلاق ارینب بر سر زبان‌ها بود. ابودردا به محض ‍ورود به مدینه، خدمت امام حسین(علیه السلام) رسید و چون امام از ماجرا آگاه شد، چاره‌اى اندیشید و این دزدى ناموسى انجام نگرفت.(۱۱) نـقل است در روز عاشورا ده نفر داوطلب شدند و بر بدن پاک امام حسین (علیه السلام) با اسب تاختند. سپس نـزد ابـن زیـاد آمـدنـد و جـایـزه‌اى نـاچـیـز گـرفـتند. ابوعمر زاهد مى‌گوید، نسب آن ده نفر را بررسى کردیم، همه فرزند نامشروع بودند. (۱۲)

        پی‌نوشت‌ها:
۱- سوره عصر (۱۳)، آیات ۲-۳٫
۲- مریم (۱۹)، آیه ۵۹٫
۳- المیزان، ج ۱۴، ص ۷۸٫
۴- المیزان، ج ۱۴، ص۸۰ .
۵- شرح نهج البلاغه، ج ۱۶، ص ۴۶٫
۶- بحارالانوار، ج ۷۸، ص ۴۶٫
۷- همان، ج ۴۴، ص ۳۲۵٫
۸- انقلاب و عبرت‌ها، ص۱۲ ـ ۱۳٫
۹- شرح نهج البلاغه، ج ۱، ص ۳۳۶٫
۱۰- همان، ج ۱۶، ص ۱۸۷٫
۱۱- الامامه و السیاسه، جزء ۱، ص ۱۶۶ ـ ۱۷۳ (تلخیص)
۱۲- لهوف، سید بن طاووس، ص ۱۸۲ ـ ۱۸۳٫

 
 
۴ – ویژگی ناسزاگویى و بى حرمتى قاتلان امام حسین(ع)
 

در آیین پاک اسلام، جان و مال و ناموس و آبروى مؤمن از حرمتى ویژه برخوردار است و هیچ کس در هیچ شرایطى حق ندارد به او بى حرمتى کند. امام صادق (علیه السلام) مى‌فرماید: «لِلّهِ عـَزَّ وَ جـَلَّ فـى بـِلادِهِ خـَمـْسُ حـُرَمٍ؛ حُرْمَهُ رَسُولِ اللهِ(صلی الله علیه و آله) وَ حُرْمَهَُّ الِ الرَّسُولِ وَ حُرْمَهُ کِتابِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ حُرْمَهُ کَعْبَهِاللهِ وَ حُرْمَهُ الْمُؤْمِنِ)(۱) ؛ مملکت خداوند بزرگ را پـنـج حـریـم اسـت: حـریـم پـیـامـبـر و حـریـم آل پیامبر و حریم کتاب خداى بزرگ و حریم کعبه الهى و حریم مؤمن. بـا ایـن حـال، در حـکـومت بنى امیه و واقعه عاشورا حرمت همه این حریم‌ها شکسته شد، به ویژه حرمت آل رسول و حضرت امام حسین (علیه السلام). مزدوران بنى امیه در روز عاشورا، مردانه و محترمانه با حـزب اللّه نـجـنـگـیـدنـد، بـلکـه ناسزاگویى و بى حرمتى را به اوج رسانیدند و هیچ یک از رفـتـارشـان رنـگ و بـویـى انـسـانـى نـداشت. آنگاه که امام حسین (علیه السلام) بر اثر شدت جراحات، زمینگیر شد، مالک بن نسر، نزد حضرت آمد با ناسزاگویى شمشیر بر سر آن حضرت فرود آورد؛ چونان که کلاه خود را درید و به سر مقدس ‍رسید.(۲) شـمـر بـن ذى الجـوشـن در کشاکش نبرد، به خیمه امام حسین (علیه السلام) هجوم آورد و با نیزه آن را درید و فـریـاد زد: “آتـش بـیـاوریـد تـا اهـل ایـن خـیـمـه را بسوزانم!” آن نابخردان پس از کشتن امام و اصـحـابـش، پیکرهاى پاکشان را مُثله کردند، لوازم انفرادى، حتى لباس‌ها، عمامه و چکمه‌ها را بـه غـارت بـردنـد و پـیراهن کهنه بى قیمتى را نیز که امام در زیر لباس‌هایش پوشیده بود به یغما بردند. (۳) ایـن حـرمـت شـکـنـى در حـالى صـورت مـى‌گـرفـت کـه سپاهیان یزید خود را مسلمان و پیرو آیین مـحـمـد(صلی الله علیه و آله) مـى‌دانـسـتـند. سنان بن انس در کنار پیکر غرقه به خون امام از اسب پایین آمد و با نهادن شمشیر بر گلوى آن حضرت، با گستاخى گفت: “به خدا سوگند مى‌دانم که تو پسر پـیـامـبـرى و پـدر و مـادرت بـهـتـریـن مـردم بودند و سرت را از بدنت جدا مى‌کنم!) و چنین نیز کرد.(۴) نقل است که یزید ملعون در حضور امام سجاد(علیه السلام) و بازماندگان شهیدان، خطیب دربارى خویش را فرمان داد تا به منبر برود و امام على (علیه السلام) و فرزند والا مقامش امام حسین (علیه‌السلام) را ناسزا گوید. او نیز بر فراز منبر رفت و چنین کرد و سپس معاویه و یزید را ستود تا این که امام سجاد(علیه السلام) بى‌تـاب شـد و فـریـاد بـرآورد: “اى خطیب! عذاب آفریدگار را به خشنودى آفریده‌اى خریدى و جاى خویش را در دوزخ بر نهادى!”(۵)

        پی‌نوشت‌ها:
۱- بحارالانوار، ج ۲۴، ص ۱۸۶٫
۲- لهوف، ص ۱۷۲٫
۳- همان، ص ۱۷۴٫
۴- لهوف، ص ۱۷۶٫
۵- مقتل، ابومخنف، ص ۲۲۷(پاورقى.)


 
 
۵ – بى عاطفه بودن قاتلان امام حسین(ع)
 

گرچه در طول زمان و عرض زمین هر جا جنگى اتفاق افتاده، یک یا دو طرفِ درگیر بر باطل بوده‌اند، ولى به هر حال پدیده جنگ جزو ضروریات زندگى بشر شده که تا کنون گریزى از آن نبوده است. اما جنگجویانى نیز در تاریخ بوده‌اند که در میدان جنگ نیز رسم جوانمردى و انسانیت را به جا آورده‌اند و هرگز شرافت و مروت را در میدان، سر نبریده‌اند ولى آتـش‌افـروزان بنى امیه، در جنگى ناخواسته و نابرابر، که بر پاکترین انسان‌هاى جهان تحمیل کردند، همراه با امام حسین (علیه‌السلام) و یارانش، عاطفه و مردانگى و مروت و انسانیت و شرافت را نیز به مسلخ بردند و سر بریدند و بى عاطفه‌گى و سنگدلى و درندگى را زنده کـردنـد. بـه راسـتى هیچ قلمى تاب نمایاندن آن همه جنایت را ندارد که در کربلا پدیدار شد. آنچه در زیر مى‌آید، تنها گوشه‌اى از آن است. نـقـل اسـت، بـا ایـن کـه شـمـار مردان جنگى جبهه امام حسین (علیه السلام) به صد نفر نمى‌رسید، سپاهیان یزید در حدود سى هزار نفر بودند که این، نـشان دهنده نابرابرى در آن جنگ است. (۱) همچنین با این کـه زنان و کودکان نیز در میان یاران امام حسین(علیه السلام) بودند، یزیدیان حدود سه شبانه روز آب را بر خیمه‌هاى امام حسین (علیه السلام) بستند.(۲) یزیدیان، پس از پیروزى، بدن پاک همه شهیدان را در پیش چشم زنان و کودکان مُثله کردند و سـرهـاى مـقـدس آنـان را بـر نـیـزه بـردنـد و هـمـراه اسـیـران آل پیغمبر(صلی الله علیه و آله) در شهرها و روستاها گردانیدند. یزیدیان، بازماندگان شهیدان کربلا را با وضعى بسیار رقّت‌بار، بر شتران بى جهاز سـوار کـردنـد و همچون اسیران نامسلمان براى تماشاى مردم بـه بـسیارى از شهرها بردند.(۳) هـمـچـنـیـن عـصـر عـاشـورا، خـیمه‌ها را ـ که تنها پناهگاه داغدیدگان جبهه توحید بود ـ به آتش کشیدند و آنان، شب یازدهم محرم را بدون هیچ سرپناهى در میان انبوه دشمنان به سر بردند. عمر سعد، در روز یازدهم محرم، پس از دفن کشته‌هاى جبهه خود، پیکر پاک و مُثله شده شهیدان را بـر جـاى نـهـاد و بـه سـوى کـوفـه حـرکـت کـرد. پـس از آن کـه اهـل بـیت (علیهم السلام) را به عنوان اسیران جنگى به مجلس عبیدالله بن زیاد آوردند، آن نابخرد به آنان بى احترامى و پرخاش کرد و حتى بر آن شد تا حضرت زینب (علیهاالسلام) و امام سجاد(علیه السلام) را به شهادت برساند که توسط اطرافیانش از انجام چنین جنایتى منصرف شد. وقتى بازماندگان شهیدان کربلا وارد مجلس یزید شدند، همه را با طناب بسته بودند و یـزیـد در حـالى که اشعارى کفرآمیز زمزمه مى‌کرد، با چوبدستى بر لب و دهان امام حسین (علیه السلام) مى‌نواخت. ابـوبـرزه اسـلمـى بـه این کار زشت اعتراض کرد، و فریاد زد: «واى بر تو اى یزید! آیا با چوب بر دهان حسین مى‌زنى؟! من با چشم خود دیدم که پیامبر لبان او و برادرش حـسن را مى‌بوسید و مى‌فرمود: این دو، سروران اهل بهشتند، خدا لعنت کند کشندگانشان را!» همچنین نقل است کـه عبیدالله بن زیاد دستور داد دست و پا و گردن امام زین العابدین (علیه‌السلام) را زنـجـیر کنند با این که آن بزرگوار در کربلا به بیمارى سختى دچار شده بود و هنگامى که وارد کوفه شد، ایام نقاهت خود را مى‌گذراند.(۴)

        پی‌نوشت‌ها:
۱- مقتل، ابومخنف، ص ۱۷۶٫
۲- همان، ص ۹۸٫
۳- لهوف، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۰٫
۴- مقتل، ابومخنف، ص ۲۱۲٫

 
 
۶ – بی رحمی و کشتن زنان و کودکان توسط قاتلان امام حسین (ع)
 

رحـم آوردن بـر زنـان و کـودکـان و مـعـاف کـردن آنـان از جـنـگ و کـشـتـار، یـکـى از اصـول آیـیـن جـوانـمـردى اسـت. ولى در واقـعـه کـربـلا ایـن اصـل نـیـز نـادیـده گـرفـتـه شـد و گـرگـان بـنـى امـیـه زن و کـودک را نـیـز در مـعـرکـه به قتل رساندند. قـاسـم و عـبـدالله، فـرزنـدان امـام حـسـن (علیه السلام) بـودنـد کـه هـمـراه اهـل بـیـت امـام حـسـیـن (علیه السلام) در کـربـلا حضور داشتند و به سبب علاقه به امام حسین (علیه السلام)، هر یک در مـقطعى از جنگ خود را به میدان رساندند تا از آن حضرت دفاع کنند، ولى به گونه‌اى فجیع بـه دسـت مـزدوران بـنـى امـیـه بـه قـتـل رسـیـدنـد در حـالى کـه هـنـوز بـه سـن بـلوغ نرسیده بـودنـد.(۱) امـویـان حـتـى بـه کـودک شـیـرخـوار امـام حـسـین (علیه السلام) نیز رحم نکردند. نـقـل اسـت کـه آن حضرت در آخرین لحظه‌ها به خیمه‌ها نزدیک شد و به خواهرش ‍حضرت زینب (علیهاالسلام) فـرمود: “فرزند کوچکم را بیاور تا با او وداع کنم!” وقتى کودک را آوردند، امام او را در آغـوش گـرفـت و مـى‌خـواسـت بـبـوسـد، ولى پـیـش از آن، حـرمـله بـن کـاهـل، تیرى به گلوى کودک زد و آن را پاره کرد. امام مشت خویش را زیر خون گلوى کودک گـرفـت و سـپس آن را به آسمان پاشید و از بى عاطفگى و درندگى دشمن به خدا پناه برد و عـرض کـرد: “چـون در مـنظر تو چنین مصیبتى روى داد تاب آوردم.” امام باقر(علیه السلام) در این باره مى‌فـرمـایـد: “از خـون طـفـل شـیـرخـوار، قـطـره‌اى بـه زمـیـن نـچـکـیـد.”(۲) طـبـرى نـقـل کـرده اسـت کـه همسر یکى از شهیدان کربلا بر بالین شوى شهیدش حضور یافت، خاک و خـون را از چـهـره‌اش زدود و گـفـت: “بـهـشـت بر تو گوارا باد!” چون شمر بن ذى الجوشن این مـنـظـره را دیـد، غـلامـى را فـرمـان داد کـه آن زن را بـه قـتل برساند. او نیز عمودى بر سر آن بانوى باوفا کوبید، سرش را شکافت و بدین سان، او در کنار پیکر همسر شهیدش به شهادت رسید.(۳)

         پی‌نوشت‌ها:
۱- ابصار العین فى انصار الحسین، سماوى، تحقیق طبسى، ص ۷۲ ـ ۷۴٫
۲- لهوف، ص ۱۶۹٫
۳- تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۴۳۸٫

 
 
۷ -سو بودن قاتلان امام حسین (ع)
 

زنـدگـى آدمـى بـه گـونـه‌اى اسـت کـه گـاه از سوى برخى انسان‌ها یا پدیده‌هاى طبیعى در مـعـرض خـطـر قـرار مـى‌گـیـرد و اگـر فـرد بـا تـدبـیـر و شـهـامـت، از جـان و مـال و آیـیـن خـویـش دفـاع نـکند، آسیب‌هایى جبران‌ناپذیر به او مى‌رسد. دست توانمند آفرینش بدین منظور، قوّه غضب را در انسان آفریده تا در برابر انواع خطرها از خویشتن دفاع کند. در رویـداد کـربـلا بـیـشـتـر مـردم از ایـن نعمت الهى سود نبردند و در برابر ارعاب حکومت اموى تـسـلیـم شـدنـد و از یـارى رسـانـدن بـه حق باز ایستادند. تاریخ نویسان آورده‌اند که روزى عبیدالله بن زیاد، اشراف کوفه را گرد آورد و خطاب به آنان گفت: «آنان را که از ما پیروى مـى‌کـنند وعده دهید و نافرمانان را از سپاهیان یزید ـ که از شام خواهند آمد ـ بترسانید.» اشراف نیز رفتند و خویشان و نزدیکان خود را از سپاه خیالى شام بیم دادند و از گرد مسلم پراکندند و تـرس نـابـجاى آنان سبب شد که نیرنگ عبیدالله کارگر افتد و انبوه جمعیتى که با مسلم بیعت کـرده بودند، همگى بر بیعت خویش پاى نهند و فرستاده امام حسین (علیه السلام) را در برابر عبیدالله و یارانش تنها گذارند.(۱)

        پی‌نوشت:
۱- مقتل، ابومخنف، ص ۴۵ ـ ۴۷٫

 
 
۸ – حرامخوارى، دیگر خصوصیت قاتلان امام حسین (ع)
 

روابـط درسـت اقـتـصـادى از پایه‌هاى مهمّ ادیان الهى و حکومت اسلامى و جامعه دینى است و روى آوردن بـه روابـط اقتصادى نامشروع، نشانه بیمارى جامعه و تباهى افراد است و این بیمارى در روزگار امام حسین (علیه السلام) آشکارا خودنمایى مى‌کند. چون امام حسین (علیه السلام) در روز عاشورا کوشید تا بـا نـصـیـحـت و موعظه سپاه کفر را از زشتکارى‌شان آگاه کند و از ادامه راهى که در آن لغزیده‌اند، بازدارد، آنان با غوغا و جنجال، مانع رسیدن صداى امام به گوش خود شدند. امام حسین (علیه السلام) رو بدانان کرد و فرمود: «کـُلُّکُمْ عاصٍ لاَِمْری غَیْرُ مُسْتَمِعٍ قَوْلى فَقَدْ مُلِئَتْ بُطُونُکُمْ مِنَ الْحَرامِ وَ طُبِعَ عَلى قُلُوبِکُمْ وَیْلَکُمْ اَلا تَنْصِتُونَ؟ اَلاتَسْمَعُونَ؟»(۱) ؛ همه شما فرمان مرا سرپیچى مى‌کنید، به سخنم گوش فرا نمى‌دهید؛ زیرا شکم‌هایتان از حرام پر شده و بر دل‌هایتان مُهر خورده است. واى بر شما چرا ساکت نمى‌شوید؟ چرا نمى‌شنوید؟! گـرد آوردن مـال و ثـروت از راه نـامـشـروع و حـرامـخـوارى، بـر عـقـایـد، اخـلاق و اعمال آدمى تاثیرى بسیار زیانبار دارد و راه سعادت و خیر و فلاح را بر او مى‌بندد و چنان او را سـرگرم دنیا و سرسپرده شیطان مى‌کند که حتى حاضر نمى‌شود به سخنان عبد صالح و حجّت خدا گوش فرادهد و در برابر از ناپاکانى چون یزید، عبیدالله و عمر سعد، بدون چون و چرا فرمان مى‌بَرَد. حیف و میل بیت المال از زمان عثمان به بعد در دستگاه خلافت رواجى بسیار یافت و خـلفـا از ایـن رهـگـذر فریاد اعتراض بسیارى افراد را خاموش ساختند و افرادى بسیار را با خـود هـمـراه کـردنـد و یـزیـد نـیـز بـا اسـراف و تـبـذیـر و دسـت بـردن در بـیـت المـال، حـکومت خویش را سامان مى‌داد و حاتم بخشى‌هایش در منابع تاریخى بسیار مشهور است .(۲) آنان که به دستور یزید به جنگ امام حسین (علیه السلام) برخاستند، همگى به حرامخوارى آلوده بودند و ایـن خـصـلت شـیـطـانـى بسان سرطان، چشم و دل و اندیشه آنان را در هم نوردیده و نقش حقیقت و صـداقـت را از ذهـنشان زدوده بود. نقل است که چهار نفر از خواص جبهه حق در نزدیکى کوفه به امـام پـیـوسـتـنـد. امـام اخـبـار کـوفـه را از آنان پـرسـیـد. در پـاسـخ گـفـتـنـد: رؤسـاى قـبـایـل و سـرشـناسان شهر، رشوه‌هایى کلان گرفته‌اند و به سختى از بنى‌امیه حمایت مى‌کـنـنـد و امـیـد نـمـى‌رود مـددى بـه شـمـا رسـانـنـد. اما مـردم، گـرچـه در دل به شما علاقه‌مندند، به روز حادثه بر شما شمشیر خواهند کشید.(۳)

         پی‌نوشت‌ها:
۱- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۸٫
۲- بحارالانوار، ج ۴۵، ص ۳۲۷٫
۳- تاریخ طبرى، ج ۵، ص ۴۰۵٫ 


منبع:vaares.com
مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.