خدیجه؛ ملکه اسلام
جای شک نیست کـه ازدواج فـصل تازهای در زندگی انسان باز می کند،و تحول عمیقی در افکار و روحیات او بوجود می آورد،ازدواج علاوه بر اینکه پاسـخ مشروع و صحیحی بندای فطرت و خلقت است،و ضامن بقاء نسل انسان می باشد؛تاثیر غـیر قابل انکاری در پختگی انـسان؛و پشـت سر گذاشتن مرحله ی خامی او دارد.
مرد زن پس از ازدواج مسئولیت تازه و مهمتری در خود احساس میکنند؛و احساس این مسئولیت پس از تولد فرزند بیشتر می شود؛همین احساس مسئولیت است که به زندگی انسان تمرکز بیشتری می دهد؛و او را جد وادار به رعایت اصـول زندگی اجتماعی می سازد.
ازدواج روح صبر و استقامت و بردباری و نبرد با مشکلات زندگی و احترام به حقوق سائرین را،در انسان بیدار می کند.
صفحات تاریخ گـواهی مـی دهد که این ازدواج معلول و مولود ایمان«خدیجه»به تقوی و پاکدامنی و عفت و امانت «عـزیز قـریش» بود،و شرح زندگانی «خدیجه» و روایاتی که در فـضیلت او وارد شـده اسـت،این مطلب را بیشتر روشن می نماید.
خودداری از ازدواج و ممنوع ساختمان میل و غریزه ی جنسی از رسیدن به تقاضای خود از راه های مشروع،علاوه بر اینکه خـطرات اخـلاقی فراوانی دارد،انسان را از آن همه مزایای ازدواج محروم می سازد.
با چه شرایطی باید ازدواج کرد؟
تفصیل شرائط انتخاب همسر از هدف مقاله ی ما بیرونست ولی ما از وضع ازدواج پیامبر می توانیم درس هائی فراگیریم،ما می بینیم که جوان قریش در سن بـیست و پنـج سالگی ازدواج کرد در صورتی که تمایلات جنسی،و رغبت انسان بزن غالبا پیش از این بوجود می آید؛لابد از خود خواهید پرسید چرا؟
پاسخ این مطلب را وضع زندگی او برای شما شرح می دهد: تا آن روز وضع مـالی و اقـتصادی رسول اکرم مرتب نشده بود؛هنوز به کمک های مالی عموی خود «ابو طالب» نیازمند بود،وضع کار و کسب او ظاهراً چندان ریشه دار نبود،که قدرت داشته باشد همسری انتخاب کند و عـهده دار مـخارج عـائله ای گردد.
سفر اخیر وی به شام آن هم به طرز وکـالت و نمایندگی از طرف یکی از زنان ثروتمند و سرشناس «قریش» (خدیجه) تا حدی وضع مالی و اقتصادی او را تثبیت نمود،دلاوری و کاردانی«جوان قریش»مورد اعـجاب خـدیجه قـرار گرفت،حاضر شد که مبلغی را علاوه بر قـرارداد،به عنوان جایزه بپردازد ولی«جوان قریش»فقط اجرتی را که در آغاز کار معین شده بود،دریافت نمود،و سپس راه خانه «ابو طـالب» را پیـش گـرفت،و آنچه در این راه بدست آورده بود،برای اینکه گشایشی در وضع زنـدگی «ابو طالب» بوجود آید؛همه را در اختیار او گذارد.
عموی چشم به راه با دیدن برادرزاده ی خود که یادگار پدر(عبد المـطلب)و بـرادر بـود اشک شوق در چشمانش حلقه زد،و از پیروزی او در کار تجارت و سودی که عائد او گـشته بـود بسیار خوشحال شت و حاضر شد که دو اسب و دو شتر در اختیار برادر زاده بگذارد،تا به شغل بازرگانی ادامه دهـد،و از طـلا و نـقرهای که در این سفر آورده بود، و همه را در اختیار عمو گذارده بود،همسری برای او انتخاب کـند.
در چـنین شـرائط رسول اکرم(صلی الله و علیه وآله) تصمیم قاطعی گرفت که همسری به عنوان«شریک زندگی»انتخاب نماید؛ولی چطور شـد ایـن قـرعه به نام «خدیجه» -که قبلا پیشنهاد ثروتنمندترین و متنفذترین رجال«قریش»را مانند«عقبة بن ابی مـحیط»،«ابـو جهل» «ابو سفیان»درباره ی ازدواج با خود؛رد کرده بود؛-افتاد؛و چه عللی پیش آمـد کـه ایـن دو شخص را که از نظر وضع زندگی کاملا مختلف بودند به هم نزدیک نمود،و چنان رابطه و الفـت و مـحبت و معنویت میان آنان به وجود آورد که«خدیجه»تمام ثروت خود را در اختیار شوهر گذارد،و تـجارتی که دامـنه ی آن بـه مصر و حبشه کشیده شده بود،و ثروتیکه یک قلم آنرا هزاران شتر تشکیل می داد،تمام آن در راه توحید و اعـلاء کـلمه حق مصرف گردید،خانه ای که اطراف آن را کرسی های عاج نشان و صدف نشان پر کـرده بـود،و حـریرهای هند و پردههای زربفت ایران آرایش داده بود؛و پناهگاه صدها بینوا شمرده می شد؛بالاخره؛پناهگاه مـسلمانان گردید؟.
ریـشه ی ایـن حوادث را بایست در تاریخ زندگانی«خدیجه»پیدا نمود. چیزی که مسلم است اینست که ایـن نـوع خدمات و گذشت و فداکاری تا ریشه ی ثابت و پاک معنویت نداشته باشد بطور مسلم دائمی نمی گردد.
صفحات تاریخ گـواهی مـی دهد که این ازدواج معلول و مولود ایمان«خدیجه»به تقوی و پاکدامنی و عفت و امانت «عـزیز قـریش» بود،و شرح زندگانی «خدیجه» و روایاتی که در فـضیلت او وارد شـده اسـت،این مطلب را بیشتر روشن می نماید.
چون خـود زنـی پاکدامن و عفیف بود همواره دنبال شوهری با تقوی می گشت؛روی همین صفات فاضله بـود کـه رسول اکرم صلی اللّه عـلیه و آله و سـلم درباره ی هـمسر گـرامی خـود فرمود: افضل نساء الجنة،این مـطلب نـیز در لابلای تاریخ به تواتر رسیده است که: اول من آمن من النساء«خدیجة»:اول کـسی که از زنـان ایمان آورد.خدیجه بود امیر مؤمنان در آن خـطبهای که به غربت اسلام در آغاز بـعثت اشـاره می نماید؛می فرماید: لم یجمع بیت واحـد بـومئذ فی الاسلام غیر رسول الله و خدیجة و انا ثالثهما: خانواده مسلمانی در اسلام نبود،جز خـانوادهای که از پیـامبر و خدیجه تشکیل یافته بود و مـن سـومین نـفر آنها بودم.تـاریخ نـویسان نقل کردهاند که تـاجری «عـفیف» نام وارد بر پیامبر شد،دید وی با خدیجه و علی مشغول نماز است؛برگشت،با عـموی پیـامبر «عباس» ملاقات کرد و این جمله را گـفت:مـا علمت عـلی ظـهر الارض کـلها علی هذا الدین غـیر هؤلاء الثلثة:کسی را سراغ ندارم در سراسر روی زمین،که پیرو این آئین باشد جز همین سـه نـفر.
و تفصیل و نقل روایات و اخباریکه در شأن او وارد شـده اسـت از حـوصله ی مـقاله ی مـا بیرون است چه بـهتر بـه تفصیل عللی که این حادثه ی تاریخی را بوجود آورد،بپردازیم:
علل ظاهری و باطنی این ازدواج
مردان مادی که هـمه چـیز را از دریـچه ی مادیگری مطالعه می کنند،پیش خود چنین تـصور مـی کنند کـه چـون«خـدیجه»ثـروتمند و تجارت پیشه بود،برای امور تجارتی خود به یک مرد امینی بیش از هر چیز نیازمند بود،از این لحاظ با «محمد» ازدواج نمود،و «محمد» نیز از وضع زندگی آبرومندانه او آگاه بـود،با اینکه توافق سنی نداشتند،تقاضای او را پذیرفت.
ولی آنچه را تاریخ نشان می دهد اینست که محرک «خدیجه» برای ازدواج با«امین قریش،یک سلسله جهات معنوی بود،نه جنبه های مادی،اینک شواهد ما:
1-هـنگامی که از «مـیسره »سرگذشت سفر جوان قریش را می پرسد، او کراماتی را که در طول سفر از او دیده بود؛و آنچه را از راهب شام شنیده بود؛برای او نقل می نماید،«خدیجه»شوق مفرطی که سرچشمه آن علاقه بمعنویت«محمد»بود،در خـود احـساس می کند،و بیاختیار می گوید:میسره!کافی است؛شوق مرا به محمد؛ دو چندان کردی،برو من تو و همسرت را آزاد کردم و دویست درهم و دو اسب؛و لباس گرانبهائی در اخـتیار تـو می گذارم.
سپس آنچه از «میسره» شـنیده بـود برای ورقة بن نوفل که دانای عرب بود نقل می کند او می گوید:صاحب این کرامات پیامبر عربی است.(سیره ابن هشام ج 1 ص 26).
2-روزی «خدیجه» در خانه خود نـشسته،و دور او را کـنیزان و غلامانش گرفته بودند؛یـکی از دانـشمندان«یهود»نیز در آن محفل بود،اتفاقا«جوان قریش»از کنار منزل آنها گذشت،و چشم دانشمند«یهود»به پیامبر افتاد؛فورا از خدیجه درخواست نمود؛که از«محمد»تقاضا کند از مقصد خود منصرف شود و چـند دقـیقه در این مجلس شرکت نماید،رسول اکرم(صلی الله و علیه وآله)؛تقاضای دانای«یهود»را که مبنی بر نشان دادن علائم نبوت در بدن او بود پذیرفت،در این هنگام«خدیجه»رو به دانای«یهود»کرد و گفت:هرگاه عموهای او از تفتیش و کـنجکاوی تـو آگاه گـردند؛عکس العمل بدی نشان می دهند؛زیرا آنان از گروه یهود به برادرزاده خود هراسانند در این موقع؛دانای«یـهود»گفت: مگر می شود به «محمد» کسی صدمهای برساند؛در صورتی که دست تـقدیر او را بـرای خـتم نبوت و ارشاد مردم پرورش داده است.
مردان مادی که هـمه چـیز را از دریـچه ی مادیگری مطالعه می کنند،پیش خود چنین تـصور مـی کنند کـه چـون«خـدیجه»ثـروتمند و تجارت پیشه بود،برای امور تجارتی خود به یک مرد امینی بیش از هر چیز نیازمند بود،از این لحاظ با «محمد» ازدواج نمود،و «محمد» نیز از وضع زندگی آبرومندانه او آگاه بـود،با اینکه توافق سنی نداشتند،تقاضای او را پذیرفت.
ولی آنچه را تاریخ نشان می دهد اینست که محرک «خدیجه» برای ازدواج با«امین قریش،یک سلسله جهات معنوی بود،نه جنبه های مادی.
«خدیجه»گفت:از کجا میگوئی که او حائز چنین مقام می شود؟وی گفت:من علائم پیـامبر آخـر الزمان را در تورات خواندهام؛و از نشانه های او این است که پدر و مادر او می میرند،و جد و عموی وی از او حمایت مـی نمایند؛و از«قـریش» زنـی را انتخاب می نماید که «سیده ی» قریش است؛سپس اشاره به «خدیجه» نمود،و گفت:خوشا به حال کـسی که افتخار همسری او را پیدا کند!.
3-ورقه عموی خدیجه از دانایان عرب بود؛ واطلاعات فراوانی دربـاره کتب عهدین داشت و مـکرر مـی گفت که:مردی از میان «قریش» از طرف خدا برای هدایت مردم برانگیخته می شود؛و یکی از ثروتمندترین زنان«قریش»را می گیرد، و چون«خدیجه» ثروتمندترین زنان«قریش»بود از این لحاظ گاه بیگاه به خدیجه می گفت:روزی فرا رسد کـه تو با شریف ترین مرد روی زمین وصلت می کنی!
4-خدیجه شبی در خواب دید:خورشید بالای مکه چرخ خورد و کمکم پائین آمد و در خانه او فرود آمد،خواب خود را برای«ورقه»نقل کرد وی چنین تـعبیر نـمود:با مرد بزرگی ازدواج خواهی نمود؛و شهرت او عالم گیر خواهد شد.
اینها جرایاناتی است که بعضی مورخین و مرحوم علامه مجلسی در(بحار الانوار ج ششم،ص 104)نقل نمودهاند؛و در بسیاری از کتب تاریخی نیز ثبت شده اسـت،مـجموع جوان قریش بود،و اینکه«امین»برای تجارت او از دیگران مناسبتر است،شاید کمترین اثری در ایجاد این حادثه نداشته است.
کیفیت خواستگاری خدیجه
قدر مسلم اینست که پیشنهاد ابتدا،از طرف خود «خـدیجه» شـده است،حتی ابن هشام در سیره خود (ج 1،ص 204) نقل می کند که «خدیجه» شخصا تمایلات خود را اظهار کرد و چنین گفت:عموزاده؛من بر اثر خویشی که میان من و تو برقرار است و آن عـظمت و عـزتی که مـیان قوم خود داری،و امانت و حسن خـلق،و راسـتگوئی کـه از تو مشهود است؛جدا مایلم با تو ازدواج کنم.«امین قریش»او را پاسخ داد که لازم است عموهای خود را از اینکار آگاه سازد؛و با صلاحدید آنها؛ایـن کار صـورت بـپذیرد.
بیشتر مورخان معتقدند که «نفیسه» دختر «علیه» پیـام «خـدیجه» را به پیامبر به طرز زیر رساند: «محمد»! چرا شبستان زندگی خود را با چراغ همسر روشن نمی کنی،هرگاه من تو را بـه زیبائی و ثـروت؛شـرافت و عزت دعوت کنم می پذیری؟
پیامبر فرمود:منظورت کیست؟ وی «خدیجه» را معرفی کرد،حضرت فـرمود: آیا «خدیجه» به این کار حاضر می شود،با اینکه وضع زندگی من با او فرق فاحش دارد؟
نفیسه گفت:اختیار او در دست من اسـت،و مـن او را حـاضر می کنم؛تو ساعتی را معین کن،که وکیل او(عمر بن اسد) (مـعروف است که پدر خدیجه (خویلد) در جنگ فجار فوت کرده بود از این جهت عموی او از طرف او صـیغه ی عـقد را جـاری کرد،روی این حساب؛مطلبی که برخی از تاریخ نویسان؛ضبط کردهاند که خویلد در آغاز کـار؛رضـایت نداشت،سپس روی تمایلات شدید خدیجه راضی شد،بیاساس است.) بـا شـما و خویشانتان دور هم گرد آمده و مراسم عقد و جشن برگزار شود.
رسول اکرم با عموی بزرگوار خود «ابو طـالب» جـریان را مـذاکره کرد؛مجلس با شکوهی که شخصیت های بزرگ«قریش»را در برداشت؛تشکیل گردید،آغـاز کـار «ابو طالب» خـطبهای خـواند کـه آغاز آن حمد و ثناء خدا است و برادر زاده خود را چنین معرفی کرد: ثم ان ابن أخـی هـذا محمد بن عبد الله(صلی الله و علیه وآله) لا یوازن بر جل من قریش الارجح به؛و لا یقاس بـاحد مـنهم؛الاعـظم منه؛و ان کان فی المال مقلا،فان المال ورق حائل و ظل زائل...
معروف اسـت کـه خدیجه 40 ساله بوده و 15 سال پیش از عام الفـیل قـدم بـه عرصه ی وجود نهاده است،ولی بعضی کمتر از این نـیز نـوشتهاند،و قبلا دو شوهر کرده بود بنام: عیس بن عابد،و ابو هاله و سازمان زندگی هـرکدام بـه وسیله مرگ پاشیده شده بود.
:برادرزاده من محمد بن عبد اللّه بـاهر مـردی از قریش موازنه و مقایسه شود،بر او برتری دارد؛او اگرچه از هرگونه ثروتی محروم است؛لکـن ثـروت سـایهای است رفتنی و اصل و نسب چیزی است ماندنی....
چون خطبه ی«ابو طالب»مبنی بر معرفی قریش و خاندان هـاشم بـود،در بـرابر آن ورقه عمو زاده خدیجه ضمن خطابهای گفت:کسی از قریش منکر فضل شما نـیست،مـا از صمیم دل می خواهیم دست به ریسمان شرافت شما بزنیم....
صیغه ی نکاح جاری شد،و مهریه چهار صد دینار مـعین شـد،و بعضی گفتهاند که مهریه بیست شتر بوده است.
سن خدیجه
معروف اسـت کـه خدیجه 40 ساله بوده و 15 سال پیش از عام الفـیل قـدم بـه عرصه ی وجود نهاده است،ولی بعضی کمتر از این نـیز نـوشتهاند،و قبلا دو شوهر کرده بود بنام: عیس بن عابد،و ابو هاله و سازمان زندگی هـرکدام بـه وسیله مرگ پاشیده شده بود.
منبع:
درسهایی از مکتب اسلام » آذر 1339، سال دوم - شماره 11