تبیان، دستیار زندگی

حرارتی که از خون شهید می‌آید

روایت حسن روح الامین از خلق طرحی که تقدیم به شهید محسن حججی شد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
شهید محسن حججی

 

اگر به‌عنوان یک تولید کننده هنری (اصلا کاری با لفظ هنرمند ندارم) بخواهم منتظر باشم ببینم رئیس فلان سازمان با من تماس بگیرد و بگوید آقا سفارش داریم، به این نتیجه رسیده‌ام که می‌بینم گذشت و ما کاری نکردیم. در این چند وقت هیچ کدام از کارهایی که از من درباره مدافعان حرم انجام شده سفارشی نیست و همه از طرف خودم بوده است. حالا ممکن است بعد از دیدن کار گفته باشند: « اِ، چه جالب، من این را می‌خواهم.» اما ارگان‌ها و نهادهایی که وظیفه این کار را دارند هنوز هم یادشان نیست که شهید حججی رفته و به این شکل به شهادت رسیده است.

 

طرحی براساس احساسات درونی

کار هنری در موضوعاتی که به این شکل اتفاق می‌افتد بیشتر نیاز به یک احساسات درونی دارد و اصلا نمی‌تواند سفارشی یا سازمانی باشد. اینکه مثلا کسی با من تماس بگیرد و بگوید برای فلانی کار کن من این کار را نمی‌کنم چون نظرات نفر دیگری وسط کار می‌آید و تو از آن خصوصیت و آرامشی که در ذهن داری فاصله می‌گیری. اگر هم قرار باشد یک اتفاق با سفارش شکل بگیرد، سیستم فرهنگی و دولتی ما توان چنین کاری را ندارد و اصلا نمی‌تواند یک جریان اینچنینی ایجاد کند. در کشور ما سازمان‌های مختلفی وجود دارد که همه این سازمان‌ها حقوق می‌گیرند تا کار فرهنگی کنند، ولی وقتی که یک اتفاقی مثل همین شهید حججی می‌افتد گُل اول را چه کسی می‌زند؟ عکاس و فیلمبرداری که حالا یا مربوط به یکی از خبرگزاری‌های معتبر است یا جبهه تکفیری. در جریان شهادت محسن حججی اولین خدمت فرهنگی را ناخواسته کسی می‌کند که این تصویر را ثبت کرده است، اینکه می‌گویند دشمنان از احمق‌ها هستند اینجاست. چون خیلی از این شهدا بودند که سرشان را بریدند و شاید خیلی بدتر از اینکه دیدیم برایشان اتفاق افتاده باشد منتهی از آنها تصویری نبوده و به هر دلیلی دیده نشدند. در جریان شهادت شهید محسن حججی آن عکس بزرگترین کمک را به این تبلیغ و جریان‌سازی کرده است. البته کل حرکت و حرارتی که این ماجرا دارد از خود شهید است و فقط توسط دیگران  انعکاس پیدا می‌کند.

غفلت نهادهای فرهنگی

ارگان دولتی و غیردولتی زیادی داریم که برای سفارش آثار هنری بودجه دارند، چرا اینها نمی‌آیند وسط؛ مثلا روز اول با ما تماس بگیرند که فلانی بیا راجع به این شهید کار کن و برای ما بفرست. چون اینها افراد بی‌دغدغه‌ای هستند و آنقدر کارهای بیهوده برای خودشان تراشیدند که به کار اصلی نمی‌رسند. ما خودمان کار می‌کنیم چون اگر بخواهیم معطل اینها بمانیم شبِ سال شهید می‌شود. همه چیز تمام می‌شود و با همان عکس کار برگزار می‌شود؛ البته با همان عکس هم کار، نقصی ندارد. اصل کار همان شهادت مظلومانه است. در جریان این اتفاق تصویر سازهای فردی وسط کار می‌آیند؛ حتی بازیگران و یا افرادی که دنیای متفاوتی دارند. پس نتیجه می‌گیریم هنوز هم این تک تک آدم‌ها هستند که خودشان کار را سفارش می‌دهند و اجرا می‌کنند.

دغدغه‌های شخصی یک هنرمند

من برای اینکه هیچ حاشیه‌ای نباشد کار را همان روز که اجرا می‌کنم به شکل کاملا رایگان با کیفیت بالا در صفحه‌هایی که در فضای مجازی دارم می‌گذارم تا هرکس خواست استفاده کند ولی باز هم هیچ بخاری از این دوستان بلند نمی‌شود و اتفاقی نمی‌افتد. تجربه کردم که همه استاد حاضری خور هستند. الان که این کار انجام شده صد نفر تماس گرفتند که برای این کار مصاحبه کنند. الان برای چه با من تماس می‌گیرند؟ درصد بالایی برای کار خودشان تماس می‌گیرند. درحال حاضر هر اتفاقی که می‌افتد سفارش فردی است، یعنی خود هنرمند فکر می‌کند که من الان باید چنین کاری کنم و شروع می‌کند به کار، به نتیجه هم می‌رسد. عده‌ای هم پشت سر ما حرف می‌زنند که مگر می‌شود فلانی مجانی این کار را انجام دهد؟ برای من نه نیاز مالی‌اش هست نه جای خالی. صحبت سر این است که در کشور ما دغدغه‌ای که یک هنرمند یا هنرجو دارد یک صدمش را هم مدیر ما ندارد. اصلا نمی‌فهمد کار فرهنگی برای شهدا چیست؟ به قول سردار سلیمانی شهید حججی جواب مظلومیت همه شهدای مدافع حرم را به ما رساند. یعنی هرچه قدر مظلوم بودند این شهید از مظلومیت درآورد. درحال حاضر هنرمندان خودشان جواب غفلت مسئولین را می‌دهند. مسئولین دولتی این مدت در خوف و رجای این بودند که این وزیر برود آن یکی بیاید. الان موضوع این است وزیری که رای اعتماد می‌گیرد برای ما فایده دارد یا نه؛ بعد اگر وقت شد برای وجهه پیدا کردن شاید کاری برای شهدا انجام دادند. آنهم طوری که به کسی بر نخورد. همانطور که شخصی با دستور ولی خودش به میدان جنگ می‌رود و شهید می‌شود، کاری  فردی انجام داده در فرهنگ هم همین است. من اگر بخواهم به بالاسری‌ام نگاه کنم منصرف می‌شوم.

یک تصویر آشنا...

همیشه درباره کارهایم این را می‌گویم؛ تصویری که در ذهن من است تصاویری است که در ذهن خیلی از آدم‌ها وجود دارد، یعنی اتفاق تازه‌ای نیست که بگویم فقط من می‌بینم و بقیه نمی‌توانند ببینند. من یک تکنیک بلدم که می‌توانم اینها را تصویر کنم، وگرنه ممکن است همین تصویر با همین جزئیاتی که من دارم در ذهن خیلی از آدم‌ها باشد. همین تصویری که طراحی شد باور خیلی از آدم‌ها است. خیلی از مردم به این قضیه باور دارند که محسن حججی وقتی به شهادت می‌رسد کجا می‌رود؟ جای دیگری نباید برود. آنهم کسی که به این شکل به شهادت رسیده است. کار عجیبی اتفاق نیفتاده که بگویم فقط من تصویر کردم. شاید بخاطر همین نزدیکی ذهنی باشد که خیلی از مردم با این تصویرها ارتباط برقرار می‌کنند و آنچه در ذهن خودشان هست می‌بینند. وقتی بعضی‌ها می‌گویند هربار چنین داستانی می‌شنیدیم این تصویر در ذهن‌مان می‌آمد، من بیشتر احساس می‌کنم کار خاصی نکردم. مثل این می‌ماند که یکی می‌خواهد حرفی بزند ولی زبان ندارد و بجایش دیگری می‌گوید.
 
منبع: سروش