تبیان، دستیار زندگی

اولین ملاقات علی علیه السلام با یکی از مؤلفان شیعه

اولین برخورد حضورى و دیدار میثم با حضرت علی علیه السلام در دوران خلافت امام انجام گرفت، به دنبال همین برخورد و ملاقات بود که حضرت، تصمیم گرفت میثم را از صاحبش بخرد و سپس وى را آزاد کند، بالاخره با تصمیم آن حضرت، میثم به آزادى رسید.
عکس نویسنده
عکس نویسنده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

 

در آن اولین ملاقات على (علیه‌السلام) با میثم چنین گفت‌وگویى انجام گرفت: على(علیه‌السلام) پرسید: نامت چیست؟

- سالم.

- از رسول خدا(صلی الله و علیه وآله) شنیدم که پدرت نام تو را «میثم‏» گذاشته است، به همان نام برگرد و کنیه‌‏ات را «ابوسالم‏» قرار بده.

  • خدا و رسول و امیرمؤمنان راست گفتند.

او در عین حال که از خانواده‌ای فقیر بود، در خط تردید بسیار خوش درخشید چنانچه به عمقی از بصیرت می‌رسد که کیسه‌های زر، چاله‌های مذاب و دارهای آویخته دست و پای بریده و زبان از کام کشیده او را نمی‌ترساند و در اثر فشار ابن زیاد به فحاشی روی نمی‌آورد.

خدمات میثم

میثم یکی از فقیه‌ترین و عالم‌ترین اصحاب حضرت علی می‌باشد. او علم تفسیر قرآن، علم غیب، علم حدیث را در مکتب علی(علیه‌السلام) فرا گرفت و در زمینه های مختلف به جهان اسلام خدماتی ارائه نمود.

1. علم تفسیر و تأویل قرآن

میثم یکی از بزرگترین مفسران جهان اسلام می باشد که این علم را از علی(علیه‌السلام) آموخت، به حدی میثم در تنزیل، تفسیر و تأویل قرآن متبحر بود، که ابن عباس مفسر و شاگرد علی(علیه‌السلام) که تفسیرش اعجاب همگان را برمی انگیخت، وقتی در پای تفسیر و تأویل قرآن میثم نشست، دستور داد قلم و کاغذ برایش بیاورند تا سخنان میثم را درباره قرآن بنویسد. [بحارالانوار، ج42، ص128، سفینه البحار ج2، ص524]

2. راوی حدیث و مناقب

میثم احادیث بسیار زیادی از حضرت علی(علیه‌السلام) شنید و کتابی از شنیده های خود گردآوری نمود که متأسفانه جز اندکی روایات، چیزی از آن باقی نمانده است، بیشتر روایات میثم دربارة فضائل امام علی(علیه‌السلام) می باشد. پس از او پسرانش نوشته های او را بازگو می کردند.[سفینه البحار، ج2، ص524] میثم در این زمینه یکی از مولفان شیعه محسوب می گردد بیشتر روایاتی که او نقل کرده درباری فضایل علی(علیه‌السلام) بود.

3. معرفی امام علی(علیه‌السلام)

او به معرفی امام علی(علیه‌السلام) بسیار مشتاق بود، او افکار عامه را متوجه حقانیت امام و عظمت امام می نمود و حتی مدتی که از چنگال ابن زیاد فراری بود، در هر فرصت مناسب، مناقب و فضائل علی(علیه‌السلام) را بیان می کرد. 

امام حسین علیه‌السلام همواره از او به نیکی یاد می‌کرد؛ چنانکه ام سلمه خطاب به میثم فرمود: «ای میثم، حسین همواره از تو سخن می‌گوید». امام باقر علیه‌السلام نیز می‌فرماید: «من میثم را بسیار دوست می‌دارم». پیشوای ششم، امام صادق علیه‌السلام نیز از او به تجلیل یاد کرده، برای او درود می فرستاد.

5. دفاع از مظلوم 

میثم بیانی رسا داشت، و در نطق و سخن، توانا و فصیح بود و با بیانی جذاب و شیوا در مقابل ظلم ابن زیاد و دیگران به مقابله می پرداخت او در بازار میوه، رئیس صنف میوه فروشان بود، هر گاه می خواستند در جایی و نزد کسی، سخنی گفته شود از میثم می خواستند که سخن گویشان باشد، روزی گروهی از بازاریان نزد میثم رفتند تا با هم به عنوان شکایت از عامل بازار پیش ابن زیاد بروند، میثم در این دیدار به نمایندگی از بازاریان سخن گفت، به حدی که ابن زیاد از گفتارش به شگفتی افتاد و در سکوت فرو رفت.[رجال کشی، ص86]

شجاعت تمّار

پس از دستگیری میثم تمّار ، او را نزد عبیداللّه بن زیاد، والی کوفه بردند. میثم با شجاعت تمام و بدون ترس و وحشت،در مقابل ابن زیاد ایستاد و یک بار دیگر، ایستادگی و استواری حق در مقابل باطل را به نمایش گذاشت. 

عبیداللّه از میثم پرسید: خدایت کجاست؟ فرمود: در کمین ستمگران است و تو یکی از آنها هستی. ابن زیاد میثم را تحت فشار قرار داد تا از مولای متقیان امیرمؤمنان بیزاری جوید، ولی میثم زیر بار خواسته او نرفته، تمام شکنجه ها را تحمل کرد؛ ولی کوچک ترین جسارتی به مولا و مقتدای خود نکرد. 

ابن زیاد پرسید: شنیده ام که علی کیفیت مرگ تو را گفته است؟ میثم جواب داد: آری، حضرت به من فرمود: تو را شخص پست و مزدور و پسر زن بدکاره ای دستگیر می کند و دست و پا و زبانت را می بُرد. ابن زیاد با شنیدن این حرف ها خشمگین شد و دستور داد دست و پای میثم را قطع کرده، ولی زبانش را نبرند تا به گمان ناقص او، دروغ امام علی علیه‌السلام آشکار شود.

دستگیر شدن میثم

میثم در کوفه، مورد احترام بود و شخصیت اجتماعى‏اش موقعیت او را از هر جهت، حساس کرده بود. از سفر حج‏ به سوى کوفه برمى‏گشت که «ابن زیاد» دستور دستگیرى او را قبل از رسیدن به شهر، صادر کرد، این در حالى بود که مسلم ‏بن عقیل در کوفه به شهادت رسیده و تشنج و اضطراب، کوفه را فرا گرفته و شیعیان سرشناس و چهره‏هاى برجسته هوادار اهل‏بیت، تحت تعقیب یا در زندان بودند و زمینه براى اعتراض‌ها و شورش‌ها فراهم بود.

«عریف‏» به همراه 100 نفر از مأموران، برنامه دستگیرى میثم را قبل از ورودش به کوفه، تدارک دیدند. ابن ‏زیاد او را تهدید کرده بود که اگر میثم را دستگیر نکند، خودش به قتل خواهد رسید. عریف به «حیره‏» آمد و با همراهانش در انتظار رسیدن میثم بود، میثم را در همان جا، پیش از آنکه پایش به خانه برسد گرفتند، میثم به مأموران حوادث آینده و چگونگى شهادت خویش را بازگو کرد.

مأموران، میثم را به کوفه وارد کردند. به عبیدالله ‏بن زیاد خبر دادند که میثم اسیر و گرفتار شده است. در معرفی میثم به ابن ‏زیاد گفتند که: او از نزدیک‌ترین و برگزیده‏ترین یاران ابوتراب، على(علیه‌السلام) است.

ابن زیاد گفت: واى بر شما! کار این مرد عجمى به این جا رسیده است؟! بیاوریدش. . . ! میثم را از بازداشتگاه به حضور والى کوفه آوردند.

عبیداللّه از میثم پرسید: خدایت کجاست؟ فرمود: در کمین ستمگران است و تو یکی از آنها هستی. ابن زیاد میثم را تحت فشار قرار داد تا از مولای متقیان امیرمؤمنان بیزاری جوید، ولی میثم زیر بار خواسته او نرفته، تمام شکنجه‌ها را تحمل کرد؛ ولی کوچک‌ترین جسارتی به مولا و مقتدای خود نکرد. 

ابن زیاد، براى آزمودن روحیه میثم و گفتگو با او پرسید: پروردگارت در کجاست؟

- در کمین ستمگران. . . که تو یکى از آنانى.

- با اینکه عجم هستى با من این گونه سخن مى‏گویى؟! به من خبر داده‏اند که تو با «ابوتراب‏» بسیار نزدیک بوده‏اى!

- آرى، درست گفته‏اند.

- باید از على تبرى بجویى و با ابراز تنفر از او، او را به زشتى یاد کنى وگرنه دست‌ها و پاهایت را بریده و بر دار مى‏آویزمت.

میثم در مقابل این تهدید گفت: على(علیه‌السلام) به من خبر داده است که مرا به دار مى‏آویزى.

ابن زیاد براى جبران این وضع نامطلوب که پیش آمده بود، گفت: واى بر تو! با سخنان على در خواهم افتاد.

میثم گفت: چگونه؟ در حالى که این خبر را على(علیه‌السلام) از پیامبر و او از جبرئیل و جبرئیل هم از طرف خدا بیان کرده است. به خدا سوگند! از مکانى هم که در آن به دار آویخته مى‏شوم به خوبى آگاهم که در کجاى کوفه است و من نخستین مسلمانى هستم که در راه اسلام بر دهانم لجام زده خواهد شد.

ابن زیاد با شنیدن این سخن، بیشتر برآشفت و گفت: به خدا قسم! دست و پایت را قطع کرده و زبانت را رها مى‏گذارم تا دروغ مولایت و دروغ تو آشکار شود. و همان دم دستور داد که دست و پایش را قطع کنند و بر دارش آویزند.


کلام آخر

بصیرت بخشی و مبارزات خستگی ناپذیر میثم تمّار و حق گویی های او، و نیز عشق و ارادت به خاندان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از او شخصیتی به یاد ماندنی و دوست داشتنی ساخت که مورد مهر و محبت امامان معصوم قرار گرفته است. 

و این گونه زندگی کردن در آن شرایط سخت برای امروز همه ی ما درس عبرت است که می توان در خط ولایت و اهل بیت با بصیرت و شجاعانه زندگی کرد و حتی در شرایط سخت جز حق گویی سخنی نگفت تا جایی که اهل بیت علیهم السلام از ما راضی باشند چنانچه درباره میثم سرور و سالار شهیدان، امام حسین علیه‌السلام همواره از او به نیکی یاد می کرد؛ چنانکه ام سلمه خطاب به میثم فرمود:«ای میثم، حسین همواره از تو سخن می گوید». امام باقر علیه‌السلام نیز می فرماید: «من میثم را بسیار دوست می دارم». پیشوای ششم، امام صادق علیه‌السلام نیز از او به تجلیل یاد کرده، برای او درود می فرستاد.

او در عین حال که از خانواده ای فقیر بود، در خط تردید بسیار خوش درخشید چنانچه به عمقی از بصیرت می رسد که کیسه های زر ،چاله های مذاب و دارهای آویخته دست و پای بریده و زبان از کام کشیده او را نمی ترساند و در اثر فشار ابن زیاد به فحاشی روی نمی آورد.

و این‌ها همه برای امروز ما درس است؛ اینکه تمّار گونه زندگی کنیم و تمّار گونه بمیریم.
منابع:

صراط نیوز

فارس نیوز

سایت حوزه

مجله فرهنگ كوثر بهار 1386، شماره 69

سایت اسلام کوئست

 

 

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.