راه دعوت به اسلام
هرکسی وظیفه دارد از عقائد و معتقدات خود دفاع کند،و در طریق نشر و حفظ آن جانبازی و فداکاری نشان دهد ...
6-و ان احد من المشرکین استجارک فاجره حتی یـسمع کـلام الله ثـم ابلغه مأمنه ذلک بانهم قوم لا یعلمون.
ترجه:اگر کسی از مشرکان امان بخواهد باو امان بـده،تا کلام خدا را بشنود سپس او را به جایگاه و مأمن خودش برسان این عمل(پنـاه دادن و بجایگاه خود رساندن)بـرای ایـنست که آنان گروه نادانند.
دفاع از حریم عقائد
هرکسی وظیفه دارد از عقائد و معتقدات خود دفاع کند،و در طریق نشر و حفظ آن جانبازی و فداکاری نشان دهد چون؛افکار انسان زائیده روح و قوای فکری او است، چنانکه فـرزندان وی مولود و نتیجهء فعالیت قوای جسمانی او میباشند؛و از خود گذشتگی و فداکاری دربارهء اولاد امریست فطری؛از طرفی اندازهء مهر و علاقهء شخص به معتقدات خود؛ بمقدار زحمت و رنجیکه در طریق تحصیل آنها کشیده است،بستگی کامل دارد.
تـاریخ بـشر شاهد جنگهای خونین طولانی است که بمنظور دفاع از عقائد صورت میگرفت نبردهای یهود و نصاری پیش از طلوع اسلام گواه زندهء گفتار ما است؛گاهی یهودیها با دادن مبالغ هنگفتی،اسیران مـسیحی را بـمنظور سربریدن،از شاهنشاه ایران میخریدند؛همچنین فشار و جنایات مسیحیان روم دربارهء پیروان«تورات»هرگز،فراموش شدنی نیست.
عللی که آتش جنگ را میافروزد،هرگاه انگیزهء مادی داشته باشد،مانند کشور- گشائی؛تـوسعه طـلبی،پیش بردن اقتصاد،بدست آوردن بازار تجارت و هکذا،بالاخره از بین میرود،ولی انگیزهایکه تقریبا بطور دائم ثابت است آنست که جنبه معنوی و غیر مادی داشته باشد،و آن همان ایمان بعقائد؛و روشی است کـه در پیـش گـرفته است،تا آن لحظهایکه جان در بـدن دارد؛خـود را مـوظف میداند که در برابر هرگونه خطرات،سینه سپر کند؛ و از حریم عقائد خود دفاع نماید.
هرکسی وظیفه دارد از عقائد و معتقدات خود دفاع کند،و در طریق نشر و حفظ آن جانبازی و فداکاری نشان دهد چون؛افکار انسان زائیده روح و قوای فکری او است، چنانکه فـرزندان وی مولود و نتیجهء فعالیت قوای جسمانی او میباشند؛و از خود گذشتگی و فداکاری دربارهء اولاد امریست فطری؛از طرفی اندازهء مهر و علاقهء شخص به معتقدات خود؛ بمقدار زحمت و رنجیکه در طریق تحصیل آنها کشیده است،بستگی کامل دارد.
تا اینجا سخن در پیرامون مطلق معتقدات بشر بـود؛حـالا اگـر فرض کنیم اندیشههای او ریشهء محکم؛و ناگسستنی داشته بـاشد؛یـعنی آنها را از طریق وحی و الهام و اتصال باعوالم دیگر بدست آورده باشد که از هرگونه خطاء و اشتباه مصون است،بطور مسلم جانبازی و فـداکاری و فـعالیت و کـوشش او چندین برابر خواهد بود.؛روی همین اصل است که میبینیم انـبیاء در طریق نشر فضائل و عقائد خود تن به رنج و شکنجهها میدادند،صبرو برد باری آنان در برابر هرگونه ظلم و سـتم،از نـاسزا گـفتن بآنان گرفته تا برسد به کشته شدن مشهود تاریخ است.
مـنظور پیـامبر اکرم(ص)از مبارزهء با مشرکان
هدف رسولخدا از جنگها و خونریزیها و مقصود او از این صف آرائی و نهضت عمومی علیه مشرکان؛هـمان نـشر فـضائل اخلاقی،و اصلاح احوال عمومی بود که براساس از بین بردن بت پرستی و بـشر پرسـتی اسـتوار میباشد،و الا هیچ دلیلی غیراز راهنمائی گمراهان برای جنگ مسلمانان با مشرکان؛در کار نبود.
روی ایـن اسـاس هـرگاه رسول اکرم(ص)و یا بطور کلی فرمانده سپاه،احتمال دهد که شاید برخی از مسلمانان بـا اسـتماع کلام خدا(قرآن)،که سراسر اعجاز و پر از برهان و دلیل بر یگانه پرستی است؛مـمکن اسـت ایـمان آورند.
در اینصورت بایست درخواست مشرکانرا(امان خواستن بمنظور استماع قرآن) بپذیرد و بحکم خرد بـاید بـآنها امام دهد تا باکمال آرامش خاطر بیایند و دربارهء معجزهء مسلمانان تدبیری بعمل آورنـد؛چـه کـه ممکن است اکثریت آنان پیرو حق گردند؛و از زیر بار ذلت بت پرستی خود را برهانند؛و هرگاه روی عـللی ایـمان نیاورند بایست بدون اینکه کوچکترین آسیبی به بینند،بجایگاه خود بازگردند،تـا هـم بـشرائط عهد و امان عمل شده باشد؛و هم برای باقیماندهء از مشرکان درس عبرت شود که آنان هم پس از دیـدن آزادیـ کـامل؛بیایند درباره معجزهء رسول اکرم بقدر کافی مطالعه نمایند،و سپس روی اخـتیار هـر کدام از دو،روش را بخواهند برگزینند.
روی این جهات اجتماعی،قانون آسمانی پیامبر(ص)را موظف ساخت که هرگاه مشرکی که در طـریق پیـدا نمودن حق است در هر موقع اگرچه در اثناء جنگ باشد،امان بطلبد،و مـنظور از امـان استماع کلام خدا باشد،بایست پیامبر بـاو امـان دهـد چنانچه در آیهء ششم چنین فرموده: و ان احـد مـن المشرکین استجارک فاجره حتی یسمع کلام الله
یعنی:هرگاه کسی از مشرکان امان بـخواهد پس بـاو امان ده تا کلام خدا را بـشنود،و ایـن آیه نـسبت بـآیهء پنـجم که مفاد آن کشتن تمام مشرکان اسـت؛بـمنزله«مخصص»است؛یعنی مورد استثناء آنرا بیان میکند.
بعبارت واضحتر:در آیه پنـجم فـرموده بود: فاذا انسلخ الاشهر الحرم فـاقتلوا المشرکین حیث وجدتموهم
یـعنی:هـنگامیکه ماههای حرام تمام شد مـشرکانرا در هـر مکانی پیدا نمودید،بکشید این حکم بطور عموم فرمان اعدام تمام مشرکانرا صـادر نـموده است،ولی چون در پیشگاه خـرد کـشتن مـردیکه در طریق کشف حـقیقت اسـت جائز نیست؛زیرا احـتمال دارد کـه این مرد پس از مطالعه و استماع قرآن ایمان آورد؛ از این جهت بلافاصله مورد استثناء حکم اول را بیان نـموده و مـیفرماید:
آنانیکه در صدد استعلام حقایق هستند و مـیخواهند بـا شما مـسلمانان بـگروند،و در بـرهان و معجز رسول خدا دقـت بعمل آورند؛آزادند،و در امان هستند بیایند و دلیل و حجت و کلام خدا را بشنوند سپس با کمال آزادیـ بـهریک از دو گروه خواستند دو مرتبه بپیوندند.
و اما آنـچه بـعضی از مـفسران تـصور کـردهاند.که این آیـه بـوسیلهء آیهء قاتلوا المشرکین کافة کما یقاتلونکم کافة
یعنی:همگی با مشرکان؛نبرد کنید،چنانچه آنان بـطور دسـتجمعی بـا شما میجنگند،منسوخ شده است،صحیح نـیست،زیـرا چـنانچه گـفته شـد،هـدف انبیاء هدایت مردم است،چه بسا بعضی از مشرکان پس از تماس و تدبر مؤمن گردند؛و مع ذلک چطور میتوان دربارهء مردمیکه هنوز بطور کامل؛حقیقت اسلام برای آنها روشن نـشده است؛تصمیم اعدام گرفت؛و راهی نیست جز اینکه آیه مورد بحث«مخصص»تمام آیاتی باشد که فرمان مبارزه با مشرکان را در بر دارد.
استجارک،اجره از چه مشتقند؟
این دو فعل از مادهء«جار»بمعنای هـمسایه گـرفته شده،و در این مقامها بمعنای پناه دادن بکار میرود؛زیرا رسم عرب این بود که از همسایه حمایت میکرد،و گاهی حامی را بلفظ «جار»مینامیدند؛حتی در خود قرآن کلمه«جار»بمعنای کـمک و حـامی استعمال شده است چنانچه میفرماید:
واذا زین لهم الشیطان اعمالهم و قال لا غالب لکم الیوم من الناس و انی جار لکم یعنی:«هنگامیکه شیطان کردارهای آنـانرا در نـظر آنها خوب قلمداد نمود و گـفت:امـروز کسی از مردم بر شما پیروز نیست؛و من حامی شما هستم».روی این نظر از مادهء«جار»بمعنای همسایه که همواره مورد حمایت و امان بود؛فعل مـشتق شـده و در مقام امان خواستن و امـان دادنـ استعمال میشود.
جملهء: حتی یسمع کلام الله
(تا کلام خدا را بشنود)دو احتمال دارد:اول:جملهء مزبور را قید دو فعل گذشته(استجارک،اجره)بگیریم؛در اینصورت فقط یک صورت از آیهء قتل مشرکان بیرون رفته است و آن مـوقعیستکه درخـواست مشرک برای استماع کلام خدا باشد،در اینصورت بایست درخواست مشرک ار بپذیرند،و اما اگر درخواست آنان بمنظورهای دیگری باشد مانند صلح،و حل مشکلات مادی و دنیوی،در این هنگام برای مسلمانان لازم نیست درخـواست آنـها را قبول کـنند،حتی اگر احتمال دهند که بعضی از مشرکان بر اثر اقامت در سرزمین مسلمانان برای دادوستد،و حل مشکلات دنـیوی؛و بر اثر تصادف و برخوردهای اتفاقی اسلام آورند-مع الوصف-درخواست امـان فـقط مـوقعی پذیرفته میشود که برای بررسی کلام خدا و حجت و معجزه پیامبر باشد،نه برای امور دنیوی اگرچه گـاهی بـر حسب تصادف زمینه را برای اسلام عدهای فراهم میسازد.
دوم:فقط غایت و علت فعل دوم(اجـره)بـاشد،در ایـنصورت امان خواهی مشرک بهر منظوری باشد پذیرفته میشود؛و علت اینکه امان او بطور اطلاق مورد قـبول واقع میگردد، اینست که همین برخوردها و ملاقاتها خواهی نخواهی موجب استماع قرآن مـیگردد،وچه بسا موجبات هـدایت عـدهای را فراهم میآورد.
با در نظر گرفتن هدف شارع اسلام که هدایت گمراهان است؛اگر فرض شود که پذیرفتن امان ولو بمنظورهای دنیوی؛موجبات هدایت عدهای را فراهم میآورد؛در صورتیکه از کارشکنی آنان اطمینان حاصل شـود،بایست امان آنانرا پذیرفت،ولی با همان شرطی که گفته شد که سنخ برخوردها در نظر فرمانده سپاه موجبات هدایت عدهای را(ولو بطور احتمال) فراهم آورد،از این لحاظ احتمال دوم با هدف شارع اسلام بهتر تـطبیق مـیکند،اگرچه احتمال اول با ملاحظهء قواعد«علم اصول»نزدیکتر بنظر میرسد،و اما از نظر قواعد ادبی هردو احتمال یکسانند و هیچ کدام مانع قاعدهای ندارد.
مقصود از کلام الله آیات قرآن است؛و مشرک با شـنیدن آیـات(هر آیهای باشد) که سراسر اعجاز است،و معارضه با آنها امکان پذیر نیست،نبوت و مبعوث بودن او را از طرف خدا تصدیق خواهد نمود؛چنانچه با شنیدن آیاتیکه نکات دقیق توحید و یـکتا پرسـتی را در بردارد؛و هرگونه شرک و بت پرستی را ابطال مینماید؛دست از شرک و بت پرستی بر میدارد.
مثلا هنگامیکه ندای دلنواز آیهایکه در ذیل بیان میشود در گوش او طنین افکند؛ اگر منصف و حق جو بـاشد،از روش خـود پشـیمان میگردد؛و بدژ محکم توحید پنـاه مـیبرد:
پذیـرفتن امـان از این نظر است که آنان گروهی نادانند؛و چون استماع کلام خدا وسیله ی علم و ارشاد اسـت،از ایـن جـهت باید امان خواهی آنرا پذیرفت تا صفحهء دل را از زنگار جهل و نادانی پاک گـردانند.
مـثل الذین اتخذوا من دون الله اولیاء کمثل العنکبوت اتخذت بیتا و ان اوهن البیوت لبیت العنکبوت لو کانوا یعلمون:
کسانیکه غیر خدا را ولی و تکیهگاه خـود قـرار دادهـاند؛مثل آنان مانند عنکبوت است که برای خـود خـانهای اختیار کرده است (و فکر میکند که لانه او میتواند در برابر حوادث سپر باشد)در حالی که سستترین خانهها؛ لانهء عنکبوت اسـت اگـر آنـان بدانند(سورهء عنکبوت آیهء41).
جملهء:ثم ابلغه مأمنه (او را بجایگاه خـود برگردان)تاکید مطلبی است که از جملهء
(فأجره) استفاده میشود؛زیرا معنای امان دادن،محترم شمردن جان و مال او است،سـپس هـرگاه ایـمان آورد میتواند در میان مسلمانان بسر ببرد،و اگر بر شرک و بت پرستی بـاقی مـاند، چون مشرک نمیتواند در سرزمین مسلمانان رحل اقامت افکند،و از آنطرف در زیر حمایت مسلمانان است،ناچار بایست او را بـجایگاه و مـأمن خـود باز گرداند؛از آن پس وضع دو مرتبه بحالت جنگ بر میگردد.
تقلید در عقاید صحیح نـیست
چـنانچه مـفسران گفتهاند این آیه میرساند که شالودهء آئین اسلام براساس برهان و دلیل و اجتهاد در عقائد و اصـول اسـت؛و بـر مردم لازم است که در اصول و عقائد کوشش نمایند و اساس دین خود را از روی دلیل که مفید عـلم و یـقین است بپذیرند.
وجه دلالت آیه اینست که هرگاه تقلید کافی باشد نبایست بـه مـشرک مـهلت دقت و مطالعه داد؛بلکه بایست او را میان مرگ و ایمان ولو از روی تقلید مخیر ساخت؛ در صورتیکه ما مـیبینیم کـه بمشرک فرصت کافی برای استماع کلام خدا و دقت در ادله داده شده است،و این خود گـواه اسـت کـه ایمان تقلیدی که از ظاهر بدرون انسان تجاوز نمیکند، بیفائده است و این مطلب را(بایست تحصیل عـلم نـمود)ذیل آیه بیشتر روشن مینماید زیرا میفرماید: ذلک بانهم قوم لا یعلمون.
یـعنی:پذیـرفتن امـان از این نظر است که آنان گروهی نادانند؛و چون استماع کلام خدا وسیلهء علم و ارشاد اسـت،از ایـن جـهت باید امان خواهی آنرا پذیرفت تا صفحهء دل را از زنگار جهل و نادانی پاک گـردانند.منبع:
درس هایی از مکتب اسلام » مهر 1339، سال دوم - شماره 9/ تـفسیر قرآن کریم-سوره ی توبه راه دعوت باسلام