تبیان، دستیار زندگی
ویژگی‌های زندگی امام هادی(ع)؛ فضائل و معجزات
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :
گذری بر زندگی امام دهم شیعیان؛

ویژگی‌های زندگی امام هادی(ع)؛ فضائل و معجزات

امام هادى (علیه السلام) در روستایى به نام صریّ نزدیك مدینه در نیمه ماه ذیحجّه سال ۲۱۳ هجرى ، چشم به این جهان گشود و ...

ویژگی‌های زندگی امام هادی(ع)؛ فضائل و معجزات
امام علی النقی الهادی(ع) پیشوای دهم شیعیان است که در نیمه ماه ذی حجه ۲۱۳ به دنیا آمدند .

* ویژگی هاى زندگى امام هادى (ع)

مقام امامت، بعد از امام جواد (علیه السلام) به پسرش ابوالحسن، امام على بن محمّد (علیه السلام) رسید؛ زیرا همه خصلت هاى امامت در او جمع بود و وجودش سرشار از فضائل و مناقب بود و هیچ كس جز او نبود كه مقام پدرش به او ارث برسد، به علاوه پدرش امام جواد (علیه السلام) با تصریح و با اشاره ، امامت و جانشینى آن حضرت را بعد از خودش بیان فرمود.
امام هادى (علیه السلام) در روستایى به نام صریّ نزدیك مدینه در نیمه ماه ذیحجّه سال 213 هجرى ، چشم به این جهان گشود و در سامرّ در ماه رجب (سوّم ماه) در سال 254 هجرى در حالى كه 41 سال و چند ماه از عمرش مى گذشت ، به شهادت رسید.
متوكّل (دهمین خلیفه عبّاسى) آن حضرت را به وسیله یحیى بن هرثمة بن اعین از مدینه به شهرسامراحضاركرد و آن حضرت در سامرا سكونت نمود تا به شهادت رسید.
مدّت امامت آن حضرت 33 سال بود. مادرش اُمّ ولد بود و سَمانه نام داشت .

* دو نمونه از فضائل و دلایل امامت امام هادى (ع)

1 - اسماعیل بن مهران مى گوید: هنگامى كه بار اوّل ، امام جواد (علیه السلام) از مدینه به سوى بغداد مى رفت ، هنگام خروج ، به او عرض كردم: فدایت گردم ! من در مورد این سفر تو ترسان و نگرانم ، امر امامت بعد از تو از آن كیست ؟
آن حضرت خندان به من توجّه كرد و فرمود:آنكه تو گمان كرده اى (شهادت ) در این سال رخ نمى دهد.
هنگامى كه معتصم عباسى (هشتمین طاغوت عباسى) آن حضرت را از مدینه به بغداد طلبید، هنگام خروج آن حضرت از مدینه به حضورش شتافتم و عرض كردم: فدایت گردم ! تو مى روى ، بعد از تو به چه كسى مراجعه كنیم ؟ (امام بعد از تو كیست ؟) آن بزرگوار گریه كرد به طورى كه محاسنش از اشك چشمش تر شد، سپس به من رو كرد و فرمود: در این سفر، نگرانى و خطر وجود دارد اَلاَْمْرُ مِنْ بَعْدِى اِلى ابْنِى عَلِی ؛ مقام امامت بعد از من با پسرم على (امام هادى (علیه السلام است .
2 - خیرانى مى گوید پدرم مى گفت: من ملازم و خدمتكار خانه امام جواد (علیه السلام) بودم كه آن حضرت مرا بر آن گماشته بود، احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى (از شیعیان) هرشب هنگام سحر نزد من مى آمد تا حال امام جواد (علیه السلام) را كه بیمار و بسترى بود. بپرسد و گاهى خادم مخصوص حضرت جواد (علیه السلام) كه بین او و (پدر) خیرانى رابطه برقرار بود و پیام (خصوصى) امام جواد (علیه السلام) را براى او مى آورد و پیام او را نزد امام جواد (علیه السلام) مى برد، نزد (پدر) خیرانى مى آمد، احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى بلند مى شد و مى رفت و آن خادم مخصوص ، با (پدر) خیرانى خلوت مى كرد (و بین آنان به طور خصوصى ، سخنانى ردّ و بدل مى شد).
(پدر) خیرانى مى گوید: یك شب آن خادم مخصوص از حضور امام جواد (علیه السلام) بیرون آمد و احمد بن محمد بن عیسى (طبق معمول ) برخاست و چندقدم رفت و خادم مخصوص با من خلوت كرد و با من همسخن شد، احمد كمى بازگشت و نزدیك ما ایستاد به طورى كه سخن ما را مى شنید، خادم مخصوص به من گفت آقایت (امام جواد) سلام مى رساند و مى فرماید:
اِنِّى ماضٍ وَالاَْمْرُ صائِرٌ اِلَى ابْنِى عَلِىٍّ ...؛ من از دنیا مى روم و امر امامت به فرزندم على انتقال مى یابد و او بعد از من ، همان حق را بر شما دارد كه من بعد از پدرم ، آن حق را بر شما داشتم .
سپس خادم مخصوص رفت و احمد بن محمّد اشعرى ، نزد من آمد و گفت : خادم مخصوص به تو چه گفت ؟
گفتم : خیر است .
گفت: آنچه را به تو گفت ، من شنیدم و شنیده خود را براى من بازگو كرد.
به احمد گفتم: خداوند این كارى كه انجام دادى (سخن مخفى ما را شنیدى) بر تو حرام كرده و فرموده است :(وَلا تَجَسَّسُوا ...)؛ تجسّس نكنید.
اینك كه (مرتكب حرام شدى و) سخن (مخفى خادم مخصوص ) را شنیدى ، آن را براى گواهى دادن در خاطره ات نگهدار، شاید ما روزى احتیاج به این گواهى پیدا كردیم و حتما از فاش ساختن آن بپرهیز تا وقتش فرا رسد.
(پدر) خیرانى در ادامه سخن مى گوید: وقتى كه صبح شد، آنچه را خادم مخصوص به من گفته بود (در مورد امامت حضرت هادى) در ده نسخه نوشتم و آنها را مهر كردم و به ده نفر از بزرگان اصحاب و شیعیان دادم و به آنان گفتم :اگر قبل از آنكه این نسخه ها را از شما بخواهم ، مرگ به سراغم آمد، شما آنها را باز كنید و بخوانید و مطابق آن عمل نمایید.
هنگامى كه امام جواد (علیه السلام) از دنیا رفت ، از خانه ام بیرون نیامدم تا اینكه مطّلع شدم كه بزرگان شیعه در منزل محمّد بن فرج به گرد هم آمده اند و درباره مساءله امامت گفتگو مى كنند و محمّد بن فرج براى من نامه اى نوشت و در آن نامه مرا از اجتماع بزرگان شیعه در نزدش آگاه كرده و یادآورى كرده بود كه اگر خطر فاش شدن در كار نبود، با هم نزد تو مى آمدیم و دوست دارم كه سوار بر مركب شوى و خود را به من برسانى .
(پ -در) خیرانى مى گوید: سوار بر مركب شدم و خود را به خانه محمّد بن فرج رساندم ، دیدم بزرگان شیعه در نزد او اجتماع كرده اند، درباره امامت (امام هادى) با آنان گفتگو كردم ، دیدم اكثر آنان در این باره در شك و تردید هستند، به آن ده نفر كه نسخه ها را به آنان داده بودم و در مجلس حاضر بودند، گفتم : آن نسخه ها را بیرون بیاورید.
نسخه ها را بیرون آوردند. گفتم : همین مطلبى را كه در این نسخه ها نوشته شده ، من به آن ماءمور هستم (و گواهى مى دهم).
بعضى از حاضران گفتند: ما مایل بودیم گواه دیگرى با تو وجود داشت تا گواهى تو را تاءكید و محكمتر مى كرد.
به آنان گفتم : خداوند، خواسته شما را برآورده كرده ، این ابوجعفر اشعرى (احمد بن محمّد بن عیسى اشعرى) است كه در اینجا حاضر است گواهى مى دهد كه این سخن مذكور در نسخه ها را (از خادم مخصوص ) شنیده است .
حاضران ، متوجّه احمد اشعرى شدند، از او خواستند گواهى دهد، ولى از گواهى دادن امتناع نمود.
(پدر) خیرانى در ادامه سخن مى گوید: من احمد اشعرى را به مباهله دعوت كردم ، او از شركت در مباهله ترسید و گواهى داد كه آن سخن را شنیده است و گفت : من گواهى مى دهم ، ولى مى خواستم این افتخار به یك فرد عرب برسد نه به من كه از عجم هستم ، اما چون پاى مباهله به پیش آمد، دیگر راهى براى كتمان گواهى نمانده است ، آنگاه همه حاضران در آن مجلس به امامت حضرت هادى (علیه السلام) اعتقاد پیدا كردند و رفتند.
روایات در این خصوص جدّا بسیار است و ذكر آنها در این كتاب - كه بنایش بر اختصار است - به طول مى انجامد.
و اینكه : همه شیعیان بر امامت امام هادى (علیه السلام) اتفاق راءى دارند و در آن عصر، كسى در برابر او ادّعاى امامت نكرد تا موضوع امامت را در دست انداز شبهه قرار دهد، ما را از نقل نصوص دیگر به طور مشروح در مورد امامت آن حضرت ، بى نیاز مى سازد.

* نمونه اى از معجزات امام هادى (ع)

خیران اسباطى مى گوید: در مدینه به حضور امام هادى (علیه السلام) رفتم ، به من فرمود: از واثق (نهمین خلیفه عبّاسى) چه خبر؟
گفتم : او به سلامت است و من نزدیكترین شخصى هستم كه با او دیدار كرده و ده روز بیشتر نیست از او جدا شده ام .
امام هادى (علیه السلام) فرمود: مردم مدینه مى گویند او مرده است .
عرض كردم: دیدار من با واثق از همه نزدیكتر بوده است .
فرمود: مردم مدینه مى گویند او مرده است .
وقتى كه دیدم امام هادى (علیه السلام) باز از مردم مدینه سخن گفت، دریافتم كه منظور، خودش مى باشد.
سپس فرمود: جعفر چه كرد؟ (یعنى متوكّل دهمین خلیفه عباسى كه پسر معتصم بود چه مى كند؟).
گفتم : او در زندان در بدترین حال مى باشد.
فرمود: آگاه باش او اینك خلیفه شده است .
سپس فرمود:از ابن زَیّات (وزیر واثق) چه خبر دارى ؟.
گفتم : مردم با او هستند و فرمان ، فرمان اوست .
فرمود: آگاه باش كه این منصب براى او نكبت بود.
سپس سكوت كرد، آنگاه فرمود: مقدّرات و احكام الهى واقع خواهد شد، اى خیران ! واثق از دنیا رفت و جعفر متوكّل به جاى او نشست و ابن زَیّات نیز كشته شد.
گفتم: فدایت شوم ! چه وقت كشته شد؟
فرمود: شش روز بعد از بیرون آمدن تو (از سامرا).
در این راستا، روایات بسیار است و شواهد فراوان مى باشد.

* احضار امام هادى (ع) از مدینه به پادگان سامرا

مورّخین علّت انتقال امام هادى (علیه السلام) از مدینه به شهر سامرا را چنین نقل مى كنند: عبداللّه بن محمّد (از طرف دستگاه طاغوتى بنى عبّاس) سرپرست جنگ و عهده دار نماز در مدینه بود، در مورد امام هادى (علیه السلام) نزد متوكّل عبّاسى (دهمین خلیفه عبّاسى) سعایت و بدگویى كرد و تعمّد داشت كه آن حضرت را بیازارد.
امام هادى (علیه السلام) از سعایت و بدگویی هاى او نزد متوكّل آگاه شد، نامه اى به متوكّل نوشت و در آن نامه ، آزار رسانى و دروغ بافى عبداللّه بن محمّد را متذكّر شد و خواستار رسیدگى گردید.
وقتى كه نامه به دست متوكّل افتاد، پاسخ نامه را نوشت و در آن نامه بسیار به امام هادى (علیه السلام) احترام نمود و آن حضرت را (در ظاهر محترمانه ولى در باطن براى اجراى سیاست شوم خود) به پادگان سامرا، دعوت كرد.
وقتى نامه متوكّل به امام هادى (علیه السلام) رسید، ناگزیر آماده شد كه از مدینه به سوى سامرا كوچ كند و با یحیى بن هرثَمَه ، مدینه را به قصد سامرا ترك نمود، وقتى كه آن حضرت به سامرا رسید، متوكّل (ریاكار و سالوس) یك روز مخفى شد و ترتیب داد كه آن حضرت به كاروانسرا كه گداها در آن منزل مى گزیدند وارد گردید، آن حضرت آن روز را در آن كاروانسرا به شب آورد سپس متوكّل ، خانه اى را در اختیار امام هادى (علیه السلام) گذارد.
(به این ترتیب، امام هادى (علیه السلام) را از مدینه به سامرا تبعید كرد و او را در یكى از خانه هاى لشكرگاه (پادگان) تحت نظر نگهداشت كه در این صورت طبیعى است كه رابطه شیعیان با امام هادى (علیه السلام) قطع شده و همه چیز در رابطه با او تحت كنترل قرار مى گیرد و سرانجام، آن حضرت به طور مرموزى مسموم شده و به شهادت مى رسد).
در مدّتى كه امام هادى (علیه السلام) در سامرا بود، متوكّل در ظاهر به او احترام مى كرد، ولى در مورد آن حضرت در اندیشه نیرنگ بود كه آن را اجرا كند، ولى نتوانست .
بین امام هادى (علیه السلام) و متوكّل در سامرا، ماجراها و سرگذشت هاى بسیار رخ داد كه هركدام نشانه آشكارى بر امامت آن حضرت بود كه اگر خواسته باشیم آن جریانها را در اینجا بیاوریم از حدود این كتاب كه بنایش بر اختصار است ، خارج شده ایم و همین مقدار كافى است .

* فرزندان امام هادى (ع)

امام هادى (علیه السلام) در (سوّم) ماه رجب سال 254 در سامرا چشم از جهان فروبست و جسد مطهّرش در همان خانه اى كه سكونت داشت، به خاك سپرده شد، فرزندان او عبارتند از:
1 - ابامحمّد، امام حسن عسكرى (علیه السلام ) كه مقام امامت بعد از امام هادى ( علیه السلام ) به او رسید.
2 ، 3 و 4 - حسین ، محمّد و جعفر .
5 - عایشه .
امام هادى (علیه السلام) ده سال و چند ماه در سامرا (دور از وطن و تحت نظر) بود تا جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهادت رسید.
منع : خبرگزاری رسمی حوزه