داستان در فرهنگ ما نهادینه نشده است
حسن میرعابدینی در نشست نقد کتاب «سرگذشت تاریخنگاری ادبیات معاصر ایران» گفت: داستان و داستاننویسی در فرهنگ ما نهادینه نشده است.

کتاب «سرگذشت تاریخنگاری ادبیات معاصر ایران» از سلسله نشستهای ادبیات و نقد ادبی دوشنبه ( سیزدهم شهریور) با حضور علیرضا اکبری، مشیت علایی و همچنین نویسنده کتاب، حسن میرعابدینی در سرای اهل قلم خانه کتاب نقد و بررسی شد.
در ابتدای این نشست، حسن میرعابدینی با بیان اینکه حجم عظیمی از ادبیات ما را ادبیات داستانی تشکیل می دهد، گفت: داستان و داستاننویسی در فرهنگ ما نهادینه نشده است و باید در دانشگاهها رشته مختص این حوزه راهاندازی شود. چندین سال است که به دلیل علاقهای که جوانان به ادبیات داستانی دارند به ادبیات معاصر توجه میشود. اما انگار جوهره فکری حاکم بر دانشگاه این است که این ادبیات هنور اجازه ورود به محیطهای آموزشی را ندارد.
وی ادامه داد: کتابهای زیادی ادبیات داستانی را متاثر از آثار غربی می دانند و آن را به گونه ای بیان می کنند که یک نوع انحراف است اما ادبیات داستانی ادامه منطقی ادبیات کلاسیک است که به دلایل مختلفی اهمیت و ویژگی ادبیات کلاسیک را پیدا نکرده است. دکتر حقشناس معتقد بود که برای نهادینه شدن ادبیات معاصر باید آن را به عنوان رشته دانشگاهی ایجاد کنیم که در این زمینه هم کمبود متخصص داریم. برای نهادینه شدن هر دانشی باید تاریخ آن ادبیات و دانش نوشته شود. وقتی تاریخ هر دانشی نوشته شد از دوبارهکاریها جلوگیری میشود و میبینیم چه کردهایم و چه باید بکنیم و متوجه می شویم از آنچه کردهایم میتوانیم پایههای استواری برای این دانش بنا کنیم یا خیر.
عابدینی بیان کرد: تاریخ ادبیات معاصر به قلم و شیوههای متعددی نوشته میشود. همانطور که در مقدمه کتاب ذکر شده این کتاب به بررسی تاریخ نگاری ادبیات معاصر تا سال ۵۷ پرداخته است، به همین دلیل این مکان وجود نداشت که به کتاب کامیار عابدی و شمس لنگرودی اشاره کنم. این کتاب میتواند جلد دومی داشته باشد. در زمینه ادبیات داستانی در سالهای بعد از انقلاب کتابهای زیادی منتشر شد. این کتاب سرگذشتی ارائه میدهد و به نقد ادبی هم کاری ندارد. فقط مقالاتی مورد بررسی قرار گرفته که جنبه تاریخ ادبیاتنگاری داشتهاند تا نشان دهد درباره تاریخ ادبیات معاصر ایران کاری انجام نشده است. هدف نگارش این کتاب ضرورت تدوین نظریه ادبی درباره تاریخنگاری ادبیات معاصر بود.
او در پایان گفت: اگر به کارهایی که من در ۳۰ سال اخیر انجام دادهام توجه شود میبینید فعالیتهای من روی تاریخ ادبیات معاصر متمرکز شده است. به اعتقاد من اگر این ادبیات ضعیف است باید به دنبال ریشههای ضعف در تجدد بگردیم؛ چراکه بررسی این حوزه یک گام اساسی برای نوشتن تاریخ ادبیات است. هنگام نوشتن کتاب «صد سال داستاننویسی ایران» به سوالهای مختلفی برخوردم. سرانجام به این نتیجه رسیدم روایت من از تاریخ ادبیات با روایت دیگری از تاریخ ادبیات کاملا فرق دارد. به همین دلیل آرزو دارم که افراد بیشتری نسبت به نوشتن تاریخ ادبیات فارسی اقدام کنند. من در این کتاب به گذر ادبیات سنتی به ادبیات معاصر و چگونگی این جایگزینی پرداختهام.
کتاب شش بخش و بیش از چهل فصل دارد. کتاب «سرگذشت تاریخنگاری ادبیات معاصر» نموداری است از ضعف ها و قوت های تاریخنگاری ادبی در صد سال گذشته در ایران. مضمون کتاب نشان می دهد عنوان کتاب می توانست چیزی در مایه های «فقدان فکر انتقادی در تاریخ نگاری ادبیات معاصر» نیز باشد.
در ادامه این نشست، مشیت علایی گفت: نویسنده کتاب کار تحقیقاتی پردامنه و دقیقی انجام دادند. من مطمئنم سعی ایشان به خصوص برای کسانی که دسترسی به منابع ندارند قابل لمس خواهد بود. کتاب در حکم دایره المعارفی است که در مورد سه ژانر اصلی داستان، شعر و نمایش به تفسیر با نگاه انتقادی صحبت کرده است. انگیزه و علاقه شخصی نویسنده به ادبیات داستانی باعث شده وزنه بیشتر کتاب به ادبیات داستانی سمت و سو پیدا کند. این نکته که ادبیات داستانی جایگزین شعر شده جای بحث دارد. در چند مورد نویسنده کتاب تذکر می دهند که تحقیقاتی که در مورد ادبیات فارسی صورت گرفته متعلق به دو جناح فکری محققان روس و شرق شناسان اروپایی است که برای هر دو ایراداتی وارد است. در تحقیقات محققان روس این نکته را تکرار می کنند که بار ایدئولوژیک در رشته های این محققان وجود دارد و این چیزی است که به تحقیقات آنها لطمه زده است. اما نویسنده باید بداند که کدام تحقیق ایدئولوژیک نیست و شاید بهتر بود در فصل جداگانه ای به این موضوع می پرداخت.
وی ادامه داد: نویسنده معتقد است تحقیقات اروپایی بدون اشکال نیست و این موضوع را القا می کند که فرهنگ برتری وجود دارد و به مخاطب می گوید فرهنگ برتر فرهنگ اروپایی است. نویسنده معتقد است گروه سومی هم وجود دارد؛ این دسته شامل یک نفر به اسم کریستوف بالایی است. به اعتقاد او کریستوف بالایی از دو دسته قبل نیست و نگاهش تاکید زیادی روی فرهنگ دارد اما به شدت ضدتاریخی است. به نظر من این نگاه نیز همان نگاه دوم است. زیرا ربط دادن موضوع به واژه جذاب اما گنگ فرهنگ مشکلی را حل نمیکند.
علیرضا اکبری از دیگر سخنرانان این نشست هم گفت: نویسنده کتاب پیش از این با تالیف کتاب هایی همچون «صد سال داستان نویسی در ایران» و « تاریخ ادبیات داستانی ایران» گام هایی مهم در تاریخ نگاری تحلیلی ادبیات معاصر برداشته است. نویسنده در این کتاب به سراغ مورخان ادبیات معاصر رفته است و از خانلری تا شفیعی کدکنی، از بزرگ علوی تا هوشنگ گلشیری و... کارنامه تک تک تاریخ نگاران ادبیات معاصر را به دقت و با حوصله تورق کرده است.
وی ادامه داد: کتاب شش بخش و بیش از چهل فصل دارد. کتاب «سرگذشت تاریخنگاری ادبیات معاصر» نموداری است از ضعف ها و قوت های تاریخنگاری ادبی در صد سال گذشته در ایران. مضمون کتاب نشان می دهد عنوان کتاب می توانست چیزی در مایه های «فقدان فکر انتقادی در تاریخ نگاری ادبیات معاصر» نیز باشد.
اکبری افزود: نویسنده به ما نشان می دهد که تاریخنویسی ادبی در ایران به جز فقدان بنیادهای مستحکم نظری، گرفتار آفت تکرار مکررات است. از میان بیش از ۴۰ نویسنده و شاعر و پژوهشگری که هر یک فصلی از کتاب را به خود اختصاص داده اند معدود چهره هایی را می توان سراغ گرفت که برگی زرین بر اوراق تاریخ شناسی ادبیات معاصر افزوده باشند یا حقایقی پیش تر نادیده را بر روی خوانندگان گشوده باشند.
او در پایان گفت: این کتاب برای خوانندگان مبنای قابل تاملی برای انجام تحقیقات تاریخی در ادبیات است و برای خوانندگان عام گوشه هایی نادیده از منظومه ادبیات معاصر فارسی را هویدا می کند.منبع: ایسنا