تبیان، دستیار زندگی
تحریفاتی در واقعه عاشورا انجام شده است که شامل تحریف لفظی و تحریف معنوی می باشد. و همین تحریفات سبب شده كه این سند بزرگ تاریخی و این منبع بزرگ تربیتی برای ما بی اثر و یا كم اثر شود، و احیانا در مواقعی اثر معكوس ببخشد. عموم ما این وظیفه را داریم كه این سند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عوامل تحریف در عاشورا

"فبما نقضهم میثاقهم لعنا هم و جعلنا قلوبهم قاسیه یحرفون الكم عن مواضعه و نسوا حظا مماذكروابه." [1]

تحریفاتی در واقعه عاشورا انجام شده است که شامل تحریف لفظی و تحریف معنوی می باشد. و همین تحریفات سبب شده كه این سند بزرگ تاریخی و این منبع بزرگ تربیتی برای ما بی اثر و یا كم اثر شود، و احیانا در مواقعی اثر معكوس ببخشد. عموم ما این وظیفه را داریم كه این سند مقدس را از آن تحریفات كه آن را آلوده كرده است پاك و منزه كنیم.

بخش اعتقادات شیعه تبیان
محرم

عوامل تحریف

این عوامل برسه قسم است:

1-عوامل عمومی.

یعنی به طور كلی در تواریخ دنیا این عوامل وجود دارد كه تواریخ را دچار تحریف می‌كنند و اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. مثلا همیشه اغراض دشمنان، خود عاملی است برای این كه حادثه‌ای را دچار تحریف كند. دشمن برای این كه به هدف و غرض خود برسد، تغییر و تبدیل‌هایی در متن تاریخ ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ می‌كند و این نمونه‌های زیادی دارد و نمی‌خواهم از نمونه این مطلب بحثی كرده باشم، همین قدر عرض می‌كنم كه در حادثه كربلا هم این عامل دخالت داشت. یعنی دشمنان در صدد تحریف نهضت حسینی برآمدند. و همان طوری كه در دنیا معمول است كه دشمنان، نهضت‌های مقدس را به افساد و اخلال و تفریق كلمه و ایجاد اختلاف متهم می‌كنند، حكومت اموی برای این كه نهضت حسینی را چنین رنگی بدهد خیلی كوشش كرد و تبلیغات خود راشروع شد.مسلم كه به كوفه آمده بود، یزید ضمن ابلاغی كه برای ابن زیاد صادر می‌كند می‌نویسد: مسلم پسر عقیل به كوفه آمده است و هدفش اخلال و افساد و ایجاد اختلاف در میان مسلمانان است! پس برو و او را سركوب كن. وقتی مسلم گرفتار می‌شود و او را به دارالاماره ابن زیاد می‌برند، ابن زیاد همین جمله‌ها را به مسلم می‌گوید: پسر عقیل چه شد كه آمدی به این شهر، مردم وضع مطمئن و آرامی داشتند، تو آمدی آشوب كردی، ایجاد اختلاف و فتنه‌انگیزی كردی! مسلم هم مردانه جواب داد:

اولا آمدن ما به این شهر ابتدایی نبود. مردم این شهر، نامه‌های فراوان نوشتند و آن نامه‌ها موجود است. پدر تو زیاد، در سال‌هایی كه در اینجا حكومت كرده، نیكان مردم را كشته، بدان را بر نیكان مسلط كرده و انواع ظلم‌ها و اجحاف‌ها به مردم كرده است، از ما دعوت كردند كه عدالت را برقرار كنیم. ما برای برقراری عدالت آمده‌ایم. حكومت اموی برای این كه تحریف معنوی كرده باشد، از این نوع حرف‌ها زیاد گفت. ولی تاریخ اسلام تحت تاثیر این تحریف واقع نشد. یك نفر مورخ و صاحب نظر در دنیا پیدا نمی‌شود كه بگوید حسین بن علی العیاذباالله قیام نابجایی كرد، آمد كلمه مردم را تفریق كند، اتحاد را از بین ببرد.بنابر ایندشمن نتوانست در حادثه كربلا تحریفی ایجاد كند. با كمال تاسف در حادثه كربلا هر چه تحریف شده، از ناحیه دوستانبودهاست.

2- عامل دوم تمایل بشر به اسطوره سازی و افسانه سازی است

و این در تمام تواریخ دنیا وجود دارد. در بشر، یك حس قهرمان پرستی موجود است كه در اثر آن درباره قهرمان‌های ملی و دینی افسانه می‌سازند.(2) بهترین دلیلش اینست كه مردم برای نوابغی مثل بوعلی سیناو شیخ بهایی چقدر افسانه جعل كرده‌اند! بوعلی سینا بدون شك نابغه بوده و قوای جسمی و روحی او یك جنبه فوق‌العادگی داشته است. ولی همین‌ها سبب شده مردم برای او افسانه بسازند مثلا می‌گویند بوعلی سینا در سر یك فرسنگی، مردی را دید و گفت این مرد نان روغنی، نانی كه چرب است می‌خورد گفتند از كجا فهمیدی كه نان می‌خورد و نان او هم چرب است؟! گفت برای این كه من پشه‌هایی را دیدم كه دور نان می‌گردند فهمیدم نانش چرب است كه پشه‌ دور آن پرواز می‌كند! واضح است كه این جریان افسانه است، آدمی كه پشه را از یك فرسنگی ببیند، چربی نان را از خود پشه‌ها زودتر می‌بیند.می‌گویند بوعلی سینا در مدتی كه دراصفهانتحصیل می‌كرد، گفت من نیمه‌های شب كه برای مطالعه بر می‌خیزم، صدای چكش مسگرهای كاشان نمی‌گذارد مطالعه كنم. یك شب دستور دادند مسگرهای كاشان چكش نزنند، آن شب را بوعلی گفت آرام خوابیدم و یا آرام مطالعه كردم. معلوم است كه اینها افسانه است..

برای شیخ بهایی چقدر افسانه ساختند. این افسانه سازی ها اختصاص به حادثه عاشورا ندارد. مردم درباره بوعلی هر چه می‌گویند، بگویند به كجا ضرر می‌زند؟ اما افرادی كه شخصیت آنها، شخصیت پیشوایی است، قول آنها، عمل آنها، قیام آنها، نهضت آنها سند و حجت است؛ نباید در سخنانشان، در شخصیتشان، در تاریخچه‌شان تحریفی واقع شود.

درباره امیرالمومنین علی علیه‌السلام، ما شیعیان چقدر افسانه گفته‌ایم! در این كه علی (ع) مرد خارق‌العاده‌ای بوده بحثی نیست، در شجاعت علی (ع) كسی شك ندارد. دوست و دشمن اعتراف كرده‌اند كه شجاعت علی (ع) شجاعت فوق افراد عادی بوده است. علی (ع) در هیچ میدان جنگی، با هیچ پهلوانی نبرد نكرد مگر این كه آن پهلوان را به زمین زد اما مگر افسانه‌سازها و اسطوره‌ سازها به همین مقدار قناعت كردند؟! مثلا گفته‌اند علی (ع) در جنگ خیبر با مرحب خیبری روبرو شد. مرحب چقدر فوق‌العادگی داشت. مورخین هم نوشته‌اند كه علی در آنجا ضربتش را كه فرود آورد این مرد را دو نیم كرد (نمی‌دانم كه این دو نیم كامل بود یا نه). این حرف‌ها و افسانه‌ها دین را خراب می‌كنند.

حاجی نوری این مرد بزرگ در كتاب لؤلؤ و مرجان، انتقاد كه می‌كند می‌گوید برای شجاعت ابوالفضل نوشته‌اند در جنگ صفین (كه اصلا شركت حضرت هم معلوم نیست، اگر شركت هم كرده یك بچه پانزده ساله بوده) مردی را به هوا انداخت، دیگری را انداخت، نفر بعدی را، تا هشتاد نفر؛ نفر هشتادم را كه انداخت، هنوز نفر اول به زمین نیامده بود! بعد اولی كه آمد دو نیمش كرد، دومی نیز همچنین تا نفر آخر!!!

در حادثه كربلا یك قسمت از تحریفاتی كه صورت گرفته معلول حس اسطوره سازی است. اروپایی‌ها می‌گویند در تاریخ مشرق زمین مبالغه‌ها و اغراق‌ها زیاد است و راست هم می‌گویند. مثلا آقای دربندی در اسرار الشهاده نوشته است عدد لشكریان عمر سعد، سواره‌شان ششصد هزار نفر و همه اهل كوفه بودند! مگر كوفه چقدر بزرگ بود؟ كوفه یك شهر تازه سازی بود، هنوز سی ‌و پنج سال بیشتر از عمر آن نگذشته بود، چون كوفه را در زمان عمربن خطاب ساختند. كوفه هم به همین دلیل مركز سپاهیان اسلام بود. این شهر را عمر دستور داد در اینجا بسازند برای این كه لشكریان اسلام در نزدیكی ایران یك مركزی داشته باشند. در آن زمان معلوم نیست همه جمعیت كوفه آیا به هفتاد هزار نفر، هشتاد هزار نفر، صد هزار نفر می‌رسیده یا نه. یك میلیون و ششصد هزار نفر سپاهی در آن روز جمع بشود و حسین بن علی هم سیصد هزار نفر آنها را بكشد، چنین مسئله ای با عقل سازگار نیست. از طریق حس اسطوره‌سازی، تحریف زیادی صورت گرفته است. ما نباید یك سند مقدس را در اختیار افسانه سازها قرار بدهیم. آیا صحیح است در تاریخ و حادثه عاشورا، حادثه‌ای كه ما دستور داریم هر سال آن را به صورت یك مكتب، زنده بداریم این همه افسانه وارد شود؟!

3- عامل سوم یک عامل خصوصی است.

این دو عامل که عرض کردم یعنی غرض ها و عداوت های دشمنان در تمام تواریخ دنیا هست. حس اسطوره سازی و افسانه سازی در تمام تاریخ های دنیا رخ داده است. ولی در خصوص حادثه عاشورا یک جریان و عامل بالخصوصی هست که سبب شده است در این داستان، جعل واقع شود. پیشوایان دین از زمان پیغمبر اکرم و ائمه اطهار دستور اکید و بلیغ داده اند که باید نام حسین بن علی زنده بماند، باید مصیبت حسین بن علی هر سال تجدید شود. چرا؟ چرا ائمه دین این همه به این موضوع اهتمام داشتند و چرا برای زیارت حسین بن علی این همه تاکید و ترغیب شده است؟ ممکن است کسی بگوید برای این که تسلی خاطری برای حضرت زهرا باشد!!

آیا این حرف مسخره نیست؟ بعد از 1400 سال هنوز حضرت زهرا احتیاج به تسلیت داشته باشد، در صورتی که به نص خود امام حسین علیه السلام و به حکم ضرورت دین، بعد از شهادت امام حسین، امام حسین و حضرت زهرا نزد یکدیگرند. این چه حرفیست؟! مگر حضرت زهرا بچه است، بعد از 1400 سال هنوز هم به سر خودش بزند، گریه کند و ما برویم به ایشان سر سلامتی بدهیم؟! این حرف هاست که دین را خراب می کند! حسین (ع) مکتب عملی اسلام را تاسیس کرد. حسین(ع) نمونه عملی قیام های اسلامی است. خواستند مکتب حسین زنده بماند، خواستند سالی یک بار حسین با آن نداهای شیرین و عالی و حماسه انگیزش ظهور کند، فریاد کند: «الا ترون الی الحق لایعمل به و الباطل لایتنهاهی عنه لیرغب المومن الی فی لقاءالله محقا.» خواستند "الموت اولی من رکوب العاری"، مرگ از زندگی ننگین بهتر است، برای همیشه زنده بماند. خواستند "لا اری الموت الا سعاده و الحیوة مع الظالمین الابرما" برای همیشه زنده بماند. زندگی با ستمکاران برای من خستگی آور است، مرگ در نظر من جز سعادت چیزی نیست. خواستند آن جمله های دیگر حسین "خط الموت علی ولد ادم محط القلاده علی جیدالفتات"، زنده بماند. "هیهات مناالذله" زنده بماند. مردی که می آید در مقابل سی هزار نفر می ایستد در حالی که در نهایت شدت از ناحیه خود و خاندان خود گرفتار است و مرد وار که چنین مردی دنیا به خود ندیده است می‌فرماید: "الاوان الدعی ابن الدعی قدر کزبین ثنتین بین السله و الذله هیهات مناالذله یابی الله منا و رسوله و حجور طابت و طهرت"، خواستند اینها زنده بماند. مکتب حسین(ع) زنده بماند، تربیت حسین زنده بماند، پرتویی از روح حسین در این ملت دمیده شود، و بر آن بتابد. فلسفه اش خیلی روشن است. نگذارید حادثه عاشورا فراموش شود، حیات و زندگی شما و انسانیت و شرف شما به این حادثه بستگی دارد. به این وسیله می توانید اسلام را زنده نگهدارید. پس ترغیب کردند مجلس عزای حسینی را زنده نگهدارید. عزاداری حسین بن علی واقعا فلسفه صحیحی دارد، فلسفه بسیار بسیار عالی هم دارد. هرچه ما در این راه کوشش کنیم، به شرط این که هدف این کار را تشخیص دهیم، بجاست.

اما متاسفانه یک عده ای این را نشناختند، خیال کردند بدون این که مردم را به مکتب حسین آشنا کنیم، به فلسفه قیام حسینی آشنا کنیم، مردم را عارف به مقام حسینی کنیم، همین قدر که مردمی آمدند و نشستند و نفهمیده و ندانسته گریه ای کردند، کفاره گناهانست!

پی نوشت:

1- پس چون (بنی اسراییل) پیمان شکستند آنان را لعنت کردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم (که موعظه در آنها اثر نکرد) کلمات خدا را از جای خود تغییر می دادند و از بهره آن کلمات که به آنها داده شد (در تورات) نصیب بزرگی را از دست دادند. (مائده 13)

2- در شب های عید غدیر که آقای دکتر شریعتی صحبت می کردند، یک بحث بسیار عالی راجع به این حس که در همه افراد بشر میل به اسطوره سازی و افسانه سازی و قهرمان سازی و قهرمان پرستی آن هم به شکل خارق العاده و فوق العاده ای هست، کردند.


منبع: پایگاه خبری تحلیلی انتخاب

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.