امیرالمومنین(ع)،خلیفه پیامبر(ص)بر تمام امت و امامان
پیش از این بیان شد که در بخش دوم خطابهی غدیر پیامبر، صلّی اللّه علیه و آله، فرمودند: اِنَّ جَبْرئیلَ هَبَطَ اِلَىَّ مِراراً ثَلاثاً یَاْمُرُنى عَنِ السَّلامِ رَبّى، وَ هُو السَّلامُ، اَنْ اَقُومَ فى هذَا الْمَشْهَدِ فَاُعْلِمَ كُلَّ اَبْیَضَ وَ اَسْوَدَ اَنَّ عَلِىَّ ابْنَ أَبىطالِبٍ اَخى وَ وَصِیّى وَ خَلیفَتى (عَلى أُمَّتى) وَ الْإِمامُ مِنْ بَعْدى. یعنی جبرئیل سه بار بر من نازل شد و از طرف خداوند به من امر کرد تا به هركس، سفید و سیاه، اعلام بکنم که علی ابن ابیطالب علیه السلام برادر من، وصی و جانشین من و امام بعد از من است.
دامنه ی وصایت و خلافت امیرالمومنین علیه السلام
حالا میپردازیم به عبارت وَ خَلیفَتی عَلى اُمَّتی. اضافهی عَلى اُمَّتی وسعت و دامنهی وصایت و خلافت را بیان میكند. چنانكه مثلاً وقتی من میگویم که زید یا حسن وصی من است از من خواهند پرسید در چهچیز؟ اگر مطلق گفته باشم حسن یا زید وصی من است همه خواهند گفت یعنی در تقسیم ارثیهاش، جابهجا کردن اموالش و ثُلثش.
اینها را وصیت کرده است و حسن به آنها عمل میکند؛ طلبهایش را جمع میکند و بدهیهایش را میدهد. وصیت اینگونه است.
اما وقتی میگویم ایشان وصی من در خانواده است یعنی دامنهی وصایت ایشان تنها منحصر به خانواده است. یا وقتی میگویم ایشان وصی من است درکارخطبهی غدیر دامنهی این وصیت گسترده است. اگرمطلقاً بگویم ایشان وصی و جانشین من است در کار خطابهی غدیر معنیاش آن است كه در همهی زمینهها، در كل کشور. اما میتوانم آن را محدود بکنم. قید بگذارم كه فقط در تهران، یا در مشهد و شیراز، یا در اصفهان، یا در تبریز.
این وصیتها همه محدودند. پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله برای معینكردنِ دامنهی وصایت و وسعت خلافت در این عبارت فرمودهاند: عَلى اُمَّتی.
این اضافهی عَلى اُمَّتی برمیگردد به وَصِیّی و خَلیفَتی. جار و مجرور متعلَّق میخواهند که اینجا وَصِیّی و خَلیفَتی است. یعنی وصایت و خلافت او نسبت به من بر امت من است. حالا امت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله كجاست و تا كی هست؟ امت موسی علیه السلام محدود است. امت عیسی علیه السلام محدود است. امت نوح علیه السلام و امت ابراهیم علیه السلام محدودند. اما امت پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله تا قیام قیامت هست: حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ اَبَداً اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ اَبَداً اِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة . پس همین عبارتِ دوكلمهایِ کوچک، عَلَى اُمَّتِی، آنجا كه پیامبر صلی الله علیه و آله میفرمایند اَنَّ عَلِیَّ ابْنَ اَبِیطَالِبٍ اَخِی وَ وَصِیِّی وَ خَلِیفَتِی عَلَى اُمَّتِی حدود وصایت و وسعت خلافتی را مشخص میکند که میشود تا قیام قیامت. آنوقت چون علی علیه السلام تا روز قیامت وصی پیامبر صلی الله علیه و آله است بقیهی ائمه، علیهمالسلام، را علی علیه السلام اعلام میکند. البته از آنجا كه در فرهنگ شیعه امامتِ امام از طرف خداوند است تعیین شخص علی علیه السلام یا حتا پیغمبر صلی الله علیه و آله معنا ندارد. تنها اعلانِ امامت است كه از جانب ایشان انجام میشود.
به همینخاطر است كه پیغمبر صلی الله علیه و آله در جایجایِ خطابهی غدیر به این مسأله اشاره کردهاند و فرمودهاند: اِنَّه اِمامٌ مِنَ اللّه؛ یعنی تعیین امام امری است از طرف خداوند .
پرودگار سلام است
اینکه حضرت صلی الله علیه و آله میفرمایند جبرئیل سه بار بر من نازل شد: یَاْمُرُنِی عَنِ السَّلَامِ رَبِّی، وَ هُوَ السَّلَام، اشاره میكنند به این مسأله که اعلان ولایت و انتخاب جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله به فرمان خدا است. همهی مردم که برای خودشان جانشین مشخص میکنند از طرف خودشان است اما پیامبر صلی الله علیه و آله مکرراً تذکر میدهند که دراینباره تعیین جانشین از جانب خدا است: یَاْمُرُنِی عَنِ السَّلَامِ رَبِّی، وَ هُوَ السَّلَام؛یعنی از طرف خودشان نمیگویند.
پس وصی پیامبر صلی الله علیه و آله توسط خدا تعیین شده است. وقتی کسی معینشدهی توسط خداوند است باید خصوصیات و ویژگیهایی داشته باشد.
چهبسا یک انسان كه انسان دیگری را انتخاب میكند در این انتخاباش اشتباهاتی بكند اما خداوند كه کسی را معین بکند این انتخاب و تعیین قطعاً فاقد آن اشکالات و اشتباهها خواهد بود. دریچهای باز میشود اینجا و آن همانا اثبات عصمت کبری است برای امیرالمؤمنین و ائمهی اطهار، علیهمالسلام.
عبارت یَاْمُرُنِی عَنِ السَّلَامِ رَبِّی، وَ هُوَ السَّلَام دریچهی عصمت را باز میکند و از همینجا ما میتوانیم به عصمت حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام پی ببریم .
خلیفه
و اما بحثی دربارهی واژهی خلیفه؛ اینكه كلمهی خلیفه ازكجا میآید و معنایش چیست. در زبان عربی خَلَفَ یعنی در جای او قرار گرفت.
خَلیفة صفت مشبّهه است؛ دراصل خلیف است و «ة» در انتهای كلمه تای تاکید، مبالغه یا وحدت است. خلیفة بهمعنای جانشین است و برخلاف ظاهرش مونث نیست؛ مثل شریف و شریفة که هردو صفت مشبّهه هستند و تای وحدت یا مبالغه است كه به شریف اضافه شده و شریفة شده است و یا به خلیف اضافه میشود و میشود خلیفة. خلیفه یعنی جانشین. به راهرفتن هم اختلاف میگویند؛ چون اختلاف یعنی قبولِ خَلَف داشتن. شخصی یک پایش را برمیدارد و پای دیگرش را میگذارد جای آن، دوباره همان پای اول را برمیدارد و پای دوم را جای آن میگذارد. یعنی یک پا را برمیدارد و یک پا را میگذارد و این میشود اختلاف؛ قبولِ جانشینیِ پاها، اینكه پاها جاینشین هم میشوند. در زیارت جامعه آمده است السَّلَامُ عَلَیْكُمْ یا اَهْلَبَیْتِ النُّبُوَّةِ وَ مَوْضِعَ الرِّسَالَةِ وَ مُخْتَلَفَ الْمَلائِكَة.
مُختَلَف اسم زمان و مکان یا اسم مفعول از ریشهی خلف است. مُختَلَفَ المَلائِکَة یعنی محل رفتوآمد ملائکه. اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودهاند اخْتِلَافُ اُمَّتِی رَحْمَة یعنی رفتوآمد امت ایشان رحمت است ؛ رفتوآمدشان نزد امام علیه السلام رحمت است. برخی آمدهاند و اختلاف را متفاوتبودن معنا کردهاند. اینها اختلاف را مخالفت تعبیر كردهاند حال آنكه چونین تعبیری صحیح نیست. اخْتِلَافُ اُمَّتِی رَحْمَة یعنی رفتوآمدِ امتِ من بر من و بر جانشینانم رحمت است برای امتم. چون هنگامیكه امت ما با ما رفتوآمد میکنند رنگ میگیرند از ما، حرف میشنوند، علم كسب میكنند. پس خلیفه یعنی کسیکه پایش را جای پای دیگری میگذارد. باید به كثرت دقائق وظرافتهای لغوی در زبان عربی توجه داشته باشیم. شاید این دقتها در لغتهای دیگر هم باشد؛ چُنانكه میگویند عربی و فرانسه کاملترین زبانها هستند. اشتقاقات غوغا میکنند در زبان عربی؛ اشتقاق لغتها از یکدیگر. وَ خَلیفَتی عَلَى اُمَّتِی یعنی درست مثل همانی که من برای امتام بودم امیرالمؤمنین علیه السلام هم هست. پایش را گذاشته جای پای من منتها در مرتبهی بعدی قرار دارد. اینكه مرتبهی امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از من است دو وجه دارد: یكی رتبه و مرتبهی عقلی است و دیگری مرتبهی زمانی. یعنی اولاً علی علیه السلام در رتبه بعد از من است ولی همان منام كه علی علیه السلام است و ثانیاً اینكه اگرچه من و علی علیه السلام هم زمان هستیم و از هماناول او را به جانشینی خود معرفی كردهام و او حالا جانشین من است اما بروز و جلوهی حکم جانشینیاش بعد از من است. بنابراین امیرالمؤمنین علیه السلام امام است، وصی و خلیفه است، اما بروز و كارآمدیِ وصایت و خلافتاش بهلحاظ زمان بعد از من است. کاربرد این حكم بعد از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله خواهد بود والّا همان لحظه که رسولاللّه صلی الله علیه و آله امیرالمؤمنین علیه السلام را دركنار خودشان ایستاندهاند و صحبت میکنند هم علی علیه السلام وصی و خلیفه است. از لحاظ رتبه و شخصیت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد پیغمبر صلی الله علیه و آله است و از نظر زمان یکی هستند، منتها بروزو ظهورخلافت و امامت امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله است.
مثلاً در روایت الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ اِمَامَانِ، قَامَا اَوْ قَعَدَا میفرماید این بزرگواران هردو امام هستند ولی مادامکه امام حسن علیه السلام در حیات بودند امامتِ امام حسین علیه السلام كاركرد و بروز نداشت و بعد شهادت امام حسن علیه السلام بود كه امامت امام حسین علیه السلام بارز و كاربردی شد.
این نکتهی بسیار ظریفی است. وَ الْاِمَامُ مِنْ بَعْدِی؛ و او بعد از من رهبر است. چون رهبر همیشه فقط باید یک نفر باشد . تشکیلات و سلسلهمراتبِ مدیریت اجتماع، جامعه و سیستم باید همیشه بهشكل هرم و مخروط باشد. این مسأله مسلّم و فطری است که همیشه فقط یک نفر باید در رأس امور باشد.
لذا با اینکه امیرالمؤمنین علیه السلام همهی ویژگیهای لازم را دارند و همچونین در قرآن از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله آمده است که علی علیه السلام نفس ایشان است اما چون رهبر در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه و آله میباید فقط یک نفر میبود، یعنی شخص ایشان، بروزامامت امیرالمؤمنین علیه السلام که ایضاً همان بروز و جلوهی خلافت و وصایت و رهبریشان است باید پس از رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم باشد.
برای همین است كه فرمودهاند علی علیه السلام امام بعد از من است: وَ الْاِمَامُ مِنْ بَعْدِی. یعنی بعد وَصیّی و خَلیفَتی عَلی اُمَّتی چونین قیدی نیاوردهاند و بعد از امام است كه فرمودهاند مِن بَعدی، چون بروز و ظهور این معنا در امامت جلوه میكند.
حدیث منزلت
و اما دربارهی عبارت الَّذِی مَحَلُّهُ مِنّی مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى اِلَّا اَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی.
اطراف مدینه یهودیان زیادی زندگی میکردند. ایشان از سالهای دیرین شنیده بودند پیامبرآخرالزمان كه موعود اناجیل (انجیلها؛ عهد جدید) و اسفار (تورات؛ عهد عتیق) است در یثرب (نام قبلی مدینه) ظهور میکند و پادشاه خواهد شد و دنیا را خواهد گرفت. پس، از آنجا كه یهودیها بهلحاظ اقتصادی زرنگ هستند، از سالها قبل اطراف مدینه زمین و باغ خریده بودند تا وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله ظهور کرد آنجا ملک داشته باشند و حضور بیابند و ایمان بیاورند.
عربها بهخاطر اختلاط بازرگانی و اجتماعی با یهودیها داستان موسی و هارون را شنیده بودند. عدهای از اعراب هم دارای دین حنیف ابراهیمی بودند و حضرت موسی علیه السلام را بهعنوان پیغمبر خدا میشناختند. حتی مشرکین هم آشنا بودند با موسی و هارون علیهم السلام.
در فرهنگ قوم یهود و در بین کسانیکه با ایشان تعامل داشتند شهرت موسی و هارون خیلی زیاد بود. لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله وقتی میفرمودند که الَّذِی مَحَلُّهُ مِنِّی مَحَلُّ هَارُونَ مِنْ مُوسَى مردم خوب میشناختند که هارون کیست و موسی کیست و متوجه میشدند. آنها میدانستند که جناب هارون علیه السلام وزیر حضرت موسی علیه السلام بوده و کارهای ایشان را انجام میداده است. ضمناً میشناختند ایشان را و میدانستند که هردوی آنها نبوت دارند و پیغمبر هستند.
لذا پیغمبر صلی الله علیه و آله بلافاصله فرمودهاند اِلَّا اَنَّهُ لَا نَبِیَّ بَعْدِی؛ بعد از حضرت موسی علیه السلام نبوت ادامه داشت، اما بعد از من دیگر هیچ پیغمبر و نبیای نخواهد بود.
خلاصه:
1- در أَنَّ عَلِی بْنَ أَبی طالِبٍ أَخی وَ وَصیِّی وَ خَلِیفَتِی عَلَی اُمَّتِی وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِی ؛ صفت سومی كه پیامبر برای امیر مؤمنان برمیشمارند همانا جانشینی و خلافت حضرت علی علیه السلام در میان امتشان است. باتوجه به اینكه اعتبار دین نبیّ خاتم تا قیامت است، امت نیز تا قیامت ادامه دارد و اعتبار این جانشینی نیز تا قیامت است.
2- عبارت یَأْمُرُنِی عَنِ السَّلَامِ رَبِّی وَ هُوَ السَّلَام ؛ یادآور میشود تعیین امام از سوی خداست و با توجه به معیارهای انتخاب امام از سوی خداوند و عدم ورود اشتباه در افعال خداوند نتیجه میگیریم این امام باید معصوم باشد.
3- با دقیق شدن در معنا و عمق واژهی «خلیفه» درمییابیم امیرمؤمنان همان نسبت را با امت دارد كه پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم با امت داشتهاند منتها با این تفاوت ظریف كه نبی مكرّمصلی الله علیه و آله و سلم تقدم رتبی دارند. درنتیجه امیرمؤمنان علیه السلام درزمان پیامبرهم امام بودهاند؛ منتها جلوه و بروز امامتشان به دورهی پس از پیامبر برمیگردد. این قاعده برای امامان پسین هم جاریاست.
4- وَ الْإِمَامُ مِنْ بَعْدِی ؛ این كه هرتشكیلات «یك» رهبر میخواهد امری فطری است. به همین جهت در دوران پیامبر، امام و رهبر تنها پیامبرند و خلافت حضرت علی علیه السلام بروز خارجی ندارد. دقت در اینكه عبارت مِنْ بَعْدِی تنها برای امامت آمده و برای خلافت ووصایت نیامده همین امر ما را متوجه به بند قبل هم میكند.
منبع : خطابه ی غدیر