اکبر عبدی تنها بازیگر ششدانگ سینمای ایران
«ساخت و پخش مجموعههای طنز هرشبی باعث شده تا فرهنگ نادرستی از طنز بین مردم رواج پیدا کند. البته توقعی هم نیست چراکه با فرصت کم نمیتوان کار ماندگار انجام داد.»
بهجرات میتوان گفت اکبر عبدی تنها بازیگر ششدانگ سینمای ایران است، بازیگری که بهخوبی از پس همه کاراکترها برمیآید، او اولین بازیگر مرد است که ریسک زنپوشی در سینما را پذیرفت و این تابو را شکست. عبدی یگانه بازیگری است که با وجود همه محدودیتها در زمینه کمدی در سینمای ما همیشه در اوج بوده و بهمعنای واقعی کلمه با کمک لهجه و میمیکش توانسته حرکات طنزش را در کمدی موقعیت بگنجاند و مانند بسیاری از بازیگرهای کمدی بهواسطه جوک تعریف کردن از مخاطب خنده نمیگیرد. این بازیگر با نمایشهای آماتور فعالیت هنریاش را آغاز کرد و سپس سال۱۳۶۲ به تلویزیون رفت. او در مجموعه «محله برو بیا» (۱۳۶۳) و «بازم مدرسهام دیر شد» (۱۳۶۵) خود را بهعنوان بازیگری مستعد و خلاق معرفی کرد. به بهانه نمایش «مشاکبر و دخترانش» با این هنرمند به گپی نشستیم که میخوانید.
از چه زمانی بازیگری را آغاز کردید؟
از كودكی عاشق بازیگری بودم. یکروز مادرم ساداتخانم، دست مرا گرفت و به كانون پرورشی فكری كودكان و نوجوانان در نازیآباد برد و در آنجا ثبتنامم كرد، تا با الفبای هنر آشنا شوم. مادرم آن سال چند تا از النگوهایش را فروخت و نام من را در آن كلاسها نوشت. یادم هست آن زمان آقای دادشکر مرا دید و گفت جلوی اکبر عبدی را هیچکس نگیرد و هرچه میخواهد در اختیارش بگذارید، او زمانی بازیگر بزرگی خواهد شد. بعد از آن هم که برای تست بازی در فیلم «چه کسی رئیس را کشت» نزد استاد بیضایی رفتم، فرمودند ۲۰درصد تواناییهای اکبر عبدی کشف شده است. امیدوارم خداوند سلامتی و توانی بدهد تا بتوانم بیشتر از این کار کنم و اگر هم مجالی نبود بازهم خدواند را شاکرم كه تا اینجا پیش آمدهام. من در آن سالها همزمان با تحصیل، در آهنفروشی پسرعمویم شاگرد بودم و همچنین در رشته تراشكاری و قالبسازی تحصیل میكردم. گرچه در همان زمانها دوست داشتم استاد تراشكاری و قالبسازی شوم اما سرنوشت طور دیگری برایم رقم خورد و وارد دنیای بازیگری شدم.
به نظرتان چهره، فاکتور کاملی برای ماندگاری در حوزه بازیگری است؟
خیر؛ کار تصویری چه سینمایی باشد و چه تلویزیونی حتی همین تئاتر به چهرههای زیبا نیاز دارد حالا اگر این چهره بازیگر باشد که چه بهتر اگر بازیگر نباشد درحد چهره خلاصه و استفاده میشود یعنی تا وقتی که چهره خوب و زیبا دارد استفاده میشود تا اینکه بعد چند سال یا چندماه دوباره چهره جدید تر بیاید و جای آنها را پر کند ولی اگر آن چهرهها به بازیگری هم تسلط داشته باشند سالیان سال در بازیگری میمانند و کسی هم نمیتواند جای آنها را بگیرد.
عوامل فیلم چقدر در کلیت آن و استقبال مخاطب تاثیرگذار و مهم است؟
بسیار زیاد، کلا همه عوامل و چند گروه کارشان توسط بازیگر به مخاطب نشان داده میشود. گروه گریم، گروه نویسندگان، طراحلباس، طراحصحنه حالا چه تئاتر باشد چه سینما چه تلویزیون، از طریق بازیگران است که به مخاطب ارائه میشود، اما نباید نقش این اجزا را نادیده بگیریم.
در کارنامه کاریتان کدام فیلمها خاطرهانگیز شدند؟
من همه صحنههای فیلمهایم را دوست دارم. ولی در فیلم «ای ایران» استاد تقوایی که متاسفانه درحال حاضر بیکار هست، سکانسی که سرگروهبان در پاسگاه مونولوگی را میگوید؛ درواقع استاد جوری دکوپاژ کرده بود که چندین پلان را در یک برداشت میگرفتیم. استاد کلاری فیلمبرداری میکرد و استاد تقوایی دکوپاژ و کارگردانی و ما هم سعی میکردیم با تمرین آن صحنه را دربیاوریم و بازی کنیم و یک سکانس هم در فیلم مرحوم علی حاتمی که چادر مادر را از پشت میگیرم و میبوسم... تقریبا از هر فیلم یک خاطره دارم. مثلا در «اجارهنشینها» صحنهای را دوست دارم که با صندوقی زیر بغل که تمام زندگیمان بود با همسایهها از توی آبها و راهپلهها میریزیم در خیابان...
آیا عینا آنچه که در سناریو نوشته شده است را اجرا میکنید یا در کاراکترها تغییر ایجاد میکنید؟
وقتی روی صندلی کارگردانی بنشینی دیگر کمتر پیش میآید که برای بازی سراغت بیایند و برای همین میترسم کمکم از یاد بروم، به همین دلیل دوست دارم بیشتر بازی کنم.
هر بازیگری سعی میکند نقشی که به او داده شده را برای خودش کند؛ بازیگری هم چون یک کار حسی است حتما از خودش هم باید مایه بگذارد؛ مثل این میماند که به نقاشی میگویند که صورت کسی را بکشد اگر آن حس واقعیاش را در نقاشی نگذارد و خصلت خسیسی داشته باشد، نمیتواند یک چهره خوب از آن شخص بکشد.
سطح سلیقه مخاطب امروز را نسبت به آثار کمیک چگونه میبینید؟
متاسفانه تلویزیون سطح سلیقه مردم را پایین آورده است. ساخت و پخش مجموعههای طنز هرشبی باعث شده تا فرهنگ نادرستی از طنز بین مردم رواج پیدا کند. البته توقعی هم نیست چراکه با فرصت کم نمیتوان کار ماندگار انجام داد. این کارها با همان سرعت که بین مردم رواج پیدا میکند با پایان پخش آن نیز خیلی زود از یاد مردم میرود. ولی هنوز که هنوز است مردم وقتی با من برخورد میکنند «بازم مدرسهام دیر شد» را یادآوری میکنند. و اینجاست که مردم میتوانند فرق طنز و هجو و هزل را از هم تشخیص دهند. من خودم یکبار در چنین مجموعههایی حضور داشتم و بعد از آن نیز در یک برنامه زنده تلویزیونی که در روز ولادت حضرت امامعلی(ع) پخش شد از مردم عذرخواهی کردم و اعتراف کردم که فقط بهخاطر پول قبول کردم در آن مجموعه بازی کنم.
فکر میکنید در حوزه بازیگری تمام آنچه که لازم بوده است را فرا گرفتهاید؟
هرگز، بهنظر من هیچ هنرمندی نمیتواند بگوید من آخرش هستم، هنر بینهایت است و تمامی ندارد. بزرگان این حرفه نیز نمیتوانند بگویند كه ما به انتهای خط رسیدیم... برای مثال یك گریمور بهاندازه كل انسانهای روی زمین نمیتواند گریم كند. یك گریمور، هر چقدر هم كه پركار باشد، مگر چند نفر را میتواند گریم كند، نهایتا یك میلیارد نفر را، پس پنجمیلیارد نفر دیگر میمانند. اگر یك بازیگر، در طول عمر دوران كاری و زندگیاش برای مثال در هزار نقش بازی كند، چه ربطی به دیگر انسانها دارد یا یك نویسنده هیچوقت نمیتواند بگوید من تمام قصهها را نوشتم. هر هنرمندی چه در رشته عكاسی، چه نقاشی، چه خطاطی و دیگر هنرها، نمیتواند بگوید دیگر تمام شد بلكه باز هم ابتدای كار است. فكر میكنم كه مردم مرا در این قالب پذیرفتند و به من عادت كردهاند، بههرحال خداوند این لطف را در حق من كرد كه مردم را بخندانم و دلهایشان را شاد كنم. البته در حوزه کار هنری نمیشود نظری داد. بهنظر من هنر هیچوقت پایانی ندارد و تا زمانی که دنیا وجود دارد هنر نیز وجود دارد. فکر نمیکنم برای هنرمند پایانی نیز وجود داشته باشد. در گذشته بزرگان این حرفه یعنی قدیمیها آمدند، کار کردند، سپس ما آمدیم و راهشان را ادامه دادیم و بعد از ما هم عدهای میآیند و راهمان را ادامه میدهند. بهنظرم هیچ هنرمند و بازیگری نمیتواند بگوید به آخر خط رسیدهام زیرا هنر بینهایت است و تمامی ندارد.
چقدر سینمای کمدی را جدی میگیرید؟
خیلی زیاد، هر فیلمی حرف خاص خودش را میزند و پیام خودش را دارد. «آدم برفی»، «مادر»،«اخراجیها»، «هنرپیشه» و... همه آثاری هستند که من برای آنها زحمت کشیدهام. البته شاید خیلی از آنها برای مردم جنبه طنز داشته ولی من به همه این آثار کاملا جدی نگاه کردهام چرا که با همه آنها زندگی کردم. حتی بدترین کارم که سطح کیفی بسیار پایینی داشته برایم جدی است چراکه بالاخره برایش زحمت کشیدهام. برایم فرقی نمیکند دوربینی که مقابل آن بازی میکنم ویدئو است یا نگاتیو، مهم این است که من کارم را درست انجام بدهم. همیشه سعی کردهام جدا از بازی در انتخابهایم دقت کنم، در مقابل دوربین فیلمبردارهای حرفهای بازی کنم و خودم را به گریمورها و طراحان لباس کارکشته بسپارم.
این روزها بازیگران سینمایی بسیاری در تئاتر حضور پیدا میکنند، این مسئله را چگونه ارزیابی میکنید؟
به نظرمن هیچ اشکالی ندارد یک وقتهایی بازیگران سینما به تئاتر بیایند و بازی کنند. اتفاقا هم برای تماشاچی و هم برای بازیگر خوب است. چون تماشاچی بهدلیل حضور فلان هنرپیشه معروف به دیدن آن نمایش میآید و این باعث رونق برای تئاتر میشود مثل این میماند که شما در سینما برای فروش آن فیلم از چهره معروفی استفاده کنید؛ این ایرادی ندارد چون سینما و تئاتر بخش عظیمش بیزینس و تجارت است. اگر پولی از سینما و تئاتر درنیاید باید درشان را ببندند.
چرا تاکنون سراغ ساخت فیلم نرفتهاید؟
وقتی روی صندلی کارگردانی بنشینی دیگر کمتر پیش میآید که برای بازی سراغت بیایند و برای همین میترسم کمکم از یاد بروم، به همین دلیل دوست دارم بیشتر بازی کنم.
شما به مسائل اقتصادی سینما خیلی توجه دارید و این باعث میشود مخاطب فکر کند کمتر وجه هنری فیلم برایتان معنا دارد.
اینگونه نیست، سینما در جهان یک صنعت است. شما وقتی فیلمی دارید که با حداقل نیرو و امکانات جمعوجور ۴۰۰میلیون هزینه دارد حتما باید این مبلغ را دربیاورید و برای همه عوامل فیلم باید سوددهی داشته باشد در غیر این صورت کار بعدی وجود نخواهد داشت، این هنر-صنعت با برنگشتن سرمایه نابود میشود. ما نمیتوانیم فقط از دریچه هنر به سینما نگاه کنیم حتی اگر دولت بخواهد سوبسید بدهد تا از لحاظ معنوی مخاطب را حمایت کند، کم میآورد.
برخی اوقات از رزومه کارگردان یا یک ژانر متوجه میشویم که شما صرفا به دلیل دستمزد در آن کار حاضر شدهاید؛ اینطور نیست؟
من هم باید از لحاظ مادی زندگی خود را پیش ببرم من نمیتوانم منتظر بمانم که آقای تقوایی فیلم بسازد الان حدود بیستواندی سال است که آقای تقوایی فیلم نساخته و خانهنشین است. دولت باید مانند بقیه کارگردانان، بودجه و یارانه به او اختصاص بدهد تا او هم بتواند فیلم بسازد و بیقدر نماند.منبع: صبا