تبیان، دستیار زندگی
این قسمت آخـرین قـسمتی اسـت که در بحث عقائد و مذاهب؛ از اسرار جهان هستی و بدن انسان برای «شواهد برهان نظم » عنوان مـی گردد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ستاد کل فرماندهی قوای تن!

این قسمت آخـرین‌ قـسمتی‌ اسـت‌ که در بحث عقائد و مذاهب؛ از اسرار جهان هستی و بدن انسان برای «شواهد برهان نظم‌» عنوان مـی گردد.

بخش اعتقادات شیعه تبیان
شواهد برهان نظم‌

به خواست خدا از شماره آینده بپاسخ ایرادات مقابل خداپرستان جهان خواهیم‌ پرداخت و چون آن قـسمت‌ یکی‌ از قسمت های حساس بـخش «عـقائد و مذاهب»است خوانندگان گرامی را به مطالعه دقیق آن دعوت می کنیم.

این ماده خاکستری رنگ که ظاهرا خیلی ناهموار و نامنظم بنظر می رسد و جمجمه ‌ها را پر کرده مهم ترین‌ و دقیق ترین دستگاه بدن ما را تشکیل می دهد. آری کار «مغز» اداره تـمام دستگاه های بدن و در حقیقت منصب «فرماندهی کل قوای بدن» مخصوص اوست.

است،بـیچاره دانـشمندان مادی که می خواهند طبق اصـول خـود این همه نـظم و دقـت و حـساب را مخلوق طبیعت کور و کر‌ بدانند‌. چـیزی شـگفت ‌آورتر از این نیست که ما بخواهیم طبیعت بی ‌عقل و فاقد شعور را خالق عقل و شـعور بـدانیم!

«سلسله اعصاب» که عضو وابسته به این دستگاه است‌ یک‌ شبکه کامل و سرتاسری خبرگزاری را در تمام بدن تشکیل می دهد و علاوه بر وظیفه جـمع ‌آوری اطـلاعات لازم؛مأمور رسانیدن تصمیمات و اوامر مغز به تمام اعضاء و درک احتیاجات هر یک از آنهاست.

سلسله اعصاب‌ برای‌ تکمیل کار خود از یک سلسله وسائل مختلف استفاده می کند.که به چند قسمت آن ذیلا اشاره می شود:

1-چشم یـا دسـتگاه عکس برداری خودکار که با سرعت عجیب و شگفت انگیزی از‌ تمام‌ اشیاء کوچک و بزرگ و مناظر زشت و زیبا که در اطراف بدن قرار دارند عکس برداری کرده و به سازمان اطلاعات مخصوصی در مغز می رساند.

2-گوش یـا دسـتگاه گیرنده امواج صوتی که مأمور ضبط‌ و جمع ‌آوری‌ صداها‌ و آهنگ های مختلف و رساندن آن ها به مغز‌ است‌.

3-لامسه‌ یا دستگاه سنجش گرما و سرما و رطوبت و...که اطلاعات لازمه مربوط باین قسمت را؛از وضع مـحیط جـمع ‌آوری کـرده و به مغز تحویل می دهد‌.

4-حس‌ شـامه‌ کـه مـأمور جمع‌آوری اطلاعات مفید و سودمند درباره غذاها‌ و سایر‌ موجودات محیط است که به وسیله اجزاء بسیار ریزی که از آنها در فضا پراکنده می شود و هـنگام تـنفس وارد بـینی‌ می گردد‌؛متأثر‌ شده و از چگونگی وضع محیط خبردار مـی شود.

5-ذائقـه یا سازمان‌ بازرسی و کنترل غذاها که عهده ‌دار نظارت بر غذاهای مختلف و گوناگونی است که می خواهد وارد معده شود؛به این تـرتیب‌ کـه‌ از‌ راه طـعم؛نوع و کیفیت آنها را تشخیص داده و خوب و بد را‌ از‌ هم جدا کرده و نـتیجه بررسی و تشخیص خود را فورا به مغز مخابره می کند و به دنبال آن دستورات لازم‌ برای‌ فرو‌ بردن یا بیرون ریختن آن غذا بـه اعصاب داده مـی شود.ضـمنا به واسطه لذتی‌ که‌ از‌ خوردن غذا به کمک این حس درک می شود انسان را بـه خوردن غـذاهای مناسب و جبران نیروهای‌ مصرف‌ شده‌ تشویق می کند.

بخش های مهم این استاد بزرگ

به طور کلی مغز و سـلسله اعـصاب از دو‌ قـسمت‌ ممتاز تشکیل یافته که هریک مأموریت و وظیفه مستقلی را دارند:

بخش اول- سلسله‌ اعـصاب‌ ارادی‌ اسـت که «دماغی و نخاعی» نامیده می شود و کلیه حرکات بدن که از روی «اراده» انجام‌ می پذیرد‌ از آن سرچشمه می گیرد و بـه عبارت دیـگر: ایـن بخش فرمانده تمام حرکات ارادی انسان‌ از‌ قبیل‌ راه رفتن؛نگاه کردن،سخن گفتن ...می باشد.

بخش دوم- اعـصاب غـیر ارادی که منشأ حرکات‌ دستگاه های‌ غیر ارادی بدن مانند حرکت معده هنگام هضم غذا و حـرکت دائمـی قـلب و امثال‌ آنهاست‌ و اوامر‌ مربوط به اداره هر یک از این قسمت ها را بدون دخالت اختیار و اراده انسان صادر مـی کند،و عـلت‌ اینکه‌ این‌ قسمت از حرکات باید غیر ارادی باشد همان ضرورت وجود آنها برای بـدن‌ اسـت‌ کـه اقتضا می کند بدون چون و چرا و بدون کوچکترین دخالت اراده مرتبا انجام پیدا کند.

این بخش‌ نـیز‌ دارای دو قـسمت مهم و ممتاز است: «سمپاتیک» و «پاراسمپاتیک»

1-اعصاب سمپاتیک آنهائی هستند‌ که‌ کارشان تـند کـردن فـعالیت دستگاه های غیرارادی بدن‌ مانند‌ قلب‌ و معده است و در واقع حکم «گاز» اتومبیل‌ را‌ دارند!

2-اعصاب پاراسمپاتیک کـه کـارشان کـند کردن فعالیت های مزبور است و حکم«ترمز» اتومبیل‌ را‌ دارند و برای کاستن شدت حـرکات‌ مـزبور‌ به کار می روند‌.

وجود‌ این‌ دو «سلسله» در بدن انسان فوق ‌العاده‌ ضروری‌ و لازم است،زیرا حرکات دستگاه های مختلف بدن نـمی تواند هـمواره و یک نواخت باشد و باید‌ به تفاوت‌ کم و زیاد شدن احتیات بدن کند‌ و تند شـود؛در سـایه‌ فعالیت‌ این دو سلسله اعصاب است‌ که‌ تـعادل حـرکات غـیرارادی دستگاه های درونی بدن حفظ و بر وضع احـتیاجات بـدن منطبق می شود‌ و بدون‌ این دو،تعادل آنها به هم‌ خورده‌ و میزان‌ احتیاجات بدن نیز‌ رعـایت‌ نـخواهد شد و بالنتیجه سلامت‌ بدن‌ در خـطر مـی افتد.

حساس ترین بـخش های مـغز

یـکی از مهم ترین بخش های مغز «مخ» می باشد کـه‌ مـرکز‌ هوش و اراده و شعور و حافظه است و بسیاری‌ از‌ عکس العمل‌ های‌ روحی‌ مانند‌ خشم و ترس و امـثال آنـها‌ به آن مربوط است. بنابراین برای فـهم و درک مطالب و به خاطر آوردن حوادثی کـه در گـذشته اتفاق‌ افتاده‌ باید دست بـه دامن مـخ شد.

قابل ‌توجه‌ اینست‌ که‌ اگر‌ مخ‌ جانوری را بردارند‌ نمی میرد‌ و در صورتی که سایر دستگاه های عـصبی او سـالم باشد می تواند تا مدتی زنـده بـماند ولی فـهم و شعور‌ را‌ برای‌ درک مـطالب بـه کلی از دست خواهد داد‌.

این‌ مـوضوع‌ را‌ روی‌ کبوتر‌ و سگ آزمایش کرده ‌اند.به این ترتیب که مخ کبوتری را برداشتند و تا مدتی زنده بـود؛امـا بیچاره اگر دانه جلوش می رختند تـشخیص نـمی داد و نمی خورد اگـرچه از گـرسنگی بـمیرد‌!و اگر او را بپرواز در می آودند آنـقدر می ‌پرید تا به مانعی برخورد کند و بیافتد!

این آزمایش را درباره سگی نیز انجام دادند و تا 18 مـاه زنـده بود به وسائلی به او غذا می رسانیدند‌ امـا‌ حـافظه ی خـود را بـه کلی از دسـت داده بود و اشخاصی را کـه قـبلا کاملا می شناخت دیگر نمی شناخت و فهم و خشم و ترس را نیز از دست داده بود.

می گویند در یکی از‌ جراحی ها‌ قسمتی از مخ کـسی را بـرداشتند،شـخص مزبوز تمام حوادثی را گه در چندسال از عمر او اتـفاق افـتاده بـود بـه کلی از خـاطر‌ بـرده‌ و با تمام کسانی که در‌ این‌ مدت آشنائی پیدا کرده بود اظهار عدم آشنائی می کرد!

این بایگانی عجیب

هیچ درباره قوه حافظه فکر کرده‌اید؟در یک عضو کوچک خاطرات یـک دوران عمر‌ بطرز‌ شگفت ‌آوری بایگانی شده. هر‌ شخصی‌ که با ما به نحوی سر و کار داشته یک پرونده مخصوص و جداگانه در آنجا دارد که تمام مشخصات قیافه و لباس و اخلاق و سایر خصوصیات روحی و جسمی او تا آنـجا کـه تشخیص داده ‌ایم در‌ آن‌ مندرج است.

هر یک از منظره ‌ها و حوادث خوب و بد و اشیاء مختلف و غذاها و وسائلی که در محیط زندگی ما وجود دارند نیز پرونده جداگانه‌ای دارد،و در این محفظه کوچک این همه خاطرات صـحنه ‌های‌ گـوناگون‌ با «عکس‌ و تفصیلات» ثبت است.

قابل ‌توجه‌ اینست‌ که‌ اگر‌ مخ‌ جانوری را بردارند‌ نمی میرد‌ و در صورتی که سایر دستگاه های عـصبی او سـالم باشد می تواند تا مدتی زنـده بـماند ولی فـهم و شعور‌ را‌ برای‌ درک مـطالب بـه کلی از دست خواهد داد‌.

از خواص عجیب آن این است که به محض اینکه انسان اراده می کند درباره یک موضوع‌ مطالعه کند و سوابق آن را از نظر بگذارند بـلافاصله تـمام جریانات مربوط‌ به آن‌ که‌ در پرونـده مـخصوصش درج است در مقابل فکر او مجسم می شود،حتی پرونده ‌های موضوعات و اشخاص دیگری که ‌‌با‌ آن موضوع تناسب و ارتباطی دارند(به حکم تداعی معانی)حاضر می شوند تا انسان بـتواند‌ دربـاره‌ حوادث‌ تازه مربوط بـآن مـوضوع؛تصمیم لازم را بگیرد.

مثلا:شما دوستی داشته ‌اید که ده سال‌ قبل به مسافرت رفته و با او همه گونه رفاقت و صمیمیت و مناسبات دوستانه داشته‌اید،یک‌ روز هنگام عبور از‌ خیابان‌ ناگهان چشم شما به قیافه او می افتد و چشم از ایـن قـیافه فورا عکسبرداری کرده و به مغز گزارش می دهد. مغز از میان هزاران پرونده که در دفترخانه او بایگانی شده پرونده مربوط به این عکس‌ را می خواهد و یک مطالعه اجمالی روی تمام آن کرده و با آن عکس تطبیق می نماید و بعدا به اعضاء دسـتور عکس العـمل‌ های مطلوب و اظهار محبت های لازم و خوش‌آمد گفتن را می دهد!

راستی اگر بنا باشد‌ در‌ ادارات ما یک مرکز بایگانی باین وسعت بـاشد و ما بخواهیم سوابق شخصی را که فقط عکسی از او در دست داریم در آنجا پیـدا کـرده و بـعداً مطالعه کنیم

و سپس تصمیماتی‌ درباره‌ او بگیریم شاید هفته ‌ها و ماه ها به طول انجامد؛اما دستگاه عجیب حافظ ما،تـمام ‌ ‌ایـن کارها را در کمتر از یک ثانیه انجام می دهند به طوریکه میان دیدن قیافه ی دوست قدیمی‌ و نـشان‌ دادن عـکس العـمل ‌های مناسب هیچ فاصله ‌ای احساس نمی شود؛و این خود یکی از عجائب نکات توحیدی مغز است!

کارمندان روزانـه و شبانه ‌روزی

بعضی خیال می کنند در موقع خواب تمام فعالیت های عصبی‌ تعطیل‌ می شود‌ و مغز بـه کلی از خیال می افتد‌،در‌ حالی‌ کـه ایـن طور نیست و اگر واقعا چنین چیزی صورت پیدا کند بلافاصله انسان می میرد،بنابراین تعطیل آنها کلیه ی دستگاه های عصبی و مغزی مساوی‌ است‌ با‌ مرک زیرا با تعطیل آنها کلیه ی دستگاه های حساس‌ بدن‌ از قـبیل قلب و ریه و...از کار می ایستد.

بنابراین در موقع خواب فقط یک قسمت از این دستگاه تعطیل می شود‌ و بقیه‌ که‌ در حقیقت کارمندان شبانه روزی این کارگاه محسوب می گردند بدون‌ کوچکترین وقفه ‌ای به کار خود ادامه می دهند،تـنها اسـتفاده ‌ای که اینها از خواب می کنند این است که هنگام خواب و استراحت‌ از‌ نظر‌ اینکه نیازمندی های بدن کم است،کارشان سبک می شود و می توانند نفس راحتی‌ بکشد‌ و رفع خستگی کنند.

رفع اشتباه

از بیانات گذشته نـباید چـنین نتیجه گرفت که برای درک و ضبط‌ مطالب‌ چیزی‌ جز مغز و سلسله اعصاب وجود ندارد و روح یا اساسا موهوم و یا عبارت‌ از‌ همین‌ ماده خاکستری رنگ است که نامش مغز می باشد و آنچه را بـه نام «ادراک و عـلم» می نامیم‌ همان‌ خواص ‌«فیزیکو شیمیائی» این ماده مغزی است.

زیرا اینطور نتیجه ‌گیری از بیانات گذشته علاوه بر‌ اینکه‌ دور از حقیقت و صد در صد غلط است؛به خودی خود نیز صحیح نمی باشد،چه‌ ایـنکه‌ آنـچه‌ از عـلوم تشریح و روان ‌شناسی فیزیولوژی(علم وظـائف الاعـضاء)بـدست می آید این است که درک و فهم‌ و علم‌ بدون وجود مغز و سلسله اعصاب ممکن نیست و از کار افتادن آن باعث از‌ میان‌ رفتن‌ اینست،نه اینکه «درک کـننده» و «تـشخیص دهـنده» همین مغز می باشد.

این مطلب درست مثل آن است‌ کـه‌ گفته شود بدون داشتن دستگاه گیرنده نمی توان از مطالبی که وسیله امواج‌ رادیوئی‌ و بی ‌سیم‌ پخش می شود باخبر شد و از دسـت دادن چـنین دسـتگاهی باعث بی‌ خبر ماندن از آن‌ مطالب‌ می شود‌.

یعنی دستگاه گیرنده وسـیله درک است نه درک کننده؛و این مائیم که‌ مطالب‌ را وسیله این دستگاه درک میکنیم و الا خود دستگاه؛قوه فهم و شعور و درک ندارد.

مـغز هـم‌ در‌ واقـع حکم دستگاه گیرنده‌ ای را دارد که حقایق را به روح منتقل می سازد‌ و روح‌ بوسیله آن بـا بـدن و فعالیت های بدنی ارتباط‌ پیدا‌ می کند‌.خلاصه اینکه سلسله اعصاب و مغز وسیله و آلت‌ درک‌ هستند نه درک کـننده.

فـلاسفه الهـی و روحیون برای اثبات این حقیقت در مقابل‌ فلاسفه‌ مادی که غیراز ماده مـغزی‌ و خـواص‌ آن حـقیقتی‌ را‌ قبول‌ ندارند استدلالات متعددی دارند که به خواست‌ خدا‌ در بحث «روح» از سلسله بحث های «عقائد و مذاهب» تـشریح خـواهیم کـرد.

مـسأله‌ تجرد‌ روح را‌ نباید‌ با‌ اصل وجود روح اشتباه‌ کرد زیرا اگر ما از استدلالات تجرد روح هم صرفنظر کـنیم بـاز نمی توانیم روح را‌ همان‌ مغز و فعالیت های آن بدانیم بلکه استدلالاتی‌ داریم‌ که‌ وجود‌ نیروئی‌ را مـاوراء سـلسله‌ اعـصاب‌ و مغز اثبات می کند،یعنی به فرض اینکه مجرد بودن روح را هم با آن معنی دقیق فلسفی‌ نپذیریم‌ بـاز‌ اصـل وجـود آن را نمی توانیم انکار کنیم.توضیح‌ بیشتر‌ درباره‌ این‌ مطلب‌ در‌ بحث های مربوط به روح خـواهد آمد.

چیزی ‌که‌ لازم‌ است در اینجا به آن توجه داشت‌ دو نکته است:

اول‌-همانطور‌ که گفته شد بـحث های مـربوط‌ به مغز‌ و سلسله اعصاب و خواص مربوط به آن که در علوم طبیعی دیده می شود مطلبی جـز‌ ارتـباط‌ ادراکـات و علوم را با مغز‌ و سلسله‌ اعصاب‌ ثابت نمی کند،و اما‌ این که‌ این ارتباط به چه کیفیت‌ اسـت‌ و درک کـننده واقعی چیست؟ هیچ گونه توضیحی در این‌ باره در اختیار ما نمی گذارد؛بنابراین راه اثبات و نفی‌ روح‌ منحصرا بحث های فـلسفی اسـت!.

دوم-مـسأله‌ تجرد‌ روح را‌ نباید‌ با‌ اصل وجود روح اشتباه‌ کرد زیرا اگر ما از استدلالات تجرد روح هم صرفنظر کـنیم بـاز نمی توانیم روح را‌ همان‌ مغز و فعالیت های آن بدانیم بلکه استدلالاتی‌ داریم‌ که‌ وجود‌ نیروئی‌ را مـاوراء سـلسله‌ اعـصاب‌ و مغز اثبات می کند،یعنی به فرض اینکه مجرد بودن روح را هم با آن معنی دقیق فلسفی‌ نپذیریم‌ بـاز‌ اصـل وجـود آن را نمی توانیم انکار کنیم.توضیح‌ بیشتر‌ درباره‌ این‌ مطلب‌ در‌ بحث های مربوط به روح خـواهد آمد.

درس های توحیدی:طبیعت بی ‌شعور چگونه شعور می سازد؟

در میان بحث های مربوط بانسان هیچ بحثی به پیچیدگی بـحث های روحـی و روانی نیست و ساختمان مغز و سلسله‌ اعصاب بقدری دقیق و ظریف است که کـوچکترین تـغییری در سلولها و پرده ‌های مغزی و عصبی آثار مهمی در تـمام بـدن از خـود به یادگار می گذارد؛و به همین جهت جراحی های مربوط بـه مغز کـاملا مشکل است‌.

روی‌ این زمینه شواهد و برهان و دلائل توحید در اینجا از همه ‌جا بیشتر است،بـیچاره دانـشمندان مادی که می خواهند طبق اصـول خـود این همه نـظم و دقـت و حـساب را مخلوق طبیعت کور و کر‌ بدانند‌. چـیزی شـگفت ‌آورتر از این نیست که ما بخواهیم طبیعت بی ‌عقل و فاقد شعور را خالق عقل و شـعور بـدانیم!

شاید مجموع همین جهان است که بـاعث‌ شده‌ در میان دانشمندانی کـه در‌ رشـته ‌های‌ روانشناسی و علوم روحی تخصصی دارنـد کـمتر طرفدار مکتب مادی و منکر خدا دیده شود... در اینجا بحث ما درباره برهان نـظم و قـسمتی از شواهد آن‌ پایان‌ می پذیرد.
منبع:

عقاید و مذاهب/ ستاد کل فرماندهی قوای تن! (سلسله اعصاب)/ نوشته مکارم شیرازی،ناصر: درس هایی از مکتب اسلام » شهریور 1339، سال دوم - شماره 8

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.