تبیان، دستیار زندگی
موجودات طبیعی در سایه ی علل مـخصوصی از پسـت ترین مـراحل به عالی ترین مقام نائل می گردد، زیبائی لؤلؤ مرهون عواملی است که دست به دست هم داده و آن را به صورت یـک موجود ظریف و دلربا درآورده است ولی شرط اساسی ترقی و تکامل همان استعداد نهانی است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تجزیه و تحلیل در تاریخ اسلام/ نوزاد قریش

موجودات طبیعی در سایه ی علل‌ مـخصوصی‌ از پسـت ‌ترین مـراحل به عالی ترین‌ مقام نائل می گردد، زیبائی لؤلؤ مرهون عواملی است که دست ‌به دست‌ هم داده و آن را به صورت یـک موجود ظریف و دلربا درآورده است ولی شرط اساسی‌ ترقی و تکامل همان‌ استعداد‌ نهانی‌ است کـه باید در دل موجود طبیعی نـهفته بـاشد،تا به کمک شرائط دیگر راه های پر پیچ ‌و خم تکامل را بپیماید.

بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان

نوزاد قریش

همه می ‌بینیم که اشعه طلائی آفتاب به تمام دشت ها و صحراها می تابد و انوار نقره فام‌ ماه‌ به صفحه ی زمین افشانده می شود، سطح ‌زمین با آغوش‌ باز،از رحمت الهـی(باران) استقبال‌ می کند، ولی ما نقطه ‌ای را گلزار و گلستان، و گوشه ‌ای را کویر و شوره ‌زار و بی حاصل‌ می ‌بینیم. چرا؟ مگر از نور آفتاب بی ‌بهره بوده، مگر‌ از‌ رحمت ‌الهی مشروب و سیراب‌ نگشته است؟

انسان که در آغاز کار یک پدیده ی مادی است در آنچه گفته شد با سائر موجودات‌ طبیعی فرقی ندارد‌، ترقی‌ و تـکامل‌، نـبوغ و عـظمت او اگرچه تحت‌ شرایطی است، ولی‌ شـرط‌ اسـاسی‌ آن هـمان استعداد و آمادگی‌ ذاتی است که به همراه تعلیم ‌و تربیت او را به سر حد کمال‌ می رساند.

پاسخ تمام این سؤالات مثبت است، چیزی که باعث عقب ‌افتادگی آن نقطه‌ گردیده. ایـن است کـه آن نقطه کویر فاقد آمادگی و استعداد بوده، وگرنه در بسیاری‌ از جهات دست‌ کمی‌ از باقی نقاط نداشته است، کوه های سر به فلک کشیده در بدو نظر به صورت قله ‌های ‌خاکی جلوه می کنند و تمام در این مطلب شریکند که قـطعات زمـین‌ را به هم متصل کرده و آن را از‌ اضطراب‌ و از هم ‌پاشیدگی جلوگیری می نمایند -مع الوصف چون ازنظر استعداد باهم فرق دارند از این ‌نظر به صورت های مختلفی از آنها بهره ‌برداری‌ می شود، گاهی سرچشمه ی حیات یعنی آب از آنها می جوشد و گـاهی مـنبع ذخایر‌ پر ارزش‌‌ می گردند‌ و احیاناً پس از حفاری جز‌ یک‌ مشت ‌خاک‌ بدست نمی آید.

انسان که در آغاز کار یک پدیده ی مادی است در آنچه گفته شد با سائر موجودات‌ طبیعی فرقی ندارد‌، ترقی‌ و تـکامل‌، نـبوغ و عـظمت او اگرچه تحت‌ شرایطی است، ولی‌ شـرط‌ اسـاسی‌ آن هـمان استعداد و آمادگی‌ ذاتی است که به همراه تعلیم ‌و تربیت او را به سر حد کمال‌ می رساند.

تأثیر نطفه

آمادگی انسان برای هرگونه ترقی‌ بر‌ اثر‌ عللی است که قـبل از پیـدایش و تـولد او شروع به فعالیت‌ می کنند، ضعف ‌و قوت پدر و مادر، روحیات و اخلاقیات و طـرز تـفکر آنان در جهات روحی ‌و جسمی فرزندان مؤثر است و در طرز استعداد و آمادگی‌‌ آنها‌ نقش‌ مهمی را ایفاء می کند، و تا حدودی در سرنوشت انسان دخـالت دارنـد‌ در‌ واقـع‌ فرزند از پدر و مادر خود قسمتی از افکار و روحیات آنها را بارث می برد، چـنانچه‌ اموال و اندوخته‌ مالی‌ آنها‌ را تصاحب می نماید، ولی این ارثی است قانونی و تشریعی‌ و آن ارثی است‌ فطری‌ و طبیعی‌.

نطفه‌ ای که ذاتا پاک، و در مـحل پاکـیزه‌ ای تـربیت شود اثری دارد و عکس آن‌ اثر دیگری‌، و عامل‌ انتقال‌ دهنده ی‌ این خصوصیات هـمان نـطفه است که خصوصیات پدر و مادر در آن فهرست‌ وار منعکس است‌ و به حکم‌ قانون «توارث» درصورتی که عوامل‌ دیگری پیش نیاید کـه آن را بـی ‌اثر سازد، طرز تفکر و روحیات‌ نوزاد‌ و احیاناً‌ کیفیت‌ خلقت او مشابه پدر و مادر خود خواهد بـود.

اسـلام کـه سراسر زندگی بشر را‌ تحت ‌دقت‌ و بررسی‌ قرار داده است در این ‌باره‌ دستورات فراوانی می دهد که همسر انسان بـاید دارای چـه‌ شرائطی‌ باشد، و دایه‌ ای که‌ تربیت و بزرگ کردن فرزند را به عهده می گیرد، حتی ‌الامکان بایست از خانواده‌ های‌ اصـیل‌ و عـفیف‌ انتخاب شوند، و شیر آنان از طریق حلال و مشروع به عمل آمده و از خوردن‌ غذاهای‌ نامشروع ‌(شـراب و گـوشت های حـرام) خودداری نمایند تا آنجا که فرموده‌ موقع انجام عمل جنسی نبایست صفحه ی روح‌ خـود‌ را بـا خیالات شیطانی آلوده کنید بلکه بایست‌ به یاد خدا باشید. دستورات دیگری‌ نیز‌ هست که بـیان آنـها از عـهده مقاله ی ما بیرون است.

روی مقدمه ی مزبور روشن م یشود که‌ نبوت‌ در عین ‌اینکه یک موهبت الهی اسـت‌ و بـدون فیض خداوندی امکان ‌پذیر نیست ولی قابلیت‌ و استعداد ذاتی‌ شخص پیغمبر نیز شرط قبول این مـوهبت اسـت‌،هـنگامی که‌ نطفه ی پاک از صلب شامخ، برحم طاهر وارد‌ گردد‌ و با فیض ‌الهی و کمک های غیبی همراه شود چیزی نمی گذرد کـه: «ایـن طـفل‌ یکشبه ره‌ صد ساله‌ می رود» و در ظرف مدت بسیار‌ کمی‌ با افاضهء‌ انوار‌ مـعنوی‌الهی‌ از مـقام کوچکی بعالیترین مقام میرسد‌ و این‌ خود موضوعی است علمی که ما از آن در بحث‌ کیفیت نزول‌ وحی‌ مفصلا‌ گـفتگو خـواهیم نمود، اینک ما نظر‌ خوانندگان را به تاریخچه ی شیر خوارگی‌ و حوادث‌ دوران کودکی رسول اکرم مـعطوف‌ مـی داریم‌ و آثار این دوران‌ را در وضع زندگی آن حضرت مـشاهده خـواهیم کـرد.

مراسم‌ نامگذاری‌ پیغمبر اسلام

روز هفتم فرا‌ رسـید ‌«عـبد‌ المطلب» برای عرض‌ تشکر‌ به پیشگاه خداوند جلیل‌‌ گوسفندی‌ کشت و عده‌ای را دعوت نـمود و در آن جـشن باشکوه که از عموم قریش دعـوت‌‌ شـده‌ بود نـام فـرزند خـود را «محمد‌» گذارد‌. هنگامی که از‌ او‌ پرسیدند‌: چرا نـام‌ فـرزند خود‌ را «محمد» انتخاب کرده ‌ای در صورتی که این نام در میان اعراب کم‌ سابقه است؟ گفت: خـواستم کـه‌ در‌ آسمان ‌و زمین ستوده باشد.

فشق له من‌ اسـمه‌ لیجله‌‌ فذ‌ و العرش‌ مـحمود و هـذا محمد‌: آفریدگار نامی از اسـم خـود را برای پیغمبرش مشتق نمود از این ‌جهت‌ (خدا) «محمود» (پسندیده) و پیغمبرش «محمد‌» (ستوده‌)است‌. و هـر دو کـلمه از یک ماده مشتقند و یک معنی‌ را‌ مـی رسانند‌.

شـاید‌ الهـام‌ غیبی‌ در انتخاب ایـن نـام دخالت داشته است زیـرا لفـظ «محمد» اگرچه در میان اعراب معروف بود، ولی کمتر کسی تا آن زمان بآن نام نامیده شـده بـود.

طبق‌ آمار دقیقی که بعضی از تـاریخ ‌نویسان بـدست آورده‌اند تـا آن روز فـقط شـانزده نفر به این اسم نـامگذاری شده بودند چنانچه شاعر در این ‌باره گوید: ان الذین سموا باسم محمد من‌ قبل‌ خیر الناس ضـعف ثـمان

یعنی کسانی که به اسم «محمد» پیش از پیـغمبر اسـلام نـامگذاری شـده بـودند شانزده نفر بـودند نـاگفته پیداست که هرچه مصداق یک لفظ کمتر باشد اشتباه در‌ آن‌ کمتر خواهد بود، چون کتاب های آسـمانی از آمـدن پیـغمبر اسلام‌ و نام‌ونشان و علائم روحی و جسمی او خبر داده بـودند، بـایست عـلائم آن حضرت‌ چـنان روشـن‌ باشد‌ که اشتباه در آن راه‌ پیدا‌ نکند، یکی از آن علائم نام آن حضرت‌ است، بایست مصداق آن ‌چنان کمیاب باشد، که راه هرگونه تردیدی را در تشخیص پیغمبر اسلام ببندد، مخصوصا‌ً هنگامی که‌ بقیه ی اوصـاف و علائم او‌ ضمیمه ی‌ نام او گردد، در این ‌صورت به طور واضح کسی که انجیل و تورات از ظهور او اطلاع‌ داده است به خوبی مشخص خواهد شد.

اشتباه مستشرقین

قرآن مجید رسول اکرم را به دو نام معرفی می کند‌، در‌ سوره ‌های آل عمران و مـحمد و فـتح و احزاب،در آیه ‌های،138 و 2 و 29 و40 او را به نام محمد و در سوره ی «صف آیه 6» به نام احمد خوانده است، و منشاء اختلاف این است که ما در رسول خدا پیش از جدش‌ نام‌ او را ‌«احمد» گذارده بود چنانکه در تاریخ منعکس است، بنابراین‌ آنچه را بعضی از مـستشرقین در مـقام اعتراض‌ گفته ‌اند که «انجیل» به تصریح قرآن در سوره «صف آیه ی 6» ظهور پیغمبری‌ را‌ بشارت‌ داده است که نام او «محمد است نه احمد» بی ‌اساس است، زیرا قـرآنی کـه پیغمبر ما را ‌‌بنام ‌«احمد» مـعرفی نـموده است در چند جا او را به نام «محمد» نیز خوانده‌ است‌، و اگر‌ مدرک آنها برای تعیین نام این پیامبر قرآن مجید باشد (چنانچه همان است) قرآن او را‌ به هر دو اسم نـامیده و او را در جـائی به نام‌ «محمد» و درجای ‌دیگر «احـمد» مـعرفی نموده است.

نطفه‌ ای که ذاتا پاک، و در مـحل پاکـیزه‌ ای تـربیت شود اثری دارد و عکس آن‌ اثر دیگری‌، و عامل‌ انتقال‌ دهنده ی‌ این خصوصیات هـمان نـطفه است که خصوصیات پدر و مادر در آن فهرست‌ وار منعکس است‌ و به حکم‌ قانون «توارث» درصورتی که عوامل‌ دیگری پیش نیاید کـه آن را بـی ‌اثر سازد، طرز تفکر و روحیات‌ نوزاد‌ و احیاناً‌ کیفیت‌ خلقت او مشابه پدر و مادر خود خواهد بـود.

دوران‌ شیر خوارگی

نوزاد قریش فقط‌ سه‌ روز از مادر خود شیر خورد؛ و پس از آن دو زن دیگر به افتخار دایگی حضرتش نائل شده‌اند:

1-ثویبه: کنیز ابو لهب که چهار ماه او را شیر داد و عمل او تا‌ آخرین ‌لحظات‌ مـورد تـقدیر خود رسول خدا و همسر پاک او (خدیجه) بود، وی قبلا «حمزه» عموی‌ پیغمبر را نیز شیر داده بود، پس از بعثت رسول خدا کسی را فرستاد تا او را‌ از‌«ابو لهب» بخرد، وی امتناع ورزید اما تا آخر عمر از کمک های پیامبر بـهره ‌مند بـود، هنگامی که‌ پیـغمبر اکرم از جنگ خیبر بر می گشت، از مرگ او آگاه شد و آثار تأثر در‌ چهره‌‌ مبارکش هویدا گشت و از فرزند او سراغ گرفت تـا در حق او نیکی کند ولی خبر یافت‌ که او زودتر از مادرش فوت کرده اسـت.

2-حـلیمه: دخـتر ابی ذویب‌ که‌ از قبیله سعد بن بکر بن هوازن بوده است‌ و فرزندان او عبارت بودند از:عبد اللّه، انیسه، شـیماء؛‌ ‌شـیماء از پیغمبر اکرم پرستاری‌ نیز نموده است.

رسم اشراف عرب‌ بر‌ این‌ بود کـه فـرزندان خـود را‌ به دایه ‌ها‌ می سپردند‌ دایه ‌هائی که معمولا در بیرون شهر زندگی داشتند. تا آنها را در هوای آزاد صحرا پرورش دهند،و رشـد و نمو آنها کامل و استخوان‌ بندیشان‌ محکم تر‌ شود‌، وضمناً از بیماری وبا شهر «مکه» که خطر‌ آن برای نوزادان بیشتر بـود مـصون بمانند و زبان عربی را در یک منطقه دست نخورده فرا گیرند، و در این قسمت‌ دایگان‌ قبیله ی‌ بنی سعد مشهور بودند، آنها درمواقع معین به مکه می ‌آمدند، و هرکدام‌ نوزادی را گرفته همراه خود می برد، چهار ماه از تـولد پیغمبر اکرم گذشته بود که دایگان‌ قبیله بنی‌ سعد‌ به مکه‌ آمدند و آن سال، قحط سالی عجیبی بود، از این‌ نظر به کمک‌ اشراف بیش از حد‌ نیازمند‌ بودند ولی بیشتر طالب بودند که اطفال غیر یتیم را انتخاب‌ کنند تـا از انـعام پدران آنها‌ بهره ‌مند‌ شوند‌، رسول خدا را بپذیرد، حتی حلیمه این‌ بار از قبول او سرباز زد، ولی‌ چون‌ بر‌ اثر ضعف اندام، هیچ کس طفل خود را به او نداد، ناچار شد که رسول خدا را‌ بپذیرد‌ و با‌ شوهر خود چـنین گـفت که: برو بم همین طفل یتیم‌ را بگیریم و با دست‌ خالی‌ بر نگردیم شاید لطف الهی شامل حال ما گردد،اتفاقا حدس او صائب در آمد‌، از‌ آن‌ لحظه که آماده شد به «مـحمد» آن کـودک یتیم خدمت‌ کند، الطاف الهی سراسر‌ زندگی‌ او را فرا گرفت که به طور اختصار در شماره ی آینده‌ با تشریح قسمتی از‌ حوادثی‌ که‌ در دوران تربیت پیغمبر و دایگی حلیمه اتفاق افتاده است‌ از نظر خوانندگان ارجمند مـی گذرانیم.

قـدمی‌ بـه‌ پیش

وضع این نشریه بـه خوبی گـواهی مـی دهد که نویسندگان آن همواره‌ سعی‌ دارند‌ با‌ استفاده از امکانات موجود مرتبا بر ارزش و تنوع مندرجات‌ آن بیافزایند و حتی المقدور از افکار‌ و مقالات‌ سایر‌ دانشمندان نـیز اسـتفاده‌ شـود؛ تا عموم مسلمانان فارسی ‌زبان بتوانند مشکلات دینی خـود‌ را‌ بـه وسیله ی آن حل کنند.


منبع:

تجزیه و تحلیل در تاریخ اسلام‌ نوزاد قریش- سبحانی تبریزی،جعفر/ «درس هایی از مکتب اسلام » تیر 1339، سال دوم - شماره 6

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.