هنگام نوشتن به خط قرمزها فکر نمیکنم
«من در زمان نوشتن به خط قرمزها فکر نمیکنم؛ در ناخودآگاه هر فیلمنامهنویس ایرانی یک مامور ممیزی نشسته است.»
مجموعه «گمشدگان» به کارگردانی رضا کریمی و تهیهکنندگی علی حجازیمهر با مضمون اعتیاد و آسیبهای ناشی از آن، این شبها از شبکه دو سیما روی آنتن میرود. رضا مقصودی و احسان جوانمرد نگارش این کار را به عهده داشتهاند. جوانمرد در رشته جامعهشناسی تحصیل کرده و پرداختن به این موضوع و آسیب شناسی آن یکی از دغدغههایش بوده است. احسان جوانمرد درباره تحقیقات و مطالعات روی این موضوع و نگارش سریال «گمشدگان» گفتوگویی داشته است که در ادامه میتوانید آن را دنبال کنید:
رشته تحصیلی شما جامعهشناسی است، تحصیلات شما چقدر باعث شد که دغدغه پرداختن به این قصه و آسیبی اجتماعی مثل اعتیاد را داشته باشید؟
جدا از تئوریها و نظریههایی که در جامعهشناسی وجود دارد، من به دلیل رشته تحصیلیام مجبور بودم یک سری گزارشها، مقالههای علمی و حتی مقالههای ژونالیستی را در حوزه آسیبها بخوانم. این سالها آمار وحشتناک آسیبهایی که مخدرهای صنعتی به جا میگذارند، دغدغهام بوده است، علیالخصوص آسیبی که به ساختار خانواده وارد میکنند. البته دغدغه اصلی ما این بود که همزمان قصه جدیدی هم داشته باشیم اما برخلاف رویهای که در اکثر کارهای تلویزیونی وجود دارد نمیخواستیم قصهای روایت کنیم که صرفا مخاطب را سرگرم کند؛ احساسم این بود که این سریال باید مانند یک سیلی به صورت جامعه باشد، به هر حال به خاطر ملاحظاتی که وجود داشت این سیلی را خیلی آرام و آنطور که باید زدیم.
این سریال از چه نظر با کارهایی که تا پیش از این درباره اعتیاد ساخته شده است، تفاوت دارد؟
منظور ما از تفاوت این نیست که مثلا در سریال پایپ نشان دهیم، البته شاید این کار برای مخاطب تلویزیون تازگی داشته باشد اما ما میخواستیم با خیلی از آثاری که در این حوزه ساخته شده تا به مصرفکنندگان مواد مخدر و خانوادههایشان امید واهی بدهد، تفاوت داشته باشیم. گرچه ما با این امیدبخشی مخالف نبودیم اما ترجیحمان این بود صادقانهتر به این آسیب بپردازیم تا دوباره مثل سریالهای دیگر در دامش نیفتیم. یکی از آسیبهای مهم فیلمها و سریالها و مطالبی که در اینترنت درباره اعتیاد مشاهده میشوند، دادن امید واهی به مصرفکننده و خانوادههاست. به این معنا که مصرفکننده ا حساس کند هر زمان که بخواهد میتواند ترک کند، به همین دلیل پلان اول سریال، پدری را میبینیم که مصرف مواد مخدر را ترک کرده و از کمپ بیرون میآید و قصه جایی جان میگیرد که این پدر دوباره پایش میلغزد. بنابر این سعی کردیم نشان دهیم ترک کردن به خودی خود آخر کار نیست و فرد معتاد، خانواده و حتی جامعه باید کارهای بایستهای انجام دهند تا ترک کردن فرد معتاد جواب بدهد. زمانی که این اتفاقات نیفتد، بستر جامعه برای بازگشت پدر به کار فراهم نباشد، وقتی حلقه دوستان و اطرافیانش همراهش نیستند، زمانی که خودش آسیبهای روانی جدی از مصرف مواد دیده است، اینها همه باعث میشود بازگشت موفق به جامعه سخت شود، البته سخت هم هست، اما آن را نشان نمیدهیم. تفاوت کار ما با دیگر کارها در حوزه اعتیاد این است که نشان دهیم ترک کردن کار سادهای نیست.
چقدر برای نگارش این کار با مشاوران و پزشکان ترک اعتیاد مشورت و گفتوگو داشتهاید؟
من از طرف خودم از شیرازیهای عزیز دو معذرتخواهی دارم، یکی بابت اینکه ما فقط به خاطر روادار بودن شیرازیها آنجا را انتخاب کردیم نه هیچ دلیل دیگری، یعنی آمار مخدر صنعتی در شیراز نهتنها هیچ اختلاف معناداری با دیگر شهرها ندارد بلکه جز رتبههای بالا هم نیست و دوم اینکه میخواهم به خاطر لهجههایی که اشتباه ادا شده است ما را ببخشند که البته نویسندگان در آن دخیل نبودند.
من برای یک کار دیگر به نام «دو روی سکه» که درباره مصرف و پیشگیری از مصرف مخدرهای صنعتی بود چیزی حدود چند هزار صفحه تحقیقات داشتم که سازمان ستاد مبارزه با مواد مخدر به ما داده بود؛ مشاورهای زیادی در آن کار حضور داشتند و با ما گفتوگو کردند، بنابراین پیشینه تحقیق میدانی و تجربیاتمان کامل بود. حتی من برای دیدن وضعیت کسانی که ترک میکنند به کمپ رفتم؛ به هر حال هر کداممان مشاهداتی در اطرافمان داشتهایم مبنی بر اینکه وقتی کسی درگیر مواد مخدر میشود چه آسیبی به خود، خانواده و اطرافیانش میزند.
تجربه مشترک همکاری با رضا مقصودی چطور بود؟ اختلاف نظرهایی با هم نداشتید؟ به طوری که هر کس بخواهد نظر خودش را اعمال کند؟
آشنایی من با رضا مقصودی کاملا تصادفی و در فضای مجازی بود. به هر حال رضا مقصودی نه در این ژانر اما در سینما برای خودش یک برند است و به من گفت بیا با همکاری هم، کاری را برای شبکه دو بنویسیم، من از این پیشنهاد به شدت استقبال کردم و خوشحال شدم که من را انتخاب کرد، زیرا در این عرصه تازهکار هستم. اما تنها چیزی که از رضا مقصودی دیدم تواضع بود و اینکه با بزرگمنشی خاصی به من میدان داد؛ اگر هم اختلافی پیش میآمد با یک گفتوگوی ساده یکدیگر را قانع میکردیم اما در کل هیچ اختلاف نظری وجود نداشت و کار کردن با رضا مقصودی برای من افتخار بود.
در انتخاب بازیگران از شما نظرخواهی شد؟
انتخاب بازیگر حق و وظیفه کارگردان است.
نشان دادن موضوع اعتیاد و اتفاقات حاشیهای آن شاید با یکسری ممیزیها و آسیبهایی که احتمالا نشان دادن آنها خیلی ممکن نیست روبهرو شود ؛ چقدر سعی کردید به این آسیبها بپردازید تا آنطور که باید دیده شوند و حق مطلب ادا شود و البته هم خط قرمزها هم رعایت شوند؟
من در زمان نوشتن به خط قرمزها فکر نمیکنم؛ در ناخودآگاه هر فیلمنامهنویس ایرانی یک مامور ممیزی نشسته است. یعنی زمانی که کارهای قبلی ما را جرح و تعدیل میکنند در ناخودآگاهمان به عنوان نویسنده یک مامور ممیزی وجود دارد که همه چیز را بررسی میکند، به همین دلیل تنها کسی که از من بازخواست کرد همان ممیزی ناخودآگاهم بود. من مینوشتم و بعد متنها را به دوستان مدیر میدادیم و در آنجا اگر چیزی از چشم ممیزی ناخودآگاه ما پنهان مانده بود دوستان تذکر میدادند. یا حتی اگر باز هم پنهان میماند دوستان پخش تذکر میدادند. به خاطر وجود همان ممیزی ناخودآگاه با کسی سرشاخ نشدیم. در زمان تصویب این طرح هم گفتم که این کار قرار است یک سیلی به صورت مخاطب باشد، قرار است کسی که همین حالا در حال مصرف مواد مخدر است، ببیند که چه بلایی سر خودش و خانوادهاش میآید. ما در این قصه به معتادان دیگر هم پرداختهایم، حتی به مجردها تا بدانند که ممکن است چه فرجامی در انتظارشان باشد. در واقع هدف اصلی ما سیلی به مخاطب جهت آگاه شدن اوست زیرا سریالهای تلویزیونی ما آن قدر پتانسیل عملی ندارد که آسیبها در آن شرح داده و واکاوی شوند. مدتها بود که مخاطب این سیلی را نخورده بود و هر چه وجود داشت، معتادانی بودند که پیروزمندانه ترک میکردند و بعد زندگیشان به آرامش میرسید، اما در این کار به این شکل نیست.
جامعه به یک فرد معتاد به عنوان یک فرد خاکستری یا سیاه نگاه میکند؛ شما نیز میخواستید این شخصیت سیاه باشد یا نه؟
دید سیاه یا خاکستری جامعه کمکی به فرد معتاد نمیکند، سالهاست که ما به جای معتاد به او بیمار میگوییم. به نظرم الفاظ مهم نیستند، زیرا جامعه میداند کسی که معتاد است و خصوصا به شیشه، کراک یا مخدرهای صنعتی اعتیاد دارد آدم خطرناکی است و تعادل ندارد چرا که به چشم دیده است و اگر ندیده باشد حتما شنیده است که مصرف مواد مخدر صنعتی تا کجاها میتواند آسیبزا باشد. از این رو به نظر این الفاظ و حرفها تعارف است. مردم دستشان به جایی بند نیست، واقعا ما مرکزی نداریم که این مسئولیت را به عهده بگیرد. هزار سازمان عریض و طویل در حوزه مواد مخدر داریم و اینها همه وظیفههایی دارند، اما متاسفانه جایی را نداریم که تماس بگیریم و بگوییم فلانی مواد صنعتی استفاده میکند و خانوادهاش در خطر هستند. اورژانس اجتماعی بهزیستی، ستاد مبارزه با مواد مخدر، پلیس،شهرداری و... هستند، اما کاری نمیکنند. من حتی به خاطر سرایدر ساختمانمان که شیشه مصرف میکرد و به همسر و فرزندانش آسیب میزد با همه اینها تماس گرفتم اما هیچکدام پاسخگو نبودند. اگر به پلیس هم زنگ میزدیم چند صباح دیگر او را آزاد میکردند و دوباره کارش را شروع میکرد. آن سیلی که این سریال میزند، قرار نبود فقط به مردم باشد قرار بود به مسئولین هم باشد که چرا هیچ جایی متولی واقعی مساله اعتیاد نیست؟ چرا کسانی که زیر چتر ستاد مبارزه با مواد مخدر جمع شدهاند به آسیبهای بعدی فکر نمیکنند؟ در حوزه کیفی چه تلاشی برای بازپروری و بهپروری و پیشگیری کردهاند؟ تقریبا میتوانم بگویم که اتفاق خاصی نمیافتد در صورتی که در کشورهای خارجی اینطور نیست و اگر کسی گزارشی از یک فرد معتاد و اذیت و آزارش بدهد سریعا به این موضوع رسیدگی میکنند.
شیرازیها ناراحت نشدند و انتقادی از سوی آنها مطرح نشد؟
من نمیدانم؛ حتما ناراحت شدهاند اما دمشان گرم که موجی ایجاد نشده است. ما فکر کردیم شیرازیها به لحاظ فرهنگی افراد روادارتری هستند، بنابراین تصمیم گرفتم این قصه در شیراز اتفاق بیفتد چون احساس کردم در هر جای ایران که باشد ناراحت میشوند. من از طرف خودم از شیرازیهای عزیز دو معذرتخواهی دارم، یکی بابت اینکه ما فقط به خاطر روادار بودن شیرازیها آنجا را انتخاب کردیم نه هیچ دلیل دیگری، یعنی آمار مخدر صنعتی در شیراز نهتنها هیچ اختلاف معناداری با دیگر شهرها ندارد بلکه جز رتبههای بالا هم نیست و دوم اینکه میخواهم به خاطر لهجههایی که اشتباه ادا شده است ما را ببخشند که البته نویسندگان در آن دخیل نبودند.
چرا از همان ابتدا تصمیم نگرفتید که این خانواده در تهران باشد و دخترشان به شهر دیگری کوچ کند؟
میخواستیم منفک شدن این دختر از خانوادهاش را نشان دهیم، تجربههای زیادی داریم که به علت اعتیاد آدمها تصمیم میگیرند با سرپرست خانواده زندگی نکنند. اگر در تهران بودیم مراجعه این دو به هم تا حد زیادی آسان میشد، به همین دلیل فاصله دوری را انتخاب کردیم تا بتوانیم آسیبها را بهتر نشان دهیم. آنچه باعث میشود مخاطب قصه را دنبال کند حس نگرانی جدایی خواهر و برادر است، که البته ضد قهرمان قصه ما یک فرد نیست که با ترنج و خانوادهاش مشکل دارد بلکه فقط اعتیاد و آسیبهای دیگر جامعه است.
منبع: روزنامه صبا