شبهات پیرامون قیام امام حسین علیه السلام
در حالات و وقایع كربلا وارد شده كه عدهای از سپاه یزید میگفتند كه به امام ـ علیه السّلام ـ سنگ بزنید و... كه ثواب بیشتری دارد و برای كشتن امام ـ علیه السّلام ـ قصد قربت هم كرده بودند. آیا واقعاً آنها امام را نمیشناختند و فكر میكردند كه امام بر یزید طغیان نموده است؟ اگراین طور است آیا بر عمل آنها در كشتن حضرت ثواب هم مترتب است؟ به خاطر این كه قصد آنها خیر بوده؟ آیا آنها جاهل قاصر نبودند؟ توضیح دهید.
پاسخ :
با توجه به كتب تاریخی كه در قضایای كربلا نوشته شده است، و با مراجعه به منابع و مطالعة دقیق آنها، مطالب و حقایقی را كشف میكنیم كه انسان با شنیدن از دیگران و یا شركت در مجالس روضه خوانی غیر معتبر نمیتواند به عمق مطلب برسد و چه بسا خبری و قضیهای را معكوس و یا مدح و قول شخصی را، از فرد دیگری بشنود و یا دشمنی را دوست انگارد، به هر حال باید سراغ اصل را گرفت و حقیقت را جویا شد. بنابراین در واقعة كربلا، آن چیزی كه از طرف سران لشكر دشمن القاء میشد، حیله و نیرنگ و آلوده سازی افكار مردم و معكوس جلوهدادن حقایق بود كه از جمله این ترفندها، سخنان فریب كارانه و وسوسه انگیز عمر بن سعد بود كه در كربلا بعد از نماز عصر به یاران خودش، این جمله را گفت: «یا خَیل الله إركبی و أبشری»،[1] كه تودة لشكر را برای حملة به لشكر امام حسین ـ علیه السّلام ـ تحریك و تشجیع نمود. و خود اولین تیر را پرتاب كرد و هر كدام از لشكریان تیری به كمان گذاشته و به تبعیت از عمر بن سعد، تعدادی از اصحاب امام حسین ـ علیه السّلام ـ را به شهادت رساندند. و این شیوة حیلة جنگی و تخدیر افكار بر علیه حق، از طرف سپاه دشمن به خاطر متاع قلیل دنیا و شهرت و مقام دنیوی كار ساده و معمولی بود، چرا كه اینان در اثر حرام خواری و طغیان و سركشی در برابر امام زمان خودشان، پشت به حقیقت كردند، و در عین اعتقاد ظاهری به فرزند فاطمه ـ سلام الله علیها ـ به روی او شمشیر كشیدند و همگان را بر علیه او شوراندند. و البته آنان كه در سپاه كفر جمع شده بودند به خوبی میدانستند كه جنگ با امام حسین ـ علیه السّلام ـ، در حكم جنگ با خدا و پیامبر اوست، و به همین جهت كه امام را میشناختند، تعدادی در اثنای راه از لشكر دشمن جدا شده و فرار كردند. نوشتهاند كه: فرماندهای كه از كوفه با هزار رزمنده حركت كرده بود، چون به كربلا میرسید فقط سیصد یا چهار صد نفر و یا كمتر از این تعداد همراه او بودند و بقیه به علت اعتقادی كه به این جنگ نداشتند، اقدام به فرار كرده بودند.[2] پس معلوم میشود كه تا زمان جنگ و قیام عاشورا، كسی نمانده بود كه حقیقت بر او پوشیده باشد و طرفین جنگ را نشناسد و یا این كه جاهل به مسأله باشد. بلكه همگی آنان كه در جبهة مقابل امام صف كشیده بودند و به پیكار خود با امام خودشان كمر بسته بودند و قصد كشتار او و اصحابش را داشتند، كاملاً آگاه بودند.
و از جمله دلایلی كه شناخت و آگاهی لشكر كفر نسبت به امام ـ علیه السّلام ـ را میرساند، محتوای سخنان و خطبههایی است كه امام حسین ـ علیه السّلام ـ خود را معرفی فرموده و آنان را از جنگ و خونریزی و هتك حرمت آل الله و انتخاب راه شقاوت نهی فرمودند.[3]
در این جا ترجمة بعضی از فرمایش و خطبة آن حضرت را كه در برابر سپاه دشمن ایستاده و در مقابل آن سیل خروشان كفر كه عمر بن سعد نیز در میان اشراف كوفه بود، میآوریم: شما را میبینم كه برای انجام كاری در این جا اجتماع كردهاید كه خدا را به خشم آوردهاید، و خدا روی از شما برتافته و عقابش را بر شما نازل كرده و از رحمت خود شما را دور ساخته است. نیكو پروردگاری است خدای ما، و شما بد بندگانی هستید كه به طاعت او اقرار كرده و به رسولش ایمان آورده ولی بر سر ذریه و عترت او تاختید و تصمیم بر قتل آنها گرفتید، شیطان بر شما غالب گردید و خدای بزرگ را از یاد بردید، هلاك باد شما و آن چه میخواهید. انا لله و انا الیه راجعون. اینان جماعتی هستند كه پس از ایمان كافر شدند، دور باد رحمت پروردگار از ستمگران... .[4]
و نیز هنگامی كه اصحاب امام ـ علیه السّلام ـ با سپاه عمر به سعد درگیر شدند و آتش جنگ برافروخته شد، در آن هنگام نیز امام ـ علیه السّلام ـ فریاد برآورد كه: أما مُغیثٍ یُغیثُنا لوجه الله؟ أما من ذابّ یَذُبُّ عن حَرم رسولِ الله؟
ترجمه: آیا فریاد رسی است كه ما را به خاطر خدا یاری دهد؟ آیا مدافعی هست كه از حرم رسول خدا دفاع نماید؟![5]
و از جملة دلیل بر این كه، آگاهانه با آن حضرت جنگیدند، در خواست جایزه از یزید و سران سپاه و انتظار تشویق آنان میباشد، پس با آن همه خطبههایی كه آن حضرت در مقابل سپاه كفر و یزیدیان ایراد فرمودند و همگی صدای حضرت را میشنیدند، و با آن اشخاص سرشناس و معروف كه در هر دو صف ـ حق و باطل ـ حضور داشتند و دائماً از جنگ با فرزند زهرا ـ سلام الله علیها ـ و امام معصوم سخن میراندند و اصلاً صحنه و وضع ظاهری و حركات هر دو سپاه كاملا برای هر شخصی كه در آن جا بود، حاكی از افكار و نیات آنان داشت، و كسی نمیتواند دلیلی بر جهل داشته باشد و یا این كه بگوید، چون عدهای جاهل بودند، قصدشان از جنگ، خیر بوده! چرا كه قبل از واقعة كربلا و حتی در خود صحنة كربلا و جنگ، چندین بار، دوست از دشمن و حق از باطل ممتاز میگشت و خودشان و نیت و هدفشان را مشخص میكردند و حتی بعضیها قصد پلیدشان را بر زبان میآوردند، چنان كه در تاریخ آمده سنان بن انس نخعی هنگامی كه پیكر پاك أبا عبدالله الحسین ـ علیه السّلام ـ در گودال قتلگاه افتاده بود، فرود آمد و شمشیر بر حلق شریف او زد و میگفت: من سر ترا از جدا میكنم و میدانم پسر پیغمبری، و مادر و پدرت از همه بهترند، آن گاه آن سر مقدس را جدا كرد.[6]
بنابراین در جریان كربلا، جاهل قاصری نبود و همگان، امام و هدف او را میشناختند، و هم اینان شریك در قتل آن حضرت و اسیر گشتن آل الله ـ علیهم السّلام ـ و شریك جنایاتی كه در اثر تقصیر و اهمال كاری آن نامردان شده میباشند.
برای مطالعه بیشتر به كتاب نفس المهموم شیخ عباس قمی و قصه كربلا علی نظری منفرد مراجعه نمایید.
پی نوشت:
[1] . ابو مخنف، الأزدی وقعة الطفّ، تحقیق الشیخ محمد هادی الیوسفی الغروی، موسسه النشر الاسلامی لجماعة المدرسین بقم، چاپ اول 1367، ص 193.
[2] . علی نظری منفرد، قصة كربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، 1377 ش، ص 228، به نقل از حیاة الامام الحسین، 3/118.
[3] . علی نظری منفرد، قصة كربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، ج 2، ص 259، به نقل از حیاة الامام الحسین، 3/184.
[4] . علامة مجلسی، بحار الانوار، ج 45، چاپ دار الكتب الاسلامیه، ص 45، و علی نظری منفرد، قصة كربلا، چاپ چهارم، ص 273.
[5] . علی نظری منفرد، قصة كربلا، انتشارات سرور، چ چهارم، ج 2، ص 290.
[6] . ابوالحسن شعرانی، دمع السّجوم ترجمه نفس المهموم، شیخ عباس قمی، چاپ انتشارات علمیه اسلامیه، 1374، ص 195.
منبع : پایگاه جامع عاشورا