تبیان، دستیار زندگی
حمید خلیلی مدیر مؤسسه سردار شهید حاج احمد کاظمی ناگفته هایی از زندگی شهید مدافع حرم بی سر «محسن حججی» را بیان می کند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اولین هدیه ای که شهید حججی به همسرش داد

حمید خلیلی مدیر مؤسسه سردار شهید حاج احمد کاظمی ناگفته‌هایی از زندگی شهید مدافع حرم بی سر «محسن حججی» را بیان می‌کند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
شهید حججی

حمید خلیلی مدیر مؤسسه سردار شهید حاج احمد کاظمی که سال‌های متمادی یا شهید مدافع حرم «محسن حججی» ارتباط داشت و رابطه صمیمی میانشان وجود داشت در خصوص این مؤسسه و ورود شهید حججی به مؤسسه شهید کاظمی‌ می‌گوید: مؤسسه شهید احمد کاظمی یک مؤسسه فرهنگی تربیتی با جامعه مخاطب دانش آموزان نخبه است و در بخش های مختلفی اعم از علمی, ورزشی, گروه های جهادی, کتاب و فرهنگ کتابخوانی فعالیت می‌کند. شهید محسن حججی از سال 85 وارد این مؤسسه شد و در ابتدا گروه ورزشی را انتخاب کرده بود اما بعداً شاخه جهادی و کتاب و کتاب خوانی را انتخاب کرد.

خلیلی ادامه می‌دهد: زمانی که شهید حججی در بخش کتاب وارد شد, اهتمام زیادی به نوشتن داشت و تمامی خاطرات خود را می‌نوشت. همچنین محسن در بحث ترویج کتاب و کتابخوانی بسیار تلاش می‌کرد. در ماه رمضان با هماهنگی با امام جماعت مساجد نمایشگاه کتاب برگزار می‌کرد و با اصرار مردم را به خرید کتاب تشویق می‌کرد.

اولین هدیه ای که به همسرش داد کتاب بود

مدیر مؤسسه شهید کاظمی از اهتمام و علاقه شهید حججی به ترویج فرهنگ کتاب خوانی می‌گوید و می‌افزاید: علاقه و اهتمام او  تا آنجا بود که اولین هدیه‌ای که به همسرش داد کتاب بود و هرگاه به مهمانی می رفت به دوستان و اقوام کتاب معرفی می کرد و به آنها کتاب هدیه می‌داد. به همسرش ماهانه یک کتاب هدیه می‌داد و برای ترغیب او  به خواندن کتاب از آنچه که از آن کتاب خوانده بود امتحان می‌گرفت و به او هدیه ای دیگر می‌داد. حتی در مراسم عقدش هم چند کتاب مانند کتاب سلام بر ابراهیم و چند کتاب دیگر به همسرش هدیه داده بود.

وی می‌افزاید: در زندگی اش هرگاه با  مشکل مواجه می‌شد با کتاب آن مشکل را بر طرف می‌کرد. یکی از تأسفاتی که همیشه می خورد و جالب بود این بود که می گفت من از سال 85 که وارد مؤسسه شدم دنیای جدیدی به روی من باز شد و پشیمان هستم که چرا از بچگی کتابخوان نبودم.  محسن حتی در گروه‌هایی که در فضای مجازی به ترویج تفکرات تشیع انگلیسی و تکفیری مشغول هستند عضو بود, شبهات و مسائلی که در گروه مطرح می‌شد را می نوشت بعد می‌رفت مطالعه می‌کرد و پاسخ آن شبهات را پیدا می‌کرد و در آن گروه ها مطرح می کرد.

خلیلی می‌گوید: محسن بعد از آنکه وارد سپاه شد عصرها به کتابفروشی می‌آمد و پولی که از قِبَل این کار به دست می‌آورد را  برای اردوهای جهادی کنار می‌گذاشت. رشته تحصیلی محسن برق ساختمان بود و برق کشی ساختمان ها را نیز انجام می‌داد و  پول دستمزدش را در قُلَّکی که برای این کار کنار گذاشته بود نگه می‌داشت و هر دفعه که به اردوی جهادی می رفتیم 4-3 میلیونی که جمع کرده بود را خرج اردو می‌کرد.

محسن به گونهای عطش شهادت داشت که با هیچ چیز دیگری سیراب نمی شد

محسن در خادمی و نوکری و بحث انتظار و ظهور خیلی جدی بود مثلا بار اولی که به سوریه رفت گفت «من به آن چیزی که می‌خواستم نرسیدم» و نذر کرده بود که 40 هفته هر هفته به جمکران برود. او هر هفته از اصفهان  به قم می‌آمد و بعد با پای پیاده می‌آمد جمکران و پیاده به حرم حضرت معصومه می‌رفت و بعد به اصفهان بر می‌گشت و هر هفته کارش این بود.

خلیلی اظهار می‌کند: محسن به گونه ای عطش شهادت داشت که با هیچ چیز دیگری سیراب نمیشد. همچنین عطش خادمی اهل بیت را داشت و به غیر از هیئت مؤسسه در هیئت‌هایی که در اصفهان بود حاضر می‌شد و در آنجا خادمی می‌کرد. الآن که محسن به شهادت رسیده دوستانی می‌آیند و می‌گویند محسن می‌آمده و در هیئت به ما کمک می‌کرده و خادمی اهل بیت و به قول خودش نوکری اهل بیت را می‌کرده و ما او را نمی شناختیم و الان او را شناختیم. محسن همیشه می‌گفت اوج این خادمی و نوکری شهادت در راه دفاع از حرم و اهل بیت است که خدا هم این لطف را شامل حالش کرد.

وی از ارتباط نزدیک شهید حججی با سردار شهید حاج احمد کاظمی می‌گوید و اظهار می‌کند: محسن ارتباطی مستحکم و قوی با شهید کاظمی داشت و همه‌این فعالیت ها و کارها که انجام می‌داد ناشی از ارتباط معنوی با شهید کاظمی بود و سر سفره شهید کاظمی نشست و شهید کاظمی او را راهبری کرده و به این مقام و این مقطع رساند. محسن خیلی مقید بود و هر هفته دو سه شب یکبار سر مزار حاج احمد می‌رفت و در هر مسئله ای با او  مشورت می‌کند. می‌گویند رفیق شهید شهیدت می کند اما محسن با عمق وجودش شهید را درک کرده بود و  شهید کاظمی باعث شد که محسن به آرزویش برسد.

خلیلی

می‌گفت اگر وارد سپاه شوم بسیار سریع می‌توانم مسیر رسیدن به شهادت را طی کنم

خلیلی در خصوص دلیل ورود شهید حججی به سپاه می‌گوید: محسن برای ورود به سپاه بسیار تلاش و اصرار داشت.یک موقع پیش من آمد گفت «حاجی من این مسیر را که می روم شاید در نهایت به شهادت ختم شود اما در کوتاه مدت اگر وارد سپاه شوم بسیار سریع می‌توانم این مسیر را طی کنم» به همین خاطر اصرار زیادی داشت و اضطراب و پیگیری های زیاد داشت تا وارد سپاه شود .همیشه می گفت «اگر مسیر شهادت من در طی 20 سال طول بکشد با ورود به  سپاه 2 ساله این مسیر را طی میکنم» و همیشه این 22 را به من و با همین ادبیات می گفت و ما به او می‌گفتیم احساسی فکر می‌کنی اما نیت او خالص بود.

وی می‌افزاید: محسن قبل  از ورود به سپاه سربازی رفت و می توانست در سپاه و در شهر خودش خدمت کند اما گفت که می خواهم در ارتش  و در مرز با سخت ترین شرایط خدمت کنم که این کار را هم کرد. در انتخاب ورود به سپاه هم گفت کجا می‌توانم سخت ترین کار را داشته باشم و پس از تحقیق یگان زرهی را انتخاب کرد و مشغول به خدمت شد.

همیشه سخت‌ترین کارها را انتخاب می‌کرد و می‌گفت «چون سخت تره رضایت خدا و اهل بیت بیشتره»

خلیلی در خصوص دلیل این همه سختی کشیدن شهید حججی می‌گوید: همیشه می گفت «چون سخت تره رضایت خدا و اهل بیت بیشتره». یک سالی من فرستادمش اصفهان یک پولی را برای اردوی جهادیبگیرد. بعد از چند ساعت بهش زنگ زدم که چرا محسن نرفتی؟ گفت «من هر چه فکر کردم  گفتم می روم چندی روز برق کشی ساختمان انجام می دهم  پولش را به اردو می دهم و این لذت بیشتری دارد تا اینکه یک سازمان  پول اردو را بدهد» با اینکه پول حق ما بود اما او این طرز فکر را داشت.

مدیر مؤسسه شهید کاظمی می‌گوید: محسن در خادمی و نوکری و بحث انتظار و ظهور خیلی جدی بود مثلا بار اولی که به سوریه رفت گفت «من به آن چیزی که می‌خواستم نرسیدم» و نذر کرده بود که 40 هفته هر هفته به جمکران برود. او هر هفته از اصفهان  به قم می‌آمد و بعد با پای پیاده می‌آمد جمکران و پیاده به حرم حضرت معصومه می‌رفت و بعد به اصفهان بر می‌گشت و هر هفته کارش این بود.

محسن به این راحتی به این مسیر و مقام نرسید و سختی و زحمت زیادی متحمل شد

خلیلی اظهار می‌کند: محسن پرورش یافته مسیر اهل بیت و ولایت بود و عمق حرف امام(ره) و حضرت آقا و شهدا را فهمید. محسن به این راحتی به این مسیر و مقام نرسید و در این راه بسیار سختی و زحمت متحمل شد. مثلا در اردوهای جهادی نذر می‌کرد و روزه می‌گرفت. البته در یک اردوی جهادی که دو سال پیش بود و بعد از آن رفت سوریه همه بچه ها می گویند در اردوی جهادی یک اتفاقی افتاد و محسن به گونه دیگری شد.

مدیر مؤسسه شهید کاظمی به ارتباط نزدیک و صمیمی با شهید حججی اشاره می‌کند و می‌گوید: محسن آن‌قدر با همه صمیمی بود و دوستانش با اینکه می‌دانستند محسن یک روزی شهید می شود اما اکنون باورشان نمی شود که او از بینشان رفته است.

منبع: تسنیم