تبیان، دستیار زندگی
ان  نویسنده : محمد قوچانى خلاصه گزارش 1-رابطه شیعیان ایران و شیعیان لبنان یك رابطه تاریخى است كه حداقل ۴۰۰ سال سابقه دارد. ۲-شیعیان لبنان به دلیل بى توجهى دولت این كشور در وضعیت بى دولتى به سر مى برند و خود مجب...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

اتحاد شیعیان ایران و لبنان

 نویسنده : محمد قوچانى

خلاصه گزارش

1-رابطه شیعیان ایران و شیعیان لبنان یك رابطه تاریخى است كه حداقل ۴۰۰ سال سابقه دارد.

۲-شیعیان لبنان به دلیل بى توجهى دولت این كشور در وضعیت بى دولتى به سر مى برند و خود مجبور به داشتن نیروى نظامى و اجتماعى هستند.

۳-دیدگاه هاى علامه فضل الله به عنوان ایدئولوگ جنبش حزب الله و عملكرد این گروه و نیز سنت علمایى مانند امام موسى صدر نشان مى دهد حزب الله یك گروه بنیادگرا نیست و در زمره نوگرایان جهان شیعه قرار مى گیرد.

۴-اتحاد ایران و لبنان اتحادى معطوف به حكومت یا حزبى خاص نیست،اتحادى تاریخى است.

نبرد جنبش حزب الله و ارتش اسرائیل درحالى از مرزهاى لبنان عبور كرده و به خاك جنوب لبنان كشیده شده كه عملاً دولت و ارتش لبنان از این صحنه غایب است. بدین ترتیب اگرچه ورود اسرائیل به خاك لبنان تجاوزى آشكار و نقض حقوق بین الملل به حساب مى آید، اما دولت و ارتش لبنان صریحاً خود را از این منازعه كنار كشیده اند و همانند ناظرى مستقل و البته تا حدودى معترض و مظلوم به نبرد «حزب الله- اسرائیل» مى نگرند. گویى جنوب لبنان به رهبرى حزب الله دولتى مستقل از دولت بیروت به حساب مى آید چنان كه اسرائیل نیز در حمله به پایتخت لبنان بیشتر مناطق شیعه نشین بیروت را در معرض بمب و موشك قرار مى دهد و در اعلامیه هایى كه بر سر مردم لبنان مى ریزد از آنها مى خواهد حساب خود را از حزب الله جدا كنند. در مقابل ایالات متحده آمریكا و دولت اسرائیل سعى بسیار دارند كه حزب الله لبنان را به دولت ایران پیوند زنند. ادعایى كه اگرچه در سطح كمك هاى نظامى از سوى مقامات دولت ایران تكذیب شده اما از نظر تاریخى و فكرى هرگز از سوى ایرانیان تكذیب نشده است: جنوب لبنان زادگاه جنبش شیعه است. سابقه تشیع در لبنان به صدر اسلام بازمى گردد:

«عثمان خلیفه سوم ابوذر غفارى از یاران برجسته پیامبر اسلام(ص) را به شام فرستاد معاویه فرمانرواى آن سرزمین وى را تبعید كرد و ابوذر به جبل عامل رفت و به پراكندن بذر تشیع در آن سرزمین همت گماشت.» (۵۹/۱)

در سال هاى اخیر، پس از سرنگونى دولت صدام حسین در عراق (كه اكثریت جمعیت آن شیعه هستند) بسیارى از دانشمندان علوم سیاسى از شكل گیرى هلالى شیعى در خاورمیانه سخن گفتند كه از ایران آغاز مى شود و با عبور از عراق و سوریه به جنوب لبنان مى رسد. بدین معنا كه نه تنها در ایران تشیع به عنوان یك دولت و در لبنان به عنوان یك جنبش مسلح نفوذ و اقتدار دارند بلكه شیعیان در عراق و علویان در سوریه دولت را در اختیار دارند. هلال شیعى به این معنا ریشه هاى عمیق تاریخى دارد:

«پیش از پیدایش دولت فاطمى مردمان طبریه، قدس و بیشتر مردم عمان شیعه بوده اند. ناصر خسرو كه در سال ۴۳۸/۱۰۴۶ از صور عبور كرده مى گوید كه بیشتر مردمان این شهر شیعه هستند. قفطى درباره شهر حلب در رویدادهاى سال ۴۲۰/ ۱۰۲۹ مى نویسد كه فقیهان این شهر بر مذهب امامیه فتوى مى دهند. ابن كثیر در بیان رویدادهاى سال ۵۷۰/ ۱۱۷۴ مى آورد: «هنگامى كه نورالدین زنگى مردم حلب را به جنگ با صلاح الدین ایوبى برمى انگیخت شیعیان آنجا با او شرط كردند كه بتوانند عبارت «حى على خیرالعمل» را به اذان برگردانند... در اواخر دهه هشتم سده ششم/ دوازدهم در دمشق شمار شیعیان از اهل سنت بیشتر بوده است.» (۶۱- ۶۰/۱)

شیعیان در تاریخ اسلام اقلیتى بانفوذ به حساب مى آیند كه داراى یك دولت آرمانى و چند دولت تاریخى هستند. دولت آرمانى آنان حكومت امام على(ع) به مدت پنج سال و اندكى حكومت امام حسن(ع) است اما دولت هاى تاریخى شیعه عمرى طولانى تر داشته اند. دولت هاى آل بویه در ایران (كه از شمال ایران ظهور كردند و بغداد پایتخت دولت اهل سنت را تسخیر كردند و بزرگترین امپراتورى شیعه را تشكیل دادند)، فاطمیان در مصر و حمدانیان در سوریه مهمترین دولت هاى تاریخى شیعیان به حساب مى آیند و در حال حاضر نیز با وجود اكثریت داشتن شیعیان در كشورهایى مانند جمهورى آذربایجان و امیرنشین بحرین و نیز با وجود در اختیار گرفتن پست نخست وزیرى عراق از سوى شیعیان تنها دولت ایران را مى توان شیعى خواند.

اما رابطه ایران و لبنان از این جهت رابطه اى تاریخى است كه آن را نمى توان به مناسبات حزب الله لبنان و جمهورى اسلامى ایران محدود كرد. اولین دولت ایرانى كه با شیعیان لبنان ارتباط برقرار كرد دولت سربداران بود. سربداران جنبشى بود كه پس از حمله مغول به ایران توانست در خراسان با دو بازوى روحانیت شیعه و سرداران ایرانى حكومتى مستقل تاسیس كند. با تاسیس این حكومت امیران سربدار دریافتند كه گرچه براى به دست گرفتن قدرت شمشیر لازم است اما براى اداره دولت شمشیر كافى نیست و نیاز به قانون وجود دارد. بر همین اساس «على موید» آخرین امیر سربدارى نامه اى به شهید اول مشهورترین فقیه شیعه لبنان نوشت:

«به عرض آن جناب كه پیوسته قبله صاحب نظران است مى رسانیم كه شیعه خراسان كه خدا (آن را) در پناه خویش گیرد تشنه دیدار شمایند و فیض بردن از دریاى فضل و دانشتان. بزرگان علمى این دیار از بد روزگار پراكنده كشته و بیشتر و یا همه شان تار و مار شده اند و امیرالمومنین سلام الله علیه مى فرماید شكست برداشتن دین مرگ دانشمندان است. ما در میان خویش كسى را كه به فتوایش به لحاظ علمى بتوان اعتماد كرد یا مردم بتوانند عقاید درست را از وى فرا گیرند نمى یابیم و از خداى متعال مسئلت چنین داریم كه حضرتت به ما افتخار حضور و افشاندن نور بخشد تا از علمش پیروى كنیم و از راه و رسمش رفتار آموزیم.» (۷۵/۱)

شهید اول به درخواست دولت ایران عمل نكرد اما كتاب لمعه دمشقیه را نوشت كه اولین كتاب قانون شیعه و پایه فقه شیعه از آن تاریخ است. شهید اول در واقع لقب محمدبن مكى بن حامد جزینى است كه از جبل عامل لبنان برخاست و گفته مى شود اولین بار نظریه ولایت فقیه را وى مطرح ساخت. همچنین برخى نوشته اند كه تعبیر «فقیه جامع الشرایط» در فقه شیعه از ابتكارات او است. «فقیه جامع الشرایط» شرط ضرورى رهبرى در قانون اساسى فعلى ایران است كه پیش از این در همان كتاب مشهور لمعه به كار رفته و اكنون مقامى رسمى در دولت ایران به حساب مى آید. نكته جالب توجه دیگر پیوند اندیشه شهید اول با تئورى مهدویت است كه هم اكنون در ایران نظریه اى غالب به حساب مى آید. شهید اول بر مبناى این نظریه شبه دولتى در جنوب لبنان ایجاد كرده بود كه جان خود را نیز بر سر آن از دست داد. اولین دولت براساس نظریه ولایت فقیه كه با بدیل سنى خود یعنى تئورى خلافت مرزبندى جدى داشت.

ابن مكى نخستین كسى بود كه دعوى نیابت مهدى(عج) كرد و گفت بدون حضور شخص وى نمى توان نماز آدینه برپا داشت. وى جمع آورى خمس و زكات را وظیفه نایب امام دانست و بدین سان به صورت پیشواى واقعى شیعیان درآمد كه در میان ایشان نایب امام زمان(عج) و زمینه ساز ظهور وى بود... ابن مكى در راه انجام این امر بایسته دید نخست در شهرهاى مجاور مناطق كوهستانى دست به كار شود و دور از چشم حكومت دمشق (در آن نواحى از جانب خود نایبانى براى مناطقى چون طرابلس و غیره تعیین كرد. بدین گونه مى رفت تا شهید مفهوم نوینى را از حكومت شرعى بنیاد نهد كه به تمامى با مفهوم خلافت... دوگانگى داشت. (۷۲-۶۸/۱)

شورانگیزترین رابطه میان شیعیان جنوب لبنان و ایران اما در عصر صفویه رخ داد هنگامى كه جنبش صفویه به دولت صفویه تبدیل شد و با پیوند تصوف آذربایجان و تشیع گیلان و پیوند شیخ صفى الدین اردبیلى و شیخ زاهد گیلانى دولت شیعه صفویه تاسیس شد. بار دیگر نیاز دولت به فقه سر باز كرد و این بار علماى جبل عامل دعوت پادشاهان ایران را لبیك گفتند و به هجرت دست زدند.

مشهورترین این علماى جبل عاملى محقق ثانى، شیخ على بن عبدالعالى كركى مشهور به محقق كركى است. محقق كركى در اوایل سال ۹۱۰ق ۱۵۰۴م با شاه اسماعیل اول در اصفهان دیدار كرد. از آن پس مشهورترین فقهاى شیعه مهاجر از لبنان به ایران افرادى چون شیخ بهایى بودند كه هنوز در ایران همانند مفاخرى ملى پاس داشته مى شوند. علماى شیعه در دولت صفویه به مقامات عالیه رسیدند تا جایى كه شاه طهماسب صفوى سلطنت خود را به نیابت از محقق كركى خواند و از آن پس علما به مقامات مهمى چون «مجتهدالزمانى» (رئیس شریعت) یا «صدراعظمى» (رئیس دولت) رسیدند. محقق كركى، میرزا حبیب الله بن حسین كركى و میرزا مهدى كركى از علماى صدراعظم (نخست وزیر) در دولت صفویه بودند. تعداد علماى مهاجر را بیش از ۹۰ تن دانسته اند اما از عدد مهمتر قدرت آنان در دولت بود. درواقع اولین دولت ملى ایران پس از سقوط ساسانیان محصول اتحاد شاهان ایران و فقیهان لبنان است. اتحادى كه از فرمان اول شاه طهماسب درباره محقق كركى به خوبى آشكار است: مخالفت حكم مجتهدین كه حافظان شرع سید مرسلین اند با شرك در یك درجه است «... مقرر فرمودیم كه سادات عظام و اكابر و اشراف فخام و امرا و وزرا و سایر اركان دولت عالى صفات مومى الیه را مقتدا و پیشواى خود دانسته در جمیع امور اطاعت و انقیاد به تقدیم رسانده.» (۱۸۱ - ۱۷۹/۱)

با سقوط دولت صفویه از اقتدار حكومتى علماى شیعه كاسته شد اما حضور آنان در جامعه ایرانى با رونق گرفتن حوزه هاى علمیه دوام یافت و چند نقطه در جهان شیعه به محل پرورش اندیشه شیعه تبدیل شد. نقاطى كه از اتصال آنها در نقشه جغرافیایى خاورمیانه مى توان هلال شیعى را ترسیم كرد: خطى كه از هند و موقوفه «اِوَِد» آغاز مى شود، به شهر مقدس «مشهد» در شمال شرقى ایران مى رود و از شهرهاى مركزى ایران مانند «اصفهان» و نیز «قم» عبور مى كند به «حله»، «سامرا» و «نجف» مى رسد و با گذر از سوریه به «جبل عامل» جنوب لبنان ختم مى شود. هر یك از این شهرها كه نام بردیم در جغرافیاى شیعه روزگارى مركز علمى و موطن فقهى شیعه بوده است و فقهاى شیعه از آن برخاسته اند تا جایى كه مى توان از مكتب سامرا، مكتب نجف، مكتب جبل عامل، مكتب قم و مكتب اصفهان سخن گفت. اگر شهید اول چهره بارز مكتب «جبل عامل» است در مكتب اصفهان با شیخ بهایى، در مكتب سامرا با میرزاى شیرازى، در مكتب نجف با آخوند خراسانى و در مكتب قم با آیت الله بروجردى آشنا مى شویم كه در هر دوره اى مرجعیت شیعه را در هلال شیعى برعهده داشته اند. فقهاى شیعه از زمانى كه از حكومت دور شدند نهاد مرجعیت را به صورت مستقل مستقر كردند و همچون فرمانروایان سعى در توجه به وجوه مختلف قلمرو هلال شیعى داشتند. مراجع بزرگ تقلید مانند شیخ انصارى، میرزاى شیرازى، آخوند خراسانى، آیت الله بروجردى و امام خمینى در هر یك از سرزمین هاى شیعى نماینده اى داشتند كه مستقل از حكومت ها عمل مى كردند. به طور مشخص در هندوستان، پاكستان و لبنان این نمایندگان برجسته بودند چرا كه كثرت علما در ایران و عراق ضرورتى براى استقرار نهاد نمایندگى شیعه ایجاد نمى كرد. همچنین شیعیان برخلاف مذهب كاتولیك فاقد نظام متمركز مرجعیت دینى هستند و اگر وجود یك پاپ به معناى عدم وجود پاپ هاى دیگر است در جهان شیعه همزمان مى تواند ده ها مرجع تقلید وجود داشته باشد كه هر كدام از مقلدان شیعه به انتخاب خود یكى را به مرجعیت انتخاب كنند. بر همین اساس مذهب شیعه تا حدودى شبیه مذهب پروتستان است. البته هرازگاهى اقتدار طبیعى یك «مرجع تقلید» مى تواند او را به «مرجع عام» تبدیل كند. تعداد مقلدین كه از طریق میزان وجوهات شرعى فهمیده مى شود فقیهى مانند شیخ مرتضى انصارى را مى تواند به مرجع عام تبدیل كند و اقتدارى مانند پاپ براى او رقم زند درست برعكس پاپ كه توسط اسقف ها انتخاب مى شود. این مدل البته در سال هاى اخیر مورد توجه شیعیان قرار گرفته و به صورت مجلس خبرگان در انتخاب رهبرى شیعه در ایران مستقر شده در عین حال كه نهاد مرجعیت مستقل باقى مانده است. بر همین اساس سنت نمایندگى براى فقها همواره وجود داشته است. یكى از مهم ترین نمایندگى هاى فقهاى شیعه در عراق و ایران، نمایندگان ایشان در لبنان بوده اند. در واقع اگرچه علماى جبل عامل پس از هجرت به ایران دیگر به لبنان بازنگشتند اما علماى بسیارى پس از تحصیل در نجف یا قم راهى جنوب لبنان شدند تا پایگاه تاریخى خود را در ساحل مدیترانه از كف ندهند. در عصر ما مشهورترین فقهاى شیعه مستقر در لبنان دو تن هستند: امام موسى صدر و علامه سیدمحمدحسین فضل الله.

امام موسى صدر احتمالاً كاریزماتیك ترین رهبر شیعیان لبنان بود. امام موسى صدر فرزند آیت الله سیدصدرالدین صدر یكى از مراجع ثلاث شیعه پس از فوت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى و پیش از مرجعیت عام آیت الله بروجردى بود. موسى صدر در ۱۵ فروردین ۱۳۰۷ در قم متولد شد و اگر هم اكنون (چنان كه شیعیان لبنان امید دارند) زنده باشد ۷۷ سال دارد. او از معدود علمایى بود كه پس از گرفتن مدرك دیپلم به حوزه علمیه رفت و طلبه شد. تحصیلات وى در حوزه ۱۰ سال طول كشید اما امام موسى همزمان در دانشكده حقوق دانشگاه تهران درس خواند و مدرك لیسانس حقوق را دریافت كرد. موسى صدر به زبان هاى فارسى، عربى، انگلیسى و فرانسه سخن مى گفت و چندى در حوزه علمیه نجف هم تحصیل كرد. در ایران به كارهایى مانند تاسیس دبیرستان و انتشار مجله مكتب اسلام پرداخت و آن گاه به نمایندگى از نهاد مرجعیت وقت راهى لبنان شد تا رهبرى شیعیان این كشور را برعهده گیرد.

وى كه به نمایندگى از حوزه علمیه قم راهى جنوب لبنان شد، سعى كرد در مقام رهبرى فرادینى ظاهر شود و با وجود اهتمام به امور شیعیان لبنان، سنیان و مسیحیان را نیز مورد توجه قرار دهد. امام موسى صدر در قم متولد شده بود اما جد اعلاى او سیدصالح سیدشرف الدین در نزدیكى شهر صور متولد شده بود و به همین دلیل به زودى به عنوان یك رجل لبنانى به رسمیت شناخته شد و مهم ترین نهادهاى شیعیان لبنان را كه از «بى دولتى» رنج مى بردند تاسیس كرد. در واقع در آن زمان هم دولت لبنان توجهى به شیعیان جنوب نداشت و چرخ تاریخ چنان چرخید كه لبنانى هایى كه چهارصد سال قبل به ایرانى ها براى تاسیس دولت ملى كمك كردند خود پذیراى كمك ایرانى ها براى رهایى از وضعیت بى دولتى شدند. امام موسى صدر در سال ۱۹۶۶ طى كنفرانسى مطبوعاتى در لبنان وضعیت لبنان را چنین تشریح مى كند:

این است واقعیت حیات انسانى شیعیان در لبنان:

اول- مناطق سكونت شیعیان

الف- در لبنان معمولاً میزان محرومیت و عقب افتادگى به نسبت دورى منطقه و روستا از پایتخت است، لذا منطقه جبل عامل در اقصى نقاط جنوب و منطقه بعلبك و هرمل در اقصى نقاط شمال (مناطق شیعه نشین لبنان) از محروم ترین شهرهاى لبنان به شمار مى آیند. این بدین معنا است كه ساكنین این مناطق طعم ستم و بى عدالتى را بیش از دیگران چشیده اند.

ب- عدم رسیدگى به وضع روستاها، عدم تامین نیازهاى اولیه زندگى، افزایش جمعیت و انهدام تاسیسات اقتصادى، مردم را به سوى پایتخت سرازیر كرده است. لذا مشاهده مى كنیم كه مردم جنوب و بقاع در حومه بیروت تمركز یافته و زنگارهاى عقب افتادگى و محرومیت را با خود حمل مى كنند. آنها، با توجه به عدم امكانات براى آموزش فرزندان خویش و بالا بودن سطح هزینه هاى زندگى شهرى نسبت به روستا، هیچ گاه به یك حیات انسانى شرافتمندانه دست نیافته اند.

ج- آفریقاى غربى و كشورهاى عربى سكونتگاه هاى سبز و خرمى براى برخى از شیعیان لبنان شده و ایشان به این نقاط مهاجرت كرده اند و از سطح اقتصادى بالایى برخوردار گشته اند و گاه سرمایه هاى خویش را در وطن اصلى خود نیز به كار مى گیرند. نیز عده دیگرى از شیعیان، بر اثر كار و كوشش و هوش و شعور، به مراتب اقتصادى رفیعى نائل آمده اند، لكن عده ایشان نسبت به انبوه محرومان شیعه بسیار اندك است.

دوم- مظاهر عقب افتادگى مادى شیعیان

در پیگیرى عوامل این عقب افتادگى، اهمال و كوتاهى دولت ها را به عنوان تنها عامل اصلى مشاهده مى كنیم. احیاناً كوشش هاى نسبى اى كه براى مبارزه با محرومیت و بهبود اوضاع صورت گرفته، تنها از سوى افرادى از فرزندان مناطق عقب مانده و محروم بوده است؛ افرادى كه نیروها و امكانات خویش را براساس احساس مسئولیت و درك ضرورت تغییر و تحول در اوضاع و احوال عمومى به كار گرفته اند و مى دانیم كه امكانات فردى و بازده و نتایج آن محدود است و توسعه به خبرگان و كارشناسان نیاز دارد؛ و لازم است كه دولت مستقیماً وارد عمل شود و این امر تحقق نیافته است. تنها كوشش هایى اندك، آن هم در سال هاى اخیر، صورت پذیرفته است. آنچه گفتیم در سطحى عام و درباره مسائل كلى است. اما درخصوص شركت و به كار گماردن شیعیان در ادارات و موسسات دولتى باید گفت شیعیان تنها دسته لبنانى اند كه حقوق خویش را از ماده شش و شش مكرر قانون كشور استیفا نكرده اند. در اینجا آمارى هست كه صحت آنچه را گفتم تایید مى كند و من آن را به مسئولین كشور تقدیم داشته ام.

برخى به اینكه ادعا مى شود علت عقب ماندگى شیعیان دسترسى نداشتن ایشان به تحصیلات عالیه و نیاز آنها به دانش هاى مطلوب است، قانع مى شوند، حال آنكه مطابق آمارى كه به مسئولان ارائه شده است، شیعیانى كه هم اكنون تحصیلات عالیه و مدارك لازم دانشگاهى دارند مى توانند عهده دار مسئولیت ها و مشاغل بدون مسئول شوند. وانگهى آنها كه چنین ادعایى دارند (برخى از مسئولان كشور) زحمت این پرسش را به خود نمى دهند كه چرا امكان تحصیل دانش به طور مساوى براى همگان وجود ندارد و علت این واقعیت تلخ چیست. آیا به این نتیجه نخواهند رسید كه سبب اصلى این امر عدم اهتمام و بى توجهى دولت به گسترش و تعمیم آموزش است؟ اگر بخواهیم درباره عقب ماندگى فرهنگى (كه شیعه با جهاد و كوشش ویژه اى آن را درهم مى شكند) نمونه اى متكى بر آمار و ارقام ذكر كنیم، كافى است كه بدانیم كودكان میان شش تا دوازده ساله یكى از مناطق شیعه نشین كه دوازده هزار نفرند، برطبق بررسى هاى سال ،۱۹۶۰ تنها سى ویك معلم رسمى دارند، یعنى هر سیصد و هشتاد و هفت نفر پسر و دختر شش تا دوازده ساله یك معلم. پس از این همه آمار و ارقام و شواهد عینى و ملموس، باز هم درباره اسباب و عوامل عقب افتادگى ساكنان این مناطق سئوالى باقى مى ماند؟

امام موسى صدر آنگاه در همین كنفرانس به زیركى از هویت دوگانه ایرانى- لبنانى خود سخن مى گوید و از پیوند تاریخى روحانیت شیعه و جنوب لبنان براى اثبات رهبرى خود استفاده مى كند. امام موسى صدر عدم خودباورى به روحانیون و شخصیت هاى شیعه را عامل مهمى در فقر و محرومیت جنوب لبنان مى داند و مى افزاید: ناگفته نماند كه این زمینه هاى منفى ویژگى ذاتى شیعیان نیست، زیرا شواهد بسیارى وجود دارد كه اصالت هاى مثبت را در درون ایشان به اثبات مى رساند، كه من خود یكى از این نمونه ها هستم.

من آنگاه كه به سرزمین آبا و اجدادى خویش (لبنان) برگشتم و كوشش هاى پى درپى خود را براى بالا بردن سطح بینش و حیات انسانى شیعیان محروم لبنان آغاز كردم، پاسخ مثبت و همكارى صمیمانه و مشتاقانه اى از سوى شیعیان دریافت كردم، كه روز به روز افزایش یافته و آینده روشنى، در ابعادى گسترده، به بار خواهد آورد. نوعى حسن نظر را در قبال این كوشش هاى وسیع در هموطنان خویش احساس كردم. اما برخى از خواص هنوز اخلاص و صداقت و همیارى و دلسوزى را هضم نكرده اند و توانایى تفسیر واقعیت ها را، مگر آن طور كه تمایلاتشان را ارضا كند، ندارند. چون نسبت به خویشتن و منویاتشان شك دارند.

آنچه خود سزاوار بودند به من نسبت دادند، اتهاماتى بر من وارد كردند و فعالیت هاى مرا به تحركات سیاسى محلى عربى یا جهانى، بدون هیچ گونه قرینه و دلیلى، ربط دادند. ماجرایى كه بنا به گفته ابن سینا، آدمى را از انسانیت خارج مى سازد. براى ایراد این شبهه ها علتى جز اینكه من در مقام یك روحانى و مرد دین به صحنه حیات و حركت وارد شده و غبار ركود سالیان دراز را از چهره محرومان زدوده ام و سطح زندگى ایشان را بر پایه تفكر اصیل اسلامى بالا برده، ایشان را با یك زندگى پویا، متحول و پیشرفته آشنا كرده ام، نمى بینم. پاسخ مثبتى كه هموطنان به فریاد من دادند، سبب شد تا بدخواهان از اتهامات گذشته عدول كنند و شیوه دیگرى برگزینند، كه ایراد اتهامات شخصى بود. آنان توطئه اى بر ضد شخص من آغاز كردند. ترفند هاى آنان آنچنان ناجوانمردانه و باورنكردنى بود كه احساسات شیعیان و هر هموطن با وجدانى چون رئیس جمهور شارل حلو و استاد هنرى استاندار جنوب و دیگر شخصیت هاى اصیل لبنانى را برانگیخت. افتراى اخیر، این برداشت و احساس را در همگان بیدار كرد كه مقصود شخص من نیست، بلكه لكه دار كردن نوع است و در وراى آن خدشه دار كردن چهره شیعه، كه بخش بزرگى از كشور لبنان بلكه بال هاى آن است و واى بر لبنان آنگاه كه بال هایش را بشكنند! (۳۱۶-۳۰۹/۲)

بر همین اساس امام موسى صدر مجلس اعلاى شیعیان لبنان، حركت المحرومین و جنبش امل (اولین گروه نظامى شیعیان لبنان) را تاسیس كرد و از روابط خود با دولت وقت ایران براى بهبود وضع شیعیان لبنان استفاده كرد. جلال الدین فارسى در این باره نوشته است: از خدمات برجسته حجت الاسلام والمسلمین آقاى سید موسى صدر به شیعه لبنان، تاسیس شوراى عالى شیعه است. سایر طوایف مذهبى، از سال هاى پیش چنین شورا یا «مجلس»ى داشتند كه امورشان را اداره مى كرد. ولى شیعه تحت سرپرستى شوراى عالى برادران اهل سنت بود. شیعه، این بزرگ ترین طایفه مذهبى لبنان، محروم ترین طایفه و «مستضعف» آنها بود. رفع این محرومیت و استضعاف، همه اهتمام شوراى عالى شیعه و آقاى صدر را كه در راس آن بود به خود جلب كرد و یگانه مقصد گشت. به همین علت، با همه رژیم هاى سلطنتى عربى و غیر عربى رابطه دوستانه داشتند تا از كمك هاى مالى آنها برخوردار شوند. هر طایفه مذهبى یك یا چند بیمارستان داشت. ولى شیعه با كثرت جمعیتش یك بیمارستان هم نداشت.

آقاى صدر همراه با شهید دكتر مصطفى چمران به مسكو سفر كرد و مذاكراتى در این باره انجام داد. دولت شوروى با تقاضاى ایشان دایر بر تاسیس یك بیمارستان در جنوب لبنان موافقت كرد. چیزى نگذشت كه رژیم شاهنشاهى از ایشان دعوت كرد و شاه در ملاقاتى با آقاى صدر در زمستان ۱۳۵۰ پرداخت چهل میلیون دلار را براى ساختن بیمارستانى در جنوب لبنان وعده داد. به این ترتیب از كمك شوروى صرف نظر شد.

چند هفته بعد و در ایام نوروز ،۱۳۵۰ مادر شاه همراه با زین العابدین رهنما و چند نفر دیگر به بیروت آمده شبى را هم براى دعا و وعظ در ساختمان شوراى عالى شیعه با آقاى صدر به سر آوردند. فرداى آن روز از بیروت به جنوب لبنان رفته از هنرستان برج الشمالى بازدید كردند. وقتى در سال ۱۳۵۸ حمید رهنما- پسر زین العابدین رهنما وزیر اطلاعات هویدا- دستگیر شد زین العابدین رهنما با وساطت مرحوم دكتر اسدالله مبشرى براى استمداد به منزل بنده آمد. پسر دیگرش، مجید كه وزیر علوم و آموزش عالى هویدا بود گریخته بود. از او درباره سفر سال پنجاهش با مادر شاه به بیروت پرسیدم. با جزئیات برایم حكایت كرد.

روابط شوراى عالى شیعه با رژیم شاهنشاهى به خوشى مى گذشت. عوامل متعددى به حسن این روابط كمك مى كردند. مدتى پیش از آن، با درگذشت آقاى حكیم(رض) مرجع شیعه لبنان، شوراى عالى شیعه، آنان را به آقاى خویى(رض) ارجاع داده بود. این شورا از هر فعالیتى كه علیه شاه در لبنان صورت مى گرفت ابراز عدم رضایت مى نمود، زیرا مسئولیت خود را به رفع محرومیت و استضعاف از شیعه لبنان محدود مى دانست و با وجود مشكلات عدیده و دشمنان بسیار در بیرون و درون طایفه شیعه، خود را از اداى همین مسئولیت نیز عاجز مى دید.

شاه چهل میلیون دلار را با حساب و كتاب مى پرداخت. در ازاى آن خدماتى را مى طلبید. این پول هزاران لبنانى را مرهون شوراى عالى شیعه مى ساخت. ده ها پزشك و پرستار و كارگر با خانواده و عشیره شان با هزاران بیمارى كه خدمات درمانى دریافت مى كردند لشكر سیاسى آن شورا مى شدند. به همین جهت، خانواده هاى متنفذ شیعه كه با طایفه مارونى به ویژه حزب كامیل شمعون اتحاد سیاسى داشتند به كمك منصور قدر- سفیر كبیر شاهنشاه در بیروت و رئیس ساواك خاورمیانه- نگذاشتند این كمك با آثار سیاسى هنگفت آن نصیب شورا شود.

سرانجام روابط شوراى عالى شیعه با ساواك و به دنبال آن رژیم شاه تیره گشت. آقاى صدر متوجه دولت سوریه و الفتح شد و كار تا حدود زیادى در مسیر خیر و صلاح شیعه و مردم لبنان و ملت فلسطین قرار گرفت. (۲۵۷-۲۵۶/۳)

شیوه فعالیت امام موسى صدر مورد انتقاد گروهى از مبارزان سیاسى ایران بود. اكبر هاشمى رفسنجانى رئیس جمهور سابق ایران در این باره نوشته است: «آقاى صدر هم دیدگاه هاى خاصى در مورد ایران داشت. او بر حسب موقعیت خاصى كه داشت- از یك سو با رژیم ایران ناگزیر روابطى داشت و از سوى دیگر با مبارزین هم صمیمى بود. اختلاف نظرهایى هم بین او و بیت امام بود كه از من هم انتظار ایفاى نقشى داشتند كه در ادامه همان سفر كه به عراق رفتم با امام در این زمینه گفت وگوهایى داشتم كه بى تاثیر نبود... طرف اصلى این اختلاف ها هم نیز طیف هواداران امام و مبارزه بودند و بیش از همه مرحوم حاج آقا مصطفى و ریشه و منشاء آن یكى مسئله مرجعیت بود كه آقاموسى به خاطر مصالح مجلس اعلا و با توجه به محذوراتى كه داشت نمى توانست امام را معرفى كند و نیز شیوه مبارزه كه براى آقاموسى نادیده گرفتن رژیم امكان پذیر نبود. سفارت ایران در لبنان از سفارتخانه هاى حساس ایران بود كه آقاموسى هم با سفارت ناگزیر ارتباط داشت. آقاموسى ضمن حفظ روابطش با مسیحى ها، مسلمان ها، سنى ها، حكومت و سفارت ایران براى خودش در آنجا تشكیلاتى مترقى داشت با اندیشه هاى جالب.» (۲۷۶/۴)

از ایرانیانى كه همپاى امام موسى صدر در لبنان حضور داشت مصطفى چمران بود كه پس از پیروزى انقلاب اسلامى در ایران وزیر دفاع شد.

مصطفى چمران در سال ۱۳۵۹ گزارش كاملى از جایگاه امام موسى صدر در لبنان داده است. چمران به درستى به پیوندهاى ایران و لبنان اشاره مى كند: «مقدس ترین پایگاه تشیع در عالم جبل عامل است. اولین مركز جوشان تشیع در عالم این منطقه است. نخستین بار اباذر غفارى اسلام را به جبل عامل برد و مهر و محبت آل بیت را در دل مسلمانان این منطقه به ودیعه گذاشت و از همان روزگار نخستین بزرگترین دانشمندان و نویسندگان شیعه در این مركز و در این محل نشو و نما یافتند... جبل عامل مركزى براى بزرگترین دانشمندان عالم تشیع بوده است. كشور ما شیعه است اما ریشه تشیع در جبل عامل است یعنى اگر خداى ناكرده ریشه جبل عامل را قطع كنند به مثابه آن است كه ریشه تشیع را از عالم قطع كرده اند... این جبل عامل همانند قدس و فلسطین براى ما شیعیان مقدس و محترم است و چه خون ها براى این جبل عامل ریخته شده و چه مبارزه ها و سختى ها و مرارت ها براى آن تحمل شده است.» (۷۳/۵)

با وجود نفوذ فوق العاده امام موسى صدر در لبنان در آستانه تاسیس دولت جمهورى اسلامى وى ناپدید شد و از معادلات سیاسى لبنان كنار رفت. امام موسى صدر هنوز چهره گمشده شیعیان لبنان است. پس از ناپدید شدن وى نفوذ ایران در لبنان به شكل دیگرى درآمد. امام موسى صدر هم چهره علمى شیعیان لبنان و هم چهره سیاسى آنان بود اما پس از ناپدید شدن او علامه سیدمحمدحسین فضل الله فارغ التحصیل مكتب نجف چهره علمى و سران گروه حزب الله (شیخ صبحى طفیلى، سیدعباس موسوى و سیدحسن نصرالله) چهره هاى سیاسى شیعیان لبنان شدند. در واقع همان تفاوت روش سیاسى میان نیروهاى هوادار امام خمینى و امام موسى صدر سبب شد كه با پیروزى انقلاب اسلامى یكى از افراد نزدیك به مرحوم مصطفى خمینى گروه شیعى تازه اى را تاسیس كند. سیدعلى اكبر محتشمى سفیر وقت ایران در سوریه تاریخ تاسیس حزب الله لبنان را چنین توضیح مى دهد: یكى از برنامه هایى كه ما در نظر داشتیم و شروع كردیم، كار روى لبنان بود كه جمهورى اسلامى بتواند در لبنان به عنوان پایگاهى مهم حضور داشته و فعال باشد و كار كند. البته كار كردن در لبنان بسیار مشكل بوده و هست و در آینده نیز مشكل خواهد بود.

در همان سال اول كه به سوریه رفته و كار كردیم به نتایجى رسیدیم. با توجه به بافت حكومت سوریه و وجود رابطه عاطفى بین مسئولین علوى سوریه با مردم ایران و از طرف دیگر ویژگى هاى مشتركى چون روحیه ضدصهیونیستى، اسرائیلى و ضدآمریكایى كه بین دو كشور و دو حكومت وجود داشت سبب شد زمینه براى فعالیت و نزدیك شدن به مقامات سوریه مساعد باشد. لذا ما خیلى سریع با مسئولین سوریه اعم از وزرا، مسئولین، نمایندگان مجلس، مقامات نظامى و... آشنا و نزدیك شدیم و رابطه تنگاتنگى را با آنها برقراركردیم. (۲۴/۶)

محتشمى از موافقتنامه اى میان ایران و سوریه خبر مى دهد كه براساس آن سالانه ۹ میلیون تن نفت در اختیار سوریه قرار مى گرفت كه یك میلیون تن آن مجانى براى كمك به ارتش سوریه و هشت میلیون تن با تخفیف ۵/۲ دلار زیر قیمت هاى بین المللى براى هر بشكه و پنج میلیون تن نفت به صورت تهاترى بود. پس از جنگ پنجم ژوئن ۱۹۸۲ مصادف با ۱۵خرداد ۱۳۶۱ كه طى آن ارتش اسرائیل وارد لبنان شد و جنوب لبنان را به اشغال درآورد نیز هیاتى مركب از وزراى دفاع و خارجه وقت ایران به همراه فرماندهان سپاه و ارتش وارد سوریه شدند. نام هاى آشنایى مانند محسن رضایى، على اكبر ولایتى، محسن رفیق دوست و احمد متوسلیان در فهرست این هیات به چشم مى خوردند:

این هیات طى یك هفته اقامت در سوریه دو ملاقات با حافظ اسد داشت. اعضاى هیات در ملاقات اول مطرح كردند كه از طرف رهبرى ایران آمده ایم تا نیروهاى ارتش و سپاه ایران را به كمك ارتش سوریه در جنگ با اسرائیل وارد كنیم و برنامه این است كه یك لشكر با تجهیزات وارد سوریه شود و در خطوطى كه ارتش سوریه مشخص مى كند خطى به عهده ایران گذاشته شود.

همچنین مطرح شد كه یك مركز فرماندهى مشترك تشكیل شود و هدایت جنگ و عملیات را به عهده گیرد. (۲۵/۶)

پس از توافق اولیه اولین نیروهاى نظامى ایران وارد سوریه شدند:

اولین هواپیما پس از گذشت ۲۴ ساعت از ملاقات با حافظ اسد وارد دمشق شد و در تاریخ بیست و یكم یا بیست و دوم خرداد ۱۳۶۱ اولین هواپیماى ایران كه حامل ۵۰۰ نفر از نیروهاى سپاه پاسداران بود در دمشق بر زمین نشست.

بیست و دوم خرداد روزى بود كه نیروهاى اسرائیل وارد بیروت شدند. یعنى جنوب را گرفته، مى خواستند وارد بیروت شوند. نیروهاى سپاهى و بسیجى ساعت ۱۲ شب تكبیرگویان وارد سوریه شده و به زیارت زینبیه رفتند. مردم شاهد تكبیر سپاهیان اسلام بودند كه روز بعد هم در رسانه هاى گروهى منعكس شد. در این زمان اسرائیل و آمریكا موضع گرفته و در همان روزها بود كه بگین نخست وزیر اسرائیل اعلام كرد كه اگر نیروهاى ایران بخواهند به مرزهاى اسرائیل رسیده و از طریق عراق عبور كنند، در صحراى رتبه و قبل از اینكه به مرزهاى اردن و فلسطین برسند، ما آنها را به وسیله نیروى هوایى مى زنیم. (۲۵/۶)

اما به دلیل ناهماهنگى پس از سه ماه تیپ ارتش ایران از سوریه بازگشت و سپاه باقى ماند. سپاه نیز وارد مبارزه مستقیم با اسرائیل نشد و به جاى آن ترجیح داد به آموزش لبنانى ها بپردازد:

در داخل خاك لبنان در خط مرزى در كنار شهر «نبى شیث» پایگاهى به نام «جنتا» قرار داشت كه پایگاه آموزشى جنبش امل بود. بعد از انشعابى كه در حركت امل به وجود آمد، این پایگاه به دست نیروهاى امل اسلامى به رهبرى ابوهشام افتاد. ما آنجا را براى آموزش نیروهاى لبنانى در اختیار سپاه قرار دادیم و سپاه حركت آموزشى اش را شروع و اعلام كرد كه از جوانان لبنانى براى آموزش نظامى، سیاسى، عقیدتى ثبت نام مى كند.

سیل جوانان به طرف دفاتر سپاه در لبنان براى نام نویسى سرازیر شد. بیمارستانى در بعلبك بود كه در اختیار سپاه قرار گرفت و برادران سپاه آنجا را مركز كارشان قرار دادند، همچنین هتل متروكه اى هم در بعلبك بود كه آنجا هم اجاره و یكى از مراكز سپاه شد. لبنانى ها به این مركز مراجعه كرده و نام نویسى و گزینش مى شدند و دوره هاى دوماهه در «جنتا» مى دیدند. هر دوره اى ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر آموزش نظامى، عملى و آموزش هاى اخلاقى و ایدئولوژیك مى دیدند و بعد از پایان هر دوره این نیروها به عنوان هسته هاى مقاومت اسلامى در لبنان در مناطق مختلف مشغول به كار مى شدند. چون این نیروها هم از جنوب، هم از بیروت و هم از بقاع بودند. (۲۷/۶)

اندكى بعد در سال ۱۳۶۲ حزب الله لبنان اعلام موجودیت و طى نامه اى سرگشاده مواضع سیاسى خود را اعلام كرد. محتشمى كه تا مدت ها نفوذى قابل ملاحظه بر حزب الله لبنان داشت مهم ترین عملیات این گروه را این گونه معرفى مى كند:

۱- ۲۳ سپتامبر ۸۲ (اول مهرماه ۶۱) ساعت ۶ صبح پایگاه تفنگداران آمریكا در كنار فرودگاه بین المللى بیروت و پایگاه نیروهاى فرانسه در ساعت ۶ و ۵ دقیقه در غرب بیروت به وسیله دو كامیون حامل مواد منفجره در دو سرى عملیات استشهادى منهدم شد كه جمعاً بیش از ۶۰۰ نفر از نیروهاى آمریكایى و فرانسوى كشته شدند.

۲- ۱۴ نوامبر ۸۲ مطابق با ۲۳ آبان ۶۱ مقر افسران نیروهاى نظامى امنیتى در ساعت ۶ صبح منفجر و بیش از ۴۰۰ نفر از نیروهاى ورزیده صهیونیستى به هلاكت رسیدند و ساختمان ۸طبقه با خاك یكسان شد.

۳- ۱۸ آوریل ۸۳ مطابق با ۲۹ فروردین ۶۲ سفارت آمریكا در ساعت ۱۰ صبح هنگامى كه قرار بود فیلیپ حبیب نماینده مخصوص ریگان در خاورمیانه در یك جلسه سرى در سفارت آمریكا شركت كند، منفجر شد.

۴- در بهار سال ۶۲ پس از اقامه نماز جمعه، مردم حزب الله بعلبك به طرف پادگان ارتش لبنان به نام «سكنه ملاعبدالله» هجوم برده و پس از دو ساعت آن را فتح كردند، این پادگان به نام پادگان امام على(ع) نامگذارى شد. (۲۸/۶)

حزب الله لبنان تاكنون سه رهبر سیاسى داشته است:

اول- شیخ صبحى طفیلى كه در پى تحول در سیاست خارجى ایران و گرایش به سوى تنش زدایى در دیپلماسى جمهورى اسلامى از رهبرى حزب الله كنار رفت.

دوم- سیدعباس موسوى كه توسط دولت اسرائیل ترور شد و به شهادت رسید.

سوم- سیدحسن نصرالله كه هم اكنون رهبرى حزب الله را برعهده دارد. اما رهبرى فكرى و دینى حزب الله همچنان برعهده علامه سیدمحمدحسین فضل الله فقیه نواندیش لبنانى است كه بنا به اعلام منابع خبرى حزب الله همراه سیدحسن نصرالله در مكان امنى به سر مى برد و از دسترس ارتش اسرائیل به دور است. علامه فضل الله از نوگراترین فقهاى جهان شیعه است. مرورى بر نظرات وى جایگاه فقهى علامه را نشان مى دهد:

علامه سیدمحمدحسین فضل الله در سال ۱۳۵۴ هجرى قمرى در نجف به دنیا آمد و پس از ورود به حوزه علمیه قم شاگرد آیت الله خویى شد و در محضر استادانى چون او به درجه اجتهاد رسید.

هجرت او به لبنان به درخواست گروهى از شیعیان لبنان از مراجع نجف بود كه دو تن از مراجع یعنى آیت الله حكیم و آیت الله خویى علامه فضل الله را به عنوان وكیل راهى لبنان كردند. علامه فضل الله در لبنان مدیریت حوزه علمیه را برعهده گرفت و همكارى هایى را با امام موسى صدر سامان داد: «آقاى سیدموسى صدر كه با همدیگر از قدیم در نجف دوستى و آشنایى داشتیم نیز فعالیت هایى داشت البته روش فعالیت ما با یكدیگر تفاوت داشت زیرا من اسلام را به صورت سیاسى آن مطرح كردم و او معتقد بود كه هنوز زمان مطرح كردن آن فرانرسیده است و لذا طرح آن را مصلحت نمى دید.» (۴۳/۷)

فعالیت هاى سیاسى علامه فضل الله در لبنان پس از مدتى به صورت جدیدى درآمد: «سرپرستى حركت اسلامى در لبنان را به عهده گرفته ام. این حركت كه امروزه در شكل حزب الله مى باشد ارشادات معنوى و مذهبى خود را از من دریافت مى كند البته این اشراف و سرپرستى تنها در جنبه هاى مذهبى مى باشد و هرگز از جنبه رسمى و سیاسى ریاست این گروه را برعهده نگرفته ام.» (۴۵/۷) علامه فضل الله چهار بار مورد سوءقصد قرار گرفت و معتقد است كه در یكى از این ترورها عربستان سعودى مبلغ سه میلیون دلار جهت مخارج این توطئه پرداخت كرده است. (۴۶/۷)

علامه فضل الله از خود به عنوان «مرشد روحى حزب الله» یاد مى كند و تاكید دارد كه هرگز فردى حزبى نبوده است. در واقع تاكید علامه بر جایگاه علمى خود دور از واقع نیست. همین جایگاه بلند علمى به او اجازه مى دهد كه در گفت وگو با مجله حوزه در سال ۱۳۶۷ بگوید: «معتقدم كه حوزه با نظام كنونى آن قادر به انجام وظایف خود در جهان اسلامى نمى باشد. زیرا نظام تدریس در حوزه به نحوى است كه تنها فارغ التحصیلان آن افرادى هستند كه متخصص در شریعت اسلامى مى باشند و ن