دشمن را وجب به وجب عقب راندیم
بازخوانی عملیات غدیر در گفتوگوی با امین یامینی از رزمندگان حاضر در این عملیات
از ویژگیهای عملیات غدیر این است كه همانند مرصاد چند روز پس از قبول قطعنامه انجام گرفته است. آن زمان كه دشمن بعثی به تصور ...
عملیات غدیر در روزهای پایانی جنگ انجام گرفت. عملیاتی بزرگ و تأثیرگذار كه اگر با موفقیت همراه نمیشد، شاید اكنون تاریخ جنگ به گونه دیگری رقم میخورد. از ویژگیهای عملیات غدیر این است كه همانند مرصاد چند روز پس از قبول قطعنامه انجام گرفته است. آن زمان كه دشمن بعثی به تصور ضعف در جبهه ایران اسلامی به كشورمان حمله كرد، یگانهای حاضر در منطقه خوزستان یا آنهایی كه به سرعت خود را به این جبهه رسانده بودند، چنان مقاومتی در برابر انبوه تانكهای دشمن نشان دادند كه برای بعثیها قابل باور نبود. این یگانها در میان كمبود تسلیحات و نفرات، طی عملیات غدیر به صفوف تانكهای دشمن حمله كردند و او را وجب به وجب و متر به متر وادار به عقبنشینی كردند. در حالی كه هنوز در ایام گرم مردادماه قرار داریم، به سراغ سرهنگ امین یامینی از رزمندگان حاضر در عملیات غدیر رفتیم تا بیشتر از حال و هوای روزهای پایانی جنگ بدانیم.
به عنوان یك رزمنده حضور در جبهههای جنگ را از چه زمانی تجربه كردید؟
من متولد سال 46 هستم. وقتی جنگ شروع شد سنم به جبهه رفتن قد نمیداد، اما از زمانی كه مجوز اعزام گرفتم تقریباً تا پایان جنگ در جبهه بودم. سال 62 در 16 سالگی برای اولین بار به عنوان بسیجی به جبهه رفتم. كمی بعد پاسدار شدم و تداوم حضورم در جبهه در همین كسوت پاسداری بود تا اینكه جنگ به اتمام رسید.
تمام این مدت را در لشكر 10 سیدالشهدا(ع) بودید؟
اكثر بچههای استان تهران رزمنده لشكر10 سیدالشهدا(ع) میشدند و من هم عمده حضورم در جبههها را در این لشكر بودم.
بین 27 تیر ماه تا حدود پنجم مردادماه كمتر از 10 روز میشود، اما روزهایی پر التهاب و پر حادثه كه هر آن اتفاقی در جبههها میافتاد، آن زمان در كدام منطقه بودید؟
همانطور كه گفتید روزهای آخر جنگ واقعاً شرایط خاصی در جبههها حكمفرما بود. اول پذیرش قطعنامه، بعد حمله دشمن، سپس حمله منافقین و حوادث دیگر كه باعث شد این مقطع از جنگ را یكی از خاصترین مقاطع دفاع مقدس بدانیم. آن زمان من فرمانده یكی از گروهانهای گردان حضرت زینب(س) از لشكر 10 بودم. بخشی از نیروهای لشكر مقارن با روزهای پایانی جنگ در ماووت عراق مستقر بودند. بعد از عملیات نصر 4 كه ماووت را گرفتیم، همین طور آنجا بودیم تا اینكه قطعنامه پذیرفته شد و از ما خواستند منطقه را تخلیه كنیم. در ماووت خبر پذیرش قطعنامه را شنیدیم.
حال و هوای آن روزهای جبههها چطور بود؟
در رأس پذیرش قطعنامه حضرت امام قرار داشت و به تبعیت از ایشان ما هم موضوع را پذیرفتیم ولی یكسری مسائل وجود داشت كه باعث ناراحتی و نگرانی رزمندهها میشد. حضرت امام از اول جنگ تا روزهای پایانی جنگ شعار جنگ جنگ تا رفع فتنه را بیان میكردند اما ما میدیدیم كه فتنه هنوز وجود دارد و قطعنامه نیز پذیرفته شده است. این نگرانی بین رزمندهها وجود داشت كه مبادا برخی با اهمالكاریشان باعث نوشیدن جام زهر توسط حضرت امام شدهاند. خوب یادم است وقتی اخبار ساعت 2 بعدازظهر 27 تیرماه 67 پذیرش قطعنامه را اعلام كرد، موجی از ناراحتی در میان رزمندهها ایجاد شد. حتی بعضی از رزمندهها گریه میكردند. لحظات قابل وصف نیست. منتها همانطور كه عرض كردم چون در رأس پذیرش قطعنامه، امام قرار داشت، ما خودمان را مكلف به امر ولی فقیه میدانستیم.
دو یا سه روز بعد از پذیرش قطعنامه هم كه دشمن حمله كرد. شما كه در منطقه ماووت بودید چطور خودتان را به جنوب رساندید؟
بعد از پذیرش قطعنامه به ما دستور دادند باید به عقب برگردیم. در همین بین خبر رسید كه دشمن به مناطق مرزی شلمچه، زید، شرهانی، پیچ انگیزه و. . . حمله كرده است. در واقع دشمن از شمال تا جنوب خوزستان حمله كرده بود. انگار كه زمان به عقب برگشته باشد، بار دیگر مثل 31 شهریورماه 1359 شاهد حمله همهجانبه بعثیها بودیم. لشكر 10 دو اردوگاه اصلی در جنوب داشت. یكی در كنار سد دز نزدیكیهای دزفول و دیگری اردوگاه كوثر در اهواز. به محض شنیدن حمله دشمن، همه گردانها برای بازسازی نیروهایشان به این دو اردوگاه رفتند. آن زمان كمبود نیرو داشتیم و باید گردانها یگان رزمیشان را بازسازی میكردند. یادم است همان روز 31 تیرماه شاید چند ساعت بعد از یورش دشمن، روی جاده اهواز به خرمشهر با آنها درگیر شدیم.
در صحبتهایتان به كمبود نیرو اشاره كردید، چرا در مقطع حساسی مثل آخر جنگ باید جبههها با كمبود نیرو رو بهرو میشدند؟
بخشی شاید به خاطر جو پذیرش قطعنامه بود كه مردم احساس میكردند حالا كه جنگ تمام شده نیازی به حضور در جبههها نیست. بخشی هم مربوط به فصل تابستان میشد. خیلی از مردم روستایی در تابستان سر زمینهای كشاورزی كار میكردند و امكان حضور در جبهه را نداشتند. فقط برخی از ادارات و نهادها اعزام داشتند كه نیروهایشان پاسخگوی گستره جبههها نبود. همه این عوامل دست به دست هم داده بودند تا در آن مقطع حساس، تیپها و لشكرها كمبود نیرو داشته باشند.
عراقیها تا چه مناطقی پیشروی كرده بودند؟
وقتی رزمندهها به مرز رسیدند، به دلیل خیانتی كه دشمن كرده بود میخواستند آنها را داخل خاك خودشان تعقیب كنند ولی وقتی خبر به حضرت امام میرسد، ایشان میفرمایند ما به واقع كلمه قطعنامه را پذیرفتهایم و مثل دشمن نیستیم كه خلف وعده كنیم. بنابراین در همان مرزها مستقر شدیم و به خاك عراق ورود نكردیم.
سرعت پیشرویشان واقعاً زیاد بود. در برخی از مناطق به عمق 100 كیلومتری نفوذ كرده بودند. خود ما اولین جاهایی كه با دشمن درگیر شدیم در پادگان حمید، ایستگاه حسینیه و دارخوین بود. در این سه نقطه بود كه گردانهای لشكر 10 به مصاف دشمن رفتند. هر كدام از این مناطق چند كیلومتر با هم فاصله دارند و شرایطی پیش آمده بود كه گردان بدون اینكه ارتباطی با هم داشته باشند، مستقلاً با دشمن درگیر میشدند.
در همین زمان امام یك پیام عجیبی صادر میكنند و از سپاه میخواهند متر به متر بجنگد و دشمن را بیرون بیندازد، شنیدن این پیام خاص چه حسی را در میان رزمندهها ایجاد كرد؟
پیام امام(ره) به این مضمون بود كه «این نقطه حیاتی كفر و اسلام است. یعنی نقطه شكست یا پیروزی یا اسلام یا كفر است و باید متر به متر جنگید و هیچ چیز از هیچ كس پذیرفته نیست و اینجا نقطهای است كه یا موجب میشود سپاه دوباره در كشور حیات پیدا كند یا برای همیشه یك سپاه ذلیل و مردهای بشود.» وقتی این پیام صادر شد، ما به حساسیت اوضاع بیش از پیش پی بردیم. تلنگری برای ما بود كه باعث شد نیرو و انگیزه فوقالعادهای در میان رزمندهها ایجاد شود. همین طور ایشان پیامی را هم برای مردم اهواز و خوزستان صادر كرده بودند. بعد از صدور این پیامها، ما به رغم كمبود تسلیحات و امكانات با شدت بیشتری با دشمن درگیر شدیم. بچهها بیمحابا میجنگیدند. بعثیها هم كه از نظر تسلیحات واقعاً برتر بودند، مقاومت میكردند و در بعضی از نقاط برخی از گردانها تا آستانه محاصره توسط دشمن پیش رفتند. شما تصور كنید ما باید در گرمای اواخر تیرماه و اوایل مردادماه در جبهه خوزستان با ستونهای تانك دشمن میجنگیدیم، اما چون میخواستیم دل امام را شاد كنیم، بچهها تا آخرین رمق مقاومت میكردند و توانستیم روی بعثیها را كم و آنها را وادار به عقبنشینی كنیم. اگر این مقاومتها نبود امكان سقوط خرمشهر میرفت. آن وقت دشمن دست پری در مذاكرات داشت كه شكر خدا موفق به این كار نشد.
همین درگیریها نام عملیات غدیر گرفت؟
ما در دو مرحله وارد عملیات شدیم. عملیات غدیر كه البته بعدها این نام روی آن گذاشته شد، در سوم مردادماه انجام گرفت. ابتدا ما دشمن را كه در برخی از نقاط 100 كیلومتر پیشروی كرده بود عقب زدیم و در مرحله بعدی باید مرزها را تأمین میكردیم. بنابراین در روز دوم مردادماه 67 در اتاق جنگی كه در منطقه شلمچه قرار داشت، توسط مرحوم حاج حسین پروین جانشین وقت لشكر 10 سیدالشهدا(ع) برای عملیات غدیر توجیه شدیم. آن زمان سردار علی فضلی دچار مشكلات جسمی شده بود و حاج حسین پروین به جای ایشان یگان را فرماندهی میكرد. بعد از توجیهات و هماهنگیهای اولیه قرار بر انجام عملیات شد. اما منطقه عملیاتی از یك عقبه ضعیفی برخوردار بود. باید روی جادهای عمل میكردیم كه دو طرفش آب گرفتگی بود و به موازاتش جاده دیگری قرار داشت كه یگانهای دیگر از آنجا وارد عمل میشدند. ما باید با یگانهای همجوارمان روی جاده آسفالته الحاق میكردیم و دست میدادیم. واقعاً كار سختی پیشرو داشتیم.
دشمن چه امكاناتی را برای مقابله با رزمندهها تدارك دیده بود؟
در این عملیات ما هیچ راهی جز ورود به اهواز و خرمشهر از طریق جاده نداشتیم. جادهای كه 20، 30 متر بود و دشمن هم این را به خوبی میدانست و روی عرض جادهای كه 20 الی 30 متر بیشتر نبود، انواع و اقسام سلاحهای منحنی زن، توپ، تانك،ضد زره و... مستقر كرده بود. اكثر بچههایی كه در این عملیات توفیق شهادت نصیب شان شد، به واسطه گلوله مستقیم تانك یا اس پی جی به شهادت رسیدند. یعنی شاهد یك جنگ تمام عیار تن و تانك بودیم. اما رزمندهها جانانه جنگیدند و مواضع عراق را یكی بعد از دیگری تسخیر كردند و تا قبل از روشنایی صبح به نقطه صفر مرزی رسیدیم و مرزها را تأمین كردیم. در این عملیات شهدایی مثل مصطفی چارلنگ، علی دهقان، حسن تلاوت و... را دادیم تا توانستیم دوباره به مرز شلمچه برسیم.
گویا بعد از رسیدن نیروها به شلمچه، رزمندهها میخواستند دوباره به خاك عراق ورود كنند؟
وقتی رزمندهها به مرز رسیدند، به دلیل خیانتی كه دشمن كرده بود میخواستند آنها را داخل خاك خودشان تعقیب كنند ولی وقتی خبر به حضرت امام میرسد، ایشان میفرمایند ما به واقع كلمه قطعنامه را پذیرفتهایم و مثل دشمن نیستیم كه خلف وعده كنیم. بنابراین در همان مرزها مستقر شدیم و به خاك عراق ورود نكردیم.
چه زمانی جبههها آرامش خود را بازیافتند؟
میتوانم بگویم از روز بعد از عملیات یعنی از چهارم مردادماه آرامش منطقه را فراگرفت اما در همین زمان خبر حمله منافقین از مرز خسروی و پیشرویشان به كرند و اسلام آباد را شنیدیم. به دستور فرمانده لشكر، یك عده از رزمندهها كه در اردوگاه دزفول بودند، به منطقه عملیاتی مرصاد هلی برن شدند و در عملیات مرصاد شركت كردند. هر لحظه و هر ساعت دو هفته پایانی جنگ مملو از حوادثی بود كه انگار تمامی نداشت. جنگ به ظاهر تمام شده بود، اما هر روز با واقعه و حادثه خاصی روبهرو بودیم. حوادثی كه به لطف خدا و ایستادگی رزمندگان همگی به نفع جبهه خودی تمام شد و ما دفاع مقدس را با دو عملیات پیروز و موفق «غدیر و مرصاد» به اتمام رساندیم.منبع: روزنامه جوان