خیانتها و دشمنیهای دهه ی ٦٠
روز ١١ مرداد ١٣٦٠ ابوالحسن بنی صدر در مصاحبه ای با خبرگزاری یونایتدپرس گفت: «مجاهدین خلق كه هم پیمان من هستند به همراه گروههای چریكی دیگر مقام های جمهوری اسلامی را در سراسر كشور از میان برخواهند داشت.» وی با این اظهارنظر، مسئولیت ترورها و انفجارهای داخل ایران را بر عهده گرفت.
فرآوری: فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان
بنیصدر که روز ۱۲ بهمن ۱۳۵۷ همراه با امام خمینی و با هواپیمای حامل وی به تهران آمد در ابتدا چهره ناشناختهای بود. وی فارغالتحصیل رشته علوم اقتصادی از دانشگاه پاریس بود و ۲۰ سال از عمر خود را تا زمان پیروزی انقلاب در فرانسه گذرانده بود. بنیصدر ابتدا در شورای انقلاب عضویت یافت و سپس با سخنرانیهای مختلف در جامعه و مناظرهای که با بابک زهرایی در دانشگاه تهران انجام داد، توانست خود را در میان مردم به عنوان «روشنفکر تحصیلکرده طرفدار انقلاب» معرفی کند. این موضوع زمانی که وی خود را کاندیدای انتخابات ریاست جمهوری کرد، توانست طرفداران فراوانی برایش به همراه بیاورد.
بنیصدر در اولین انتخابات ریاست جمهوری که در ۵ بهمن ۱۳۵۸ و به فاصله کمتر از یک سال پس از پیروزی انقلاب برگزار شد، توانست با حدود ۱۱ میلیون رأی سایر رقیبان خود از جمله محمدحسن آیت، صادق قطبزاده، دریادار مدنی، کاظم سامی، صادق طباطبایی، داریوش فروهر و حسن حبیبی را پشت سر گذاشته و به عنوان اولین رئیس جمهوری اسلامی ایران انتخاب شود.
دلایل اتحاد بنیصدر با مجاهدین خلق
تاریخ انقلاب اسلامی ایران پر از حوادث، خدمتها و خیانتها، دوستیها و دشمنیهاست؛ تاریخی که گروهی در آن مدافع ارزشهای والای اسلامی و نیز آرمانهای انقلاب بودند و گروهی نیز معاند و دشمن انقلاب و اسلام. دههی 60 از جمله دورههایی است که کشور شاهد برخی از این خیانتها و دشمنیها بود. اوضاع کشور در این دوره بسیار آشفته بود؛
دهه 60کشور وارد جنگ تحمیلی با عراق شده بود و علاوه بر نابسامانی اقتصادی، شاهد مشکلات سیاسی از جمله آشوبطلبی بنیصدر و هوادارانش نیز بود که با سخنرانی 14 اسفند 1359 بنیصدر در دانشگاه تهران به اوج خود میرسد.
این حوادث، که ناشی از فاصله گرفتن تدریجی بنیصدر از امام و نیز اتحاد با مخالفین نظام بهخصوص مجاهدین خلق بود، بحث عدم کفایت سیاسی و برکناری وی توسط مجلس، رویهی خشن مجاهدین خلق و اعلام جنگ مسلحانه در برابر نظام جمهوری اسلامی و در نهایت فرار بنیصدر و رجوی را به همراه داشت. موضوعی که در این حوادث مهم است این است که بسیاری از شرکتکنندگان در سخنرانی یا درگیریهای بعد از آن مجاهدین خلق بودند که کاملاً برنامهریزیشده در این مراسم حضور داشتند و این امر بیانگر رابطهی بنیصدر و منافقین و نیز اهداف ضد انقلابی آنهاست که در نوشتهی حاضر نیز به این موضوعات پرداخته میشود:
پیوند میان مجاهدین خلق و بنیصدر آنقدر نامیمون بود که نهتنها نتیجهای دربرنداشت، بلکه حتی دیری نپایید. هم بنیصدر و هم رجوی تصور میکردند با این اتحاد، هرچه بیشتر به کانون قدرت نزدیک میشوند و با حربهی مردم، قدرت را بر محور این اتحاد به دست خواهند گرفت.
بنی صدر ، اولین رئیسجمهور بعد از انقلاب
بنیصدر در بهمن 59، با رأی اکثریت مردم، به عنوان اولین رئیسجمهور کشور بعد از انقلاب انتخاب شد. مردم وی را به واسطهی برخی از سخنرانیهایش در برخی از محافل عمومی بیشتر به عنوان یک متفکر دینی میشناختند و به همین دلیل نیز وی را کاندیدای مناسب ریاستجمهوری تشخیص دادند. اما مواضع و دیدگاههای بنیصدر بعد از انتخابات با دوران قبل از انتخابات تغییرات اساسی کرد. وی، که در ابتدا خود را مدافع آرمانهای انقلاب و امام معرفی کرده بود، بعد از انتخابات به گروهها و جناحهای معاند انقلاب بهخصوص منافقین نزدیک گردید.
جنجالیترین موضعگیری وی به سخنرانی در 14 اسفند 1359 برمیگردد که در سالروز وفات محمد مصدق، در دانشگاه تهران، صورت گرفت و موجب بروز درگیری بین برخی از جناحها و کشته یا مجروح شدن عدهای از مردم گردید. طبق اسناد و برخی شواهد موجود، بخشی از شرکتکنندگان، که در این مراسم اجتماع کرده بودند، هواداران سازمان مجاهدین خلق بودند که این موضوع کاملاً از پیش برنامهریزی شده بود.
بعد از این حوادث مجاهدین خلق، پیدرپی، اطلاعیه میدادند و با هر تمهیدی به دنبال آن بودند که روند سقوط قانونی بنیصدر را متوقف کنند، اما وقتی نتوانستند مانع از این اقدام گردند رویه نظامی را برای پیشبرد اهداف خود اتخاذ کردند.
اقدام مسلحانه منافقین علیه جمهوری اسلامی
«با تصویب آییننامهی عدم کفایت سیاسی رئیسجمهور، سازمان در روز 28 خردادماه 1360 رسماً حرکت مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی را اعلام کرد و زمینهای را به وجود آورد که باعث شد جمهوری اسلامی بر روی نیروهای مجاهدین، که جهت کودتای نظامی بعضاً مسلحانه به خیابانها آمده بودند، آتش بگشاید.»
مجاهدین، با تحلیلهای اشتباه خود، به این نتیجه رسیده بودند که بنیصدر میتواند در این عرصه پیروز شود و حمایت مردم را نیز به دنبال خواهد داشت، اما گذشت زمان خلاف این پیشبینی را اثبات کرد و بنیصدر از اوج قدرت سقوط کرد و در نتیجه سازمان در تحلیل خود ناکام گردید.
منافقین، با تغییر در مبانی فکری خودبعد از سال ٦٠ شیوهی خشن و نظامی، یعنی جنگ مسلحانه را در پیش میگیرند.
«دکتر پیمان، در مصاحبهای در مورد استراتژی جنگ مسلحانهی سازمان چنین گفته است: خط استراتژیک و راهحل نهایی مجاهدین خلق، این بود که اگر با روشهای متعارف سیاسی (مثلاً انتخابات)، نتوانند به قدرت دست یابند، ناگزیر برای دستیابی به آن دست به اسلحه ببرند....»
شیوهی مسلحانهی سازمان، در اعمالی چون تهدید، ترور شخصیتهای انقلابی، همکاری با دشمنان ایران به خصوص در دوران جنگ و... خلاصه میشد. شکست بنیصدر و منافقین باعث گردید که آنها متوجه این نکته شوند که هیچ پایگاه مردمی ندارند و باید از کشور خارج شوند. به همین دلیل مخفیانه تصمیم به فرار به کشور فرانسه گرفتند.
فرار بنیصدر و منافقین به فرانسه
بعد از حرکت منافقین در حمایت از بنیصدر در 30 خرداد، که منجر به کشته شدن تعدادی از مردم گردید، بنیصدر و منافقین بهخصوص رجوی مجبور میشوند که مخفیانه از کشور فرار کنند. مقصد آنها کشور فرانسه بود که در آن زمان به حمایت از منافقین میپرداخت. در ابتدا، هیچکس از محل اختفای بنیصدر و رجوی اطلاع نداشت، «فرار آنها با کمک و همراهی معزی، خلبان مخصوص شاه سابق و همچنین پشتیبانی رادارهای غربی در مسیر پرواز هواپیما و پوشش امنیت هوایی برای آنکه دلیل دیگری بر ارتباط و حمایت غربیها و حتی جریان ایرانی مورد حمایت غرب (و شاید بخشی از سلطنتطلبان) از مجاهدین است.» صورت گرفت.
روایت خلبان معزی از فرار بنیصدر و رجوی
سرهنگ بهزاد معزی خلبان هواپیمای نظامی که بنیصدر را به پاریس برد قبل از اینکه در فرانسه فرود آید با رادیو به مقامهای فرانسوی اطلاع داده بود که حامل رئیس جمهور سابق است که خواستار پناهندگی سیاسی است. وی پس از فرود آمدن در خاک فرانسه در گفتوگو با خبرنگاران به تشریح طرح فرار پرداخت. معزی که خود را یکی از طرفداران مجاهدین خلق معرفی میکرد با بیان اینکه برنامه فرار از چندی قبل با دقت از سوی طرفداران بنیصدر در نیروهای مسلح و اعضای گارد سابق رئیس جمهوری سازمان داده شده بود، گفت: «صبح روز سه شنبه ۶ مرداد ۱۳۶۰ یک نقشه پرواز آموزشی سوختگیری شبانه را طراحی کردم و ۴ تن دیگر از خدمه هواپیما را نیز در جریان گذاشتم. عصر روز موعود مطابق معمول به پایگاه هوایی رفتیم تا خود را برای یک پرواز عادی آماده کنیم. مخازن سوخت را پر و همه چیز را مرتب کردیم. ساعت ۲۰:۳۰ دقیقه بامداد موفق شدیم بنیصدر را به طور پنهانی وارد هواپیما کرده و آنجا پنهان کنیم و سرانجام ساعت ۲۲:۳۰ از باند فرودگاه برخاستیم و نخستین مرحله ماموریت خود را همانطور که طرحریزی کرده بودیم با موفقیت به انجام رساندیم.» معزی گفت: «با پرواز در ارتفاع کم موفق شدیم از حریم ایران بگذریم بدون آنکه هواپیما به وسیله رادارها ردیابی شود. بعد از گذشتن از فراز ترکیه، شرق مدیترانه، قبرس و بالاخره یونان پرواز کردیم و در یونان رادارهای این کشور برای نخستین بار هواپیما را مشاهده کردند.»
بنیصدر با لباس پنهانی
آن زمان روایتهای بسیاری از چگونگی فرار بنیصدر منتشر شد، از جمله اینکه وی هنگام فرار از کشور، سوار بر اتومبیل وانت و ملبس به لباس زنانه بوده است. اما ابوالحسن بنیصدر این موضوع را رد میکند. بنیصدر در مورد خروجاش از ایران با لباس زنانه، به «صدای آمریکا» گفته است: «من با لباس نظامی از ایران خارج شدم.» وی دلایل خود را برای رد این ادعا اینچنین برشمرد: «یک، ممکن نبود بشود با لباس زنانه وارد پایگاه هوایی تهران شد. دو، ما چهار نفر در خودرو بودیم و اگر همه لباس زنانه داشتن، خیلی جلب توجه میکرد، حتی اگر یکی از آنها هم لباس زنانه میداشت جلب توجه میکرد. و کسی که دم درب ایستاده بود حساس میشد بفهمد او کیست. سه، ورود به آن پایگاه با کارت مخصوص ممکن بود، یعنی با لباس نظامی هم میخواستید وارد بشوید، اگر کارت نداشتید، شما را راه نمیدادند. یکی از افراد فداکار آن پایگاه کارتش را در اختیار من قرار داده بود. چهار، ساعت ده شب آن هواپیما پرواز کرد، ما ساعت هشت وارد پایگاه شدیم و مدتی هم در محوطه فرودگاه چهار نفری و یکی دو نفر از افراد پایگاه که اطلاع داشتند، یک حلقهای ایجاد شد و آنجا بودیم. تصور کنید اگر با لباس زنانه بودیم، جلب توجه میکرد.»
مردادماه ۱۳۶۰ ابوالحسن بنیصدر، رییسجمهور معزول به همراه مسعود رجوی رئیس سازمان مجاهدین خلق از کشور گریختند.
بنیصدر و رجوی، پس از فرار، ضمن گردهمآوری مخالفان حکومت اسلامی در فرانسه، شورای ملی مقاومت و دولت در تبعید را به ریاست بنیصدر تشکیل دادند. طی دورهای که منافقین در فرانسه حضور داشتند، دست به کشتار بسیاری از ایرانیان و سایر اقدامات ضدانسانی زدند که این امر باعث شد تا فرانسه از خواب رخوت بیدار شود و اقدام به اخراج رجوی از خاک خود در سال 1986 کند که البته ترک فرانسه به نوعی مقارن با اختلاف وی با بنیصدر در شورای ملی مقاومت و جداییاش از فیروزه دختر بنیصدر بود که در اقدامی تاکتیکی و سیاسی به وصلت مسعود رجوی درآمده بود. در واقع، بعد از ماجرای 14 اسفند، رابطه رجوی و بنیصدر از مسائل سیاسی نیز فراتر رفته و به روابط خانوادگی نیز کشیده شد. در همین رابطه، فیروزه دختر 18سالهی بنیصدر با رجوی ازدواج نمود که البته بیشتر ازدواجی تاکتیکی و مانوری تبلیغاتی بود.
«این ازدواج، که در آغاز از سوی سازمان مجاهدین به عنوان ازدواجی انقلابی، آموزنده، مقدس و سمبلی برای ایران دموکراتیک و متحد فردا خوانده شده بود، در کمتر از سه سال زندگی مشترک جای خود را به طلاق و پیوند باشکوهتر، یعنی ازدواج مسعود رجوی و مریم قجر عضدانلو، همسر مهدی ابریشمچی، داد.» خود بنیصدر طی مصاحبهای اعلام کرده بود که از ابتدا با این ازدواج مخالف بود، ولی از آنجا که به قول خودش نمیخواست استقلال دخترش را سلب کند، مجبور به موافقت با این ازدواج شد. اما واقعیت این است که در مراحل نخست، حضور رجوی در خارج از کشور وی به شدت نیازمند حمایت بنیصدر بود که در بین مقامات فرانسوی وجهه داشت.» بنابراین وی این ازدواج را راهی مناسب برای کسب وجههی خود میدانست. به همین دلیل هم بود که با بروز اختلافات سیاسی بین بنیصدر و رجوی این پیوند نیز از هم گسست. زیرا مشخص بود که ازدواج تاکتیکی نمیتواند چندان پایدار بماند. بنابراین با اخراج رجوی از فرانسه و جدایی از فیروزه، مقر فرماندهی منافقین هم به عراق منتقل میشود و طی دورهای که همزمان با جنگ تحمیلی عراق با ایران نیز بود، خدمات ارزندهای علیه ایران و به نفع رژیم عراق توسط منافقین عرضه میگردد.منابع: موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی،تاریخ مشرق، تاریخ ایرانی