تبیان، دستیار زندگی
تقویم ها تاریخ انجام عملیات مرصاد را پنجم مردادماه 1367 ثبت كرده اند اما آن چنان كه از واقعیت امر برمی آید، ستون نفاق در بعد از ظهر سوم مردادماه 1367 از مرز خسروی عبور می كنند و مسیر شرق را در پیش می گیرند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

3 معجزه الهی را در چهار زبر دیدیم

گفت‌و‌گو با نیروی اطلاعات- عملیات تیپ 12 قائم در عملیات مرصاد

تقویم‌ها تاریخ انجام عملیات مرصاد را پنجم مردادماه 1367 ثبت كرده‌اند اما آن چنان كه از واقعیت امر برمی آید، ستون نفاق در بعد از ظهر سوم مردادماه 1367 از مرز خسروی عبور می‌كنند و مسیر شرق را در پیش می‌گیرند.

بخش فرهنگ پایداری تبیان
جبهه

تقویم‌ها تاریخ انجام عملیات مرصاد را پنجم مردادماه 1367 ثبت كرده‌اند اما آن چنان كه از واقعیت امر برمی آید، ستون نفاق در بعد از ظهر سوم مردادماه 1367 از مرز خسروی عبور می‌كنند و مسیر شرق را در پیش می‌گیرند. آنها كه نام عملیات‌شان را «فروغ جاویدان» گذاشته بودند، تصمیم داشتند 24 ساعته به تهران برسند و نظام اسلامی را ساقط كنند! خیالی واهی كه در برابر پاتك قدرتمند رزمندگان تحت عنوان عملیات «مرصاد» رنگ باخت و عمده نیروهای نفاق به هلاكت رسیدند. اما كمتر كسی است كه بپرسد از ساعت 2 بعدازظهر روز سوم مرداد تا صبح روز پنجم كه منافقین در ورطه فروپاشی قرار گرفتند، چه اتفاقی افتاد و چطور دروازه‌های كرمانشاه برای همیشه به روی‌شان بسته باقی ماند. در گفت‌وگو با محمد عباسی از نیروهای اطلاعات - عملیات تیپ 12 قائم كه هنگام عملیات مرصاد تنها 18 سال داشت، به نقش رزمندگان این تیپ در سد كردن راه منافقین در تنگه چهارزبر پرداخته‌ایم.

حضرت آقا تعبیر ویژه‌ای در خصوص تیپ 12 قائم دارند به این مضمون كه اگر این تیپ نبود امكان داشت دشمن تا كرمانشاه پیش بیاید، چرا ایشان چنین نقشی را برای تیپ قائم در مرصاد قائل هستند؟

شاید بهتر باشد سؤال شما را با سخنان سردار شهید نورالله شوشتری پاسخ بدهم. ایشان در خصوص نقش تیپ 12 قائم می‌گویند: «در ابتدا تنها یگانِ مستقر در تنگه چهارزبر با سازمانِ رزمِ منظم كه می‌شد با فرمانده آن ارتباط برقرار كرد و به او امر و نهی كرد تیپ 12 قائم بود. به دنبال آن در نزدیكی‌های ظهر چهارم مرداد، نیروهای لشكر 6 ویژه پاسداران، 9 بدر و بعد نیروهای 155 ویژۀ شهدا و 31 عاشورا و 57 اباالفضل آمدند كه 6 ویژه و 9 بدر را در روز چهارم، بر روی یالِ سمت راست (سمتِ تنگه چهارزبر، بعد از جایی كه تیپ 12 قائم استقرار داشت) مستقر نموده و از بقیه یگان‌ها در مراحل بعدی و عملیاتِ اصلی استفاده كردیم. البته یكسری نیروهای پراكنده دیگر از كرمانشاه و جاهای دیگر آمده بودند كه در خطوطِ بعدی تا همدان نیرو چیدیم و از آنها استفاده شد.» صحبت‌های ایشان به خوبی نشان می‌دهد كه تنها یگان با سازمان رزم منظم در تنگه چهارزبر رزمندگان تیپ قائم بودند و ابتدا آنها دشمن را زمینگیر می‌كنند و سپس یگان‌ها و واحدهای دیگر خود را به منطقه می‌رسانند. بنابراین اگر ایستادگی رزمندگان قائم نبود، شاید دشمن می‌توانست به راحتی خود را به كرمانشاه برساند.

در تقویم‌ها پنجم مرداد به نام عملیات مرصاد ثبت شده، اما منافقین از سوم همین ماه عملیات‌شان را شروع كرده بودند، روند ورودشان به داخل كشور چطور بود؟

منافقین از ساعت 2 بعدازظهر روز سوم بدونِ درگیری از مرز عبور می‌كنند. چون ارتش عراق قبلاً با حملاتِ پی در پی و گسترده‌ای كه تقریباً سراسر جبهه‌های ما را دربرگرفته بود، راه را برای نفوذ منافقین هموار كرده بود. لذا آنها بدون كوچك‌ترین زحمتی از خسروی عبور می‌كنند و بعد از قصر‌شیرین و به همین ترتیب سر پل ذهاب رد می‌شوند و پیش می‌رانند. سپس با بدرقه‌ بعثی‌ها و پشتیبانی هوایی هلی‌كوپترهای‌شان، در جاده‌ سر پل ذهاب- اسلام‌آباد به حركت‌شان ادامه می‌دهند. درگیری مختصری در گردنه‌ پاتاق روی می‌دهد كه با پشتیبانی و تك هوایی عراقی‌ها، این مسئله نیز برای منافقین حل می‌شود و به كرند می‌رسند. از دلِ كرند و درگیری مختصرِ آنجا هم عبور می‌كنند و زودتر از آنچه كه فكرش را می‌كردند به اسلام‌آباد می‌رسند. مثلاً اگر قرار بود 9 شب سوم مرداد به اسلام‌آباد برسند، هشت یا هشت و نیم به آنجا می‌رسند.

هدف بعدی‌شان هم كه كرمانشاه بود.

بله، قرار بود ساعت 12 شب به كرمانشاه برسند. تا اینجای كار هم چیزی حدود 100 كیلومتر در عمق و فقط روی یك جاده‌ به عرض شش متر نفوذ كرده بودند. حالا یك مسیر تقریباً 70 كیلومتری مانده بود تا واردِ كرمانشاه شوند. منافقین در اسلام‌آباد هر كاری دل‌شان خواست انجام می‌دهند. می‌كشند، دار می‌زنند و مجروحین بیمارستان شهر را تیر‌باران می‌كنند. حتی روی یكی از مجروحین بنزین می‌ریزند و ایشان را در حیاط بیمارستان آتش می‌زنند. سابقۀ منافقین و كارنامه آنها پر از چنین جنایت‌هایی است.

به هرحال سرعتِ پیشروی دشمن زیاد بود. هر چند كه در اسلام‌آباد معطل شدند و خروجی‌های این شهر از ازدحام مردمِ وحشت‌زده در حال فرار شلوغ شد، اما منافقین از اسلام‌آباد هم عبور می‌كنند و خودشان را به حسن‌آباد می‌رسانند. بعد از تنگه‌ حسن‌آباد سرازیر می‌شوند و به دشت حسن‌آباد مقابل تنگه‌ چهارزبر می‌رسند.

با سرعتی كه داشتند، چطور در چهارزبر معطل شدند؟

حضور این نیروها همراه با دو مورد دیگر از الطاف خفیه الهی بود. در چهارزبر شاهد سه معجزه بودیم. اولین مورد جور شدن خدایی مهمات بود! اردوگاهِ ما (اردوگاه صادقین) كه در فاصله 7-8كیلومتری منطقۀ چهارزبر بود، یك اردوگاه رزمی و مجهز به لحاظ نظامی نبود. اصلِ مقر ما دزفول بود نه در كرمانشاه. صادقین یك مكان بین راهی بین جبهه‌ جنوبی و جبهه‌ شمالی حیطه مأموریتِ تیپ 12 بود. لذا امكانات وسیع تجهیزاتی و نظامی و مهماتی نداشت. لازم هم نبود كه داشته باشد!

ساعت یك یا یك و نیم اوایل صبحِ چهارم مرداد منافقین در دشت حسن‌آباد بودند. چون آن موقع ساعت‌ها را جلو نمی‌كشیدند، یك یا دو ساعت قبل از اذان صبح یك گردان از قرارگاه رمضان بی‌آنكه از حمله منافقین مطلع باشد و قصد رفتن به سومار را داشت، در مسیر به طور اتفاقی در دشت حسن‌آباد با منافقین درگیر می‌شود. خدا می‌خواهد تا شرایط را مهیا كند كه منافقین تا رسیدنِ نیروهای رزمنده معطل بشوند. اینكه گفته می‌شود «به طور اتفاقی!» این حرف و دیدِ ظاهربینانه ماست. چون در مشیت و اراده‌ خدا هیچ چیزی اتفاقی نیست. بعد از آن هم یك گردان دیگر از بچه‌های لشكر6 ویژه پاسداران كه در آن ساعات در دشتِ حسن‌آباد رزم شبانه داشتند، درگیر می‌شوند. شما فكر می‌كنید نیروهای رزم شبانه چقدر تجهیزات و مهمات دارند؟ دو تا چهار تا خشاب كه در نهایت مجبور به عقب‌نشینی می‌شوند.

عملیات را از دید رزمندگان تیپ 12 قائم دنبال كنیم، شما چطور وارد عمل شدید؟

مسئولان تیپ با دستوری كه از قرارگاه می‌رسد تصمیم می‌گیرند مقابل دشمن بایستند. همان طور كه عرض كردم شهید شوشتری گفته‌اند تیپ قائم تنها یگان با سازمان رزم منظم در منطقه بود. البته تیپ ما نیروی آماده به رزم نداشت. گردان‌ها غروب همان روز از شهرهای‌شان رسیده بودند و هنوز سازماندهی نشده بودند. بچه‌های جنگ می‌دانند نیرویی كه تازه از شهر می‌رسد را نمی‌شود همین طوری وسط معركه نبرد فرستاد. باید مسئولانش معرفی شوند، مسئولیت نیروهایش مشخص شود، رسته‌ها معلوم بشوند و... لذا حاج‌منصور حیدری معاونِ واحد اطلاعات، عملیات تیپ قائم بچه‌های واحد را بیدار می‌كند. (علی‌آقای چتری هم فرمانده این واحد هست و می‌آید.) حاج‌منصور به بچه‌ها می‌گوید بیدار شوید كه عراقی‌ها آمدند! (چون ماهیت دشمن هنوز برای بچه‌ها مشخص نبود) اصلاً بچه‌ها فكر نمی‌كردند كه دشمن در آنجا كه 170 كیلومتر از خط درگیری دور بود، پیدای‌شان بشود. عراق در هشت سال جنگ، نهایت تا ارتفاعاتِ گیلانغرب آمده بود. حتی تا پاتاق هم نیامده بود. كسی باور نمی‌كرد كه دشمن از كرند و اسلام‌آباد هم رد شده باشد و به سمت كرمانشاه بیاید. لذا تا آماده شدنِ گردان‌ها نیروهای اطلاعات - عملیات تصمیم می‌گیرند فرصت را از منافقین بگیرند و معطل‌شان كنند. با این تدبیر نیروهای اطلاعات - عملیات اوایلِ صبح روزِ چهارم مرداد به منطقه اعزام می‌شوند. تعدادی از این بچه‌ها مثل شهید رضا نادری به مصاف دشمن می‌روند و در فیلم‌های برجای مانده از منافقین است كه چطور شهید نادری به سمت آنها آرپی‌جی شلیك می‌كند و همراه سایر بچه‌ها زمین‌گیرشان می‌كنند.

در صحبت‌های‌تان گفتید چند گردان از نیروهای تیپ شما تازه به منطقه آمده بودند، حضورشان اتفاقی بود؟

حضور این نیروها همراه با دو مورد دیگر از الطاف خفیه الهی بود. در چهارزبر شاهد سه معجزه بودیم. اولین مورد جور شدن خدایی مهمات بود! اردوگاهِ ما (اردوگاه صادقین) كه در فاصله 7-8كیلومتری منطقۀ چهارزبر بود، یك اردوگاه رزمی و مجهز به لحاظ نظامی نبود. اصلِ مقر ما دزفول بود نه در كرمانشاه. صادقین یك مكان بین راهی بین جبهه‌ جنوبی و جبهه‌ شمالی حیطه مأموریتِ تیپ 12 بود. لذا امكانات وسیع تجهیزاتی و نظامی و مهماتی نداشت. لازم هم نبود كه داشته باشد! چند روز قبل از ورود گردان‌ها، آقای شادی‌نسب، مسئولِ تسلیحات تیپ كه در صادقین بود با معاونش در دزفول تماس می‌گیرد و می‌گوید چند كامیون «مهماتِ فله» به صادقین بفرستید! آقای شادی‌نسب پیش خودش فكر می‌كند حالا كه جنگ تمام شده یك مقدار از این مهمات به خط ما كه آن موقع در مریوان بود برود و یك مقدار هم بماند برای مانورها و آموزش‌هایی كه در صادقین انجام می‌دهیم. شب اول یا دوم مرداد آقای شادی‌نسب از طریق دژبانی اردوگاه صادقین باخبر می‌شود چهار كامیون مهمات آكبند (نه فله) از دزفول رسیده است. مهمات را هم خالی كرده‌اند و رفته‌اند. شادی‌نسب با ناراحتی تماس می‌گیرد و به معاونش می‌گوید: «مگه من نگفتم مهمات فله بفرست؟ اینها چیه كه فرستادی؟» بعد دوباره از دزفول می‌خواهد كه چهار كامیون مهمات فله بار بزنند و بفرستند صادقین و مهمات‌های آكبندی كه فرستاده شده با همان كامیون‌های بار فله به دزفول برگردند. تا شب عملیات آن چهار كامیون مهمات فله هم از گرد راه می‌رسند. تدبیر و مشیت الهی برای نیروهایی كه قرار بود مقابل منافقین بایستند، مهماتِ یك عملیاتِ تمام‌عیار را فراهم می‌كند. هم آكبند و هم فله آن هم چند كامیون!

ماجرای حضور گردان‌ها چطور رقم خورد؟

این هم دومین مورد از الطاف الهی است كه به طور اتفاقی چهار گردان همزمان با عملیات مرصاد در صادقین جمع می‌شوند. حضرتِ امام بعد از پذیرش قطعنامه پیام داده بودند كه جبهه‌ها را خالی نگذارید. از شهرهای استان ما «شاهرود»، «دامغان»، «سمنان» و «گرمسار» سه گردان به جبهه اعزام می‌شوند. مقصد این گردان‌ها مقر تیپ 12 قائم در دزفول بود. چون هنوز كسی خبر نداشت كه منافقین چه نقشه‌ای در سر دارند. در همان زمانی كه گردان‌ها دارند از شهرهای شان اعزام می‌شوند، یك گردان از تیپ 12 كه در ارتفاعاتِ مرزی مریوان مأموریتِ پدافندی داشت، با پایانِ مأموریتش به صادقین می‌روند و تجهیزات، اسلحه و مهمات‌شان را تحویل می‌دهند كه به شهرشان برگردند. حتی بعضی‌های‌شان لباس شخصی هم پوشیده بودند.

گردان‌های اعزامی از شهرهای استان هم به نزدیكی‌های تهران می‌رسند كه آقای مهدوی‌نژاد جانشین تیپ تصمیم می‌گیرد آنها به جای اینكه بروند دزفول، بیایند اردوگاه صادقین در كرمانشاه. آقای مهدوی‌نژاد می‌گوید: از آنجا كه ما دیگر در جنوب مأموریتی نداشتیم، دیدم دلیلی ندارد حالا كه هوای دزفول در مردادماه به شدت گرم است، در این شدت گرما نیروها به دزفول بروند. لذا ابلاغ می‌كند گردان‌ها به كرمانشاه و اردوگاه صادقین بروند كه هوای خنك‌تر و مطبوع‌تری نسبت به دزفول داشت.

سومین مورد چیست؟

سومین مورد تجمیع فرماندهان تیپ 12 قائم در منطقه بود. غروبِ روزِ سومِ مرداد و بی‌خبر از سرنوشتی كه خدا رقم زده، همه فرماندهان تیپ به صورت ناخودآگاه در اردوگاه صادقین جمع می‌شوند. یكی از جنوب آمده بود و دیگری از غرب و آن یكی از لشكری دیگر برای سر زدنِ به دوستانش!

به این ترتیب تیپ 12 قائم به عنوان یكی از آماده‌ترین یگان‌ها وارد عمل می‌شود و مقابل دشمن را سد می‌كند. به لطف خدا ما توانستیم در چهارزبر سد محكمی مقابل دشمن ایجاد كنیم و آنها را تا چهارم مرداد معطل كنیم. رفته رفته سایر نیروها به منطقه می‌رسند و نهایتاً از صبح پنجم مرداد با شروع مرحله نهایی عملیات مرصاد، از زمین و آسمان بر سر نفاق آتش می‌بارد همگی‌شان تار و مار می‌شوند.

منبع: جوان