تبیان، دستیار زندگی
آنتونی پارسونز دیپلمات انگلیسی که از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۹ میلادی سفیر بریتانیا در ایران بود، کتابی دارد با عنوان غرور و سقوط کتابی است به قلم او ... این کتاب به بررسی علل وقوع انقلاب ایران و نقش افراد بخصوص محمدرضا پهلوی در
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

انقلاب اسلامی ایران از نگاه پارسونز

آنتونی پارسونز دیپلمات انگلیسی که از سال ۱۹۷۴ تا ۱۹۷۹ میلادی سفیر بریتانیا در ایران بود، کتابی دارد با عنوان غرور و سقوط کتابی است به قلم او ... این کتاب به بررسی علل وقوع انقلاب ایران و نقش افراد بخصوص محمدرضا پهلوی در آن، می‌پردازد.

فرآوری:فهمیه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

انقلاب اسلامی ایران از نگاه پارسونز

سر آنتونی پارسونز عاشق ایران بود

سر آنتونی پارسونز بسیار پیش از آنکه چشم بینای دولت بریتانیا به عنوان شاهد عینی حوادث ایران در جریان انقلاب باشد، شیفتهٔ تهران بود. دفترچهٔ یادداشت‌های روزانهٔ او پر است از شرح گشت و گذار‌هایش در کوچه باغ‌های پایتخت و کشف و شهودهای او در بازار قدیمی و غریب‌ترین کوچه‌های تهران.

او درباره طاق‌های بازار بزرگ تهران درست چند ماه پس از ورودش به ایران در سال ۱۹۷۴ می‌‌نویسد: «تو در توهای این بازار انگار که از روزگار هزار و یک‌ شب و شهرزاد باقی مانده است، بازار تهران شبیه هیچ جای دیگری نیست، جز افسانه‌های کهن.»

و شیفتهٔ ایران بود و جدای از عرصهٔ سیاست همچنان تا سال‌های سال روی قالی‌های ایرانی زندگی کرد، در یکی از آخرین گفت‌و‌گو‌هایش با نیویورک‌تایمز، خبرنگار در ابتدا به تابلوهای مینیاتور و میناکاری‌های ایرانی که او در خانه‌اش جمع کرده بود، اشاره می‌کند و پارسونز می‌گوید: «ایران فرا‌تر از یک ماموریت برای من بود، جایی که شبیه هیچ جای دیگری در دنیا نیست.»

او سال ۲۰۰۶ در ۷۳ سالگی در خانهٔ متفاوتش در محلهٔ آشبرتون لندن درگذشت و وزارت امور خارجهٔ بریتانیا در پیام تسلیتی که به همین منظور منتشر کرده بود، نوشت: «پارسونز برای بخش سیاست خارجی ما یک دایره‌المعارف بود، مردی با کوله‌باری از تجربه و سیاست‌ورزی.»

سر آنتونی پارسونز در سیاست

مأموریت سر آنتونی پارسونز با انقلاب ایران هم‌زمان شد و به همین لحاظ مأموریت وی از لحاظ تاریخی اهمیت ویژه‌ای یافت. در دوران بازنشستگی به نگارش کتاب معروف خود، غرور و سقوط (به انگلیسی: The Pride and the Fall) پرداخت .

قبل از آن نیز وی معاون قسمت امور خاور میانه در وزارت امور خارجه بوده است. وی در ابتدای سال ۱۹۷۹ و کمی قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران (۲۱ ژانویه سال ۱۹۷۹ و ۵ روز پس از خروج محمدرضا پهلوی از ایران) به لندن بازگشت و تا سال ۱۹۸۲ ریاست هیئت نمایندگی انگلستان در سازمان ملل متحد را بر عهده گرفت.

وی در این سمت با موضوع‌های مربوط به ایران از جمله ماجرای گروگان گیری و جنگ ایران عراق سر و کار داشت. آخرین سمت اجرایی وی مشاور مخصوص خانم مارگارت تاچر در امور خارجی بود.

انقلاب اسلامی و رکن مذهب در آن!

انقلاب اسلامی ایران، به زعم و تحلیل بسیاری از نظریه‌پردازان این حوزه، از جهات مختلفی همچون مذهبی بودن، انقلابی خاص و شگرف است. این ویژگی ناظر به مواردی همچون مخالفت جریان اصلی نیروهای مذهبی، یعنی روحانیان، با بسیاری از سیاستهای رژیم شاه و نیز مشارکت گسترده آنان در مبارزه با رژیم پهلوی است. تبلور این جریان در چارچوب ایدئولوژی مشخص تشیع و رهبریت امام(ره) بود که از دهه 1350 در قالب گروههای مبارز مختلف گسترش یافت.

سیاستهای ضدمذهبی شاه و حساسیت جریانهای مذهبی

بسیاری از تحلیلگران اقدامات مدرن‌سازی محمدرضاشاه را که ادامه سیاستهای پدرش بود، عامل مهم در ایجاد فساد و به دنبال آن نارضایتی قشرها و گروههای مذهبی می‌دانند. آنتونی پارسونز، آخرین سفیر بریتانیا در ایران، دراین‌باره گفته است: «ما می‌دانستیم که عناصر مذهبی در ایران سرسختانه با برنامه‌های شاه برای تبدیل ایران به یک کشور صنعتی و مدرن و ترویج معیارهای تمدن غرب در این کشور مخالفت می‌کنند». شاه به منظور توسعه و مدرن‌سازی کشور، با اتخاذ سیاستهای سکولاریستی که در تضاد با فرهنگ و مذهب کشور بود، به اقدامات ضددینی چون استفاده از بهائیان در پستهای مهم و حساس کشور، ترویج فرهنگ غربی و تقلید از آن، برپایی جشنهای شاهنشاهی با رنگ و بوی ضددینی و... دست زد که حاصل آن فساد و آسیب دیدن فرهنگ کشور و تحریک احساسات مذهبی مردم بود.

پارسونز در نقد برخی از این اقدامات بیان نموده است: «این گونه کارها در توده‌های مردم مسلمان و رهبران مذهبی آنان، که مخالف رژیم بوده‌اند، تأثیر نامطلوب و عمیق بر جای گذاشته است».

نکته شایان توجه این است که به هر میزان مدرن‌سازی و وجوه آن شتاب می‌یافت، بر فساد و درنتیجه نارضایتی مردم نیز افزوده می‌شد. مدرن‌سازی نیز با وضعیت اقتصادی کشور کاملا مرتبط بود؛ یعنی با بهبود وضعیت اقتصادی که ناشی از افزایش قیمت نفت بود، شاه علاقه بیشتری به اجرای سیاستهای مدرنیزاسیون پیدا می‌کرد.

واقعیت این است که شاه در اوج قدرت خود هم این توان را نداشت که «با توسل به زور، نفوذ و قدرت روحانیت را از میان بردارد و در عین حال نمی‌توانست جامعه ایرانی را با چنان سرعتی تغییر دهد که نفوذ آنها را به‌کلی خنثی کند».

پارسونز درهمین‌باره گفته است: «فعالیتهای پردامنه‌ای که بر اثر افزایش قیمت نفت در کشور آغاز شده بود گیج‌کننده بود، ولی در کنار آن فساد هم با ابعاد وحشتناکی توسعه می‌یافت. ... من در قم و مشهد ایمان و اعتقاد مذهبی مردم را از نزدیک دیدم، اما در این شهر مقدس استانداری که از طرف دولت تعیین شده بود آشکارا به سنتها و معتقدات مذهبی مردم اهانت می‌کرد». در این رابطه بسیاری، سالهای بعد از کودتا را اولین دوران شکوفایی جوانه‌های اسلام‌گرایی در بعد سیاسی و نیز نوآوری دینی دانسته و معتقدند بعد از این دوران، رهبری جریانهای اسلامی، مبازه‌طلبی با نظام حاکم را بر عهده گرفت و عناصر مذهبی در رهبری بیشتر به چشم می‌خوردند. این دوران را می‌توان مقطع مهمی در ورود روحانیان به مبارزه سیاسی نیز دانست.

نقش روحانیان در سیاست و مبارزه سیاسی

درکل نهاد روحانیت از دوران قاجار و به‌خصوص آغاز جنبش مشروطه با وقوع بسیاری از حوادث سیاسی، فرهنگی و اقتصادی وارد صحنه شدند و فعالانه نقش‎آفرینی کردند. به عبارتی «رشد مدرنیسم و اندیشه‌های خارجی و نهادها و شیوه‌های تمدن غربی در ایران از اواخر قرن نوزدهم به بعد لاجرم موجب بروز واکنشهایی از جانب نیابت عامه می‌گردید. به‌هرحال علمای مذهبی می‌بایستی موضع خود را در مقابل تحولات جدید روشن کنند».

تحولات باعث ورود مراجع و مجتهدانی چون آیت‌الله میلانی، آیت‌الله گلپایگانی، آیت‌الله مرعشی نجفی و آیت‌الله خوانساری به صحنه سیاسی کشور شد.

این سیر تا دوران محمدرضاشاه نیز ادامه داشت. هرچند در دوره‌هایی فعالیتهای این گروه کمرنگ شد، به‌تدریج و با ورود به دهه 1340، فعالیت روحانیان در سیاست شدت بیشتری یافت. درواقع مبارزه روحانیان در دهه 1340 و بعد از فوت آیت‌الله بروجردی شکلی جدید به خود گرفت. در پی این اتفاق و انتقال مرجعیت به امام خمینی(ره)، این مبارزه نمود علنی و عملی یافت، به گونه‌ای که مهمترین مظاهر آن در مواضع سیاسی امام نسبت به سیاستهایی چون انجمنهای ایالتی و ولایتی، انقلاب سفید، کاپیتولاسیون و... تجلی یافت.

با این حال رهبری و سازماندهی مبارزات در آن دهه نیز بر عهده امام(ره) بود. قدرت روحانیان به‌تدریج و در دهه 1350 گسترش یافت و آنها در قالب گروه‌های اسلامی زیرمجموعه جریانها و گروههای خاص، به مبارزه با رژیم پرداختند، به گونه‌ای که شاه «در مدت پانزده سال باقیمانده سلطنت و قدرت بلامنازع خود نیز با همه تلاش و با وجود دو برابر کردن سرعت حرکت پس از افزایش درآمد نفت در سال ۱۹۷۳، نتوانست به هدف برسد» و توان دشمنان آشتی‌ناپذیر خود، یعنی روحانیان را خنثی کند.

امام خمینی بر فراز منبر مسجد اعظم قم  در دوران آغاز نهضت

به عبارتی در این دوران، شاه با وجود تکوین پایه‌های قدرت خود، یارای روبه‌رویی با قدرت روحانیان و تشکیلات آنان را نداشت. در سراسر دهه 1340 و 1350، روحانیان تشکیلات خود را با نهادهایی چون مساجد، حسینیه‌ها و رسانه‌هایی چون نوار کاست، اعلامیه و... به قدری وسعت بخشیده بودند که دیگر شاه نمی‌توانست آن تشکیلات را در هم شکند. البته برخی معتقدند که شاه با توجه به قدرت سیاسی و نظامی خود، به‌ویژه در دهه آخر حکومتش می‌توانست به راحتی صدای معترضان را خاموش کند. پارسونز دراین‌باره گفته است: واقعیت این است که شاه در اوج قدرت خود هم این توان را نداشت که «با توسل به زور، نفوذ و قدرت روحانیت را از میان بردارد و در عین حال نمی‌توانست جامعه ایرانی را با چنان سرعتی تغییر دهد که نفوذ آنها را به‌کلی خنثی کند».

اما واقعیت آن است که شاه با اقدامات ضددینی خود، پایگاه اجتماعی‌اش را در میان اکثریت مردم، که پایبند به دین و مظاهر آن بودند، از دست داده بود؛

ازاین‌رو علما و روحانیان نیز با مخالفتهای صریح خود، بر مشروعیت حکومت شاه تاختند و آن را زیر سؤال بردند. علاوه بر این، برخی از جریانهای سیاسی غیرمذهبی اعم از چپها یا مارکسیستها نیز با آگاهی از نقش و قدرت مذهب در ثمربخشی مبارزات تلاش کردند با التقاط اندیشه‌های خود با اصول اسلام، افرادی را جذب و وارد گروههای خود نمایند. همه اینها از غالب بودن گرایشهای مذهبی در میان گروه‌های مختلف سیاسی حکایت می‌‌کرد که در نهایت نیز به پیشتازی این گروه بر سایر جریانهای سیاسی انجامید.

سخن نهایی درباره موضوع این نوشته را می‌توان چنین بیان کرد که با آغاز سیاستهای مدرن‌سازی و تقلید آن از غرب، چندپاره‌گیهای فرهنگی در کشور شکل گرفت. بخشی از این چندپاره‌گی یا رویکردهای معارض فرهنگی، در قالب فرهنگ اسلامی نمودار گشت که نهاد روحانیت و گروههای مذهبی و سنتی نماینده آن به‌شمار می‌آمدند؛ بنابراین به موازات گسترش دولت و افزایش قدرت آن، نهاد روحانیت نیز تکوین و تداوم یافت و توانست با هدف قرار دادن سیاستهای ضداسلامی رژیم، مشروعیت آن را زیر سؤال برد. این جریان با در دست گرفتن رهبری مبارزات در دهه 1350 توانست انقلاب اسلامی را به ثمر رساند و با ارائه طرح نظام سیاسی اسلامی، جمهوری اسلامی را جانشین رژیم شاهنشاهی نماید.

منابع: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران ، تاریخ ایرانی