تبیان، دستیار زندگی
یکی از پایه های اصلی نارضایتی های مردم در انقلاب اسلامی سال ۵۷، فساد مالی در میان قدرتمندان در دوران پهلوی بود. به گونه ای که در سال ۱۳۵۷ فساد مالی به یکی از مسایل سیاسی عمده ایران بدل شد و بخش اعظم انتقاد از شاه به قالب انتقاد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

فساد درباری و سکوت خانوادگی

یکی از پایه‌های اصلی نارضایتی‌های مردم در انقلاب اسلامی سال ۵۷، فساد مالی در میان قدرتمندان در دوران پهلوی بود. به گونه‌ای که در سال ۱۳۵۷ فساد مالی به یکی از مسایل سیاسی عمده ایران بدل شد و بخش اعظم انتقاد از شاه به قالب انتقاد از فعالیت‌های غیرقانونی اطرافیان نزدیک و حتی اعضای خانواده اش درآمده بود....

فرآوری:فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

فساد درباری و سکوت خانوادگی

ا. میلسپو دربارهٔ رضاشاه می گوید

«او روی هم رفته، مملکت را پاک دوشید؛ روستاییان، عشایر و زحمتکشان را بیچاره کرد و از زمین‌داران باج‌های هنگفت، گرفت. در عین آنکه اقداماتش طبقه جدید «سرمایه‌داران-تجار»، انحصارگران، پیمانکاران و مقربین سیاسی را غنی ساخت؛ تورم، مالیات‌های سنگین و دیگر عوامل، سطح زندگی مردم را کاهش دادند.»

رضاشاه در دوران حکومتش، آن قدر ثروت تصاحب کرد که به ثروتمندترین فرد ایران تبدیل شد.

بر اساس برآوردها، ثروت وی به هنگام مرگ سه میلیون پوند و حدود ۱٫۵ میلیون هکتار زمین بوده است. بیشتر این زمین‌ها در منطقه اجدادی اش مازندران قرار داشت. وی همچنین صاحب مزارع گندم در همدان، گرگان و ورامین بود. (بخشی از این املاک نیز بعد ها به مصادره ی محتکران دیگری در آمد) از طریق نقل و انتقال مشکوک اموال دولتی و بخشی دیگر از طرق آبیاری زمین‌های بایر و سرانجام بخشی نیز با مجبور کردن زمین داران بزرگ و کوچک برای فروش زمین هایشان به قیمت اسمی، به دست آمده بود.

در همان اوایل سال ۱۹۳۲/۱۳۱۱، سفارت بریتانیا گزارش داد که رضاشاه حرص غریبی نسبت به زمین دارد، طوری که همه خانواده‌ها روانه زندان می‌کرد، مگر اینکه با فروش املاکشان به وی موافقت کنند: «اشتهای سیری ناپذیر وی به اندازه است که عجیب نخواهد بود اگر چند صباح دیگر کسی بپرسد چرا اعلی حضرت بی درنگ همه ایران را به نام خود به ثبت نمی‌رساند؟» این گزارش در ادامه می‌افزاید: «به رغم نارضایتی شمار چشمگیری از زمین داران، سایرین بر این باورند که صرفاً کاری را می‌کنند که دودمان‌های پیشین انجام داده بودند، و او بهتر از زمین بهره‌برداری می‌کند و به هر حال سراسر مملکت در واقع به وی تعلق دارد!!!!!!!».

منزل استیجاری در زمان تولد محمدرضا

فرایند تملک این دهات و انباشتن ثروت حتی پیش از به سلطنت رسیدن رضاخان آغاز شده بود. وقتی محمدرضا به دنیا آمد، خانواده اش کماکان در منزل استیجاری زندگی می‌کرد. وقتی که او در مقام ولیعهدی به ایران بازگشت، پدرش رضاشاه بی شک ثروتمندترین مرد ایران بود.

در آن زمان سفارت آمریکا در گزارشی از فعالیت‌های اقتصادی رضاشاه فراهم کرد که نوشته بود: «کمتر چیز ارزشمندی در این مملکت هست که رضاشاه، به آن نظر ندارد. حرص و آز او حدی نمی‌شناسد. علاوه بر تملک بخش عمده مازندران، در شهرها هم املاک متعددی خریده و در آنها هتل ساخته و کارخانه تأسیس کرده... هر زمین و ملکی را که به آن دل می‌بندد، با تهدید مستقیم یا تلویحی مالک آن، از آن خود می‌کند.

برخی محققان ادعا می‌کرده‌اند که موجودی حساب‌های رضاشاه در واقع به مبلغی به مراتب بیشتر از آنچه فروغی گفته بود، بالغ می‌شد.

معمولاً برای هر کدام از این املاک آنچه دلش می‌خواهد، می‌پردازد که اغلب یک دهم یا حتی یک بیستم قیمت واقعی آن ملک است.» وقتی بعد از استعفایش، مسئله ابعاد ثروت رضاشاه به مسئله روز مملکت بدل شد و مطبوعات با استفاده از آزادی تازه یاب خود در این زمینه مطالب مفصل و اغلب تندی می‌نوشتند، نخست وزیر وقت مملکت در جلسه مجلس اعلان کرد که «رضا شاه مبلغ باورنکردنی ۶۸ میلیون ریال (برابر با ۴٫۲۵ میلیون دلار) در حساب‌های شخصی اش در بانک‌های ایران داشت.» در آن زمان موجودی حساب‌های رضا شاه برابر ۴۶ درصد نقدینگی کل کشور (جمع کل پول صادر شده از بانک ملی ایران) بود.

محققان می‌گویند در واقع فروغی فقط موجودی حساب پس‌انداز رضاشاه را اعلام کرده بود. می‌گویند مبلغی نزدیک به ۸۵ میلیون ریال (یا ۵٫۳ میلیون دلار) هم در حساب چکی رضاشاه موجود بود. در هر حال، این مبلغ که دست کم ۴۶ درصد نقدینگی ایران بود، پس از امضای سند رسمی به محمدرضا پهلوی تعلق گرفت.

دوران هزار فامیل

یکی از عنوانهایی که به دوران پهلوی داده‌اند دوران هزار فامیل است؛ نامی که کنایه از انحصار قدرت و ثروت ایران به دست چند خانواده محدود است، اما روند شکل‌گیری این هزار فامیل به این صورت بوده است که هر کدام از سران و افراد خاندان سلطنتی و حکومتی برای خودشان حلقه‌ای از حامی و پیروانی درست کرده بودند و از طریق آنها تلاش می‌کردند بر منابع کشور حاکم شوند. از این رو افرادی مانند فرح و اشرف و حتی برادران شاه حلقه‌های وفادار به خود داشتند که از آنها برای توسعه قدرتشان استفاده می‌کردند و در ازای این کار به آنها پاداشهایی به صورت مالی و اعطای مقام می‌دادند. یکی از این افراد احمد‌علی مسعود انصاری، پسرخاله فرح است که از طریق او وارد دربار شد و توانست به نفوذ زیادی دست بیابد. این نوشتار با بررسی خاطرات او به بررسی برخی از زوایای کمتر اشاره‌شده خانواده پهلوی می‌پردازد.

فرح پهلوی بعد از ازدواج با شاه تلاش کرد با ایجاد سازمانها و نهادهای اجتماعی و فرهنگی مانند «جمعیت خیریه فرح پهلوی» و «سازمان اردوهای کار کشور» و «دانشگاه فرح پهلوی»، شبکه‌ای از حامیان و پیروان برای خودش در کشور درست کند

علت این فعالیت فرح برای این بود که از این طریق هم بر قدرت خود بیفزاید و هم اینکه امکان خنثی کردن چالشهای رقبایی مانند اشرف، خواهر شاه، را فراهم کند. طبیعی می‌نماید که اداره این سازمانها را فرح به تنهایی انجام نمی‌داد و حتی در بسیاری موارد نام فرح به عنوان رئیس آنها مطرح نبود. معمولا این سازمانها را که اغلب، بودجه هنگفتی از دربار بدانها اختصاص داده می‌شد، یکی از اطرافیان نزدیک فرح اداره می‌کرد.

فساد اقتصادی در دوران پهلوی دوم

با این حال انصاری به فسادهایی که در این حلقه‌ها وجود داشت اشاره و عنوان کرده است که پرویز بوشهری، یکی از افراد حاضر در حلقه خاندان سلطنتی، از رانت رفت و آمد در دربار استفاده می‌کرد؛ برای همین در تمامی مسائل اقتصادی از واردات تا صادرات سعی می‌کرد امتیاز بگیرد. طمع او به حدی رسید که صدای هویدا نیز درآمد و پیام فرستاد: بوشهری چند تا حوزه برای خودش مشخص کند تا تکلیف ما هم معلوم شود. همچنین امیر هوشنگ دولو، از افراد نزدیک به دربار، در کار قاچاق مواد مخدر بود و یک بار به همین دلیل نزدیک بود در اروپا بازداشت شود.

فساد سیاسی در دوران پهلوی دوم

از جمله مسائل دوره پهلوی که انصاری آن را روایت کرده است برگزاری انتخابات فرمایشی توسط دو حزب ایران نوین و مردم بود. او عنوان کرده است که این فساد سیاسی به حدی بود که  هویدا و علم، رئیس حزب مردم، قبل از انتخابات می‌نشستند و کرسیهای مجلس را بین خودشان تقسیم می‌کردند.

انصاری یکی از ویژگیهای بد شاه را کمی عزت نفس در برابر خارجیها عنوان کرده و گفته است که  همین موضوع سبب شده بود او از روابط رجال خود با سفارتخانه‌های خارجی بیمناک باشد. با این حال همین روحیه شاه سبب می‌شد در زمانی که با سفرای خارجی مشورت می‌کرد نظرات آنها را بی‌چون و چرا قبول کند

او یکی دیگر از مشکلات دربار را بی‌خبری از مسائل سیاسی عنوان کرده و گفته است که شاه تا اواسط سال 13۵۷ نیروهای مذهبی را جدی نمی‌گرفت و از اینکه رهبری مبارزات سیاسی در دست مذهبیها افتاده بود بی‌خبر بود و همین موضوع سقوط شاه را سرعت بخشید.

منابع: کتاب معمای هویدا، کتاب ایران بین دو انقلاب/آبراهامیان، کتاب تاریخ ایران مدرن/آبراهامیان، کتاب نگاهی به شاه/میلانی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران