تبیان، دستیار زندگی
سال ۱۳۱۲ سالی که عبدالحسین تیمورتاش وزیر مقتدر دربار رضاشاه در کنج فراموشی زندان مجرد جان باخت و این شد نقطۀ پایان تراژدی زندگی یکی از مرموز ترین و تاثیرگذار ترین رجال دوران پهلوی اول... و سنتی بود از سنت های دیرین ایر
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قتل تیمورتاش و سنت وزیر کشی در ایران

سال ۱۳۱۲ سالی که عبدالحسین تیمورتاش وزیر مقتدر دربار رضاشاه در کنج فراموشی زندان مجرد جان باخت و این شد نقطۀ پایان تراژدی زندگی یکی از مرموز‌ترین و تاثیرگذار‌ترین رجال دوران پهلوی اول... و سنتی بود از سنت های دیرین ایرانیان سنتی که مردان توانا را حذف و حکومت را آسیب‌پذیرتر می کند...

فرآوری:فهیمه السادات آقامیری-بخش تاریخ ایران و جهان تبیان

قتل تیمورتاش و سنت وزیر کشی در ایران

از سرکوب جنبش گیلان تا وزارت دربار تهران

عبدالحسین تیمورتاش با لقب سابق «سردار معظم خراسانی» خدمات دولتی خود را به سال ۱۲۸۵ به عنوان مترجم با تسلط بر دو زبان فرانسوی و روسی در وزارت امور خارجه آغاز کرد اما پس از مدتی به خاطر اختلاف با میرزا حسین‌خان معین‌الوزاره، از وزارت امور خارجه استعفا داد و با حمایت پدر به سمت نایب‌الحکومه بلوک جوین برگزیده شد. نمایندگی در ادوار دوم تا پنجم و حکومت گیلان و کرمان نیز در کارنامۀ کاری وی وجود دارد. دوران حکومت او در گیلان، همزمان با جنبش جنگل بود؛ دوره‌ای که با اقدامات تیمورتاش همچون حبس و اعدام دکتر حشمت، به این جنبش ضربۀ سختی وارد آمد. هر چند او خود پس از کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ بر اثر انتقاد از عملکرد و اقدامات سید ضیاء‌الدین طباطبایی در حضور نرمان،

تیمورتاش در تسهیل صعود رضاخان به قدرت در کنار او قرار داشت و چون پهلوی به شاهی رسید، او را وزیر دربار کرد؛

وزیرمختار انگلیس دستگیر و روانه زندان شد اما پس از برکناری سید ضیاءالدین و روی کار آمدن قوام از زندان رهایی یافت و تصدی وزارتخانه‌های عدلیه در کابینۀ مشیرالدوله و فواید عامه در کابینۀ سردار سپه را به کارنامه‌اش افزود. چنین بود که تیمورتاش در زمرۀ چهره‌های موثری قرار گرفت که پس از کودتا در جهت انجام اصلاحات می‌کوشید.

وزیر درباری که نائب مناب شاه بود، تا آنجا که به نوشتۀ سید حسن تقی‌زاده در کتاب «زندگی طوفانی»، رضاشاه درباره‌اش می‌گفت: «هر آنچه تیمور گفته است، من گفته‌ام و هر آنچه تیمور نوشته است، من نوشته‌ام.»

مقاله دردسرساز

وزیر دربار شدن تیمورتاش هم سکویی برای پیشرفتش بود و هم پاشنه آشیل. او در شرایطی که کشور رئیس‌الوزرا داشت عملاً پس از رضاشاه نفر دوم حکومت قلمداد می‌شد و صاحب اقتداری افسانه‌ای بود اما همین قدرت و استفادۀ او برای استحکام موقعیت سیاسی‌اش، بدگمانی شاه را در پی آورد. عزل و گرفتاری تیمورتاش به هنگام لغو «قرارداد دارسی» رخ داد. تیمورتاش از جانب رضاشاه ماموریت یافت کار نفت را فیصله دهد؛

ارائۀ چنین تصویری از تیمورتاش که او را هم‌عرض شاه نشان دهد، به سود چه کسی بود؟ زمان ثابت کرد دست‌کم سودی عاید خود او نکرد.

سفری که ناموفق بود، اما در روزنامه‌های خارجی پر سر و صدا بود. در این مورد مقالۀ روزنامۀ «تایمز بغداد»، که شرحی مبالغه‌آمیز درباره‌اش نوشت، به قول مهدی فرخ، دوست تیمورتاش، حکم «شمشیری از پشت» را داشت. در این مقاله با عنوان «شاه و مستشارانش» که ظاهری تجلیل‌آمیز داشت، نویسنده تاکید کرده بود که «پس از رضاشاه، ایران از مردان وزین خالی نیست و نمونه بارز آن تیمورتاش.»

اخراج و توقیف دیبا

پایان سفر تیمورتاش به اروپا به مسافرت مسکو پیوند خورد؛ سفری که موجبات بدگمانی بیش از پیش شاه را فراهم آورد و پس از آن در شهریور ۱۳۱۱، امتیاز نفت خوریان به روس‌ها مطرح شد. هیات دولت در جلسۀ پنجم شهریور خود به رئیس کل صناعت و فلاحت اختیار داد قرارداد «تشکیل شرکت نفت کویر خوریان» را با سفیر کبیر شوروی امضا کند. این قرارداد اما هیچ گاه مجال اجرا نیافت. تمامی این اتفاقات سوءظن رضاشاه را برانگیخت. بهانه‌گیری‌ها شروع شد. شاه ابتدا به حضور عبدالحسین دیبا (وکیل‌الملک)، رئیس دیوان محاسبات دربار، در چنین جایگاهی معترض شد. پیش از این، دوستان تیمورتاش به وی در این باره هشدار داده بودند. سرانجام شاه خود به دفتر رئیس محاسبات وزارت دربار رفت و «به پیشخدمت دستور داد که این مرد را از اینجا بیرون کنید». (خاطرات سیاسی فرخ، ص۳۲۵)

با این همه، تیمورتاش همچنان به روابطش با دیبا ادامه داد. توقیف وکیل‌الملک دیبا به اتهام دریافت «سه هزار تومان رشوه در امر انتخابات»، آخرین ضربه‌ای بود که به قدرت وزیر دربار فرود آمد. پیش از این، حضور تقی‌زاده و فروغی به عنوان وزرای مالیه و خارجه، خدشه‌ای به قدرت تیمورتاش به حساب می‌آمد؛ دو تنی که در کنار مخبرالسلطنه هدایت رئیس‌الوزرا، از مخالفان وزیر دربار بودند. این در حالی بود که پیش از این، یکی از متحدان وی، یعنی نصرت‌الدوله فیروز، از گردونه خارج شده بود. (ص۱۸۹)

برکناری تیمورتاش و بازار داغ شایعات

بدین ترتیب در بحبوحۀ مذاکرات ایران و انگلیس بر سر مسالۀ نفت، تیمورتاش عزل شد و در خانه‌اش تحت نظر قرار گرفت. خبر عزل تیمورتاش در میان محافل داخلی و خارجی، با حیرت مواجه شد. شایعات فراوانی حول این خبر وجود داشت. برخی شایعات، تیمورتاش را در اختلاس سه میلیون تومانی کورت لیندن بلات، رئیس بانک ملی ایران و فوگل، معاون او، دخیل می‌دانست. شایعه‌‎ای دیگر، او را تهدید کنندۀ تاج و تخت پهلوی اعلام می‌کرد. عده‌ای هم می‌گفتند وزیر دربار، شاه را در مسالۀ لغو امتیاز دارسی دچار اشتباه ساخته است.

در واقع عوامل مختلفی وجود داشت که تیمورتاش را به چنین فرجامی مبتلا ساخت، سیاست خارجی اما مهم‌ترین مساله‌ای بود که در این واقعه نقش داشت. تیمورتاش در جریان شورش عشایر جنوب مانند نصرت‌الدوله فیروز مورد سوءظن بود، اما در این میان فیروز قربانی شد.

به اعتقاد قاسم غنی، انگلیسی‌ها با چنین توانایی دست به کار شدند تا تیمورتاش به روس‌ها متمایل شود و این تمایل از جانب روس‌ها هم صورت پذیرد.

چنین طرحی با توفیق همراه بود. تیمورتاش در بازگشت از سفر اروپا که از جانب انگلیسی‌ها چندان با اقبال همراه نبود، در روسیه میزبانانی صمیمی یافت: «روس‌ها به تیمور گرویدند و او را پذیرایی زیاد کردند. موجبات جلب تیمور هم در دست بود، روسی خوب می‌دانست، بهترین سال‌های جوانی او در روسیه صرف شده بود، زن‌باز و عیاش بود. در خلال همۀ این احوال، دایرۀ اطلاعات و جاسوسی انگلستان جزئی و کلی قضایا را مستقیم و غیرمستقیم به اطلاع شاه رسانید و به دست زن صاحب جمالی کیف محتوی مکاتیب تیمور را دزدیدند و از روسیه خارج کردند.»

هیچ کس او را دوست نداشت

تیمورتاش در عرصۀ داخلی هم مخالفان بسیار داشت: دشمن طاووس آمد پر او. خصوصیات شخصی و اخلاقی‌اش برای او در جبهه‌های گوناگون مخالفانی به وجود آورده بود. یک گروه به مقام او حسادت می‌بردند که «برای صاحبان مقام، مخصوصاً در مشرق زمین طبیعی است». گروهی از مخالفانش هم از افراد «متعصب و مذهبی» بودند. آنان تیمورتاش را «لامذهب و متجاهر به فسق و مخرب دیانت می‌شمردند». مذهبیون او را «موسس همۀ تجدد‌ها» می‌دانستند. عده‌ای هم «از نظر سیاست و اصول» با او تقابل داشتند. مخبرالسلطنۀ هدایت، رئیس‌الوزرایی که با وجود وزیر درباری چون تیمورتاش بی‌کاره می‌نمود، در کتاب «خاطرات و خطرات» آنجا که به توصیف تیمورتاش می‌رسد، نوشته است: «در هوش، فراست، پشتکار، مجلس‌آرایی، چاره‌جویی، نکته‌سنجی تیمورتاش انگشت ایراد نمی‌توان گذاشت. بی‌پروایی، به آب‌زنی، هوسرانی هم به افراط داشت. خشونتش بیش از ملاطفت بود و اواخر بی‌غرور می‌نمود. دچار بعض عادات هم بود که گاه آن همه معلومات را در پرده می‌افکند...» از همین رو طبیعی بود که چنین فردی حساسیت شاه بدگمان را نسبت به خود برانگیزاند.

در نهایت بدگمانی رضاشاه گریبانگیر وزیر دربار متنفذ شد. گویی رضاشاه او را مسبب آگاهی انگلیسی‌ها از سیاست‌های ایران در قبال مساله نفت می‌دانسته است. این در حالی است که قبلاً انگلیسی‌ها او را در آگاهی روس‌ها از مذاکرات با ایران مقصر می‌دانستند. آنچه اما دربارۀ برافتادن تیمورتاش می‌توان گفت، آنکه مسائل داخلی و سیاست خارجی افزون بر سوءظن رضاشاه در این باره موثر بود. در این باره نمی‌توان نظر قاطعی داد که کدام عامل موثر بوده و نقش اول را ایفا کرده است.

پیش از آنکه داور بیاید، محکومش کنید!

رضاشاه در پایان کار تیمورتاش تعجیل فراوان داشت. بهانۀ محاکمۀ وزیر دربار هم واگذاری انحصار تجارت تریاک در سال ۱۳۱۰ به امین‌التجار اصفهانی بود. وزیر دربار از سمت خود برکنار شد و در دی‌ماه ۱۳۱۱ در منزلش تحت نظر قرار گرفت. پس از آن، محاکمۀ عبدالحسین دیبا، یار نزدیک او، به اتهام کلاهبرداری آغاز شد. در حین محاکمۀ دیبا، تیمورتاش نیز دستگیر و زندانی شد. رضاشاه اصرار داشت در غیاب علی‌اکبر داور، وزیر عدلیه که برای حل مساله نفت به جامعۀ ملل رفته بود، محاکمۀ تیمورتاش صورت پذیرد. شاه در یکی از جلسات هیات دولت، به احمد متین دفتری، جانشین داور، در این باره گفته بود: «این را تمام کن، آن رفیقش می‌آید، رودروایستی درمی‌آید.» از همین رو محاکمه به سرعت صورت گرفت و پیش از پایان سال، در ۲۵ اسفند ۱۳۱۱، دادگاه تیمورتاش را محکوم و رأی خود را چنین اعلام کرد: «از حیث ارتشا به سال سه حبس مجرد که مستلزم محرومیت از تمام حقوق اجتماعی است و استرداد مال حاصل از ارتشا که قسمت ظاهری آن بیست هزار تومان بوده و به هشت هزار تومان فروخته شده بود و از حیث کلاهبرداری به دو سال حبس تأدیبی و پرداخت مبلغ سی [و] هشت هزار و پانصد و نود و دو تومان (۱۷۱۲ لیرۀ انگلیسی) محکوم گردیده است.»

محکومیت و حبس هم شاه را راضی نکرد، او نابودی تیمورتاش را می‌خواست

پس چنان که مخبرالسلطنه هدایت در خاطراتش نوشته است: «روزی شاه به حبس می‌روند. مختصر وسایل آسایش و نظافت که برای او مهیا بود، امر می‌کنند بیرون بریزند. باری آفتاب حیات او به هر وسیله روز ۹ مهر ۱۳۱۲ خاموش شد. کسان او را خبر کردند، جنازه را بدون هر تشریفاتی به امامزاده عبدالله برده، به خاک سپردند.»

پس از تیمورتاش خانواده‌اش نیز به خراسان تبعید شدند. سرنوشت او در نظر بلوشر آلمانی بی‌شباهت به سرنوشت جعفر برمکی نیست. او در این باره می‌نویسد: «وی قربانی شاهی شد که خود شخصاً بیش از هر کس دیگر در به ثمر رساندن هدف‌های او سهیم بود.»

روایت دختر تیمورتاش از مرگ پدرش

روز 22 تیر 1360 «ایران تیمورتاش» دختر عبدالحسین تیمورتاش وزیر دربار مقتدر رضاشاه كه در پاریس بسر می برد، 48 سال پس از مرگ پدرش اعلام كرد گروه سه نفره شامل سرلشكر آیرم رئیس شهربانی، پاشاخان رئیس كل زندانها و پزشك احمدی پدرم را در داخل دخمهای با بالش خفه كردند و این زمانی بود كه تزریق سم به وی توسط پزشك احمدی منجر به مرگ پدرم نشده بود.

ایراندخت تیمورتاش فرزند اول عبدالحسین تیمورتاش (وزیر دربار رضاشاه) بود . ایراندخت در سال ۱۲۹۵ زاده شد. وی در تهران رشد کرد و در دوران تحصیل از دانش آموزان ممتاز مدرسه «ناموس» بود . سپس برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و از دانشگاه سوربن این کشور دکترای فلسفه گرفت. او با پشتکار بسیار توانست دکتر احمدی، قاتل پدرش و دیگر فعالان زمان رضاشاه را به محاکمه بکشاند.

ایراندخت كه در 1355 به سمت وابسته فرهنگی و مطبوعاتی سفارت ایران در فرانسه منصوب شد ، از شاعر‌ان مشهور بجنورد محسوب می‌گردید . او سرانجام در سال ۱۳۷۰ ه.ش در پاریس درگذشت.

مهدی آذر وزیر فرهنگ كابینه محمد مصدق در كتاب خاطرات خود می‌گوید در نشستی با خانم ایراندخت تیمورتاش در روز 13 ژوئیه 1981 در پاریس و به هنگام صرف ناهار ، ایشان خاطرات خود را از مرگ پدرش اینگونه نقل كرد :

.... من سه یا چهار روز قبل از اینكه پدرم به زندان منتقل شود به اتفاق میرزا هاشم خان افسر به دیدار پدر رفتم . او جسماً سالم به نظر می‌رسید ولی روحیه‌ای بس پژمرده داشت . در این جلسه پدرم قیمومت و سرپرستی فرزندان خود را به آقای افسر سپرد و گفت امیدوارم از آنها در نهایت مهربانی نگهداری كنی . هاشم افسر تحت تاثیر بیانات عبدالحسین تیمورتاش اشك در چشمانش حلقه زد ولی پدرم به او گفت این اشكها را برای روزهای بدتری ذخیره كن . من با آنكه دخترك معصوم و نوجوانی بیشتر نبودم معنی این كنایه را فهمیدم . معهذا از خود حركتی بروز ندادم . پس از آنكه وقت ملاقات تمام شد آخرین نگاه را به پدرم كه به اندازه یك دنیا او را دوست داشتم انداختم و بیرون آمدم . در یك شب میهمانی در باغ سردار اسعد ، تلفنی به سرلشكر آیرم رئیس شهربانی اطلاع داده شد به زندان قصر برود . سرلشكر هنگام عزیمت از میهمانان معذرت خواهی كرد و گفت ظاهراً باید در زندان چند نفر سر به شورش گذارده باشند و اتفاقی افتاده باشد . او به هنگام خداحافظی اظهار می‌دارد شام منتظر من نباشید و سپس از باغ بیرون رفته یكسره به زندان قصر و به دخمه ای كه تیمورتاش در آنجا ماههای آخر را در سلول انفرادی به سر می‌برد و بعدها به «دخمه تیمورتاش» معروف شد رفت . در آنجا سرهنگ پاشاخان باجناق رضاشاه كه ریاست كل زندانها را برعهده داشت همراه با پزشك احمدی منتظر بودند تا دستور اجرای قتل صادر شود . آنها ابتدا بازوی تیمورتاش را گرفتند و در شرایطی كه او مقاومت می‌كرد سم را به داخل رگهایش تزریق كردند . سم كارگر نگردید و در نتیجه تلاش تیمورتاش برای پرهیز از مرگ و تلاش پزشك احمدی برای كشتن طعمه خود ، سر و بدن تیمورتاش خون آلود گردید . سرانجام برای اینكه كار زودتر به پایان برسد با بالش وی را خفه كردند . این بالش خون آلود تنها چیزی بود كه از زندان پدرم برای ما ارسال داشتند . سرلشكر آیرم در بازگشت از ماموریت خیلی كوتاه ولی با لحنی موفقیت آمیز می‌گوید : «كار تمام شد ، كارش را تمام كردم» . این واقعه در شب هشتم مهرماه 1312 ساعت 30/11 شب برابر 30 سپتامبر 1933 به وقوع پیوست .....


منابع: سایت تاریخ ایرانی ، موسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی